محسن آرمین: نبوی و راستی کاشانی ازهمدیگرحلالیت طلبیدند
اعتماد/ متن پيش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست.
محسن آرمين از اعضاي سابق سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي به مناسبت درگذشت آيتالله راستي کاشاني، نماينده امام خميني در اين سازمان در دهه ٦٠ به بيان خاطراتي از فعل و انفعالات اين سازمان سياسي پرداخته و خاطراتي از آن دوران را بازگو کرده است. به گفته آرمين، شروع جناحبندي چپ و راست از اختلافات دروني سازمان بود و آيتالله راستي کاشاني به اين نتيجه رسيد که به امام پيشنهاد انحلال سازمان را بدهد. آرمين در ادامه اعلام کرده که هرچند سازمان مجاهدين با حمايت آيتالله مطهري از هفت گروه تشکيل شد اما آيتالله هاشميرفسنجاني با تشکيل آن موافق نبوده است. چکيده اظهارات آرمين به شرح زير است:
مرحوم آيتالله راستي کاشاني نماينده امام در سازمان و همچنين از شاگردان و ارادتمندان ايشان بودند و طبيعي است که به دليل رشد و نمو در فضاي حوزوي به تفکرات سنتي گرايش داشته و با جريان روشنفکري ديني ميانهاي نداشته باشند. اين موضوع طبيعتا و خود به خود اختلافاتي را پديد ميآورد. اما آن چيزي که اين مشکلات را تشديد کرد اين بود که بخشي از اعضاي سازمان که داراي تفکرات سنتي بودند نيز با دوستان ما به اختلاف برخوردند. به طوري که اين گروه کمکم با مرحوم آيتالله راستي کاشاني ارتباط ويژهاي برقرار کردند. اين نزديکي با آقاي راستي و اختلافات با ديگر اعضا باعث شد اين افراد در مورد دوستان ما گزارشهاي غلطي به آقاي راستي بدهند. اين امر موجب بدبيني ايشان به دوستان ما شد و هرچه زمان گذشت بر شدت اين بدبينيها افزوده شد. و تلاشهاي دوستان ديگر براي از بين بردن اين بدگماني هم متاسفانه به جايي نرسيد.
تقصير را متوجه آيتالله راستي نميدانم
هرچند امام اساساً با داشتن نماينده در سازمانهاي سياسي خيلي موافق نبود يا به اين نتيجه رسيده بودند که نبايد در اينگونه سازمانها نمايندهاي داشته باشند. به همين دليل بعد از دو يا سه سال از خروج دوستان ما حضرت امام به خاطر حفظ شأن آيتالله راستي کاشاني که يکي از وفاداران به امام و شاگردان امام خميني (س) بودند از ايشان خواستند از سازمان استعفا دهند؛ آقاي راستي هم که به توانايي گردانندگان آن زمان و همچنين به آينده سازمان خيلي اعتمادي نداشتند و نگران بودند، فرصت را غنيمت شمرده و همزمان با استعفاي خود، انحلال سازمان را هم اعلام کردند.
ايشان در ديدگاههاي خودشان کاملا صادق بود و آنچه را که درست ميدانست عمل ميکرد؛ اهل زد و بند سياسي و قدرت نبود. واقعيت اين بود که با گزارشهاي مغرضانهاي که به ايشان داده بودند واقعا فکر ميکردند ما داراي افکار انحرافي هستيم.
آيتالله راستي پيشنهاد ذوالقدر بود
از گروههاي هفتگانه سازمان برخيها با روحانيون مختلف ارتباط داشتند؛ مثلا عدهاي با آيتالله امامي کاشاني و برخي با شهيد مطهري ارتباط داشتند. عدهاي هم که در واقع گروه منصورون بودند با آيتالله راستي ارتباط داشتند. در آن جلسه که پيشنهاد اين درخواست مطرح شد، امام فرمودند که دوستان ميتوانند مسائل سياسي و فکريشان را با شهيد بهشتي و شهيد مطهري مطرح کنند. آقاي محمدباقر ذوالقدر که از گروه منصورون بودند در آن جلسه ميگويند که البته ما با آيتالله راستي هم ارتباط داريم که امام ميفرمايند پس سوالات شرعيتان را هم از آيتالله راستي بپرسيد.
سازمان نسبت به جريانهاي چپ موضع داشت
اساسا موافق نيستم که سازمان براي مقابله با مجاهدين خلق يا گروههاي ديگر چريکي شکل گرفت. علت شکلگيري سازمان اين بود که ما به اين تحليل رسيده بوديم که انقلاب يک بازوي تشکيلاتي سياسي منسجم ندارد و براي تداوم و حفظش حتما به چنين نيرويي نياز است. در آن سالها تقريبا هيچ جريان منسجم سياسي و فکري نبود که در خدمت انقلاب باشد. اين ايده اصلي شکلگيري بود. البته سازمان نسبت به مجاهدين خلق و جريانهاي چپ موضع و مرزبنديهاي جدي داشت.
بعد از استعفا دنبال احياي سازمان نبوديم
بعد از آن استعفاي دستهجمعي بچههاي چپ از سازمان، ابتدا به دنبال تشکيل يک تشکل سياسي نبوديم البته ارتباطمان را با يکديگر حفظ کرده بوديم. ما به صورت هفتگي دور هم جمع ميشديم و در مورد مسائل روز، تبادل اخبار و تحليلهاي سياسي صحبت ميکرديم؛ حتي گاهي اوقات اين تحليلها را مکتوب ميکرديم و به دست مسوولان ميرسانديم. اين جلسات همچنان تا سال ۷۰ ادامه داشت تا اينکه در سالهاي اواخر دهه ۶۰ تصميم اين محفل بر اين شد که حالا که به يک انسجام فکري مناسبي در مسائل سياسي و فکري رسيدهايم ميتوانيم به سراغ تشکيل يک حزب سياسي برويم.
به پيشنهاد آيتالله هاشمي تا سال ٧٠ صبر کرديم
در آن زمان از طريق آقاي نبوي با مرحوم هاشميرفسنجاني مشورت کرديم. مرحوم هاشميرفسنجاني با تشکيل سازمان جديد موافقت نکردند زيرا معتقد بودند شرايط براي اين کار مهيا نيست و اگر اين کار صورت گيرد، ممکن است با اعضا برخوردهايي شود. بنابراين توصيه ايشان اين بود که اين کار را نکنيم و به همين دليل تا سال ۷۰ صبر کرديم.
در سال ۷۰ به اين نتيجه قطعي رسيديم که بايد سازمان تشکيل شود و اين کار را کرديم. به هر حال سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي تاريخچهاي داشت که ما آن را متعلق به خودمان ميدانستيم و از طرف ديگر هم ميخواستيم که با آن سازمان قبل يک تفاوتي داشته باشيم و اين تفاوت مشخص شود، به همين دليل به نام قبلي، قيد ايران را اضافه کرديم که از نظر کميسيون ماده ۱۰ احزاب نيز مشکلي نداشته باشد.
احمد توکلي هيچگاه عضو سازمان نبود
آقاي توکلي هيچگاه عضو سازمان نبودند. ايشان در مجلس اول عضو فراکسيون و نمايندگان طرفدار سازمان بود و با برخي از اعضا ارتباط داشت. امثال آقاي ذوالقدر و آقاي فدايي عضو سازمان و در سازمان فعال بودن.آقاي ذوالقدر به سپاه رفت و ديگر بعد از آن اختلافات، در سازمان حضور فعال نداشت. بيشتر سازمان توسط افرادي مانند آقاي فدايي و علي عسگري و دوستان اينها اداره ميشود. آنها نه تجربه کار سياسي تشکيلاتي داشتند و نه از بنيانهاي تئوريک خيلي قوي برخوردار بودند. به همين دليل است که شما ميبينيد بعد از آن اختلافات و خروج دوستان ما از آن، کاملا فعاليتهاي سازمان افت ميکنند و ديگر اين حزب نقش گذشته را در سياست کشور ندارد. به عبارتي، ديگر آن تحليلهاي سياسي و بيانيههاي سياسي تاثيرگذار از طرف سازمان صادر نميشود. بنابراين اين وضع نميتوانست ادامه داشته باشد بعد از مدتي همين دوستان به اين نتيجه رسيدند که دليل فعاليتشان در سازماني که تاثيرگذاري آنچناني در عرصه سياسي کشور ندارد بينتيجه است و ضرورتي براي ادامه فعاليت نديدند.
نبوي و راستي کاشاني از همديگر حلاليت طلبيدند
سال گذشته آقاي نبوي ديداري با مرحوم آيتالله راستي کاشاني داشتند که ديدار بسيار خوبي بود. به طوري که کاملا اين تفاوت نگاههاي را در دو طرف ميشد ديد. هم آقاي راستي ديگر آن ديدگاه گذشته را نسبت به دوستانمان نداشتند و اين را به صراحت در آن جلسه ايشان بيان کردند و هم آقاي نبوي از جانب خودشان و دوستان سازمان اين تقدير و نگاه مستقل را نسبت به ايشان اعلام کردند و به تعبيري از همديگر حلاليت طلبيدند.
معتقدم که احزاب و تشکلهاي سياسي بايد در چارچوب قوانين موجود و بر اساس مرامنامه اعلامي خودشان فعاليت کنند. اگر از چارچوب قانون خارج شدند مراجع ذيصلاح قانوني برخورد ميکنند. اگر در چارچوب قانون رفتار کردند و ديدگاههايي داشتند که خيلي مفيد نبود، جامعه آنها را نميپذيرد. هيچ ضرورتي وجود ندارد در سازمانهاي سياسي نظارتي غير از قانون وجود داشته باشد. نه اينکه روحانيت در تشکلهاي سياسي نباشند، همه روحانيون ميتوانند عضو تشکلها باشند و خودشان حزب تشکيل دهند. اما اينکه نمايندهاي وجود داشته باشد و بر فعاليت سازمان نظارت کند درست نيست چرا که اين نظارت بايد توسط مراجع قانوني انجام شود که در حال حاضر انجام ميشود.
واقعا براي روح آيتالله راستي کاشاني آرزوي آرامش دارم و اميدوارم که خداوند روح اين مرد شريف را با ائمه اطهار محشور بفرمايد.
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد