انديشه پويا/
متن پيش رو در انديشه پويا منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست.
براي خواننده ايراني، علي رهنما بيش تر از هر چيز با کتاب مسلماني در جستجوي ناکجاآباد شناخته مي شود: کتابي درباره زندگي فکري و شخصي علي شريعتي، علي رهنما در همه سال هاي پژوهش اش براي نگارش کتابي درباره علي شريعتي، توجهش به شريعت سنگلجي جلب مي شود؛ روحاني نوگرايي که اگر چه آن قدرها شناخته شده نبود اما علي شريعتي از او تاثير پذيرفته بود. علاقه علي شريعتي به آراي شريعت سنگلجي، علي رهنما را وامي دارد که بعد از اتمام پروژه اش درباره شريعتي سراغ پژوهش درباره شريعت سنگلجي برود. کتاب رهنما درابره سنگلجي تحت عنوان زندگي و الهيات شريعت سنگلجي به تازگي به زبان انگليسي منتشر شده و انديشه پويا در صفحات روبه رو ترجمه فارسي مقدمه رهنما بر اين کتاب و بخش هايي از فصل اول آن را منتشر مي کند.
فصلي از کتاب تازه منتشر شده علي رهنما درباه زندگي و تفکر شريعت سنگلجي، «اصلاحگري شيعي در ايران»
وقتي در سال 1373 در مورد علي شريعتي تحقيق مي کردم به اين واقعيت برخوردم که زماني که او در پاريس بوده از بستگانش سراغ آثار شريعت سنگلجي را گرفته است. شريعتي بايد برخي از آثار سنگلجي را در کتابخانه پدرش در مشهد خوانده باشد. همچنين بايد چيزهايي در مورد او از پدرش ، محمدتقي شريعتي نيز شنيده باشد. زماني که پروژه شريعتي تمام شد مبتني بر اين داده ها علاقه مند شدم تا بيش تر در مورد سنگلجي اين روحاني نسبتا ناشناخته و پررمز و راز بدانم. اين که، او کيست و چرا شريعتي به او علاقه مند بوده است؟ چه چيزي او را از ديگر روحانيان آن زمان متمايز مي کند و انديشه هاي مذهبي او چه تفاوتي با روحانيان هم عصرش داشته است؟ و چرا برخي او را کج انديش خوانده اند؟ پروژه تحقيقي من درباره سنگلجي در سال 1378 آغاز شد. اين پروژه با دو گفتگوي تخيلي، تقريبا مجازي، به پيش رفت. اول، گفتگوي من با شريعتي در مورد سنگلجي و دوم قرار دادن سنگلجي و شريعتي در يک طرف گفتگو و [علامه] محمدباقر مجلسي در طرف ديگر. در مسير گفتگوي دوم و با ردپاي بر جاي مانده از کارهاي سنگلجي در مورد مجلسي در نوشته هاي شريعتي، مسير اصلي پروژه من تغيير يافت و پژوهش من درباره سنگلجي به يک اثر مستقل تبديل شد. زماني که در سال 1388 پروژه تمام شد احساس مي کردم با ماشين زمان به عقب برگشته و در مسير تاريخ انديشه اسلامي شيعي در ايران قرار گرفته ام. تمرکز من از مطالعه دوران پرآشوب سال هاي 1332 تا 1356 (دوره زندگي علي شريعتي) به دوره طوفان زده اي از نوع ديگر تغيير کرده بود سال هاي 1270 تا 1323 (دوره زندگي سنگلجي) در اواخر دوران نوجوان علي شريعتي، نهضت ملي شدن صنعت نفت آغاز شد. در حالي که در ابتداي دوران نوجواني سنگلجي ، انقلاب مشروطه ايران پا به عرصه گذاشته بود. در حالي که نهضت ملي شدن صنعت نفت تاثير عميقي بر سياسي شدن شريعتي گذاشت، به نظر مي رسد که انقلاب مشروطه ايران تاثير مستقيم چنداني بر سنگلجي نگذاشته بود. حتا اگر تاثيري هم داشت به راحتي نمي شد اين تاثير را در آثار او تشخيص داد. همچنين آشکار بود که اين دو، شخصيت و تمايلات سياسي متفاوتي داشته اند، گرچه حساسيت هاي مذهبي، اجتماعي و انساني آن ها تا حدي مشابه بوده است.
هر چه بيشتر و پيش آثار سنگلجي را خواندم و آثاري را که در مورد وي نوشته شده بود مطالعه کردم، شخصيت و انديشه هاي او را تامل برانگيز يافتم. به تدريج براي من روشن شد که چرا او را مزاحم تلفني مي کردند. مطابق با سنت تمام اصلاحگران ديني نوگرا، فارغ از گرايش هاي ويژه هر کدام شان، سنگلجي به گروهي تعلق خاطر داشت که خودشان را از افکار و آداب غيرقرآني رها کرده بودند و مي توانستند خودشان را با مطالبات مدرن روز تطبيق دهند. هدف اصلاحگري سنگلجي دگرگوني فرد بود. او اميد داشت که تغيير اجتماعي از فرد شيعه اصلاح شده بيرون بيايد. بر خلاف شريعتي به نظر نمي رسيد که سنگلجي علاقه اي به شعله ور کردن اشتياق انقلابي ، بسيج مستضعفين و ناراضيان و راه اندازي نهضت اجتماعي به زبان و صداي اسلام داشته باشد. سنگلجي مصلحي معتدل و ميانه رو بود و نسبت به پيامدهاي تغييرات ناگهاني سياسي بدبين بود و با وجود اين به نظر مي رسيد که در ارزيابي اش از وضعيت تشيع در زمان خودش سازش ناپذير بوده است. با اين توضيحات منصفانه است که بگوييم در هر حال سنگلجي راه را براي شکل گيري بسياري از انديشه هاي شريعتي هموار کرده است.
از نظر سنگلجي پرهيز از تفکر انتقادي ، مانع از تامل بر هدف و مقصد عبادت مي شود و ميان انسان و خدا فاصله مي اندازد. سنگلجي سخت دلمشغول اين انديشه بود که خرافات رايج چهره توحيد و قرآن را مي پوشاند و به طرز وخيمي نه تنها برايمان مومنان اثر نامطلوب مي گذارد بلکه بر رشد اجتماعي-سياسي ايران نيز اثر مي گذارد. هدف پروژه اصلاح سنگلجي در انداختن بحثي دروني در مورد وضعيت تشيع بود وضعيتي که به تشخيص او نياز به تغيير داشت تا ايمان و باور مومنان حفظ شود. تلاش اين کتاب اين است که پرتوي بر زندگي، زمانه، افکار و گفتمان اين روحاني مصلح، اما کم تر شناخته شده ايراني بيندازد.
شريعت سنگلجي ترويج آراي خود را در بين سال هاي 1310 تا اوايل دهه 1320 در تهران آغاز کرد. او روحاني شيعه اي بود که خطبه هايش را به زبان فارسي مي خواند. محتواي گفتارهاي سنگلجي عمدتا و البته نه منحصرا، براي مخاطبان تحصيل کرده اي بود که ميان باورهاي اسلامي شان با يافتن راه حلي عقلاني و مدرن براي مشکلات فراگير و مهم کشور تضادي نمي ديدند. پيروان سنگلجي از وضعيت سياسي، اجتماعي و اقتصادي ايران در مقايسه با ساير کشورهاي جهان آگاه بودند و باور داشتند که اصلاح مذهبي آن طور که سنگلجي تبليغ مي کرد گامي براي حل مشکلات ايران است. سنگلجي مصلح بود نه انقلابي بود و نه سنت شکن . با وجود اين برخي هم انديشه هاي متمايز سنگلجي را خطرناک و مخرب مي ديدند. سنگلجي به چيزي واکنش نشان مي داد که انباشته شدن اغراق ها و افراط هاي تاريخي مي دانست و سرچشمه اش کنار زدن قرآن و جايگزين کردن تدريجي چيزهاي ديگر به جاي آن بود. سنگلجي به دنبال بازيابي پيام نوسازي در مذهب بود . او باور داشت که تشيع، دين اجدادي او، ظرفيت و روش نو کردن خودش را دارد و اگر تغييراتي يابد مي تواند موتور توسعه اجتماعي-اقتصادي و سياسي شود و مانعي براي ترقي ايجاد نمي کند. بر خلاف برخي مصلحان مذهبي زمان خودش او نه مصلحي مذهبي-سياسي بود که از گفتماني مذهبي براي نقد يک وضعيت يا نظام سياسي استفاده کند و ديگري را تقويت کند و نه به اين باور رسيده بود که تشيع ناتوان از اصلاح است و بايد جاي خود را به ديني ديگر بدهد يا کنار گذاشته شود. سنگلجي هيچ گونه مانيفست و طرح و برنامه سياسي و جاه طلبي مذهبي-سياسي نداشت. سنگلجي به عنوان يک مسلمان دل نگران مي خواست بحثي مذهبي را درون تشيع راه بيندازد و اصلاحاتي به سود اسلام و ايران انجام دهد. سنگلجي نه روشنفکر سياسي بود و نه کنشگر سياسي به آن معنا که بر مبناي استدلال هاي مذهبي اش، يا مذهب به طور کلي بخواهد يک نظام اجتماعي-سياسي و اقتصادي خاص استخراج کنند. او علاقه مند به اصلاح فرد در وهله نخست بود و نقش خودش را در مقام مصلحي مذهبي مي ديد و نه مصلحي سياسي.
مارتين لوتر، راهب و استاد الهيات کاتوليک رومي،95 تز خودش را در سال 1517 ميلادي به زبان لاتين بر در کليساي قلعه شهر ويتنبرگ نصب کرد. مباحث و پرسش هاي او به آداب خاص کليسا مي پرداخت که محرک همان چيزي شد که ما به عنوان اصلاحگري پروتستان مي شناسيم. اصلاحگري پروتستان که با دعوت به مباحثه بر سر آداب کليساي کاتوليک روم آغاز شد. به نهضتي با پيامدهاي ماندگار تاريخي تبديل شد. ماکس وبر خط سير تمدني متفاوت غرب از ساير جهان را به نفوذ«اخلاق عقلاني پروتستاني پرهيزگارانه» بر «روح زندگي اقتصادي مدرن» مرتبط مي داند که از نظر او چيزي نيست جز سرمايه داري بورژوازي. اين واقعيت تاريخي که سنگلجي گفتمان تغيير طلبانه خودش را چهار صد سال بعد از طلايه داري لوتر، تسوينگلي و کالوين در نهضت اصلاحگري پروتستان راه انداخته است. به اين ترديد دامن مي زند که شايد او انديشه هاي آنان را وام يا گرته برداري کرده و نسخه او نسخه اي وارداتي از نهضت پروتستان است. اما اين که سنگلجي با آثار بنيان گذاران نهضت پروتستان خط سير استدلالي آن ها، جزييات گفتماني شان ظرايف دروني و ناهمگني اين نهضت آشنا بوده باشد، به دشت مورد ترديد است. نگاهي گذرا به کتاب شناسي آثار سنگلجي نشان مي دهد که او هيچ گونه ارجاعي به نهضت پروتستان و رهبرانش نداشته است. فقدان ارجاع به نهضت پروتستان در آثار سنگلجي مي تواند حاصل هر يک از اين دلايل باشد: او هيچ يک از آثار عمده پيشگامان نهضت پروتستان و به طور کلي مطلب مهمي در خصوص اين موضوع کلي را نخوانده است او تصور دست دوم يا سومي از پروتستانيسم مسيحي داشته است، اما رابطه يا شباهت معناداري ميان وضعيت مسيحيان در قرن شانزدهم اروپا و شيعيان در قرن نوزدهم در ايران نمي ديده است و سرانجام اين که او شناختي از نهضت پروتستان داشته است اما نمي خواسته است در آثارش به آن اذعان کند زيرا واهمه داشته که برخي منتقدان انديشه هاي او را به مثابه بدعت هاي مسيحي منکوب کنند. برخي شباهت هاي کلي که در انديشه هاي سنگلجي با پروتستان ها وجود دارد هم فراتر از يک وام گيري مکانيکي يا ادغام مفاهيم مسيحي توسط اوست. استدلال ها، روش و منابع سنگلجي ترديد در مورد اصالت و اسلاميت گفتمان او را کنار مي زند. بنابراين مي توان گفت سنگلجي، که حاميان زمانش او را مصلحي کبير مي خواندند، بي آن که خودش بداند مصلحي اسلامي در سنت اصلاحگران پروتستان بوده است.
پاراديم اصلاحي لوتر 1500سال پس از تولد حضرت مسيح(ع) آغاز شد و سنگلجي ترويج انديشه هاي خود را 1300 سال پس از تولد حضرت محمد(ص) آغاز کرد. آثار وام گيري کلي يا جزيي از نويسندگان پروتستان که بيانگر پيوند زباني ، انديشه اي يا مفهومي ميان پروتستانيسم و اسلام باشد در نوشته ها و سخنراني هاي سنگلجي ديده نمي شود و بيش تر محتمل است که گفتمان سنگلجي مستقلا و مبتني بر تاملات خودش در مورد تشيع و جامعه ايراني، شباهت هايي با گفتمان اصلاحگران پروتستان پيدا کرده باشد به اين ترتيب سنگلجي را مي توان مصلحي اسلامي متکي بر منابع اسلامي و تامل بر وضعيت تشيع در ايران در دوران خودش دانست. مصلحي که تلاش هايش در نهايت به توليد گفتماني اصلاحي منجر شد که گاهي در برخي مفاهيم مرکزي با گفتمان اصلاحگران مسيحي همتايش اشتراک داشت. در کتاب هاي سنگلجي البته ارجاعاتي به شيخ محمد عبده و سيدمحمد رشيد رضا وجود دارد و با در نظر گرفتن تمايل گزارش شده محمد عبده و همکارش رشيد رضا به موضوع پروتستانيسم مي توان حدس زد که سنگلجي غيرمستقيم در معرض برخي اصول نهضت پروتستان قرار گرفته باشد اصولي که براي عبده و رشيد رضا، بر خلاف سنگلجي، شناخته شده بوده است. دانش ما از ميزان شناخت عبده و رشيد رضا از نهضت پروتستان محدود به توضيحات بسيار اجمالي و کلي آن هاست و بنابراين اين فرضيه که سنگلجي از آن ها اطلاعات دست اولي در اين خصوص کسب کرده باشد نيز تا حدي محل ترديد است. مي دانيم که عبده در مقاله اي پروژه خود را با اصلاحگري پروتستان مرتبط دانسته و رشيد رضا هم به ترکيب نوسازي مذهبي و مادي باور داشته است. درست همان طور که اروپا اصلاحگري مسيحي را با مدرنيزاسيون همراه کرد. با توجه به حدسياتبالا اين فرض محتمل تر است که سنگلجي درک روشن و منسجمي از انديشه ها و آثار چهره هاي اصلي نهضت پروتستان يا از خود نهضت نداشته است. خواندن آثار سنگلجي هم به هيچ وجه اين حس را برنمي انگيزد که نويسنده درک روشني از مباحث دروني مسيحيت داشته و آن را به اسلام شيعي وارد کرده باشد. گفتمان، حوزه مطالعاتي، اصطلاحات و ارجاعات سنگلجي کاملا اسلامي است. وقفه يا تزلزلي در مسير استدلالات و انديشه هاي او که به دقت و با زحمت بسيار گام به گام مبتني بر منابع و مباحث اسلامي شکل گرفته است ديده نمي شود. آثار سنگلجي شبيه به قطعات پازلي است که با ظرافت بريده و با هم ترکيب شده است تا يک تز جامع را درباره اين که چرا به اصلاحات مذهبي به عنوان يک مسلمان شيعه معتقد است و به اين منظور چه چيزهايي لازم است اصلاح شوند، تبيين کند. با اين حال اگر منصفانه بنگريم، حتا اگر سنگلجي از روش ها و اصول استدلالي رهبران نهضت پروتستان بي خبر بوده باشد و تحت تاثير شان قرار نگرفته باشد مثل تمام علماي کنجکاو زمانه اش احتمالا اطلاعاتي کلي از نهضت پروتستان داشته است. از نظر او نهضت پروتستان هم مي توانست بيانگر تلاش اصلاح گرايانه گروهي مسيحي روشن انديش باشد. مطابق با سنت تما اصلاحگران، سنگلجي آرزو داشت که برداشت ها از اسلام شيعي عملا موجود را بازبيني کند تا در زمانه اي به سرعت در حال تغيير و در برابر انديشه هاي رقيب، تضميني براي محبوبيت دين ايجاد شود. با اين توضيح مي توان گفت که هدف سنگلجي حفظ دين بود و نه چيزي ديگر.
مطالعه گذراي پنج آموزه اصلي اصلاحگران پروتستان و الهيات اصلاحگري و بازخواني تطبيقي آن در آثار سنگلجي نشان مي دهد که ميان استدلالات اصلي روش تحليل، منطق و هدف سنگلجي و آن پنج دال کليدي پروتستان شباهت ها و اختلاف هايي وجود دارد. اين پنج آموزه يا پنج تنها عموما متشکل از تنها کتاب مقدس، تنها بخشش، تنها ايمان، تنها مسيح و تنها ستايش (ستايش تنها براي خداست) است.
1-در گفتمان سنگلجي مفهوم «تنها قرآن» شبيه به همان «تنها کتاب مقدس» است که نقش کليدي واصل موضوعه را در پروتستانيسم ايفا مي کند. سنگلجي ابتدا درون تشيع به رد تمام استدلال هايي پرداخت که کامل بودن و يکپارچگي قرآن را زير سوال مي بردند و سپس ثابت کرد که قرآن براي همه قابل درک است و بنابراين قابل دستيابي براي همگان است. تاکيد سنگلجي بر کفايت وقابل فهم بودن قرآن شباهت زيادي به مفهوم تنها کتاب مقدس پروتستان ها داشت. با وجود اين سنگلجي با درک يک فرايند رو به رشد تاريخي در به حاشيه راندن و کنار زدن قرآن به سود ديگر منابع ديني و در تثبيت دستور العمل زندگي ، قرآن را يگانه، بلامنازع و بدون جايگزين خواند. سنگلجي در مسير بازگرداندن قرآن به قلب شناخت و تحليل اسلامي با تسلط روايات و احکام و شرح و تفسير علماي گذشته روبه رو شد. مفهوم شيعي تنها قرآن که مورد تاکيد سنگلجي بود برآمده از سنت ديرپاي تاريخي علماي اسلام بود که مي خواستند جايگاه مناسبي به قرآن در نسبت با سنت بدهند. توجه علماي اسلامي به پشتيباني از مفهوم تنها قرآن شبيه به تاکيد پروتستانها بر تنها کتاب مقدس مبتني بر باور به الهي بودن اين متون بود . ريشه تلاش مصلحان مسلماني نظير سنگلجي براي ارتقاي جايگاه قرآن به رشد تاريخي فقه اسلامي باز مي گشت. شايان توجه است که فراخوان سنگلجي براي تفسير قرآن با قرآن نيز با روال تفسير کتاب مقدس با کتاب مقدس اصلاحگران پروتستان شباهت داشت. از نظر اهميت بازگشت به تنها قرآن مبتني بر دو ويژگي کليدي متن اهميت داشت . نخست اين که شناخت قرآن و پيروي از محتوي آن افراد را از پذيرش آداب غيرقرآني که به باور او به دين نفوذ کرده بودند بازمي داشت. دوم مطالعه قرآن استدلال ها و براهين محکمي فراهم مي کرد که بپذيريم دين و اعتقادات به طور طبيعي منبعث از تقويت و تکامل استدلال بشر است. از نظر سنگلجي قرآن «خرد را با آزادي کامل » تقويت مي کند تا تضميني براي سعادت بشر باشد. تاکيد او بر تعاليم عقلاني قرآن البته مترادف با تضعيف دستور ات معنوي اخلاقي و وجداني کتاب نبود، بلکه صرفا به مثابه انگشت گذاشتن بر اين واقعيت بود که خدا با استدلال منطقي بيگانه نيست و سرچشمه خرافه هاي درون دين نه از قرآن بلکه از فهم و آداب نادرست انسان است.
2-اصلاحگران پروتستان اذعان دارند که رستگاري هديه و رحمت خداست. تنها بخشش حاکي از اين است که تنها بخشش الهي است که رستگاري را براي انسان تضمين مي کند . اصل دوم پروتستان با تاکيد بر ترجيح بي حساب خداوند، عامليت انسان را در دستيابي به رستگاري به حداقل مي رساند. آن چه مومن انجام مي دهد يا انجام نمي دهد نقشي در بخشش خود به خودي خداوند ايفا نمي کند. اصل تنها بخشش حاکي از اين است که کارها و تلاش هاي انسان ها نظير شرکت در مراسم مذهبي و عبادت کليسا و خريد آمرزش به منظور بخشودگي گناهان و به موجب آن رسيدن به رستگاري بي اثر و بيهوده است. اصل تنها بخشش پروتستان واکنشي قوي به تشديد تلاش هاي کليساي کاتوليک روم بود که عملا بخشش خداوند و رستگاري را مي فروختند. اين گونه اقدامات کليساي کاتوليک روم به فعاليت هاي گناه آلود اقتصادي در اوايل دهه 1500 منجر شده بود و از نظر پروتستان ها اين باور در قلب اصل تنها بخشش قرار داشت که عمل رستگاري براي تمام انسانيت از طريق شخص مسيح و فعاليت او تحقق مي يابد. در نظر سنگلجي مسلمان مفهوم تنها بخشش بيگانه و ناآشنا بود اما او نيز عميقا با اين بحث دست به گريبان بود که آيا رستگاري را مي توان از طريق توکل صرف به دست آورد؟ از نظر سنگلجي هم مانند اصلاحگران پروتستان مومناني که صرفا مشغول برخي آداب رايج شوند نبايد انتظار رستگاري داشته باشند. البته او برخلاف اصلاحگران مسيحي ديدگاه قاطعانه اي داشت که تنها اعمال صالح و افکار بافضيلت هستند که در روز قيامت از جانب شخص سخن مي گويند و رستگاري را تضمين مي کنند. اعمال صالح سنگلجي با انجام اعمالي نظير دست کردن انگشترهايي با قدرت هاي ماورايي تفاوت داشت. از نظر او اعمال صالح اعمالي بودند که نه فقط رضايت خداوند را جلب مي کردند بلکه براي فرد فرد و جامع مومنان هم سودمند بودند. مي توان استدلال کرد که بزرگان اصلاحگري پروتستان و سنگلجي هر دو برخي آداب شبه اقتصادي تشکيلات مذهبي خودشان را نکوهش مي کرده اند. بزرگان پروتستان بر پايه بحث ها و حقايق عملي درون دين خودشان از پيروان شان مي خواستند که برخي آداب نظير خريدن آمرزش را کنار بگذارند؛ با اين استدلال که مسيح پيش تر رستگاري تمام مسيحيان را تضمين کرده است. سنگلجي نيز بر پايه بحث ها و حقايق عملي درون دين اسلام استدلال مي کرد که مسلمانان شخصا و مستقيما بايد به اعمال صالح بپردازند-براي منفعت هاي شخصي و اجتماعي- و از اتکا بر برخي آداب غيرعقلاني دست بردارند. مفهوم اعمال صالح نيز البته در دايره لغات اصلاحگران پروتستان غايب نيست. از نظر لوتر به خاطر ايمان است که مومن «آزادانه، مشتاقانه و پرشعف» « با همه خوب است» و «در خدمت همگان» است. لوتر تا آن جا پيش مي رود که مي گويد «آن کسي که به اين شيوه کارهاي خوب نمي کند غيرمومن است» اصلاحگران مسيحي و مسلمان بدين ترتيب به يکديگر نزديک مي شوند و معتقدند که کارهاي خوب و اعمال صالح فراتر از برخي مناسک از پيش تعريف شده است.
3-«تنها ايمان»، سومين جزءکليدي پروتستانيسم، ارتباط تنگاتنگي با تنها بخشش دارد. اين مفهوم تاکيد مضاعفي است بر اين نگرش که گناهکار از طريق فقط ايمان ، پاک يا بخشيده مي شود و از اين رو پاک شدن با ايمان ميسر مي شود. کارهاي خوب به طور طبيعي از ايمان سرنشئت مي گيرند و زماني که ايمان تثبيت شد کارهاي خوب را خود به خود در پي مي آورد و نه برعکس . محتواي اين آموزه کليدي که طبق نظر لوتر «با آن، کليسا مي ايستد يا سقوط مي کند» در آثار سنگلجي نيز بازتاب هايي داشته است. از نظر سنگلجي خوب بختي و رستگاري حقيقي نتيجه ايمان و اعمال صالح و کنش افراد است. او همزماني فرايند ايمان و عمل را مورد تاييد قرار مي دهد در حالي که بنابر استدلال لوتر اگر ايمان باشد عمل نيز به دنبالش خواهد آمد و هر عملي که از ايمان ناشي شود کار خوب خواهد بود. بنابراين اگر مفهوم مرکزي تنها بخشش و تنها ايمان در الهيات پروتستان مبتني بر اين شرط باشد در ديدگاه خداوند که مومن پروتستان نه با اعمال صالح بلکه صرفا با ايمان به بخشش خداوند است که منزه مي شود در آن صورت مفهوم تنها بخشش و تنها ايمان سنگلجي با اين مفهوم در اصلاحگري پروتستان تفاوت هايي دارد.
4- اصل «تنها مسيح» به مثابه مفهومي خاص در چارچوب تفکر مسيحيان بازتابي در آثار سنگلجي ندارد اما اگر اين آموزه را بر حسب پيامدهاي عملي اش درک کنيم شباهت هاي خاصي ميان سنگلجي و پروتستان ها به چشم خواهد آمد. براي مسيحيان، مسيح تبلور انساني امر الهي است و امر الهي براي مسلمانان الله يا خداست. بنابراين آن چيزهايي را که پروتستان ها به مسيح نسبت مي دهند مي توان با چيزهايي که مسلمانان تنها به خدا نسبت مي دهند مقايسه کرد. معادل اسلامي آموزه پروتستاني «تنها مسيح» مفهوم تنها خداست. از نظر پروتستان ها آموزه تنها مسيح لايه واسطه اي را که ميان انسان و خدا ميانجي گري مي کند از ميان برمي دارد. در نهضت اصلاح گرايي با تاکيد بر اين که فقط و فقط مسيح براي رستگاري کافي است عملا اين اعتقاد را که مسيحيان بايد به فرد يا چيز ديگري ايمان بياورند کنار مي زند. اين اصل کليدي به لحاظ الهياتي، ناسازگاري اتکا بر قديسان براي کسب ثواب يا دفع کيفر را ثابت مي کند با تمرکز بر مسيح و کنار گذاشتن قديسان کليساي کاتوليک روم که از آنان براي کمک کردن به کسب خوشبختي در اين دنيا و آن دنيا التماس مي شد نهضت اصلاح گري تمام واسطه ها و تشکيلات را زايد معرفي مي کرد.طبق نظر پروتستان ها زماني که تمام واسطه ها برداشته مي شوند دسترسي فوري و مستقيم به خداوند حقيقت پيدا مي کند و براي رستگاري و کسب بخشودگي براي گناهان و همين طور تحقيق آرزوهاي دنيايي، ديگر نيازي به خدمات کشيشان به مثابه ميانجي نخواهد بود. هدف اصلي سنگلجي احيا بود با تمرکز و استخراج از پيام ساده اما کامل اسلام: هيچ خدايي جز الله نيست (لااله الاالله ) تنها خدا، سنگلجي با تاکيد و برجسته کردن توحيد به عنوان نقطه عزيمت خداشناسي اش،پيامي روشن را منتقل مي کرد. اين که نه تنها خدا هيچ شريکي ندارد بلکه هيچ کس نبايد مدعي انحصاري سخن گويي از جانب وي يا مدعي دانستن خواست و اراده او باشد. سنگلجي نشان مي داد که مسلمانان نمي توانند به توحيد صرفا به عنوان مفهومي انتزاعي باور داشته باشند در عمل هم تراز خداوند به افراد و اعمال ديگري باور داشته باشند . سنگلجي در مسير تثبيت آموزه تنها خدا لايه ها و حلقه هاي چندگانه و پيچيده و الحاقاتي که در طول تاريخ به تدريج پيرامون مفهوم توحيد انباشته شده بودند شناسايي مي کرد. اين خوشه هاي اضافي به تدريج مانع از شنيدن پيام ساده دين مي شدند: هيچ خدايي جز الله نيست –تنها خدا. سنگلجي باور داشت که اسلام باوري به واسطه گري ميان خدا و انسان ندارد و او استدلال مي کرد که تنها واسطه موجه اسلامي قرآن- کلام خدا- است.
5- آموزه تنها ستايش يا ستايش تنها براي خدا پنجمين آموزه بنيادي اصلاحگري پروتستان است که تکليف مومنان در برابر خدا را به عنوان تنها منبع رستگاري برجسته کرده است. اين آموزه چهار آموزه ديگر را در برمي گيرد. ستايش تنها براي خدا همچنين ديدگاه خاصي نسبت به زندگي به مومنان عطا مي کند. زندگي مومنان در تمام وجوه و تبلورهاي گوناگونش ستايش و تجليل شکوه خداوند است زيرا رستگاري تنها در دستان اوست. مفهوم ستايش تنها براي خدا نيز به مانند چهار بنيان ديگر اصلاحگري پروتستان شامل نگاهي سلبي و انکاري هم مي شود. در اين مورد هم در شباهت با آموزه تنها مسيح به مسيحيان يادآوري مي شود که در پي طرفداري از ديگران رفتن تحريف دين است. مفهوم ستايش تنها براي خدا و اين انکار که هر چيزي جز خداوند مورد ستايش واقع نشود به راحتي در آثار سنگلجي قابل رديابي است.
از نظر سنگلجي ستايش غير از خدا و نسبت دادن قدرت تقسيم خير و برکت و حفاظت در برابر سختي ها و خطرات به واسطه ، بيانگر تضعيف اسلام به عنوان دين توحيدي است . سنگلجي هشدار مي دهد که اگر اين دگرگوني ها به روندي رايج در ميان مومنان تبديل شود مي تواند ناخواسته به تکريم ديگران در کنار خداوند و لغزيدن به دوران غفلت پيش از اسلام و عقب گردي به سمت شرک و بت پرستي منجر شود. آدميان، آيين ها، مناسک و آداب را با قصد ستايش خداوند و يادآوري خداوند به مومنان به وجود مي آورند اما وقتي اين آيين ها و آداب معنا و حيات مستقل خودشان را به تدريج پيدا مي کنند. اصلاحگران ديني نگران مي شوند. نگران مي شوند که برخي مناسک که از سوي برخي متوليان پشتيباني و حفاظت مي شوند به تدريج قداست پيدا کنند و هدف اصلي تکريم و ستايش قرار گيرند و چهره دين مطلوب ناب را بپوشانند و به تهديدي براي جوهره اديان توحيدي بدل شوند. در اين نقطه مسير اصالتا ساده و مستقيم رو به خدا به مسيري پيچ در پيچ تبديل مي شود و خطر ناديده گرفتن خداوند بيش تر و بيش تر مي شود. اصلاحگران ديني با نگراني از شکاف فزاينده ميان آدميان و دين شان که ممکن است نهايتا به بيگانه شدن آنان نسبت به خدا بينجامد احساس وظيفه مي کنند تا به اصلاح بپردازند. اصلاحگري به مباحثه و نقد دروني آن دسته از آداب و باورهاي مذهبي مي پردازد که مومنان را به سمت الادري گري و الحاد سوق مي دهد. اصلاحگران تمام اديان به ويژه اديان توحيدي و ابراهيمي طبيعتا برخي نگراني ها و دغدغه هاي اساسي مشترکي نسبت به تحجر نيز دارند نگراني و دغدغه نسبت به ازدياد و پيچيدگي فزاينده رسوم تقديس و تا حدي خداانگاري افراد؛ قايل شدن به حق انحصاري تفسير خدا و صحبت از جانب او توسط يک جريان و رشد باورها و آداب غيرعقلاني و خرافات در ميان مومنان و سرانجام قطع ارتباط ميان خدا و انسان ها. سنگلجي مشخصا در سنت تمام اصلاحگران ديني و از جمله اصلاحگران پروتستان قرار داشت گرچه به عنوان مصلحي مسلمانان نگراني هاي او به روشني رنگ و بوي دين خوشد را داشت.تمام فرزندان ابراهيم به بر ساختن تشکيلات مذهبي پرداخته اند و از درون همان تشکيلات اصلاحگراني هم بسان سنگلجي ظهور کرده اند با هدف احياي اين شعار ساده توحيد که ستايش تنها از آن خداست زيرا خدايي جز خداوند وجود ندارد.
علي رهنما/جامعه شناس و اقتصاددان در دانشگاه آمريکايي پاريس
ترجمه ابراهيم اسکافي