پایان «باز» دموکراتها
دنياي اقتصاد/ متن پيش رو در دنياي اقتصاد منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست زبيگنيو برژينسکي، مشاور امنيت ملي جيمي کارتر روز جمعه در 89 سالگي در بيمارستاني در ويرجينيا درگذشت. او در سالهاي گروگانگيري سفارت آمريکا در تهران و حمله شوروي به افغانستان در دهه 70 نقش مهمي داشت. برژينسکي را در زمره «باز»ها و نظريهپردازان «تندرو» آمريکا لقب دادهاند. با اين حال، نيويورک تايمز مي نويسد او اسما يک دموکرات بود با ديدگاههايي که به او اجازه ميداد تا به گفته خودش به «حرص و آز» سيستم آمريکايي بتازد؛ چراکه موجب نابرابري است. زبيگنيو برژينسکي، مشاور امنيت ملي جيمي کارتر، که در سالهاي پرآشوب خاورميانه عهدهدار بخشي از ديپلماسي آمريکا بود روز جمعه در 89 سالگي در بيمارستاني در ويرجينيا درگذشت. او در سالهاي گروگانگيري سفارت آمريکا در تهران و حمله شوروي به افغانستان در دهه 70 نقش مهمي داشت. برژينسکي از ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۱ مشاور امنيت ملي جيمي کارتر بود و پس از آن هم همچنان نفوذش را در مسائل سياست خارجي حفظ کرد. خبر درگذشت زبيگنيو برژينسکي را دختر او «ميکا برژينسکي» در پست اينستاگرامش اعلام کرد. به گزارش نيويورکتايمز، ميکا يکي از مجريان برنامه «Morning Joe» در MSNBC است. دختر برژينسکي در پست اينستاگرام خود نوشت: «پدرم در آرامش درگذشت. او براي دوستانش زبيگ، براي نوههايش رئيس و براي همسرش عشق پايدار زندگي بود. من او را بهعنوان پرانگيزهترين، عاشقترين و حاميترين پدر يک دختر ميشناسم. دوستت دارم.» نيويورکتايمز در گزارشي مفصل به مناسبت درگذشت برژينسکي نوشت: او همچون سلف خود هنري کيسينجر، از انديشمنداني بود که در خارج از آمريکا زاده شده بود. برژينسکي در لهستان زاده شد و کيسينجر در آلمان و هر دو تاثيراتي چشمگير در امور جهاني داشتند. تاثيرات اين دو بر کاخ سفيد هم در دوران کاريشان و هم مدتها پس از ترک پستهاي رسميشان همچنان ادامه داشت. ميتوان اين دو را «دو بال کاخ سفيد» در سالهاي بحراني سياست آمريکا ناميد. برژينسکي در مقالات، مصاحبهها و برنامههاي تلويزيوني در دهه گذشته «بر 6 دولت پياپي آمريکا» تاثيرگذار بود از جمله بر دولت دونالد ترامپ. برژينسکي نهتنها از دولت ترامپ حمايت نکرد بلکه معتقد بود دولت او فاقد انسجام و استخوانبندي لازم در عرصه سياست داخلي و خارجي است. برژينسکي را در زمره «باز»ها و نظريهپردازان «تندرو» آمريکا لقب دادهاند. با اين حال، نيويورکتايمز مينويسد او اسما يک دموکرات بود با ديدگاههايي که به او اجازه ميداد تا به گفته خودش به «حرص و آز» سيستم آمريکايي بتازد، چراکه موجب نابرابري است. او از معدود کارشناسان سياست خارجي بود که نسبت به حمله آمريکا به عراق در سال 2003 هشدار داد. برژينسکي بهدليل اصالت لهستاني خود از سوابق شوروي در اروپاي شرقي باخبر بود و بهدليل نفرتي که از شوروي داشت در کنار بسياري از جمهوريخواهان مانند کيسينجر و ريچارد نيکسون قرار گرفت. او اگرچه دموکرات بود اما در دوران حضور در دولت کارتر که مخالفت با شوروي اصل اساسي سياست خارجي آمريکا را تشکيل ميداد با بسياري از جمهوريخواهان همکاري نزديکي داشت تا توسعهطلبي شوروي را «به هر قيمتي» مهار کند. اما اين مهار توسعهطلبي شوروي «به هر قيمتي» به چه معنا است؟ در زماني که شوروي به افغانستان حمله کرد، آمريکا بهانه ديگري براي تقابل غيرمستقيم با شوروي يافت. در آن زمان، برژينسکي يکي از کساني بود که مدافع حمايت از «شبهنظاميان اسلامگرا» بود و به همين دليل مدافع هزينه کردن ميلياردها دلار در حمايت از آنان براي زمينگير کردن شوروي در افغانستان بود. چنين بود که سيل دلارها و سلاحهاي آمريکايي روانه پاکستان و افغانستان شد. دولت پاکستان موفق شد سلاحهاي آمريکايي را دريافت کند. به همين دليل او در سال 1980 به پاکستان رفت و در مقر ارتش پاکستان از جديدترين سلاحهاي آمريکايي پردهبرداري کرد و در افغانستان نيز «شبهنظاميان اسلامگرا» مورد حمايت قرار گرفتند. او همچنين دولت چين را ترغيب کرد تا به حمايت از رژيم «پل پوت» در کامبوج بپردازد مبادا ويتناميهايي که شوروي حاميشان بود آن کشور را تسخير کنند. برژينسکي همچنين موفق شد اجراي معاهده تسليحاتي سالت 2 را با طرح اعتراضاتي به رفتار شوروي در ويتنام، آفريقا و کوبا به تعويق اندازد. او چهار سال پيش از مرگ در يادداشتي نوشت: «وقتي شوروي به افغانستان حمله کرد، معاهده سالت از دستور کار دو کشور ناپديد شد.» برژينسکي که در سال ۱۹۲۸ در ورشوي لهستان متولد شد و توانست در سال ۱۹۵۸ شهروندي آمريکا را بگيرد از تبار اشرافزادگان لهستاني بود که چهرهاي جدي، چشماني نافذ و لهجهاي لهستاني- آمريکايي داشت. نيويورکتايمز در توصيف او ميگويد: «واشنگتن دريافت که برژينسکي فردي حاضرالذهن است که تحتتاثير فشارهاي ديگران قرار نميگيرد. او در اينکه به سرعت در کانون توجه ديگران قرار بگيرد بسيار حرفهاي بود. همچنين چنان سخنگوي رسمي وزارت خارجه را تحتالشعاع قرار داد که باعث نزاع او با سايروس ونس- وزير خارجه- شد و در نهايت موجب شد که ونس استعفا دهد.» وقتي ونس از سياست نيکسون- کيسينجر با عنوان توازن قدرت «مثلثي» ميان آمريکا، چين و روسيه حمايت کرد، برژينسکي به تمسخر اين «مثلث» پرداخت و آن را «رفتارهاي آکروباتيکگونه» ميناميد. او در مقابل به عمد از «وخامت استراتژيک» در رابطه با مسکو و روابط نزديکتر با چين حمايت ميکرد. شايد دليل «نفرت» او از روسيه به رفتارهاي امپرياليستي اين کشور در حوزه نفوذش (به ويژه در لهستان) بازميگردد که برژينسکي دل خوشي از آن نداشت. بازگشايي در رابطه با چين برژينسکي براساس استدلالي که داشت حامي رابطه نزديکتر با چين بود. او در دوراني که مشاور امنيت ملي بود رابطه نزديک با چين را به رابطه با شوروي ترجيح ميداد و مدافع سفت و سخت «لگدمال کردن تزارها» بود. برژينسکي در سال 1978 موفق شد – با فشارهايي که به کارتر وارد ميکرد و بر خلاف ميل وزارت خارجه- به پکن سفر کند و مذاکراتي را رقم بزند که 7 ماه بعد موجب روابط کامل ديپلماتيک با اين کشور شد، زيرا پيش از آن آمريکا بهطور رسمي چين را مورد شناسايي بينالمللي قرار نداده بود. چنين تصوري رايج شده بود که برژينسکي همزمان «هم وزير خارجه است و هم مشاور امنيت ملي». پس از سفر به پکن، او در برنامه «Meet the Press» حضور يافت و حملهاي بيامان به شوروي را رقم زد؛ حملهاي که سايروس ونس آن را «سخناني پوچ» ناميد. برژينسکي همچنين در پس ايدهاي بود که مدافع اعزام کماندوها براي آزادي گروگانها در ايران بود. در اين زمينه ونس هم اطلاع نيافت مگر چند روز پس از اين عمليات. شايد باز هم دغدغه شوروي بود که باعث شد وي از اين عمليات دفاع کند. برژينسکي بر اين باور بود که تحريم و فشارهاي ديپلماتيک ايران را به آغوش شوروي ميفرستد. به همين دليل، اعتقاد داشت که بايد فوري دست به کار شد و فرصت را از دست نداد. در همين زمينه نيويورکتايمز مينويسد: «تهاجم شوروي در آسيا، خاورميانه و آمريکاي لاتين مبناي توهمات و تصورات او را شکل ميداد گويي دست شوروي را در همه چيز ميديد.» او دچار نوعي توهم «روسوفوبيا» شده بود؛ توهمي که اساس آن را «دخالت شوروي در همه چيز» يا «دست شوروي در همه کار» تشکيل ميداد. با اين حال، بودند کساني که در آن زمان «دتانت» يا «تنشزدايي» را بهترين راهکار براي کاهش تنشها با شوروي يا مهار اين کشور ميدانستند. در عالم انديشه، برژينسکي بر اين باور بود که هر گونه اختلاف ميان «نظريه» و «واقعيت»، گسل در بخشي از واقعيت را نشان ميدهد. او در سال 1962 در کتاب «ايدئولوژي و قدرت در سياست شوروي» اذعان کرد که بلوک کمونيست «دچار شکاف نشده و نخواهد شد» مگر اينکه مسکو و پکن از هم بگسلند. براساس همين ديدگاه بود که برژينسکي بهدنبال شکاف ميان دو بلوک کمونيست برآمد و به چين نزديک شد. با فروپاشي شوروي در سال 1991، برژينسکي اعلام کرد که اکنون «وقت آن است که محتاطانه به روسيه و چين نزديک شويم تا ثبات جهاني مورد حمايت قرار گيرد.» فروپاشي شوروي باعث شد برژينسکي نفس راحتي بکشد و از اينکه ميديد دشمن ديرين فروپاشيده و يوغ کمونيسم از گردن کشورهاي بسياري باز شده، خوشحال بود. او معتقد بود که فروپاشي دست آمريکا را بازتر کرده و اکنون اين آمريکاست که از موضع «برتر» و از موضع «قدرت» ميتواند با رقيب مضمحل شده وارد گفتوگو شود. پناهنده از شوروي زبيگنيو کازيميرز برژينسکي در 28 مارس 1928 در ورشو چشم به جهان گشود. پدرش «تادئوز» ديپلماتي بود که با خانوادهاش به فرانسه رفت و پس از ظهور هيتلر در دهه 30 ميلادي به آلمان و در نهايت در آغاز جنگ جهاني دوم به کانادا رفت. وقتي روسها در پايان جنگ لهستان را تسخير کردند، تادئوز برژينسکي ترجيح داد در کانادا بازنشسته شود تا به کشورش بازنگردد. زبيگنيوي جوان در دانشگاه مک گيل در مونترال در سال 1949 فارغالتحصيل شد و در سال 1950 ليسانس خود را گرفت. در سال 1953 از هاروارد دکتراي علوم سياسي گرفت و در همانجا مشغول به تدريس شد. او و کيسينجر در زمره نامزدهاي هيات علمي بودند. وقتي کيسينجر در سال 1959 به استادياري رسيد، برژينسکي به دانشگاه کلمبيا رفت. نيويورکتايمز مينويسد: «او همواره در مواضع خود ثابت نبود و مدام در نوسان بود.» وقتي در سال 1966 براي «شوراي برنامهريزي سياسي وزارت خارجه» برگزيده شد، به مدافع صريح مشارکت آمريکا در جنگ ويتنام تبديل شده بود. در همان سال، از شوراي برنامهريزي وزارت خارجه در اعتراض به مشارکت گسترده آمريکا در جنگ در هندوچين در دوران ليندون جانسون استعفا داد. سپس مشاور سياست خارجي معاون رئيسجمهوري «هوبرت. اچ. هامفري» شد. ارتباط او با جيمي کارتر از طريق کميسيون سهجانبه بيشتر شد؛ گروهي که ديويد راکلفر در سال 1973 به مثابه انجمني براي رهبران سياسي و تجاري از آمريکاي شمالي، اروپاي غربي و ژاپن تشکيل شد تا چالشهاي پيش روي کشورهاي صنعتي را مورد بررسي قرار دهد. برژينسکي اولين مدير اين کميسيون بود. در سال 1974، برژينسکي، کارتر را که در آن زمان فرماندار جورجيا بود و ستاره در حال ظهور دموکراتها نام گرفته بود را دعوت کرد که عضو اين کميسيون شود. دو سال بعد، کارتر نامزد دموکراتها براي رياستجمهوري شد و برژينسکي را بهعنوان مشاور امنيتملي به خدمت گرفت. نويسنده سياستمدار يا سياستمدار جاهطلب از زماني که بهعنوان مشاور امنيت ملي کارتر برگزيده شد سوداي قدرت داشت. او حق «خلاصه روزانه اطلاعاتي» به کارتر را براي خود محفوظ داشت؛ کاري که پيشتر بر عهده CIA بود. او با روزنامهنگاران رابطهاي پيوسته داشت اما زماني که يک روزنامهنگار جرات کرد نظرات او را به چالش بکشد خطاب به او گفت: «ميخواهم کلهات را بکنم.» او در کسوت يک نويسنده در سال 1983 خاطرات خود از سالهاي حضور در کاخ سفيد را با نام «قدرت و اصل» منتشر کرد. او ميگفت هدفش احيا و بازگرداندن جذابيت آمريکا در کشورهاي در حال توسعه از طريق روابط اقتصادي است. او مخالف حمله به عراق بود و در اين زمينه نوشت آمريکايي که در امور جهاني به تنهايي عمل کند در تعامل با هزينهها و بار مسووليتهاي پس از جنگ تنها خواهد بود. او منتقد جورج بوش پسر بود و در سال 2008 تمامقد از اوباما دفاع کرد. او تا همين اواخر مشغول تدريس و نويسندگي و مشاوره بود: استاد سياست خارجي در مدرسه مطالعات پيشرفته جان هاپکينز؛ انديشمند سياسي در مرکز مطالعات استراتژيک و بينالمللي و مفسر و کارشناس PBS و ABC. با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد