سردبیر نشریه «ویرجینیا دیفندر»: معترضان در شارلوتسویل میتوانند از انقلاب ایران درس بگیرند
مشرق/ متن پيش رو در مشرق منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست «فيل ويليتو» با اشاره به خاطره سفرش به ايران و بازديد از مجسمه سرنگونشده شاه، ميگويد: خوب است ما هم مجسمه رابرت لي را از زانو به بالا قطع کنيم. خبرنگار سرويس جهان مشرق براي بررسي ابعاد حوادث شارلوتسويل با «فيل ويليتو» سردبير نشريه «ويرجينيا ديفندر» و عضو هيأت مديره «ائتلاف متحد ملي ضدجنگ» گفتوگو کرده است. آنچه در ادامه ميآيد متن کامل مصاحبه مشرق با ويليتو است. همچنين گزارش و تحليل حوادث شارلوتسويل و پيشزمينه و پيامدهاي آن به قلم فيل ويليتو را ميتوانيد از اولين منبع پاي همين گزارش بخوانيد[۱]. مشرق پيشتر نيز مصاحبه ديگري را با فيل ويليتو (از اينجا بخوانيد) و گزارشي مفصل را درباره معضل نژادپرستي در شهر «ريچموند» ايالت ويرجينيا (از اينجا بخوانيد) منتشر کرده است. گردهمايي روز شنبه توسط سفيدپوستان نژادپرست در اعتراض به تصميم مقامات شهر شارلوتسويل مبني بر برداشتن مجسمه ژنرال «رابرت لي» طرحريزي و اجرا شد. لطفاً توضيح بدهيد که «رابرت لي» چه کسي بود. رابرت لي فرمانده «ارتش ايالات مؤتلفه[۲]» يا دستکم فرمانده بهاصطلاح «ارتش ويرجينياي شمالي[۳]» بود، جايي که بيشترين تعداد نبردها طي جنگ داخلي آمريکا در آن اتفاق افتاد. رابرت لي از يک طرف خودش برده داشت و از طرف ديگر، طرفدارانش او را فردي متشخص، بصير و شجاع ميدانند و از اين جهت به او احترام ميگذارند که ميخواهند آرمانهايي را که او براي آنها ميجنگيد توجيه يا براي آن آرمانها اعتبار دست و پا کنند. به عنوان مثال، برخي از حاميانش ميگويند او مخالف بردهداري بود و فقط براي دفاع از خانهاش يعني ويرجينيا ميجنگيد. در حالي که اينها صحت ندارد. وي مالک بيش از ۷۰ انسان به عنوان برده بود[۴]. بعد از جنگ داخلي آمريکا، رهبران ايالتهاي جنوبي تلاش کردند تا به نوعي تاريخ را بازنويسي و وانمود کنند که اين جنگ هيچ ارتباطي به بردهداري نداشته و صرفاً ميان «اتحاديه» و ايالتهايي بوده که ميخواستهاند مستقل باشند و مجبور شدهاند براي آزادي بجنگند، در حالي که تنها «آزادي» مدنظر آنها، آزادي در بردهداري و مالکيت بر ساير انسانها بود. به اين ترتيب، موضوع صرفاً درباره يک مجسمه نيست[۵]، بلکه درباره واقعيتهاي تاريخ آمريکاست؛ اينکه آيا اين کشور، کشور آزادي، عدالت و دموکراسي است يا کشوري که بر اساس بردهداري تأسيس شده است. چرا برداشتن مجسمه رابرت لي انگيزه برگزاري گردهمايي نژادپرستان شد؟ ما در آمريکا هميشه گروههاي نژادپرست را داشتهايم که بسيار شبيه به نازيهاي آلمان هستند؛ البته اين گروهها کوچک و ضعيف هستند، اما ترامپ که ايدئولوژياي بسيار شبيه به سفيدپوستان نژادپرست دارد، با روي کار آمدن خود اين نژادپرستي بيمارگونه گروههاي جناح راستي را عادي جلوه داده و اين امکان را براي نژادپرستان فراهم کرده تا ظهور پيدا کنند و تبديل به بخشي از فضاي سياسي آمريکا شوند؛ بخشي که به اندازه دموکراتها يا جمهوريخواهان عادي هستند. اين کار يعني عاديسازي فاشيسم به عنوان نوعي گفتمان سياسي. نيروهاي پليس از مجسمه «رابرت لي» محافظت ميکنند يکي از نکاتي که درباره گردهمايي روز شنبه[۶] بايد بدانيد اين است که اين گردهمايي فقط ۳ دقيقه طول کشيد. فاشيستها حدود ۵۰۰ نفر بودند، اما هزاران نفر براي مخالفت با آنها به خيابان آمدند و توانستند پليس را مجاب کنند تا از ادامه گردهمايي نژادپرستان جلوگيري نمايد. البته اتفاقاتي که افتاد تجربه بسيار تلخي براي ايالت ويرجينيا بود و ما يک خانم جوان و بينظير را از دست داديم[۷]؛ اما پيامد اين اتفاقات[۸]، تضعيف چشمگير جنبش فاشيسم بود. شواهد زيادي وجود دارد که نشان ميدهد اين جنبش الآن حالت تدافعي گرفته است و بنابراين مرگ «هدر هير[۹]» بينتيجه هم نبوده است. اين مرگ، در کنار ماهيت گردهمايي فاشيستها، هويت واقعي اين افراد را به نمايش گذاشت. از اين منظر ميتوان آنچه را روز شنبه و پس از آن اتفاق افتاد، يک پيروزي تلقي کرد. روز شنبه، وقتي اين فاشيستها شروع به جمع شدن دور هم کردند، همه ديدند که اينها دانشجوهاي پيراهنپوش [و مردم متشخص] نيستند، چون مانند نيروهاي شبهنظامي به خيابان آمده بودند؛ کلاهخود، سپر، جليقه ضدگلوله و پوتين جنگي پوشيده بودند و باتوم، چاقو، گاز اشکآور و برخي اسلحه همراه داشتند. انگار نازيها حمله کرده بودند؛ اتفاقاً برخي از اين افراد هم خودشان را نازي توصيف ميکنند. وقتي يکي از آنها با خودرويش مخالفان را زير گرفت[۱۰]، مردم فهميدند که اين پديده چه اندازه خطرناک است. اين در حالي بود که ترامپ دو روز تمام طول کشيد تا به اين حادثه واکنش نشان بدهد[۱۱]. بعد از دو روز هم گفت خشونت زيادي از سوي «همه طرفها» رخ داد. اين يعني از نظر ترامپ مردمي که به خيابانها رفته بودند تا به نازيها اعتراض کنند هم خودشان شبيه نازيها هستند. نکته ديگري که مردم بايد بدانند اين است که هدر هير وقتي کشته شد فقط در حال اعتراض به نازيها نبود؛ وقتي گردهمايي تعطيل شد، شايعه شد که نازيها ميخواهند وارد يک محله سياهپوست شوند. مخالفان گردهمايي که اکثر آنها هم سفيدپوست بودند در مسير حرکت نازيها تجمع کردند تا جلوي آنها را بگيرند. مخالفان در حقيقت داشتند از سياهپوستان دفاع ميکردند. هدر هير در همين وضعيت کشته شد؛ در حال دفاع از سياهپوستان. ما تقريباً دو دقيقه بعد از حادثه خودرو به محل رسيديم. آنجا يک عده داشتند کمکهاي اوليه به برخي از آسيبديدگان ارائه ميکردند، اما هيچ پليسي در آنجا حضور نداشت. نيروهاي پليس فقط در پارکي حضور داشتند که نژادپرستان در آن تجمع کرده بودند. در آنجا هم پليس تصميم گرفته بود تا جلوي هيچيک از درگيريها را نگيرد. اين تصميم را کاملاً آگاهانه گرفته بودند و خودشان هم به اين مسئله اذعان ميکنند. به اين ترتيب بخشي از مسئوليت مرگ هير به عهده پليس است. ضمناً اين اتفاق نشان ميدهد که ما نميتوانيم روي پليس حساب باز کنيم. ما با يک جنبش نژادپرست و خشن مواجه هستيم و پليس هم مقابل اين جنبش هيچ دفاعي از شهروندان نميکند. در نتيجه، ما مردم خودمان بايد از خودمان دفاع کنيم. مخالفان برداشتن مجسمه رابرت لي معتقدند که مسئله را بايد با اضافه کردن توضيحات درباره شخصيت «لي» زير مجسمه او حل کرد تا به اين ترتيب مردم هم از تاريخ کشورشان باخبر شوند. آيا اين مسئله به اين روش قابلحل نيست؟ چرا عدهاي ميخواهند مجسمهها سر جايشان بمانند؟ ما در شهر ريچموند زندگي ميکنيم و اين شهر، پايتخت اتحاديه بوده است. ريچموند بيش از هر شهر ديگري در آمريکا مجسمه شخصيتهاي اتحاديه را در خود جاي داده است و ما هم با مسئلهاي نظير آنچه در شارلوتسويل رخ داد مواجه هستيم. شهردار ريچموند هم نميخواهد مجسمهها را بردارد، بلکه ميگويد بايد صرفاً يک تابلو کنار آنها زد و در آن شخصيت واقعي صاحب مجسمه را توصيف کرد. دليل اينکه برخي افراد مخالف برداشته شدن اين مجسمهها هستند، صرفاً «ترس» است؛ ترس از مخالفان. اگر مجسمه رابرت لي در «موزه» بود و آنجا اطلاعاتي درباره اينکه او چه کسي بوده و چگونه از بردهداري دفاع کرده، آنوقت ميشد اهداف آموزشي براي آن متصور بود، اما وقتي يک مجسمه ۲۰ متري از او را ميسازيد و آن را در شهر ميگذاريد، هدف شما به وضوح، احترام و افتخار به اوست. اين کار به معناي يادآوري تاريخ نيست، بلکه به معناي احترام به اين فرد و آرماني است که او نماينده آن است. همين مسئله است که از ديد سياهپوستان اينقدر توهينآميز است. اين افراد نه افسر پليس هستند و نه نيروي ضدشورش؛ اينها فاشيستهاي آمريکايي هستند که خود را براي يک درگيري خونين آماده کردهاند سرنگون کردن مجسمههاي مدافعان بردهداري در جنگ داخلي آمريکا، نوعي اعتراض به سياستها و عقايد نژادپرستانه است اهميت موضوع مجسمهها به دليل نمادين بودن آنهاست. اولين باري که من به ايران آمدم، در تهران از دو جاي مهم ديدن کردم. اول، خانه آيتالله خميني بود که فقط دو اتاق داشت؛ يکي از آنها هم جايي بود که او سخنراني ميکرد و درس ميداد. دوم، يکي از قصرهاي متعدد شاه بود که فوقالعاده مجلل بود. در اين قصر يکي از مجسمههاي شاه قرار داشت که از بالاي زانو شکسته و قطع شده بود. من آنجا از راهنما پرسيدم «چه اتفاقي براي اين مجسمه افتاده است.» او گفت «مردم در جريان انقلاب اين مجسمه را سرنگون کردند»؛ چون طبيعتاً وقتي مردم نميخواهند به کسي افتخار کنند، چنين بلايي بر سر مجسمهاش ميآورند. پرسيدم «چرا مردم قصر را خراب نکردند؟» گفت «خب، قصر که کاري نکرده بود. ما ميخواهيم مردم بدانند که اين فرد [شاه] چگونه زندگي ميکرد و چه پولهايي براي عياشي خودش خرج ميکرد. [قصر جنبه آموزش تاريخي دارد،] اما مجسمه نشانه احترام بود.» من از آن موقع دارم فکر ميکنم خوب است ما هم مجسمه رابرت لي را از زانو به بالا قطع کنيم. در آمريکا هيچکس درباره سرنگون کردن مصدق حرف نميزند؛ هيچکس موضوع شليک موشک به هواپيماي مسافربري ايران را مطرح نميکند؛ هيچکس درباره نقش سيا و «کرميت روزولت[۱۲]» [کارمند سيا و مدير «عمليات آژاکس» يا همان کودتاي ۲۸ مرداد[۱۳]] در [مقابله با] انقلاب ايران روشنگري نميکند؛ فقط درباره دانشجوياني صحبت ميکنند که کارمندان سفارت آمريکا را گروگان گرفتند. بنابراين مردم تنها همين «تاريخ» را ميدانند. در مورد تاريخ جنگ داخلي آمريکا هم همينگونه است. ما هم داريم براي «تاريخ» ميجنگيم. گردهمايي نژادپرستان را فردي به نام «جيسون کسلر» برنامهريزي کرد و افرادي مانند «ريچارد اسپنسر» در آن شرکت کردند. گاهي ميتوان ماهيت جنبشها را از روي افرادي شناخت که پشت آنها هستند. لطفاً توضيح بدهيد کسلر و اسپنسر چگونه افرادي هستند. جيسون کسلر[۱۴] ساکن شارلوتسويل و فارغالتحصيل دانشگاه اين شهر [دانشگاه ويرجينيا] است. او يک سايت اينترنتي دارد و در آن عقايد نژادپرستانه خود را تبليغ ميکند. وي گردهمايي روز شنبه را در اعتراض به طرح برداشتن مجسمه رابرت لي برنامهريزي کرد. کسلر عقايد نژادپرستانه دارد و سفيدپوستان را نژاد برتر ميداند. وي معتقد است که سياهپوستان در آمريکا تحت تهديد هستند و بايد از خود و تاريخشان دفاع کنند. از نظر او رابرت لي بخشي از تاريخ سفيدپوستان است و اگر مجسمه او را بردارند ممکن است نسل سفيدپوستان منقرض شود! بيچاره سفيدپوستها! چه زندگي سختي دارند! کنترل همه کمپانيهاي سرمايهدار و ارتش کشور به دست آنهاست؛ نيروي هوايي، زميني، دريايي و سلاح اتمي دارند، اما باز هم احساس ميکنند تحت تهديد هستند. وقتي کسلر گردهمايي روز شنبه را ترتيب داد، سازمانهاي ديگري که عقايد مشابه او و در عين حال، پيروان بيشتري از او داشتند، گروههايي مانند «کوکلاکسکلان[۱۵]»، «سوسياليستهاي ناسيوناليست[۱۶]» که در حقيقت نازي هستند، و «آمريکاي پيشرو[۱۷]»، به اين نتيجه رسيدند که فرصت مناسبي پيدا کردهاند و بنابراين تصميم گرفتند در اين مراسم شرکت کنند. اين گروهها معمولاً گروههاي کوچکي هستند که البته معمولاً نوعي شاخه شبهنظامي متشکل از جوانان آماده جنگ هم پيدا ميکنند. ريچارد اسپنسر يکي از همين افراد است که عضو سازمان بزرگتر و پرطرفدارتري نسبت به کسلر است. روز شنبه همين گروهها گرد هم آمدند و تبديل به قدرت بزرگي شدند. با اين حال، در سوي ديگر، مخالفان گردهمايي هم (که اتفاقاً بسياري از آنها نيز سفيدپوست، اما از نژادپرستي متنفر بودند) خود را آماده کرده بودند و آنها هم با کلاهخود و سپر به خيابان آمدند. به نظر من نازيها از ديدن اين صحنه بسيار شوکه شدند و در مقابل قدرت بزرگتر مخالفان نتوانستند کاري کنند. جالب اينکه جيسون کسلر قرار بود سخنران اصلي گردهمايي باشد، اما اصلاً نتوانست سخنراني کند. گردهمايي واقعاً همان سه دقيقه طول کشيد و بعد از شروع درگيريها، فرماندار «وضعيت اضطراري» اعلام کرد، اگرچه اين وضعيت اضطراري عملاً معناي خاصي نداشت و پليس دست روي دست گذاشت و فقط تماشا کردند که چگونه مردم با باتوم به سر و کله يکديگر ميکوبند و در چشم همديگر اسپري اشکآور ميپاشند. «جيسون کسلر» سازماندهنده و سخنران اصلي گردهمايي نژادپرستانه شارلوتسويل نتوانست در اين مراسم سخنراني کند شما درباره وضعيت اضطراري صحبت کرديد. موارد ديگري هم در آمريکا طي سالهاي اخير وجود داشت که در آنها وضعيت اضطراري اعلام شد و پليس اتفاقاً دست روي نگذاشت بلکه با مردم درگير شد. از جمله اين موارد، اعتراضات به خشونت پليس عليه سياهپوستان در ايالت فلوريدا و بعدها در شهر فرگوسن ايالت ميسوري بود. آيا اينگونه تنشهاي نژادپرستانه در آمريکا اتفاقات جدا از يکديگر هستند يا نهايتاً منجر به تحولي بزرگتر خواهند شد؟ يکي از شعارهاي معترضان در شارلوتسويل که براي مقابله با فاشيستها به خيابان آمده بودند، «جان سياهپوستان مهم است» بود؛ شعاري که در واقع از اعتراضات فرگوسن به بعد روي زبانها افتاد. جالب است که يک طرف سفيدپوستان فرياد ميزنند «قدرت سفيدپوستان» و طرف ديگر سفيدپوستان فرياد ميزنند «جان سياهپوستان مهم است.» با اين حال، متأسفانه جنبش ترقيطلب در آمريکا، خيلي سازماندهيشده نيست. سازمانهاي عضو اين جنبش کوچک هستند. وقتي اتفاقاتي مانند فرگوسن يا شارلوتسويل رخ ميدهد، مردم صرفاً به صورت خودجوش به خيابانها ميآيند و عقايد خود را فرياد ميزنند. وقتي هم اين حوادث تمام ميشود، مردم به خانههايشان ميروند و زندگي عادي خودشان را ادامه ميدهند. بنابراين دستکم برخي از اين گروهها بايد منسجم شوند، فعاليتهاي ادامهدار داشته باشند و از اتفاقات گذشته درسهاي عملي بگيرند، چون اين اتفاقات دوباره تکرار خواهند شد. اين کاري است که ما داريم تلاش ميکنيم انجام بدهيم. ما گزارشي درباره شارلوتسويل نوشتيم و تلاش کرديم توضيح بدهيم چرا اين اتفاق افتاد، درسهايي که بايد از آن بگيريم چيست، و الآن چه بايد بکنيم. ما الآن در ريچموند تلاش ميکنيم تا ائتلافي از سازمانهاي همفکر با خود را تشکيل دهيم تا نه تنها اگر يک گردهمايي فاشيستي در شهرمان برگزار شد بتوانيم با آن مقابله کنيم، بلکه برنامهاي را براي برداشتن نمادهاي ظلم سفيدپوستان سازماندهي کنيم. مردم طي اعتراضات بعد از واقعه شارلوتسويل خواستار استيضاح يا حتي استعفاي ترامپ شدهاند. آيا چنين احتمالي وجود دارد يا اينها صرفاً شعارهاي اعتراضي است؟ برخي نمايندگان عمدتاً دموکرات در کنگره هستند که خواستار استيضاح ترامپ شدهاند و بهانهشان هم ارتباط احتمالي ميان ترامپ و دولت روسيه و دخالت احتمالي مسکو در انتخابات آمريکاست. با اين وجود، افراد و سازمانهايي که من ميشناسم، هيچکدام خواستار استيضاح ترامپ نيستند، چون در آن صورت، «مايک پنس» که معاون اول است، جاي ترامپ را خواهد گرفت و او از ترامپ خطرناکتر است، چون به اندازه ترامپ ديوانه نيست. اگر توجه کرده باشيد، ميبينيد که پنس دارد به همه جاي دنيا سفر ميکند و کارهايي را انجام ميدهد که اکثر معاون اولها انجام نميدهند. براي پيشبرد منافع آمريکا در ونزوئلا به کلمبيا سفر و با اعضاي دولت اين کشور ديدار ميکند[۱۸]. به منطقه بالکان ميرود تا کشورهاي اين منطقه را مجاب کند عليه روسيه با آمريکا همکاري کنند. به اين ترتيب، پنس دارد نقش يک رئيسجمهور، يا دستکم يک وزير خارجه را ايفا ميکند. ترامپ شخصيت عجيبي دارد. مثلاً يک نفر در توئيتر، ترامپ را فاشيست توصيف کرد و در مقابل، ترامپ، رئيسجمهور آمريکا، ۲۰ دقيقه وقت گذاشت و جواب او را داد و سپس پاسخ خودش را پاک کرد. به نظر من مهمترين ويژگي ترامپ اين است که آنقدر نالايق و ناتوان است که هيچ کاري را نميتواند درست انجام بدهد. دولت او هنوز نتوانسته به جاي «اوباماکر[۱۹]» [طرح بيمه عمومي اوباما براي مردم آمريکا] طرح ديگري را جايگزين کند؛ نتوانستهاند طبق ادعاي خودشان، نظام مالياتي را تغيير دهند؛ نتوانستهاند در زيرساختهاي ملي سرمايهگذاري کنند. همه اين موارد نشان ميدهد ترامپ واقعاً نالايق است. بنابراين تا زماني که ترامپ دنيا را منفجر نکرده است، ما مشکلي با او نداريم [و نميخواهيم پنس جايگزين او شود]. البته ما نگران اين هم هستيم که ترامپ ممکن است دست به کارهاي احمقانهاي بزند. مثلاً ممکن است يک نيمهشب از خواب بيدار شود و بگويد: «پسر! من اصلاً از انگليس خوشم نميآيد! امروز خيلي از دست انگليس عصباني هستم! به نظرم خوب است انگليس را بمباران کنم!» واقعاً بعيد نيست يک روز چنين کاري از او سر بزند. واکنش ترامپ به حوادث شارلوتسويل نه تنها با دو روز تأخير، بلکه به شکلي ابهامبرانگيز انجام شد به هر حال، به نظر من به ترامپ اجازه خواهند داد تا مدتي روي کار باشد، اما اگر بيش از حد از کنترل خارج شود، ثروتمندان که کنترل دولت را به دست دارند، او را از کار برکنار خواهند کرد. در آن صورت، پنس روي کار خواهد آمد و بسياري از مردم در ابتدا نفس راحتي ميکشند و ميگويند «بالأخره کسي رئيسجمهور شد که ميتواند منطقي و هوشمند باشد و ديوانه نباشد.» اما اگر پنس رئيسجمهور شود، نه تنها همه کارهاي وحشتناک ترامپ را انجام خواهد داد، بلکه اين کارها را مؤثرتر انجام ميدهد. بنابراين من خواهان استيضاح ترامپ نيستند، چون ميدانم در اين صورت، وضعيت بدتر خواهد شد. آنچه ما در آمريکا نياز داريم، يک جنبش مردمي است که بتواند جامعه را از اساس متحول کند، صرفنظر از اينکه چه کسي در کاخ سفيد است. ما بايد از کشوري سودمحور به کشوري با محوريت خدمت به مردم تبديل شويم. من با مردم آمريکا درباره برخي از خدماتي صحبت ميکنم که در ايران وجود دارد: تحصيل رايگان، خدمات درماني رايگان، قوانين کار، تمهيدات مراقبت از کودکان و غيره. من نميدانم آيا همه اينها واقعاً درست اجرا ميشود يا نه، اما دستکم اينها روي کاغذ وجود دارد و قانون است. در صورتي که چنين قوانيني حتي روي کاغذ هم در آمريکا وجود ندارد. بنابراين ما ميتوانيم تحولات اساسي در جامعه آمريکا ايجاد کنيم، اما تا زماني که اين کشور بر اساس کسب منافع اداره ميشود و نظام اقتصادي آن سرمايهداري است، واشينگتن مردم خود را سرکوب خواهد کرد و در کشورهاي ديگر جنگ به راه خواهند انداخت. [۱] Report from Charlottesville & Richmond [۲] Confederate States Army [۳] Army of Northern Virginia [۴] The Statue at the Center of Charlottesville’s Storm [۵] National Battle Over Confederate Monuments Renewed After Charlottesville Violence [۶] A Far-Right Gathering Bursts Into Brawls [۷] Charlottesville attack: What, where and who? [۸] A Guide to the Charlottesville Aftermath [۹] Heather Heyer, Charlottesville Victim, Is Recalled as ‘a Strong Woman’ [۱۰] What We Know About James Alex Fields, Driver Charged in Charlottesville Killing [۱۱] Trump Condemns Hate Groups, Calls Racism ‘Evil’ Days After Charlottesville Violence [۱۲] Kermit Roosevelt Jr. [۱۳] ۱۹۵۳ Iranian coup d'état [۱۴] Here's what we know about the 'pro-white' organizer of 'Unite the Right,' who was chased out of his own press conference [۱۵] Ku Klux Klan [۱۶] Nazism [۱۷] Vanguard America, group Charlottesville driver James Fields Jr. marched with, has increasingly become a neo-Nazi voice [۱۸] The Latest: In Colombia, Pence strikes balance on Venezuela [۱۹] Patient Protection and Affordable Care Act با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد