سرمقاله ابتکار/ چرا سراغ رئیسی رفته اند؟
ابتکار/ « چرا سراغ رئيسي رفته اند؟ » عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار نوشته علي محقق است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد: در فاصله بسيار کوتاه باقي مانده تا موعد نام نويسي نامزدهاي انتخابات رياست جمهوري، نام حجت الاسلام ابراهيم رئيسي به عنوان اصلي ترين گزينهي جناح اصولگرا براي رقابت با دکتر حسن روحاني، درحالي بر سرزبانها افتاده است که تاکنون تمامي خبرهايي که از اردوگاه جناح اصولگرا به گوش مي رسيد، از اختلافات دروني، سهم خواهي طيفها و گروهها، انشعاب و جدايي و تعدد کانديداهاي اين جريان حکايت داشت. رئيسي که تا همين يکي دو ماه پيش کمتر نامي از او در سپهر سياست کشور به گوش مي رسيد، اکنون و با انتشار خبر استعفايش از هيئت نظارت بر انتخابات، ظاهرا جدي ترين خروجي جبهه مردمي نيروهاي انقلاب(جمنا) و احتمالا ديگر طيف هاي اصولگرايان خارج از جمنا براي معرفي به عنوان نامزد رسمي انتخابات ارديبهشت ماه آتي محسوب مي شود. حجت الاسلام رئيسي که در حال حاضر به حکم مقام معظم رهبري توليت آستان قدس رضوي را بر عهده دارد، پيش از اين و از سالهاي آغازين پس از پيروزي انقلاب تا سال گذشته، مستمرا در سطوح مختلف مديريتي دستگاه قضايي کشور مسئوليت داشته و تقريبا هيچ گاه نامي از او در مسائل و مباحث سياسي و اجرايي کشور نبوده و به واسطه حوزه فعاليت و مشاغل و مناصب خود در قوه قضاييه هيچ وقت هم در معرض انتخاب و راي مردم قرار نداشته و محکي جدي درباره ميزان اقبال افکار عمومي به او وجود ندارد. جبهه مردمي نيروهاي انقلاب در ميانه سال گذشته و در فاصله نسبتا کوتاه تا موعد انتخابات رياست جمهوري دوازدهم با هياهوي بسيار اعلام موجوديت کرد. چينش و چگونگي انتخاب مجموعه موسسان و پس از آن اعضاي شوراي مرکزي اين جبهه، نشانگر اين بود که برخي از چهره هاي شاخص اين جريان سياسي دوري بيش از اين جناح خود از قدرت اجرايي کشور را بر نمي تابند و بر آن هستند که به هر نحو ممکن بارديگر اتحاد، انسجام و قدرت از دست رفته خود را به چنگ آورند. اما با گذشت زمان و شکل گيري رقابت هاي دروني و اوج گيري رايزني ها و لابي ها مشخص شد که اين جبهه به ظاهر نوپا نه تنها نمي تواند سياسيون اصولگرا را متحد کند، بلکه اختلافات روز به روز درحال افزايش و پيچيده شدن است. شواهد هم نشان مي داد که دليل اصلي و واقعي اين اختلافات و درهم پيچيدگيها هم فقدان چهره و رجلي کاريزماتيک و مورد وثوق در بين سياسيون مدعي اين جريان است. تجربه و تاريخ سياسي دهه هاي اخير هم مويد اين مهم است که چهره هاي قابل اتکاي جناح راست سابق و اصولگراي کنوني بر خلاف جريان مقابل، معمولا تاريخ مصرف و انقضا دارند و اکثرا چهرههاي سياسي که در مقاطعي گَل مي کنند و شبه کاريزمايي از خود بروز مي دهند، با گذشت زمان مقبوليت عمومي و يا حتي مقبوليت و پذيرش درون جناحي خود را هم از دست مي دهند. به همين خاطر است که اصولگرايان تقريبا هيچ گاه نتوانستهاند بر سر يک گزينه درون تشکيلاتي ائتلاف کند و آن چهره موفق به کسب راي اکثريت مردم هم شده باشد. في المثل در سال 76 ناطق نوري عليرغم اجماع درون تشکيلاتي موفق به راي آوري نشد و در سال 84 هم راز اصلي موفقيت احمدي نژاد در کسب آراي اکثريت، ناشناخته بودن او در سپهر سياسي و عرصه اجتماعي کشور و عدم اجماع تشکيلات رسمي اصولگرايان بر سر نام او بود. به هرحال ميانجيهاي جمنايي در شرايطي پاييز و زمستان گذشته را به سبک و سنگين کردن نام ها و چانه زني با گروه ها و افراد و گزينه هاي بالقوه و واسطه گري ورايزني گذراندند که به خوبي معلوم بود که اختلافات دروني آنقدر گسترده و فقدان مقبوليت عمومي چهره هاي داخلي جناح آنچنان جدي است که قرار نيست از درون مدعيان موجود کسي به نفع کسي کنار رود و اتفاق نظري حاصل شود. ظاهرا علاوه بر جمنايي ها، اصولگرايان منتقد جمنا از جمله جبهه پايداري و سنتي ها هم در جلسات خصوصي خود به چنين جمع بندي هايي رسيده اند و چاره را در يافتن چهره اي نزديک به جريان خود اما خارج از گود سياست ديده اند. از قرار حجت الاسلام رئيسي چنين قابليتي را دارد؛ در اين که در دو قطبي اصلاح طلبي- اصولگرايي، نظر او به اصولگرايان نزديک است بحثي نيست اما واقعيت اين است که رئيسي اصولا هيچ گاه فعال سياسي نبوده و به هزار و يک دليل نيازي هم به موضع گيري سياسي و جناحي نداشته است. از اين رو است که طي دو سه دهه گذشته نه در منابر و مناظر و جرايد عمومي و نه حتي در محافل خصوصي، کسي شاهد موضع گيري سياسي اوبه نفع يکي از طيف هاي اصولگرا - از پايداري ها تا سنتي ها و ديگران- نبوده است. از اين رو است که اکنون و در شرايط بحران اختلافات داخلي سياسيون اصولگرا، هرکدام از طيف هاي مدعي از ظن خود، رئيسي را يار خود مي دانند. به خصوص که دو چهره و رقيب اصلي و احتمالا دو عامل اصلي اختلافات داخلي جناح يعني سعيد جليلي و محمدباقر قاليباف، با حجت الاسلام رئيسي همشهري بوده و هرسه متعلق به مهمترين قطب اصولگرايي کشور يعني شهر مقدس مشهد هستند. در واقع مي توان انتخاب رئيسي به عنوان گزينه پيشنهادي جمعي از اصولگريان را تنها فرصت اين مجموعه متشتت براي پيشگيري از حداکثري شدن اختلافات درون گروهي و آخرين تلاش آنها براي به دست آمدن حداقلي از اجماع و وحدت سياسيون اين جناح در آستانه انتخابات رياست جمهوري دوازدهم تفسير کرد. به بيان بهتر بزرگان قوم اصولگرا، در طرح نام اين چهره دور از سياست، به عنوان اصلي ترين گزينه خود در رقابت پيش رو، بيش و پيش از اين که به مقبوليت عمومي و پتانسيل راي آوري وي در جامعه توجه کرده باشند، صرفا قابليت او در ايجاد اجماعي درون جناحي با هدف دو قطبي کردن انتخابات را مورد نظر قرار داده اند. کما اينکه در قدرت راي آوري و ظرفيت او براي همسو کردن سبد آراي اقشار مختلف جامعه ترديدهاي فراواني وجود دارد و الزاما همسو شدن جليلي و قاليباف و ميرسليم و باهنر و رضايي و ديگران بر سر نام رئيسي حتي به معناي هم افزايي و يک کاسه شدن آراي بالقوه اين افراد در سطح جامعه به نفع گزينه مورد نظرهم نيست، چه برسد که انتظار پيش گرفتن از رقيب سرسختي که هم اکنون رئيس جمهور کشور است، هم داشته باشند. با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد