برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo

پایان جمهوری آتاتورک

منبع
تاريخ ايراني
بروزرسانی
 پایان جمهوری آتاتورک
تاريخ ايراني/ متن پيش رو در تاريخ ايراني منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست رجب طيب اردوغان ۱۶ آوريل ۲۰۱۷ پس از انداختن راي (EVIT) خود در صندوق رفراندوم قانون اساسي اعلام کرد که: «به دنبال تحقق روياي آتاتورک در ترکيه براي ساختن ترکيه‌اي متمدن هستيم.» رويايي که برخلاف نظر او ميخ آخر بر تابوت جمهوري مصطفي کمال پاشا بود که ۲۰ ژانويه ۱۹۲۱ مجلس با تصويب «تشکيلات قانون اساسي» بنيان گذاشته بود. جمهوري‌اي که در آستانه يکصدمين سالگرد تاييدش حالا بايد در مقابل اصلاحات اسلام‌گرايان قرار گيرد. اردوغان و همفکرانش در حزب اسلام‌گراي عدالت و توسعه از نيمه پاياني دهه ۹۰ ميلادي براي جمهوري سکولار و لائيک آتاتورک خواب آوريل ۲۰۱۷ را ديده بودند؛ روندي که تاريخ نشان مي‌دهد اردوغان با بهره‌گيري تجربه تاريخي آتاتورک در به حاشيه بردن خلافت ششصدساله عثماني به کار برده بود. اما اين تجربه چه بود؟ اين سوالي است که هاني شکرو اوغلو تاريخ‌نگار ترک در کتاب «سقوط امپراطوري و تولد جمهوري» (نگاهي به نقش آتاتورک در پيدايش ترکيه) به آن پاسخ داده است. شکرو اوغلو با بررسي جايگاه تاريخي بنيان‌گذار ترکيه نوين و سير تحول نظريات روشنفکري در زندگي او و کشف مسير دشوار عبور از يک امپراطوري کهن به يک دولت - ملت مدرن در اين کتاب، شکل‌گيري جمهوري ترکيه را نشان مي‌دهد که به نوعي برگرفته از جمهوري سوم فرانسه بود. هرچند او معتقد است: «آئين جمهوري مصطفي کمال، در واقع کامل بر روح جمهوري فرانسه منطبق نبود. جمهوري آن‌گونه که مصطفي کمال مي‌گفت نه فقط يک سيستم اداره حکومتي، بلکه تنها ابزار حمايت از سعادت، کاميابي و آزادي ملت ترک در حال و آينده بود. به همين دليل تمام ملت موظف به خدمت به آن بودند.» به نظر نويسنده اين کتاب: «رژيم براي آنکه ايده جمهوري را آرام آرام در ميان مردم رواج دهد جمهوري‌خواهي را با عالي‌ترين عبارات مي‌ستود و صفت جمهوري را براي تمايزگذاري به نام نهادهاي جديد در مقابل معادل قديمي آن مي‌افزودند. براي مثال دولت، «دولت جمهوري» ناميده مي‌شد يا دادستان‌هاي دولتي «دادستان جمهوري» ناميده مي‌شدند. در سال ۱۹۲۴ مصطفي کمال به عنوان حزب خود، «حزب مردم» کلمه جمهوري را افزود. کلاه ملوانان نيروي دريايي منقوش به آرم T.C.B مخفف کلمه جمهوري ترکيه بود. همين‌طور بر روي کليه ساختمان‌هاي دولتي کلمه T.C مخفف کلمه جمهوري ترکيه جايگزين علامت امپراطوري شد. به عنوان سومين کالت او درصدد تاسيس يک حزب بود. او به عنوان يک عضو سابق کميته پيشرفت و اتحاد اهميت نهاد را به خوبي درک مي‌کرد. مانند رهبران اکثر حکومت‌هاي تک‌حزبي اوايل قرن بيستم او نيز حزب خود را نماينده تمام خلق ترک و مورد علاقه تمام ملت مي‌ديد. او عقيده داشت که اين حزب خدمت بزرگي را به ملت به عنوان بستري براي حضور مردم و محملي براي ايدئولوژي ناسيوناليسم و آموزش آن ارائه مي‌کند.» گذار از خلافت به جمهوريت جنگ جهاني اول و ايستادگي در برابر متفقين پسر چهارم خانواده سالونيکايي را به عنوان رئيس گروه ترکان جوان به مردم ترکيه نشان داد: «پاييز ۱۹۲۲ مصطفي کمال نامي مشهور در سراسر جهان اسلام بود؛ قهرماني که ملتش را به سوي پيروزي رهبري کرد، يک پيروزي قابل مقايسه با فتوحات ژاپني در نبرد ۱۹۰۵. او در مقابل فاتحين بلامنازع جنگ بزرگ ايستاده بود و مانع از آن شده بود که بتوانند طرح خود را براي يک صلح تحميلي پيش ببرند. او موفق شده بود يک کشور مسلمان کاملا مستقل را درست هنگامي که جهان بر اساس قدرت‌هاي مسيحي شکل گرفته بود پي‌ريزي کند.» مصطفي کمال نه‌تنها فاتح نبردي شد که جنگ نيروهاي مسلمان عليه امپرياليست‌هاي غربي بود که الگويي براي روشنفکران و رهبران جهان سوم از قوميت‌هاي مختلف از سياستمدار هندو يعني جواهر لعل نهرو تا شاعر مسلمان، معتقد و ضد غرب پنجابي محمد اقبال لاهوري شد: «خصلت ضد امپرياليستي جنگ استقلال که در مورد آن تبليغ زيادي نيز شد، موجب احترام وافر سوسياليست‌ها به مصطفي کمال گرديده و نيز سبب آن شد که او در مقابل جريان چپ ترکيه دست بالا را داشته باشد. جايگاه رفيع مصطفي کمال در جهان اسلام تا مدت‌ها پس از اصلاحات سکولار راديکال او که مغاير با ژست‌هاي اسلام‌گرايانه اوليه او بود تداوم داشت. هنگامي که درگذشت جماعت مسلمان هندوستان که هنگام حذف خلافت توسط وي شديدا نگران بودند، تاسف عميق خود از مرگ او را در قبال اين جملات ابراز داشتند: يک شخصيت حقيقتا بزرگ در جهان اسلام، يک ژنرال و يک دولتمرد بزرگ.» در سال ۱۹۲۲ براي مطرح شدن به عنوان رهبري جهاني دو گزينه پيش روي مصطفي کمال وجود داشت: «اول اينکه او از موقعيت استفاده کرده و با بهره از ميراث خلافت امپراطوري رداي رهبري اسلام را بر تن مي‌کرد و يا خودش را به عنوان الگوي مبارزه در برابر امپرياليسم براي سوسياليست‌هاي آسيا و آفريقا مطرح مي‌نمود. ولي درست در همين مقطع زماني مسير پيش‌بيني‌نشده‌اي در برابر مصطفي کمالي که به علم‌گرايي و طرفداري از غرب شناخته مي‌شد و ملت سرخورده ترک قرار گرفت. اين مسير تلفيقي از يک ناسيوناليسم قوي و تعلق خاطر خدشه‌ناپذير به سکولاريسم غربي بود.» به اعتقاد هاني شکرو اوغلو: «در حقيقت تلقي عاميانه‌اي از علم به عنوان دستي غيبي، چهارچوب کلي سکولاريسم آتاتورک را شکل مي‌داد. او براي شکل دادن انديشه خود دست به پژوهشي گسترده زد و بناي حکومتي را گذاشت که بر پايه ناسيوناليسم ترکي بود که جايگزين مذهب مي‌شد: مصطفي کمال براي بيدار کردن يک ملت به خواب رفته به وسيله بناي دولت - ملت سکولار، با ساختار جمهوري و بر پايه علم، عمل تهورآوري در جهان غيرغربي به شمار مي‌رفت و سبب مي‌شد او در جامعه محافظه‌کار مسلمانان دهه ۱۹۲۰ تنها بماند.» اين چالش، حتي بزرگتر از آني بود که بلشويک‌ها با آن مواجه شدند: «چراکه مارکسيست لنينيست‌ها براي بناي حکومت خود از ابزارهاي موثرتري از علم‌گرايي زمخت بهره بردند. ليکن مصطفي کمال از يک مزيت مهم برخوردار بود: بهره‌گيري از طرح‌هاي اوليه که توسط طرفداران علم‌گرايي در دوره دوم مشروطه براي آينده تهيه شده بود. گرچه عمده جامعه امپراطوري روي خوشي به روشنفکران نشان نمي‌داد و آن‌ها را به حاشيه رانده بود و حتي زماني مذهبيون آن‌ها را به عنوان گروهي کاملا ملحد تقبيح مي‌کردند اما پيروزي چشمگير آن‌ها در ۱۹۲۲ موقعيت بي‌نظيري را به وجود آورد که آن‌ها براي اجراي برنامه‌هاي خود به آن نياز داشتند.» پيروزي ملي‌گرايان در ۱۹۲۲ ايدئولوژي امپراطوري را محو کرد: «هويت فرامليتي امپراطوري مناسب دوران پس از جنگ نبود چراکه فقط يک قوم قابل ملاحظه ديگر در ترکيه باقي مانده بود: کردها. اگرچه هنوز نهاد کهن خلافت در سرزمين‌هاي امپراطوري محترم شمرده مي‌شد ولي عملا کاربرد ناچيزي در نيل به اهداف داخلي ترکيه داشت و در همان حال گروه‌هاي اصلي مسلمانان که حاکميت امپراطوري را در بالکان و هلال حاصلخيز آلباني و سرزمين‌هاي عربي تضمين مي‌کردند خود را از امپراطوري جدا کرده بودند. واقعيت‌هاي موجود، اين باور راسخ را در هواداران ملي‌گراي مصطفي کمال و خود او به وجود آورد که اصلاح وضعيت در يک کشور تنها برنامه قابل انجام است. لذا قهرمان جنگ استقلال بر آن شد تا امپراطوري و ايدئولوژي آن را تواما رها سازد.» اولين ضربه بلافاصله بعد از پيروزي وارد شد. به اعتقاد شکرو اوغلو: «نهاد حکومتي که در آنکارا تشکيل شد بر اساس جمهوريت شکل گرفت و رسما اعلام شد که دولت جديد جمهوري است. تا آن زمان مصطفي کمال به دليل قابل درکي از هرگونه اشاره به جمهوري ابا داشت. اين معني که سلطنت پرافتخار منقرض شده است به شدت توفيق او در جنگ را به مخاطره مي‌انداخت. حال که جنگ با پيروزي کامل به پايان رسيده بود، او به حد کافي احساس اعتمادبه‌نفس مي‌کرد تا افکار عمومي را براي پذيرش انقراض احتمالي سلطنت و جايگزيني آن با جمهوريت آماده کند.» به نظر مي‌رسيد که آتاتورک در اين راه هدف اصلي خود يعني جمهوريت را نه تضمين آزادي‌هاي فردي که تجلي «اراده عمومي» مي‌دانست. هرچند او به اين انديشه ماکياولي هم باور داشت که جمهوري واقعي بايد قدرت مردم را ولو به قيمت محدود کردن آزادي‌هاي فردي متمرکز کند. او معتقد بود که حکومت‌هاي موروثي يک انحراف تاريخي بوده‌اند که بايد با جمهوري جايگزين گردند؛ آخرين چاره بشر که پس از چهارصد سال نبرد به دست آمده است. آتاتورک الگوي خود را از جمهوري سوم فرانسه که از ديدش يک جمهوري خالص و موفق‌ترين رژيم در طول عمر بشر بوده، گرفت: «او مخالفت راديکاليسم فرانسه عليه روحانيت (حکومت روحانيون)، لائيسيته ستيزه‌جوي و همبستگي آرمان‌گراي آن را، آن‌گونه که فوليه ترسيم مي‌کرد مي‌پسنديد. مصطفي کمال با تحسين به ديدگاه حکومت‌محورانه فرانسوي آن‌گونه که در آثار شارل ژيد مطالعه کرده بود مي‌نگريست. اينکه تا اين حد فرانسه معاصر را يک الگوي سياسي قابل تقليد يافته بود شايد به اين دليل بود که او ترجمه‌اي از مطالعات درباره احزاب جمهوري سوم، که به طور ويژه براي وي تهيه شده بود را مطالعه کرده بود.» اما مصطفي کمال براي پياده‌سازي جمهوري سوم فرانسه در ترکيه مانع بزرگي به اسم امپراطوري کهن و ششصدساله عثماني پيش ‌رو داشت. اين امپراطوري بايد در نگاه مردم ضعيف مي‌شد تا او بتواند به نفع خود در همراه کردن مردم ترکيه کمک بگيرد. مصطفي کمال پس از پيروزي خود در جنگ در بيانيه‌اي خطاب به ترک‌تبارها گفت: «علت اينکه شما پادشاه يونان را در ميان اسراي جنگي نمي‌بينيد اين است که حکومت‌هاي سلطنتي فقط در خوشي‌ ملت‌ها شريک هستند و در هنگام سختي به چيز ديگري جز قصرهايشان نمي‌انديشند.» هرچند آتاتورک در اين بيانيه اشاره مستقيمي نمي‌کند اما به کنايه به مستمعين خود مي‌گويد: «کساني که در شهرهاي مهمي مانند ازمير و بورسا به محاصره يوناني‌ها درآمدند هيچ رابطه‌اي با ملت ندارند.» او به مردم يادآور شد که ملت با اراده و خواست خود هدف را بدون هيچ محدوديتي برگزيده است. آنچه باعث مي‌شد او مستقيم به قلب امپراطوري نزند، رويايش به عنوان مسلماني سني با خلافت مسلمان بود. او در پاييز ۱۹۲۲ به نيابت از اسلام مي‌جنگيد و خروج او براي يک جمهوري غيرديني بدون حضور خليفه که خود را جانشين خلفاي اموي و عباسي و البته خلفاي چهارگانه سني مي‌دانست مي‌توانست هياهوي زيادي برپا کند. اين براي آتاتورک مطلوب نبود؛ بنابراين با رويه‌اي محافظه‌کارانه‌ کار خود را پيش برد. او ابتدا مجلس نواب را براي تفکيک خلافت از سلطنت و سپس در اول و دوم نوامبر به انقراض آن هدايت کرد. اين فرصت را به درخواست صدراعظم در استانبول فراهم آورد. ابتدا از مصطفي کمال و در پي آن از مجلس نواب خواسته شد تا دولت آنکارا در همکاري با دولت استانبول نماينده مشترکي براي مذاکرات صلح گسيل دارند، ولي مجلس که هيچ علاقه‌اي به تقسيم پيروزي و قدرت خود با حکومت روي کاغذ سلطان نداشت با خشونت واکنش نشان داد. تاريخ ترک‌تباران حکومتگر در برابر خلافت به نظر مي‌رسيد که در آستانه قرن بيستم مهمترين چالشي که آتاتورک با آن روبه‌رو شد اين بود که از ديدگاه نظري جدا کردن خلافت از سلطنت و خلق يک رهبر پوشالي مذهبي که سلطنت مي‌کرد ولي حکومت نمي‌کرد کار سختي بود. آنچه دست سياستمداران تازه را براي جدايي دين از سياست مي‌بست، نظريه بستگي دين و سياست بود که در قرن يازدهم توسط ابوالحسن ماوردي متفکر شافعي و از علماي مصر منتشر شده بود. ماوردي با نادرست خواندن جدايي دين از سياست مفهوم دين‌داري اسلامي تازه‌اي را ارائه کرده بود. ديدگاهي که علماي الازهر به عنوان مرکز انديشه اهل تسنن آن را پذيرفته و باعث شده بودند اين دو نهاد درهم‌تنيده شوند. همين باعث مي‌شد تا علماي عضو مجلس نواب به عنوان مهمترين بال تفکر ديني حکومت عثماني جلوي انديشه‌ جدايي دين از سياست بايستند؛ اما در جلسه‌اي پرتلاطم در کميسيون شريعت و حقوق مجلس نواب اين مصطفي کمال بود که براي خاتمه بحث روي ميز رفت و هشداري جدي داد: «حکومت و سلطنت به هيچ کسي در طي بحث و جدل اعطا نشده است. حال آنکه ملت ترکيه به دنبال حاکميت خود هستند. اين يک عمل انجام‌شده است و اگر مجلس به طور طبيعي آن را بپذيرد از نظر من بهتر است وگرنه اين حقيقت در زمان مقتضي بيان خواهد شد ولو اينکه برخي سرها بريده شود.» اين کلام صريح باعث شد تا اعضاي کميسيون، مبهوت از موضع قبلي تغيير مسير بدهند و بگويند آنچه گفتند بحث نظري بوده و پاسخ مصطفي کمال آن‌ها را روشن کرده است و به همين سادگي فورا لايحه پيشنهادي را براي تاييد به صحن مجلس فرستادند. قدم بعدي مصطفي کمال اين بود که به منظور جلب حمايت مجلس از طرح انقلابي خود به عنوان مسلماني سکولار و ايدئولوگ ناسيوناليست صحبت کند؛ صحبت‌هايي که با استناد به مطالعات گسترده او درباره ۲۴ سال ابتدايي تاريخ اسلام - يعني تا پايان دوره خلافت عمر خطاب که اساس حکومت اسلامي شکل گرفت - با اقبال گسترده‌اي روبه‌رو شد: «بن‌مايه ترکيستي سخنراني او ناشي از برداشت‌‌هايش از تئوري‌هاي ترکيستي دوره دوم مشروطيت و نيز از کتاب‌هاي تاريخ هون و تاريخ مغول، تاتار و ترک نوشته ژوزف دوجين بود. او طي يک سخنراني طولاني، مفصل و ابتکاري تاريخ اغراق‌آميزي براي ترکان ترسيم کرد. بر اساس اين تفسير، نوح فرزندي به نام ترک داشت که نياي همه ترکان است. آن‌ها مهم‌ترين حکومت را در آسياي مرکزي ۱۵۰۰ سال پيش تشکيل داده بودند. سپس اين قوم، با اعراب، يک قوم بزرگ ديگر مواجه شدند که به دين پيشواي خود حضرت محمد ص) آخرين فرستاده خدا براي نوع بشر، گرويده بودند. پس از وفات او، خلافت به شکل نهاد حکومت درآمد ولي اسلام به سرعت گسترش يافت و امکان ادامه اين روش پس از خلفاي راشدين امکان نداشت.» مصطفي کمال در ادامه، بحث تاريخي تشکيل دولت ترک‌تبار سلجوقي را در نيمه قرن چهارم به عنوان نقطه عطف در تاريخ ياد کرده و با ذکاوتي آن دوره را به دوره خود مرتبط کرد: «اينکه مجلس بزرگ ترکيه که نمايندگي حاکميت ملي و پذيرفته‌شده در جهان بود بايد با خليفه نااميد از قدرت، همزيستي کند فرصت مناسبي را پديد مي‌آورد. در واقع او اين‌گونه استدلال مي‌کرد که مقبوليت مذهبي چنين قدرتي از آنچه ملکشاه از آن برخوردار بود فراتر خواهد رفت، به ويژه آنکه تجزيه امپراطوري مانع از احتمال هرگونه خيانتي از سوي سلطان محمد ششم بود.» آتاتورک در اين گفت‌وگو به سه نکته مهم اشاره کرد: «نخست اينکه او مفهوم خلافت را نه به معني يک موضوع مذهبي بلکه فقط به مثابه يک موضوع تاريخي بسط داده بود. دوم آنکه او بين خلافت و حکومت تمايز اساسي قائل شد و آخر اينکه او به صورت ضمني نظريه رايج تفکيک‌ناپذيري حکومت از خلافت را که توسط علماي مذهبي رواج يافته بود، رد کرد.» او چند سال ديگر زمان لازم داشت تا تضاد اين ديدگاه با ديدگاه‌هاي غالب در کشورهاي مسلمان مانند مصر را مشخص کند. آخرين خليفه مصطفي کمال در گفت‌وگو در مجلس عالي هرچند از عقايد سکولارش دفاع مي‌کرد اما دقت داشت که شبيه مسلماني سکولار به چشم بيايد و مباحث هرچند کاملا سياسي اما از ديدگاه اسلامي از قدرت کافي برخوردار باشد تا ضربه اصلي را بزند: «در پي اين سخنراني مصطفي کمال مجلس فرماني صادر کرد و سلطنت را از خلافت جدا کرد و اعلام کرد که اين قانون به تاريخ مارس ۱۹۲۰ يعني زمان اشغال استانبول توسط متفقين عطف به ماسبق مي‌شود.» دو هفته بعد از اين تاريخ سلطان محمد ششم آخرين سلطان عثماني که توسط ملي‌گرايان تحمل نمي‌شد استانبول را با کشتي نظامي بريتانيايي ترک کرد و مجلس بزرگ ترکيه او را به استناد فتواي صادره از سوي وزارت شريعت، از سلطنت خلع و جايگزيني عبدالمجيد پسرعمويش را به عنوان رهبر معنوي اهل تسنن تصويب کرد: «عبدالمجيد به صورتي نمادين با اين عبارت که نمي‌خواهد در قصري در محاصره شمشيرها پرسه بزند، نارضايتي خود را از نداشتن قدرت مادي ابراز مي‌کرد.» مصطفي کمال خيلي زود به او يادآوري کرد که قدرتش از آنچه خودش هم فکر مي‌کند کمتر است و چه جهان اسلام بخواهد، چه نخواهد خلافت به جايگاه قبلي بازنخواهد گشت. اين تغيير در خلافت خيلي زود از سوي کشورهايي که تابع عثماني بودند مورد استقبال قرار گرفت. هرچند همه مي‌دانستند آن کسي که قدرتش روز به روز بيشتر مي‌شود مصطفي کمال است. در حقيقت خلافت عثماني در آستانه انقراض کامل قرار داشت اما «مصطفي کمال از اعلام علني جمهوري براي حدود يک سال خودداري کرد و تا شانزده ماه قبل از انقراض خلافت درنگ کرد. قبل از اين تصميم خطير او احساس مي‌کرد نياز است تا به رسميت شناخته شدن ترکيه را در قرارداد صلح حفظ کند و کنترل کامل سياسي ترکيه را در اختيار بگيرد.» ۲۴ جولاي ۱۹۲۳ معاهده لوزان با موضوع حل‌نشده موصل امضا شد؛ معاهده‌اي که با وجود امتيازات برجسته‌اش باعث شد مصطفي کمال پيروزي‌هاي نظامي خود را با دستاوردهاي ديپلماتيک محدود کند. پس از گذشت زمان طولاني از پايان جنگ و امضاي صلح حالا غرب در برابر لزوم وجود کشوري مستقل و آزاد از کنترل اقتصادي و قضايي ترکيه را به رسميت شناخت و متفقين آنجا را ترک کردند. در اکتبر ۱۹۲۳ سرود مصطفي کمال توسط گروه موزيک يگان نواخته شد تا خروج آخرين يگان انگليسي را جشن بگيرند. چهار روز بعد از اين بود که سربازان ملي مصطفي کمال در خيابان‌هاي استانبول رژه رفتند تا او مشروعيتي را به دست بياورد که دولتمرداني چون کلمانسو و لويد جرج و ويلسون جايگاهشان را از دست داده بودند. اينجا بود که او در موقعيتي بود که مي‌توانست آخرين ميخ را بر تابوت خلافت بکوبد و بنياد جمهوري‌اش را با تشکيل حزبي جديد اعلام کند؛ حزبي که بعد از پيروزي قاطع ۶۰ درصدي انتخابات به حزب جمهوري مردم تغيير نام داد و تا زمان مرگ مصطفي کمال حزب اصلي ترکيه باقي ماند. جمهوري حذف او تا ۱۹۲۶ بيشتر احزاب مخالف را تعطيل کرد. ترور نافرجام مصطفي کمال در سال ۱۹۲۶ زمان مناسبي بود که کمال را در موقعيت سرکوب مخالفان قرار داد. الگويي که البته رجب طيب اردوغان نيز بعد از کودتاي نافرجام ۲۰۱۶ از آن استفاده کرد تا بتواند قدرت خود را بيشتر کند و پايان جمهوري آتاتورک را رقم بزند. شباهت رفتار اين دو رهبر ترکيه به قدري شبيه يکديگر است که مي‌توان در روايت تاريخي که در کتاب «سقوط امپراطوري و تولد جمهوري» که پيش از اين کودتا نوشته شده آن را مشاهده کرد: «آتاتورک باقي‌مانده مخالفانش شامل برخي از اشخاص برجسته دوره جنگ‌هاي استقلال و رهبران سابق کميته پيشرفت و اتحاد را از ميان برداشت. دادگاه‌هاي فرمايشي تمام مخالفان مطرح را به جرم ارتباط با طرح ترور محاکمه، برخي به اعدام و برخي را به حبس‌هاي مختلف محکوم کرد. فرماندهان ارشد جنگ استقلال اگرچه از اتهامات تبرئه شدند ولي مجبور به کناره‌گيري از سياست شدند. مخالفان به معني واقعي يا مجازي مردند.» مصطفي کمال در سخنراني سي و شش و نيم ساعته معروف خود که بعدها به عنوان شاهکارش ثبت شد، درباره مباني جنگ استقلال و اصلاحات پس از آن صحبت کرد: «او مخالفان خود را با شديدترين عبارات محکوم کرد، حتي آن‌هايي که در جنگ استقلال نيز نقش موثري داشتند از سرزنش او در امان نماندند. مصطفي کمال که به نظر مي‌رسيد تعلق خاطر ويژه‌اي به دموکراسي چندحزبي داشته باشد در عمل به نظر مي‌رسيد که هيچ انتقادي به سياست خود نداشت. بدين‌گونه ساختار حکومت او تک‌حزبي باقي ماند.» او قدم بعدي را پس از حذف مخالفان و احزاب براي تغييرات گسترده سياسي و اجتماعي برداشت. يکي از اين اقدامات برکناري ناگهاني امام جماعت مجلس بزرگ ترکيه بود: «او گفت ما نيازي به اين چيزها (نمازگزارها) در اينجا نداريم. شما مي‌توانيد نماز را در مسجد به جاي بياوريد. ما پيروزي خودمان را نه با نماز که با خون سربازانمان به دست آورديم.» مصطفي کمال پس از انتخابات همچنين به دنبال برپايي جمهوري شد: «او مجلس بزرگ ترکيه را وادار کرد تا آنکارا را به عنوان پايتخت جديد کشور برگزينند. گرچه از سال ۱۹۲۰ آنکارا عملا پايتخت ملي‌گرايان کشور بود ولي اين يک تغيير سمبوليک بزرگ بود؛ چراکه استانبول براي قرن‌ها پايتخت دو امپراطوري در آناتولي بود. جابه‌جايي استانبول با يک شهرستان در آناتولي به ذهن کسي خطور نمي‌کرد. سپس در اواخر اکتبر ۱۹۲۳ مصطفي کمال فرصت را غنيمت شمرد و لايحه قانوني براي تاسيس جمهوري ترکيه را به صورت رسمي به مجلس ارائه کرد. مجلس لايحه را پذيرفت و مصطفي کمال را در ۲۹ اکتبر به عنوان اولين رئيس‌جمهور ترکيه برگزيد.» اين مهمترين اتفاقي بود که در آن زمان رخ داد. هرچند که تجربه‌هاي کوتاهي در آذربايجان و مراکش و ريف شده بود اما ترکيه نخستين کشور اسلامي عصر جديد بود که شکل جمهوري را به عنوان شيوه حکومتي انتخاب کرد. او در زماني موفق به تشکيل حکومت جمهوري شد که در همسايگي کشورش ايران نيز مجلس درگير بحث جمهوري شده بود و رضاخان ميرپنج به دنبال تشکيل دومين جمهوري در منطقه بود؛ جمهوري‌اي که با سلطنت پهلوي ناکام ماند. مصطفي کمال براي تثبيت جمهوري سکولار خود هنوز يک مشکل داشت و آن هم حضور خليفه بود. خلافت به خاطر وجهه مذهبي با آنکه اقتدار سابق را نداشت اما القاي آن در برابر حذف سلطنت کار سخت‌تري بود. او براي حذف خلافت رفتاري کاملا محافظه‌کارانه پيش گرفت. سياستي که به او اجازه مي‌داد با وجود مخالفت‌هايي که گفته مي‌شد خليفه بايد قوانين مصوب را تاييد کند و خلافت و قانون از هم تفکيک‌ناپذير هستند، سعي کرد با راه انداختن اين بحث که مجلس فقط در برابر مردم پاسخگو خواهد بود و اينکه قوانين انقلاب بالاتر از قوانين ديگر است، جواب مخالفان را بدهد. در فوريه ۱۹۲۴ مصطفي کمال با سرکوب برخي از مخالفان حذف خلافت و اطمينان از همراهي ارتش، بعد از انتشار مقاله‌اي با مضمون اينکه خلافت با حاکميت ملي و نظام جمهوري ناسازگار است پيش‌نويس سه طرح را به صحن مجلس فرستاد. در اين پيش‌نويس پيشنهاد انحلال خلافت، وزارت شرع و ساير نهادهاي مذهبي و يکسان‌سازي نظام تحصيلي عرفي و مذهبي و تبعيد همه اعضاي خانواده سلطنتي عثماني را از ترکيه داد. به دنبال پيشنهاد اين طرح بحث‌هاي طولاني در مجلس ترکيه درگرفت. مصطفي کمال که خود به صورت مستقيم وارد بحث نمي‌شد از محمد سيد چلب‌زاده خواست تا بر اساس ديدگاه‌هاي اسلامي، از ايده حذف خلافت در جلسه گروه پارلماني دفاع کند. بحث‌هايي که در نهايت آن‌طور که مصطفي کمال مي‌خواست پيش ‌رفت و او توانست جمهوري سکولار را با تغييراتي در نهادهاي شرعي و عرفي قدرتمندتر کند. نوشتن متمم تازه‌اي براي قانون اساسي که در آن عبارت «والله سوگند با سوگند به شرافتم قسم» تغيير پيدا کرد و چندهمسري که از سنت‌هاي اسلامي بود لغو شد. در سال ۱۹۳۰ تمام قوانين از ارجاعات مذهبي پاک‌سازي و بر اساس قوانين عرفي بازنويسي شد. يک سال بعد اصول لائيسيته جمهوري‌خواهان فرانسه به عنوان ستون بناي قانون اساسي ترکيه قرار گرفت. در قدم بعدي بيشتر سمبل‌هاي اسلامي از ترکيه حذف شد و معادل فرنگي آن مورد استفاده گرفت: «به‌کارگيري تاريخ ميلادي و اصلاحات قبل و بعد از ميلاد، ‌جايگزيني کلاه فينه با کلاه اروپايي از ۱۹۲۶، جايگزيني الفباي فارسي - عربي با الفباي اصلاح‌يافته اروپايي در ۱۹۲۸ و تعطيلي يکشنبه به جاي جمعه اسلام را به حاشيه جامعه مي‌راند و الگوي زندگي غيرمذهبي را تقويت کرد. ناسيوناليسم ترکي آتاتورک براي پيشبرد جمهوري سکولار خود نياز به جايگزيني مذهب داشت. آنچه او براي اين حذف انجام داد جايگزيني ناسيوناليسم ترکي به جاي مذهب بود. او متولي ترويج دو نظريه زبان و تاريخ ترکان بود که پايه حکومتش را تشکيل مي‌دادند. ناسيوناليسم ترکي از ديد او يک دين مدني بود که بر اساس آن مانند دورکيم معتقد بود: «ناسيوناليزم از طريق آنچه شهروندان سکولار به عنوان آئين حکومتي انجام مي‌دهند کاربردي معنوي هم پيدا خواهد کرد.» اين دين مدني آن‌قدر براي مصطفي کمال مهم بود که: «در طي سال‌هاي ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۳ او شخصا مواد اصلي برخي کتب تعليمات اجتماعي مدارس را ويرايش مي‌کرد که به نام دخترخوانده او منتشر مي‌شد. در مهمترين کتابش «دانستني‌هاي مدني براي هم‌وطنان» او ملت ترک را بزرگترين، قديمي‌ترين و خالص‌ترين در تاريخ بشر توصيف مي‌کند و نظريه‌هاي ملي‌گرايان درباره زبان و مذهب را تکرار مي‌کند.» مصطفي کمال خوب مي‌دانست که معرفي يک دين مدني جديد نمي‌تواند يک‌شبه جامعه ترکيه را متحول کرده و در کوتاه‌مدت براي رژيم مشروعيت ايجاد کند: «او در تلاش بود تا اين دين مدني را با آداب شخصي و سازماني تقويت کند. ايده اول او الگوبرداري از اصول انقلاب فرانسه و آمريکا بود ولي بر اساس گفتمان علمي تعريف‌ شده بود. لازمه آن شروع همزمان رنسانس ترک و به دور انداختن هر آنچه که از مذهب با روشنفکري در تزاحم است، بود.» او که در طول دوران حضورش در سياست ترکيه حکم يک ناجي را ايفا کرده بود در نوامبر ۱۹۳۴ توسط مجلس بزرگ ترکيه لقب آتاتورک يا پدر ترک را به دست آورد؛ نام‌گذاري‌اي که کيش شخصيتي او را با توده مردم زير چتر رهبري خود جمع مي‌کرد: «مصطفي کمال با گذر از سنت اسلامي اسلاف امپراطوري خود که تقريبا نشر هر تصويري غير از طغرا را منع مي‌کرد، ‌تصاوير خود را در همه جا پخش کرد. بدين‌گونه او قادر بود به صورت مجازي در هر خانه،‌ موسسه و محل کسب در سراسر کشور حضور داشته باشد. همزمان با نصب تصاوير او در تمام ادارات دولتي،‌ سرديس‌ها و تنديس‌هاي او در ميادين عمومي نصب شد.» او خيلي زود بخشي از زندگي مردم ترکيه شد به طوري که: «در اواخر دهه ۲۰ مصطفي کمال تنها تصويري بود که در انظار عمومي مي‌شد مشاهده کرد. ساختمان‌هايي که او در آن اقامت گزيده بود و محل‌هاي سخنراني او تبديل به مکان‌هاي مقدسي شده بود. آنچه که او از آن‌ها استفاده کرده بود تبديل به اشيا مقدسي شده بودند. القاب غلو‌آميزي که به اسم او اضافه مي‌شد مانند بزرگ، نابغه، بي‌همتا، ناجي، منجي، عالي، خلاق، لايق تمجيد و اعجوبه نوع بشر، هاله‌اي از قداست مذهبي پيرامون او کشيده بود.» حالا با رفراندوم آوريل رجب طيب اردوغان جمهوري آتاتورک با چالشي بزرگ روبه‌رو شده است. چالشي که مي‌تواند ميراث او را چهار سال پيش از آغاز قرن تازه، جمهوري ترکيه را به موزه‌ها روانه کند. سقوط امپراطوري و تولد جمهوري (نگاهي به نقش آتاتورک در پيدايش ترکيه) نويسنده: هاني شکرو اوغلو ترجمه: رضا جوادي انتشارات لوح فکر چاپ اول، ۱۳۹۵ ۲۷۶ صفحه با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد