امیر محبیان: همه برای حمله به روحانی آمدهاند
آرمان/ متن پيش رو در آرمان منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست. با پايان زمان ثبتنام انتخابات رياستجمهوري، تا حدود زيادي آرايش سياسي و کانديداهاي تأثيرگذار مشخص شدهاند. در روز آخر شاهد ثبتنام اسحاق جهانگيري، معاون اول رئيسجمهور و محمدباقر قاليباف بوديم. به همين دليل براي تحليل و بررسي آرايش سياسي انتخابات رياستجمهوري دوازدهم، با دکتر امير محبيان يکي از تئوريسينهاي جريان اصولگرا گفتوگو کرديم. محبيان ميگويد: بر اين باورم موج ثبتنام که تقريبا همه منتقد روحاني هستند، بهرغم اينکه او مايل به هيچ کانديداي ذخيره نبود، روحاني را وادار به پذيرش حضور جهانگيري کرده است.. انتخاب جهانگيري از بابت حضور او در همه امور اجرايي دولت و تسلط به ارقام و عملکرد است. روحاني ميداند مناظرات و بحثهاي اين دوره متفاوت با مصاحبههاي دوره قبل است که گاه به تعارف برگزار ميشد و اينبار همه براي حمله به او و عملکرد دولتش ميآيند. البته حدس ميزنم در عمل، شايد حضور جهانگيري و دفاع با واسطه از روحاني بهويژه آنکه قدرت نطق روحاني از جهانگيري بيشتر است، نماد عدم تسلط روحاني به امور تلقي شده و ممکن است تصوير خوبي از روحاني ايجاد نکند. در ادامه متن اين گفتوگو را نظر ميگذرانيد. ديدگاه شما درباره ثبتنام محمود احمدينژاد در انتخابات رياستجمهوري بهرغم توصيه رهبر معظم انقلاب چيست؟ رهبري نظام به دليل دو مصلحت به آقاي احمدينژاد توصيه کردند که در «اين قضيه» شرکت نکنيد، يکي صلاح حال خود آقاي احمدينژاد بود و ديگري صلاح حال کشور. علت اين توصيه به عدم شرکت در اين قضيه هم دوقطبي شدن بود که آن را براي کشور مضر دانستند. رفتار آقاي احمدينژاد نشان ميدهد ايشان منطوق قضيه را کانديداتوري دانستند، زيرا عملا در قضيه انتخابات وارد شدند. از طرف ديگر، آقاي احمدينژاد علت اين مصلحتبيني را جلوگيري از دوقطبي شدن دانسته و با منتفي شدن علت، يعني تحقق دوقطبي شدن، عملا منع را هم منتفي دانسته و کانديدا شدند. منتقدان البته معتقدند که مصلحتبيني رهبري دو بخش داشت، مصلحت کشور و مصلحت احمدينژاد. اينان معتقدند ولو فرض شود مصلحت دوقطبي منتفي شده باشد، مصلحت خود احمدينژاد منتفي نشده است. حالا ممکن است احمدينژاد بگويد اولا نظر رهبري مصلحتبيني بوده و نه نهي، چنانچه رهبري هم تاکيد دارند که نهي نيست، چون رهبري دقت تام دارند که سلب حق شهروندي افراد براي انتخاب کردن يا انتخابشدن شرايطي دارد. پس خلاف نهي رهبري عمل نشده است. منتقدان ميگويند که براي پيروان و معتقدان ولايت عدم رضايت ايشان حکم نهي دارد. در برابر محتمل است که احمدينژاد استدلال کند که مصلحتبيني رهبري که عين خيرخواهي براي احمدينژاد است براي آن است که او صدمه و آسيبي نبيند. لذا احمدينژاد خود را فدايي نظام تلقي کرده و بر اين باور است که مصلحت او در فدا شدن است نه حفاظت از خود! البته روشن است که تعداد زيادي از اصولگرايان اين منطق را نپذيرفتهاند و مواضع تندي عليه احمدينژاد اتخاذ کرده و بعضي از رسانههاي پايداري، احمدينژاد را بهخاطر اين اقدام جاسوس يا درون بازي سرويس جاسوسي انگليس دانستند. آن افراط که قبلا او را معجزه هزاره ميخواندند و اين تفريط که جاسوس دانستهاند، اصلا قابل قبول نيست. رهبري در همان نشستي که اين مصلحتبيني را اعلام کردند طرف سخن را برادر مومن خواندند، لذا نبايد تندروي کرد. البته ما قصد نيتخواني نداريم، ولي ظاهرا احمدينژاد نوعي اضطرار در کار ديده که بهسرعت و با درک آسيبهاي سياسي به وجههاش که محتمل است، وارد صحنه شده، مثلا وقت را کوتاه ديده يا وقايع محتملي را نزديک ديده که او را به عمل اضطراري کشانده است. اين اقدام چه پيامدهايي براي احمدينژاد خواهد داشت؟ برخي براي احمدينژاد پيامدهاي شرعي و اعتقادي ميبينند و معتقدند کسي که خيرخواهي رهبر ديني را ناديده گيرد، در دنيا و آخرت عاقبت بهخيري نخواهد داشت. اينان اگر اهل عرفان و ادب باشند، به قول مولانا استناد ميکنند که: خشم مرو خواجه، پشيمان شوي/ جمع نشين، ورنه پريشان شوي؛ طيره مشو خيره مرو زين چمن/ ورنه چو جغدان سوي ويران شوي؛ گر بگريزي ز خراجات شهر/ بارکش غول بيابان شوي. اما از لحاظ سياسي منتقدان معتقدند که احمدينژاد با از دست دادن بدنه حزباللهي پاي کار عملا مجبور به اتکا به طبقاتي از جامعه خواهد شد که اساسا دل در جاي ديگر داشته و معشوقي ممنوعالحضور دارند. پس روند ريزش و فروپاشي او و همراهانش آغاز شده است. اما طبعا احمدينژاد هم استدلالهايي دارد، او معتقد است همه اين حرفها از سوي کساني است که نان نظام ديني را خوردهاند و پا بر خون شهدا و گرده فقرا نهاده و اشراف سياسي شدهاند، دغدغه دين ندارند، بلکه دين بر سر موقعيت و مقام خويش خرج ميکنند. اينها درد مردم را ندارند و نفع خويش را در قالب ادبيات ديني نفع اسلام و نظام مينمايانند. احمدينژاد کار اين اشراف سياسي را تمامشده دانسته و شايد گمان دارد که بايد کار آنان را در اين دور تمام کرده و کشور و انقلاب و نظام را از چنگ اينان رهانده و در مسير قرار دهد! واقعيت آن است از آنجا که در سياست ما شوربختانه کنايه جاي صراحت و اشاره جاي بيان دقيق را گرفته و ما نيز به مافيالضمير افراد دسترسي نداريم، از اين رو، چارهاي جز گمانهزني نداريم. انشاءا... سوءظن نبوده باشد. آيا تحليل برخي تحليلگران مبني بر اينکه احمدينژاد از فاز سياسي به فاز امنيتي وارد شده است صحيح است؟ ديدگاه شما در اين زمينه چيست؟ ورود به فاز امنيتي يعني چه؟ يعني با احمدينژاد برخورد امنيتي صورت خواهد گرفت؟ يا احمدينژاد پا بر خطوط قرمز امنيتي نظام نهاده است؟ به نظرم مساله را خيلي پيچيده نکنيم. احمدينژاد قصد دارد مجددا قدرت را در دست گيرد و از عمل گذشته خود دفاع کرده و برنامههاي نيمهتمام خود را تمام کند. حالا ادبيات و روشهاي خاص خود را دارد، گونهاي مصلحتبيني براي او شد که با تفسير خاص خود آن را پذيرفته، ولي از جايي بهدليل از بين رفتن علت، آن را منتفي ميداند. حالا بخواهيم مساله را خيلي پيچيده کنيم معلوم نيست از آن خيري براي کشور بيرون آيد. تحليل نظري ممکن است پيچيده باشد و راههاي مختلف را ببيند، ولي عمل معمولا سادهکننده تحليلهاست. احمدينژاد در پشت پرده به چه ميانديشد؟ وي به دنبال چيست و تا چه مرحلهاي در راهي که در پيش گرفته جلو خواهد رفت؟ سخن از پشت پرده گفتن آنگاه ممکن است که يا غيب بدانيم يا از اصحاب سرّ احمدينژاد باشيم که من از هيچکدام نيستم. اما با شناخت ۲۰سالهاي که از احمدينژاد دارم، او از آناني است که معتقدند «دستگه يافتي ز دست مده»؛ اگر فرصتي بهدست احمدينژاد افتاد، راحت از دست نخواهد داد. در باب احمدينژاد قصد ندارم خيلي بحث را باز کنم، آرزوها بلند است و عمر کوتاه. فقط به لسانالغيب اشاره ميکنم که فرمود: زيرکي را گفتم اين «احوال» بين خنديد و گفت///صعب روزي، بوالعجب کاري، پريشان عالمي. به نظر شما با حضور جهانگيري، محمد هاشمي و روحاني و از طرف ديگر رئيسي، احمدينژاد و قاليباف، انتخابات باز هم دوقطبي خواهد بود؟ انتخابات اين دوره پديدهاي واضح است. نميتوانم پنهان سازم که از شرايط راضي نيستم. نور و خيري در اين وضعيت نميبينم. حتي در عرف ديگر کشورهاي دموکرات، اين وضعيت را بيشتر آشوب ميدانند تا روند انتخاباتي. اين پديده از لحاظ جامعهشناسي و روانشناسي اجتماعي قابل مطالعه است. همگان آمدهاند، عوامالناس از خود ميپرسند مگر چه شده است؟ مگر چه چيزي را تقسيم ميکنند؟ بحث دوقطبي شدن و چندقطبي شدن نيست. بحث هيجان کاذب سياسي است که چشمها را بسته است. حکيم طوس ميگويد: «قضا چون ز گردون فرو هشت پر/// همه زيرکان کور گردند و کر». ما در اين شرايط قرار داريم. نميدانم قضا بر چه استوار شده است. انشاءا... خير مردمان باشد. آيا اصولگرايان به دنبال اين هستند که در لحظه آخر قاليباف به سود رئيسي کنار بکشد؟ ديگر سازوکار واحدي تحت عنوان اصولگرايان وجود ندارد که براي کسي تعيينتکليف کند. اگر منظور جمناست که گمان ندارم سازوکار آن، قدرت تعيينتکليف آنهم در اين شرايط را داشته باشد؛ لا راي لمن لايطاع. وضعيت بهجايي رسيده است که ديگر بحث خوب و بد و تواناييهاي کاري نيست. کينههاي جناحي و درونجناجي و بعضا قبيلهگري بهجايي رسيده که چشمها بر منافع مردم و نظام بسته شده است. هرکسي کانديداي خود را برتر ميداند و هيچ استدلالي او را قانع نميکند. اکثرا تصديق بيدليل ميکنند. اصولگرايان چه بازياي براي احمدينژاد در نظر گرفتهاند؟ آيا وي قرار است تمرکز انتخاباتي اصلاحطلبان و اعتدالگرايان را به هم بزند تا ديگر کانديداهاي اصولگرا به هدف خود برسند؟ کسي که شخصيت و روحيه احمدينژاد را بشناسد، ميداند که او در بازي کسي قرار نميگيرد. اگر هم باشد نهايتا بازي خود را ميکند. او بازيگر بازي خود است. اين تفکر که کسي بتواند بازي طراحي کند و احمدينژاد را در آن به بازي بگيرد، ناشي از نشناختن روانشناسي احمدينژاد است و او در نهايت خواهد فهميد که خود بازي خورده است. براي قاليباف چه نقشي در انتخابات قائل هستيد؟ دليل اينکه ايشان ريسک حضور سهباره در انتخابات بهرغم دو شکست گذشته را پذيرفته است، چيست؟ قاليباف نيز همچون هر شهروندي حق کانديداتوري دارد، سابقه مديريتش او را بر بسياري ديگر که سابقهاي ندارند، برتري ميدهد. در اين حال دو نکته وجود دارد؛ انتقاداتي که به او ميشود و شکستهاي سابق انتخاباتي. به گمانم انتخابات فرصتي است که منتقدان صراحتا نقد کنند و او پاسخ دهد و اين براي شفافيت فضاي سياسي خوب است. اما در مورد عدم رايآوري در دورههاي پيشين، به گمانم اين نقد وارد نيست. سياست جنگ ارادههاست. اتفاقا کسي که با يک شکست از ميدان بيرون ميرود شايسته مديريت در اين سطح نيست. در انتخابات بايد اجازه دهيم مردم نظر دهند. آيا حضور جهانگيري در انتخابات هوشمندانه بوده است؟ تحليل شما از حضور جهانگيري در انتخابات چيست؟ بر اين باورم موج ثبتنام که تقريبا همه منتقد روحاني هستند، بهرغم اينکه او مايل به هيچ کانديداي ذخيره نبود، روحاني را وادار به پذيرش حضور جهانگيري کرده است. انتخاب جهانگيري از بابت حضور او در همه امور اجرايي دولت و تسلط به ارقام و عملکرد است. روحاني ميداند مناظرات و بحثهاي اين نوبت متفاوت با مصاحبههاي تعارفي بوده و همه براي حمله به او و عملکرد دولتش ميآيند. البته حدس ميزنم در عمل، شايد حضور جهانگيري و دفاع با واسطه از روحاني بهويژه آنکه قدرت نطق روحاني از جهانگيري بيشتر است، نماد عدم تسلط روحاني به امور تلقي شده و ممکن است تصوير خوبي از روحاني ايجاد نکند. چه چالشها و فرصتهايي در انتخابات رياستجمهوري پيش روي آقاي رئيسي است؟ آيا رئيسي ميتواند نقظه کانوني اجماع همه طيفهاي اصولگرا باشد؟ چالشهاي متفاوتي فراروي رئيسي است، فقدان تجربه اجرايي لازم، رقباي سرسخت داخلي و حملات تند اصلاحطلبان و بهويژه اپوزيسيون خارج از کشور براي تخريب او مسائلي است که در کنار کمتر شناخته بودن در قياس با ديگران موانعي جدي بهشمار ميروند. نقاط مثبتي هم هست، که نوعي اجماع نسبي در جمنا فعلا ميتواند سکويي براي رشد و جهش باشد، اما فضا شديدا متلاطم است و حدس ميزنم شگفتيهايي را در اين دوره شاهد باشيم که شايد تجربه سياسي رئيسي براي تحمل آن کافي نباشد، ولي بايد ديد، شايد هم رئيسي ما را شگفتزده کند. چرا سعيد جليلي با وجود گمانهزنيهاي زيادي که پيرامون وي وجود داشت، در انتخابات ثبتنام نکرد؟ با موج انتقادات تندي که عليه روحاني بهراه افتاده است و کانديداهاي پرشمار پرشعار عملا کانديداتوري جليلي سالبه به انتفاع موضوع شد، زيرا او قصد داشت از نردبان نقد برجام بالا رود که با اين موج حملات عملا او در انتهاي صف قرار ميگرفت. به گمانم کار عاقلانهاي کرد. چهره اخلاقي بهتري از خود نشان داد و در فضاي قدرتگرايانه نوعي عدم تمايل از خود نشان داد که براي او در آينده ظرفيت ميشود. به نظر شما صلاحيت بقايي و احمدينژاد تاييد ميشود؟ تاييد يا عدم تاييد صلاحيت احمدينژاد را چگونه بايد تحليل کرد؟ اولا تاييد يا عدم تاييد احمدينژاد را نبايد به مقام رهبري پيوند زد. اين کار درستي نيست. شوراي نگهبان بنا بر وظايفي که به عهده دارد، کار خود را انجام ميدهد و براي اين کار محاسباتي دارد که با توجه به آن عمل ميکند. اما احتمالاتي را ميتوان در نظر گرفت. مثلا شوراي نگهبان بقايي را رد صلاحيت کند اما احمدينژاد بماند، آن هم چه ماندني! اگر بقايي تاييد شود و احمدينژاد تاييد نشود، پرسش برانگيز خواهد بود. اگر صلاحيت هر دو رد شود، فضاي نامشخصي ايجاد خواهد شد که در آن صورت واکنش احمدينژاد براي اهل تحليل ديدني و قابل مطالعه خواهد بود. با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد