مغضوب دیروز و محبوب امروز اصلاحطلبان
روزنامه جوان/ متن پيش رو در جوان منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست.
درگذشت دبيرکل نهضت آزادي ايران بهانه شده تا اين روزها و پس از مدتهاي مديد، نهضت آزادي در صفحات رسانهها جايي براي خود بيابد و مثل يک تنفس مصنوعي فکر کند کمي جان گرفته است. اين فرصت شايد بد نباشد براي مرور مواضع نهضتي که براي آزادي ايران شکل گرفت، اما در نهايت نه توانست اعتماد مردم را جلب کند و نه در دايره قدرت جايي بيابد و در همه اين سالها ماشين انتشار اطلاعيه و بيانيههايي بود که معلوم نبود خوانندهاي هم دارد يا نه و دورهمي سياسيون سالخوردهاي که شايد هيچ وقت به درکي از اين سوال نرسيدند که چرا نتوانستيم در ميان مردم مقبوليتي کسب کنيم. گفتن از نهضت آزادي مرور تاريخ و گفتن از گذشته هاست؛ چه آنکه در زمان کنوني آنها همان فعاليت نيم بند را هم نداشتند. براي همين است که درگذشت ابراهيم يزدي هيچ موج سياسياي ايجاد نکرد و آناني هم اين روزها با تيتر درشت تلاش ميکنند از مرگ يزدي براي خود نمدي ببافند، دو سه روز ديگر مجبور به تسليم در برابر اين واقعيت خواهند شد که بر سر قبري ژست عزا گرفتهاند که مردهاي در آن نيست! اما نهضت آزادي کجاي سياست ايران بود و چرا حالا مرگ دبيرکل آن، با وجود غوغاي اصلاحطلبان اتفاق تأثيرگذاري قلمداد نميشود؟
تولد از دل يک اختلاف
شکلگيري نهضت آزادي حاصل يک اختلاف بود؛ اختلاف ميان بازرگان و سحابي و شوراي مرکزي جبهه ملي. آنها کوشيدند سياست و مذهب را با هم داشته باشند، اما در عمل نتوانستند با هيچکدام از اين دو گزاره، تودهها را جذب کنند. نه به قدر جبهه ملي توانستند از مذهب دور باشند و نه به قدر پيروان امام خميني (ره) توانستند مذهب و سياست را آميخته با هم اجرايي کنند. نهضت آزادي در حالي که مردم ايران عملاً بارها و بارها رضايت و وفاداري خود به ولايت فقيه را نشان داده بودند، در دهه 60 با انتشار تحقيقي درباره ولايت مطلقه فقيه، آنچه را که ضعف مباني اسلامي، سياسي و اجتماعي ولايت فقيه ميناميد، مبتني بر «اصول اسلامي و علمي» تفسير کرد و مدعي پيشبيني آثار سوء حاکميت ولايت فقيه شد. اين تحقيق را ميتوان اوج شکاف سياسي و مذهبي نهضت آزادي با تودههاي مردمي دانست که چند ماه بعد بزرگترين تشييع تاريخ را براي وداع با ولي فقيه خود رقم زدند.
تسخير لانه جاسوسي و انتقاد تند نهضت آزادي
تسخير لانه جاسوسي کار دانشجويان پيرو خط امام بود؛ کساني که امروز اصلاحطلبان ناميده ميشوند. همين اتفاق يکي از تندترين انتقادات نهضت آزادي را موجب شد. پس از انتشار اسناد لانه و افشاي ارتباطات اعضاي نهضت آزادي با امريکاييها دليل مخالفت آنها با تسخير سفارت امريکا روشن شد و البته همين امر باعث شد تا نهضت آزادي دانشجويان پيرو خط امام را پيرو خط شيطان بخواند! کارتر در کتاب خاطرات خود مينويسد: «بازرگان و اعضاي کابينهاش که اکثرا تحصيلکرده غرب بودند، با ما همکاري داشتند، آنها از سفارت ما محافظت ميکردند و از ژنرال فيليپ سگاست که جاي ژنرال هايزر را گرفته بود، مراقبت ميکردند تا به دل خطر رفت و آمد کند و براي ما پيامهاي دوستانهاي ميفرستادند.» امروز اصلاحطلبان خود را عزادار همين نهضت آزادي ميدانند و البته ابراهيم يزدي را رسماً اصلاحطلب ميخوانند. فخري که با مروري بر اختلافات بنيادين ميان نهضت آزادي و انديشههاي اسلامي و انقلابي امام خميني عجيب مينمايد! عجيب تر آنکه بايد ديد اصلاحطلبان در دوراني که دولت و مجلس را در دست داشتند، براي اين نهضت آزادي چه کردند.
حمايت از نهضت آزادي ويترين ادعاي آزادانديشي اصلاحطلبان
نهضت آزادي با انقلابي گري چپها و افراطيگريهاي آنان ميانه خوبي نداشت و حتي در دوم خرداد 76 هم رأي سفيد به صندوق انداختند. اما با رأي آوردن محمد خاتمي و شعارهاي ساختارشکنانه کساني که پيش از اين پيرو خط امام ناميده ميشدند و ژستهاي اصلاحطلبانهاي که بعضا تنه به تنه مواضع اپوزيسيون ميزد، خود را حامي اصلاحات معرفي کردند. براي اصلاحطلبان هم بد نبود؛ همراهي اسمي با نهضت آزادي که امام و انقلابيون و در کل، نظام آنان را به خاطر مواضع ضدانقلابي و عملکرد خيانتبارشان طرد کرده بود، به خوبي ميتوانست ادعاي آزادي خواهي اصلاحطلبان را اثبات کند. اما نکته اين است که اين همراهي خيلي کنترل شده پيش ميرفت تا مبادا آنان در حلقه قدرت جاي بگيرند و بتوانند رأي ليبرالهاي حامي اصلاحطلبان را براي خود کنند. از همين رو بود که کانديداي آنان در انتخابات مجلس ششم توسط هيئت اجرايي دولت اصلاحات رد صلاحيت شد و پس از آن هم در انتخابات دور دوم شوراها در مرحله اول همه کانديداهاي نهضت آزادي توسط مجلس اصلاحطلب ششم رد صلاحيت شدند.
اصلاحات نهضت آزادي را کنترل شده حمايت کرد، يک حمايت رسانهاي و سطحي؛ حالا هم تيترهاي درشت و برگزاري نماز ميت براي کسي که حيات و مماتش تأثيري در فضاي سياسي ايران ندارد، حمايت بي هزينه و بي خطري است که براي جلب نظر ليبرالهاي وطني مفيد به نظر ميرسد. وگرنه آنان هيچ سهمي براي نهضت آزادي در دايره قدرت قائل نبودند و عملکردشان گواه اين مدعاست.
امام و نهضت آزادي
نکته ديگري که فخر اصلاحطلبان به اصلاحطلب بودن ابراهيم يزدي را عجيب مينمايد، اختلاف نظر آشکار امام با نهضت آزادي است که در پاسخ به نامه وزير کشور وقت که از قضا از اصلاحطلبان است (سيد علي اکبر محتشمي) عيان است؛ آنجايي که بهمن 66 حضرتشان مينويسند: «پرونده اين نهضت و همين طور عملکرد آن در دولتِ موقتِ اولِ انقلاب شهادت ميدهد که نهضت به اصطلاح آزادي طرفدار جدي وابستگي کشور ايران به امريکا است، و در اين باره از هيچ کوششي فروگذار نکرده است؛ و حمل به صحت اگر داشته باشد، آن است که شايد امريکاي جهانخوار را، که هر چه بدبختي ملت مظلوم ايران و ساير ملتهاي تحت سلطه او دارند از ستمکاري اوست، بهتر از شوروي ملحد ميدانند. و اين از اشتباهات آنها است... » و در ادامه سرانجام امام تکليف صلاحيت آنان را مشخص ميفرمايند: «اگر خداي متعال عنايت نفرموده بود و مدتي در حکومت موقت باقي مانده بودند ملتهاي مظلوم بهويژه ملت عزيز ما اکنون در زير چنگال امريکا و مستشاران او دست و پا ميزدند و اسلام عزيز چنان سيلي از اين ستمکاران ميخورد که قرنها سر بلند نميکرد، و به حسب امور بسيار ديگر، نهضت به اصطلاح آزادي صلاحيت براي هيچ امري از امور دولتي يا قانونگذاري يا قضايي را ندارند... نهضت به اصطلاح آزادي و افراد آن چون موجب گمراهي بسياري از کساني که بياطلاع از مقاصد شوم آنان هستند ميگردند، بايد با آنها برخورد قاطعانه شود، و نبايد رسميت داشته باشند...»
اگر اصلاحطلبان اين نهضت را که امام اينگونه توصيف ميکنند، اصلاحطلب ميدانند، ما حرفي نداريم اما نميشود هم مدعي خط امام بود و هم براي دبيرکل نهضت آزادي تيترهاي درشت زد. مگر اينکه سياست ماکياولي و توجيه وسيله براي رسيدن به هدف را اعتقاد داشته باشند و اجرا کنند.
*کبري آسوپار
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد