تحریم دوباره ایران از منظر رئالیسم تهاجمی
خبرآنلاين/ متن پيش رو در خبرآنلاين منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست در صورت تصويب تحريمهاي کنگره آمريکا عليه ايران، اين لايحه چه پيامدهاي سياسي و اقتصادي خواهد داشت؟ براي تحليل روابط بين الملل و موضوعات مختلف سياست بين الملل، تئوريهاي مختلفي وجود دارد. هر کدام از نظريه ها از عينک خاصي به اين حوادث مي نگرند. هرکدام معايب و محاسني دارند و به تنهايي قادر به تحليل و تبيين بي و کم کاست پديده ها و تحولات نيستند. تئوري رئاليسم (واقع گرايي) به تعبير برخي از انديشمندان، بيشترين همخواني را با نظام بين الملل دارد. اينکه همه بازيگران (دولتها) در تلاش براي کسب و افزايش و نمايش قدرت هستند. منافع ملي، چراغ راهنمايِ سياست خارجي کشورهاست. منافع، دوست و دشمن را تعيين مي کند، گزاره هاي منتسب به واقع گرايان هستند که براي همه ما آشناست و در دنياي سياست و روابط بين الملل، همگي عينيت مي يابند. نظريۀ نو واقع گرايي تهاجمي که يکي از خرده نظريه هاي رئاليسم است، توسط جان ميرشايمر تئوريزه شده و مبتني بر چند مفروض بنيادين است: ۱.نخستين و اصلي ترين هدف قدرتها، تضمين بقاست. ۲.نظام بين الملل آنارشيک است. هيچ اقتدار مرکزي وجود ندارد. (تفاوت اشکار با سياست داخلي) ۳.دولتها به صورت بالقوه براي يکديگر خطرناک هستند و نيت تهاجمي دارند. دولتها هرگز نمي توانند در مورد مقاصد و نياتِ دولت هايِ ديگر، مطمئن باشند و امکانِ تقلب وجود دارد. کشورها، همواره نگران تقلّب کردنِ ديگران بوده اند و خواهند بود.(مثال معماي گوزن) احتمالِ تقلّب، با در نظر گرفتن تکنولوژي نظاميِ مُدرن، که مي تواند به سرعت توازن قوا ميان کشورها را تغيير بدهد، بسيار بالا ارزيابي مي شود. مثلاً ايران ميتواند مانند کُره شمالي، مخفيانه فعاليتهاي اتمي داشته باشد و در موعد مقرر و دل خواهش، موشک اتمي خود را هوا کرده و کشورش را اتمي معرفي کند. و اينجاست که کار از کار گذشته است. با اين حساب، اگرچه کشورها به پيمان هاي همکاريِ نظامي مي پيوندند و موافقتنامه هايِ کنترل تسليحاتي امضا مي کنند، با هم مذاکره ميکنند، ولي ضمنِ حفظِ احتياط، معتقدند که در نهايت، امنيت ملي شان را ، بايد خودِ آنها تامين کنند.(اصل خودياري) اين مسئله يکي از دلايلي است که به رغم وجود پيمان کاهش تسليحات استراتژيک که در اوايل دهه ۱۹۹۰ به امضا رسيد و تمديد پيمان منع گسترش سلاح هاي هسته اي در سال ۱۹۹۵، قدرتهاي هسته اي همچنان بخشي از تسليحات هسته اي خود حفظ مي کنند.(بحث بازدارندگي) ۴.قدرتها در سياست بين الملل بازيگران عقلاني اند. آنها براي بقاي خود در اين محيط، رفتارِ مناسب را انتخاب مي کنند. (جنگ فقط يکي از گزينه هاست) ۵. قدرت و امنيت نسبي است. افزايش قدرت و امنيت يک بازيگر منجر به کاهشِ قدرت و امنيت ديگري ميشود. بازيگران در تقسيم کيک، به سهم خود نگاه نميکنند، بلکه سهم خود را در مقايسه با بازيگر ديگر مي سنجند، لذا هيچ وقت، قانع و خشنود نيستند. پس مذاکره بُرد- بُرد وجود ندارد و نتيجه گفتگوها متغير صفر است.(برد - باخت) رئاليستهاي تهاجمي به تنشزدايي نيز اعتقادي ندارند و از منظر آنان تنشزداييها صرفا به منزله ايجاد فرصت و فضاي تنفسي براي دولتها است که به آنها اجازه ميدهد تا به موقعيت مطلوب و بهتري برسند. دولت ترامپ برجام را به نفعِ ايران ارزيابي ميکند.سياست تنش زدايي و دادن فرصت دوباره به ايران را، مرحلۀ بازيابي ايران براي رسيدن به قله هاي قدرت و قدرت تهاجمي ميداند. رئاليستهاي تهاجمي نهادهاي بينالمللي را مهم تلقي نميکنند؛ زيرا نهادهاي بينالمللي را ابزار قدرتهاي بزرگ براي تسهيل در دستيابي به اهدافشان ميدانند. به عبارت ديگر، قدرتهاي بزرگ به نهادها شکل ميدهند تا بتوانند سهم خود از قدرت جهاني را حفظ کنند و يا حتي آن را افزايش دهند. براي همين، سياست دوگانه تعامل -تشويق و تهديد- تحريم(سياست هويج و چماق) و سوء استفاده از سازمانهاي بين المللي را همزمان براي ايران بکار ميبرند. موضوعِ تصويب تحريم ايران از سوي مجلس سناي امريکا به بهانه فعاليت هاي موشکي ايران و حمايت از تروريسم و تحريم ارگانهاي تابعه سپاه قدس، را بايد از منظر رئاليسم و نئورئاليسم تهاجمي تحليل کنيم. نقطه کانونيِ سياست امريکا نسبت به ايران، عدمِ پذيرش ايران به عنوان يک کشور مسئول و مستقل، رشديافته و بازيگر مهم در عرصه تعاملات جهاني است و با دستاويز قرار دادن موضوعاتي چون حقوق بشر، حمايت از تروريسم، تلاش براي ناامن سازي عراق و افغانستان و يمن و سوريه، مخالفت با روند به اصطلاح صلح خاورميانه و... حاکميت ايران را مورد تهاجم قرار ميدهند. در تلقي امريکا، دستيابي ايران به فن آوري غني سازي اورانيوم يعني تثبيت موقعيت منطقه اي و جهاني ايران که به معني تثبيت قدرتي معارض در برابر غرب ميباشد. جمهوري اسلامي ايران در دهه هاي اخير با محدوديتهاي زيادي از جانب نظام بين الملل به رهبري و هدايت امريکا، روبه رو شده است. قطعنامه هاي ضدايراني مختلف از طرف شوراي حکامِ آژانسِ بين المللي انرژي اتمي براي به بن بست رساندن فعاليتهاي هسته اي ايران، تحريم از جانب اتحاديه اروپا در موضوعات حقوق بشر و پرونده هسته اي، به راه انداختن پروژه ايران هراسي و محاصره اقتصادي و سياسي ايران در منطقه، دخالت در امور داخلي ايران خاصه بعد از انتخابات دهم رياست جمهوري در ايران، متهم کردن جمهوري اسلامي به حمايت از تروريسم، قرار دادن جمهوري اسلامي در راستاي کشورهاي خاطي و شرور به بهانه بهره مندي ايران از سلاح هاي کشتار جمعي و موشکهاي بالستيک، تهديد ايران به حمله نظامي از سوي دولتمردان آمريکايي و همچنين تهديد به ايجاد آشوب و حمايت از مخالفان داخلي همانند ادعاي اخيرِ تيلرسون وزير خارجه امريکا به حمايت از مخالفان داخلي ايران براي تغيير رژيم سياسي، توسعه سپرِ موشکي به کشورهاي همسايه ايران به منظور فشار بيشتر بر ايران، از اقدامات امريکا و غرب عليه جمهوري اسلامي ايران بوده است. در مقابلِ فشارهايِ سازمان يافته از ساختار بين الملل، دولت احمدي نژاد، سياستِ مقاومتِ کارگزار در برابر ساختار (شوراي امنيت، ساژمان جهاني انرژي اتمي، شوراي حکام، اتحاديه اروپا و شوراي حقوق بشر و...) را برگُزيد. بالتبع اين مقاومت، همراه با تغييراتي در سياست خارجي ايران بود. اين تغييرات را ميتوان در قالب سياست نگاه به شرق، جنوب گرايي در چارچوب روابط با کشورهاي جهان سوم و ذره اي، عدم توجه به قطعنامه هاي شوراي امنيت و آژانس هسته اي و تداوم مُصِرانه سياست هسته اي، ديپلماسي فعالتر و سياست تهاجمي در برابر غرب وآمريکا خلاصه کرد. در مقابل، شاهدِ تقويتِ رئاليسم تهاجمي در بين رهبران امريکا و اروپا و تشديد ذهنيت منفي نسبت به نيت دولتمردان ايران بوديم.صدورِ شش قطعنامه شوراي امنيت (۱۷۳۷، ۱۷۴۷،۱۸۰۳،۱۹۲۹، ۱۹۶۹،۱۸۳۵) و هشت قطعنامه تحريمي در مورد نقض حقوق بشر از سوي پارلمان اروپا عليه دولت احمدي نژاد، نشانگر استفاده از نهادهاي بين المللي در راستاي اهداف و منافع انها بود. سياست دولتِ روحاني، نزديکي به امريکا و غرب براي پايين آوردن فتيله فشارها و رفع ذهنيت آنها نسبت به نيتهاي تهاجمي ايران بود. در زمان روحاني نيز، سياست دوگانه فشار و تشويق همزمان عليه ايران اجرا شد. رفع تمامي قطعنامه هاي الزامي شوراي امنيت با صدور قطعنامه ۲۲۳۱ در ۲۰ ژوئيه ۲۰۱۵ صورت گرفت. لذا تمامي قطعنامه هاي قبلي شوراي امنيت، ملغي شد. عليرغم گفتگوهاي سازنده و توافق برجام، دولت اوباما و شخص هيلاري کلينتون بارها از چتر اتمي در خليج فارس براي حمايت از کشورهاي عربي سخن گفته بودند. قراردادهاي ميلياردي فروش اسلحه به عربستان و ديگر کشورهاي عربي چه در دوره قبل از برجام و چه دوره پسابرجام، به بهانه افزايش خطر ايران و هژموني طلبي کشورمان، توجيه ميشود. امروز هم قرارداد ۱۱۰ ميلياردي ترامپ با عربستان، با تئوري ناتوي عربي، توجيه ميشود. به اعتقاد نگارنده، باز همانند دوران رياست جمهوري خاتمي، شاهد تقسيم کار بين اروپا و امريکا هستيم. گفتگو و تعامل از طرف اروپا و تحريم و مجازات هاي اقتصادي و غيراقتصادي از طرف امريکا؛ تا ايران با انگيزه افزايش حمايتها و رفع تحريمها، به مذاکرات ادامه داده و بيشترين امتيازات را به طرف امريکايي دهد. عدمِ حمايتِ اروپا از ايران و توافق برجام به بهانه اينکه تحريمهاي امريکا هسته اي نيستند، و نقض برجام محسوب نميشوند، تله بزرگي است که ايران را مجبور ميکند به سمت برجام هاي ديگر در موضوعات حقوق بشر، موشکهاي بالستيک و...بکشاند. به گونه اي که دندانهاي تيز ايران را از کار بيندازد. کاهش قدرت و امنيت ايران به معني افزايش قدرت عربستان و ساير قدرتهاي منطقه ايِ همسوي امريکا خواهد بود. تقويت عربستان، قطر و ترکيه، امارات و تحريم ايران و روسيه بايد در يک پازل ارزيابي شود. *محمد علي هژبري با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد