مقایسه مجلس دهم با ششم برای تخریب است
آرمان/ متن پيش رو در آرمان منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست. اصلاحطلبان با اينکه پيروز چند انتخابات گذشته بودهاند اما نتوانستهاند آن طور که بايد از اين پيروزي نتايج مطلوبي کسب کنند. عملکرد ۳ماهه دولت تا حدي نشاندهنده همين موضوع است. مساله به دولت ختم نميشود و در شهرداري وضعيت تنها مقداري بهتر است. بسياري فکر ميکردند که پس از ۱۴ سال که شهرداري و شوراي شهر از دست اصولگرايان خارج و به اصلاحطلبان برسد آنها خواهند توانست با منش فکري خود کارها را پيش برده و نفرات مورد تاييد خود را در کارها بگمارند. در اين راستا با روي کارآمدن نجفي اين قضيه در ابتدا رنگ حقيقت به خود گرفت اما پس از چندي که انتصابات شهردار شروع شد، صداي اعتراض بخشي از اصلاحطلبان شنيده شد. البته نبايد عملکرد فراکسيون اميد مجلس در بزنگاههاي مهم مثل رأي اعتماد به وزراي کابينه را از ياد برد. اينگونه است که اصلاحطلبان بايد بتوانند برنامهاي مدون و مشخص براي گذار از شرايط موجود به وضع مطلوب تدوين کنند تا کنشگري موثرتر و فعالتري در عرصه جامعه داشته باشند. در اين راستا براي بررسي عملکرد اصلاحطلبان در فراکسيون اميد مجلس، دولت، شهرداري و تحولات اخير جامعه، «آرمان» با محمود صادقي عضو شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان و فراکسيون اميد مجلس به گفتوگو پرداخته است که ميخوانيد. اخيرا آقاي عارف گفته تا زماني که احزاب فراگير شکل نگيرند حرکت جبههاي بهصلاح است. بهنظر شما حرکت جبههاي موجب تضعيف عملکرد و موجوديت احزاب نخواهد شد؟ جبههاي عملکردن به معناي نفي عملکرد احزاب نيست. اکنون همه احزابي که وجود دارند در قالب شوراي هماهنگي اصلاحطلبان کار ميکنند، کار انفرادي دارند و در قالب شوراي عالي سياستگذاري انتخاباتي اصلاحطلبان نيز بهصورت جبههاي عمل ميکنند. در واقع در کار جبههاي هم احزاب نقشآفرين اصلي هستند. ويژگي حرکت جبههاي اين است که اين احزاب با يکديگر کار ميکنند، اما از ظرفيتهاي غير حزبي مثل شخصيتهاي کاريزماتيک و اشخاص ذينفوذ نيز استفاده ميشود. اين حرکت در شرايطي که احزاب بهطور کامل پا نگرفته و تشکيلات حزبي به معناي مرسومي که در جهان وجود دارد در جامعه ما مجال پا گرفتن پيدا نکرده، ضروري است. در اين راستا طبيعي است که اگر ما به سمت تقويت احزاب حرکت کنيم و احزاب حرفهاي شکل بگيرند خيلي از احزاب ريز و درشتي که اکنون وجود دارند در قالب احزاب بزرگتر تشکليابي شده و در آن صورت کار جبههاي موضوعيت خود را از دست ميدهد. بنابراين کار جبههاي و فعاليت حزبي تعارضي با يکديگر ندارند و با لحاظ شرايط فعلي است که آقاي عارف چنين مسالهاي را مطرح کرده است. ائتلاف اصلاحطلبان با اصولگرايان ميانهرو در انتخابات مجلس دهم آنطور که بايد و شايد خواستههاي جريان اصلاحات را برآورده نکرد و انتصابات اخير آقاي محمدعلي نجفي در شهرداري نيز تا حدودي موجي از نارضايتي را در اصلاحطلبان فراهم آورد، بهنظر شما استراتژي اصلاحطلبان براي گذار از وضع موجود به وضع مطلوب چه خواهد بود؟ اجازه دهيد که با ارزيابي شما از فراکسيون اميد و شهرداري موافق نباشم. من تصور ميکنم بهرغم ضعفهايي که وجود دارد و با لحاظ همه شرايط و محدوديتها هرچند عملکرد فراکسيون اميد وشهرداري ايدهآل نبوده اما در مجموع عملکرد موفقي داشتند. بايد نکتهاي خاص را در نظر بگيريم که وقتي از عملکرد يک مجموعه ارزيابي صورت ميگيرد بايد به مولفههاي تاثيرگذار توجه شود. بايد با لحاظ عوامل و ضعف و قوتهاي دروني و همچنين محدوديتها، تهديدهاي بيروني و در نظر گرفتن آنها به ارزيابي پرداخت. من معتقدم با توجه بهاينها فراکسيون اميد نمره قابل قبولي ميگيرد. مخصوصا که در اين ارزيابي مجلس دهم را با مجلس ششم مقايسه ميکنند که اين نوعي مغالطه است. بدين دليل که مجلس ششم با دولت اصلاحات مقارن بود و يکي از دلايل موفقيت يک مجلس دولت همراه و همسوست که لوايح خوبي به مجلس ميدهد و همچنين در خصوص خيلي از فعاليتهاي اجرايي با يکديگر همافزايي دارند. در اين راستا اکنون دولت با فراکسيون اميد کاملا همسو نيست، بلکه دولتي ائتلافي است که اصلاحطلبان به اقتضاي شرايط آن را همراهي کردهاند. اين دولت خود نيز ادعاي اصلاحطلبي ندارد و ما شاهد لوايح اصلاحطلبانه از جانب دولت نيستيم و همچنين عملکرد خيلي از وزرا نيز ايدهآل مجموعه اصلاحطلبان نيست، اما با لحاظ محدوديتهاي موجود نوعي همکاري و تعامل بين اين مجموعهها وجود دارد. بنابراين با ارزيابي ضعيف از فراکسيون موافق نيستم چون عملکرد فراکسيون اميد رفتهرفته بهتر نيز خواهد شد. تازه يک سالونيم از عمر مجلس را پشتسر گذاشتيم و اميدواريم که در طي 2 سالونيم آينده انشاءا... فراکسيون برنامههاي بهتري را انجام دهد. در خصوص راهبرد آينده نيز بايد اذعان داشت که، تصميمات سياسي در ظرف زماني خود اتخاذ ميشود. فضاي سياسي ايران فضايي سيال است بدين دليل از اکنون نميتوان اعلام کرد که اصلاحطلبان براي انتخابات 98 يا 1400 با چه استراتژي وارد عرصه خواهند شد. استراتژي کلي که ميتوانم بگويم از اين قرار است که راهبرد اصلاحطلبان نوعي استراتژي هوشمندانه در جهت بهرهگيري از شرايط موجود و نوعي انعطافپذيري متناسب با شرايطي است که پيش ميآيد و اصلاحطلبان خيلي خشک و جامد با مسائل برخورد نميکنند. بنابراين بايد ديد چه شرايطي پيش خواهد آمد. البته در پيش آوردن شرايط خود ما بايد فاعليت و عامليت داشته باشيم. يعني در همين مجلس فعاليتهايي که صورت ميدهيم بايد به نوعي باشد که شرايط را مطلوبتر کنيم و منفعل نباشيم. از سوي ديگر در عين حال محدوديتهايي که وجود دارد؛ بر اساس آنها ممکن است که ما نياز به ائتلاف نداشته باشيم و اصلاحطلبان يکپارچه در صحنه حاضر شده و کانديدا بدهند. گرچه از سويي نيز ممکن است که شرايط مثل سال 94 باشد و کماکان ائتلافي جلو برويم. بسيار مطرح شده که اصلاحطلبان براي حضور بهتر و موثرتر با نهادهاي مهم مذاکره و گفتوگو داشته باشند. ارزيابي شما چيست؟ بنده با اين مسأله کاملا موافقم. بدين دليل که از لحاظ حاکميتي اصلاحطلبان در مجلس حضور دارند و در حقيقت مجلس نيز بخشي از حاکميت است و اصلاحطلبان نبايد خود را بيرون از حاکميت تصور کنند. ما در مجلس بخشي از يکي از قواي 3 گانه کشور بوده و اپوزيسيون محسوب نميشويم. در واقع اصلاحطلبان هم جزء بانيان و مؤسسان نظام هستند و براي و حفظ، تقويت و هدايت نظام به سمت و سوي اصول و اهداف انقلاب فعالند. بنابر اين آنها حتما بايد با ساير نيروهاي تصميمگير و تاثيرگذار تعامل، همکاري و گفتوگو داشته باشند، به تفاهم برسند و سوء تفاهمات را بر طرف کنند. خود ما به عنوان حقوقدانان مجلس سال گذشته بناي اين تعاملات را با حقوقدانان شوراي نگهبان گذاشتيم. اخيرا نيز در مجمع نمايندگان تهران جلسه خيلي خوبي را با سپاه تهران داشتيم و به نظرم براي ارتباط اصلاحطلبان با مقام معظم رهبري فرصتهاي خوبي داريم. از جمله خود آقاي دکتر عارف که منصوب مقام معظم رهبري در مجمع تشخيص مصلحت نظام و شوراي عالي انقلاب فرهنگي هستند و برخي ديگر از شخصيتها که به نحو ديگر ميتوانند ايجاد فرصت کنند. به نظرم اکنون فضاي مساعدي وجود دارد، بهاين دليل که کشور نيز به نوعي هم افزايي و تفاهم ملي براي مقابله با تهديدات خارجي نياز دارد. از سوي ديگر براي همافزايي در چالشهاي کشور همه نيروها بايد با يکديگر کار کنند. از اين رو من فکر ميکنم استراتژي تعامل، همکاري و گفتوگو با ارکان نظام نوعي استراتژي ضروري است که ما آن را انتخاب ميکنيم. برخي معتقدند که آقاي روحاني براي اجماع همه جناحها تاکتيک خاصي را در پيش گرفته و همين امر موجب شده جريان اصلاحات آنطور که بايد از عملکرد رئيسجمهور و مجموعه دولت استقبال نکند. اين مساله را چطور تبيين ميکنيد؟ من فکر ميکنم آقاي روحاني سياستمداري زيرک و هوشمند است که فضاي پيراموني خود را به خوبي ميشناسد و بر معادلات قدرت اشراف دارد و از زاويه خود که اصولگرايي معتدل و متمايل به اصلاحطلبان است از تمام ظرفيتهاي موجود حداکثر استفاده را ميکند. حال ممکن است برخي تاکتيکها يا عملکردهاي او از نظر اصلاحطلبان خيلي نمره قابل قبولي نگيرد و مورد انتقاد باشد، اما من فکر ميکنم آقاي روحاني شخصيتي است که به شرايط سياسي اشراف کامل دارد. در دولت يازدهم شاهد حضور پررنگ آقاي جهانگيري بوديم، اما در دولت دوازدهم با ازدياد معاونتها و کارکرد بيشتر دفتر رئيسجمهور حضور معاون اول آقاي روحاني کمرنگتر بهنظر ميرسد. اين موضع را چگونه تحليل ميکنيد؟ البته چرايي اين مساله را بايد از دولت و آقاي روحاني بپرسيد، گرچه من هم همين برداشت را دارم. هرچند براي اين استدلال خيلي فکت ندارم، اما نگاه من از بيرون اين است که معاونت آقاي جهانگيري در دولت مقداري تنزل پيدا کرده است. با اين حال خيلي در اين مورد قطعيتي ندارم. انتظار اين بود که جايگاه ايشان ارتقا پيدا کند که چنين نشد و مقداري در سطح معاون اول کمتر ظاهر ميشوند. البته اولا اصل اين موضوع با فکتها و واقعيتهاي بيروني بايد محرز شود. ثانيا بعدا بايد اين مساله تحليل و بررسي شود و من بنا ندارم نگاه بدبينانهاي به عملکرد آقاي روحاني داشته باشم و اميدوارم که در واقع اينگونه نباشد. برخي معتقدند که با بازگشت آقاي ناطق نوري به عرصه سياستورزي عملي جريان سومي متشکل از او و افرادي مثل آقايان باهنر و لاريجاني ظهور و بروز خواهد کرد بهنظر شما جريان سومي ظهور خواهد کرد؟ اصولگرايي مثل اصلاحطلبي جرياني ريشهدار در نظام و انقلاب وحتي پيش انقلاب است که در طول اين 4دهه بيشتر به نهادهاي قدرت نزديکتر بوده، اما با ظهور جريانات جديد در اصولگرايي مثل جبهه پايداري و برخي حلقههايي که در اين حوزه وجود دارند و بعضا به آنها جبهه نيز اطلاق ميکنند، اصولگرايان دچار نوعي تشتت شدهاند. مخصوصا با فقدان حضور شخصيتهايي چون آيتا... مهدوي کني و آقاي عسگراولادي که اصولگرايان نتوانستند جاي اينها را پر کنند دچار نوعي خلأ و سردرگمي شدهاند. اصولگرايان در انتخابات گذشته سعي کردند که در قالب جمنا تشکلي ايجاد کنند، اما به شدت ناموفق بودند و اين تشکل با شکست روبهرو گرديد و طيف اصيل و استخواندار اين جريان عملا به حاشيه رانده شد. از اينرو انتظار ميرود که نوعي پالايش صورت پذيرفته و بازيابي هويتي در جريان اصولگرايي صورت گيرد. همچنين در جرياني که از اصولگرايي به سمت اعتدال تمايل پيدا کرده نيز نوعي خردگرايي ديده ميشود. از اينرو بعيد نيست که به اين ترتيب بخشي از جريان اصولگرايي جريان جديدي را شکل دهد. البته اين جريان عملا شکل گرفته مثلا خود آقاي روحاني فردي است که از جامعه روحانيت مبارز برخاسته و هميشه پيشينه اصوگرايي داشته و اين تغيير گفتماني که در ايشان و کل جريان منتسب به رئيسجمهور يعني حزب اعتدال و توسعه صورت گرفته قابل تامل است و ميتواند در جريان اصولگرايي تدوام پيدا کند. از سوي ديگر اشخاصي مثل آقاي ناطق نوري که در سالهاي گذشته دچار نوعي سکوت و روزه سياسي بودند حتما در تحولات آينده مجال نقشآفريني بيشتري خواهند يافت. البته من فکر ميکنم اسم جريان سوم براي اين جريان خيلي مناسب باشد و ميتوان آن را نوزايي و هويتيابي در جريان اصولگرايي نام نهاد. در ابتداي انقلاب ميانگين سني مديران در نهادهاي مختلف بسيار پايين بود و عمدتا جوانان در اين پستها قرار داشتند اما هرچه به جلو آمديم همان افراد تکرار شدند و ديگر به نسل جوان اعتماد نشد. با توجه به ميانگين سني مديران فعلي که از ميانسالي عبور کرده و براي پستهاي مديريتي کادرسازي صورت نگرفته، اين مساله در آينده چه مخاطراتي را براي مديريت کشور خواهد داشت؟ من نيز با شما هم عقيده هستم و اين موضوع يکي از چالشهاي بزرگ در نظام مديريتي ماست که در واقع نتوانسته يا نخواسته عرصه را براي جوانان باز کند. البته چرايي اين امر نياز به تحليلي همه جانبه دارد، از جمله اينکه احزاب و تشکيلات فعال نبودند و جوانان کمتر توانستند تجربههاي سياسي پيدا کنند و همان جوانان 3، 4 دهه پيش باقي ماندهاند و متاسفانه حلقه مديريتي بستهاي صورت گرفته است. اين در حالي است که در کشورهاي پيشرفته مثل فرانسه مشاهده ميکنيم که رئيسجمهوري بسيار جوان نقشآفريني ميکند و خوب هم در عرصه سياست ظاهر شده است. بهنظر من متوسط سن اکثريت در جامعه سن جواني است اما اينکه مجالي به آنها داده نميشود، ضعفي بسيار جدي است. اين دولت نيز شعار جوانگرايي داد که فقط با افزودن يک جوان به کابينه گويا ميخواست معدل سني کابينه را پايين بياورد که موفق هم نبود. نيروهاي جوان با نشاطتر و بروزتر هستند، چون تکنولوژي، اقتصاد و علوم انساني مدام در حال تحول است. خيلي از مديران ما به نسل گذشته تعلق داشته و ديدگاههاي سنتي دارند. از اين رو بايد حتما انرژي جواني در سطوح مختلف مديريتي حتما اضافه شود و اين ضعفي است که ميتواند براي آينده کشورمان نوعي تهديد محسوب شود. اخيرا آقاي محمدباقر قاليباف تحرکاتي داشته که بسياري اين تحرکات را مقدمهاي براي جريانسازي يا تاسيس حزب سياسي توسط او تعبير کردهاند، اما برخي ديگر نيز معتقدند قاليباف صرفا مدير اجرايي است و شخصيتي سياسي ندارد. بهنظر شما شهردار سابق توانايي جريانسازي ، کنش مثبت و فعال در بطن جامعه را دارد؟ من شخص آقاي قاليباف را در کنش سياسي فرد رفوزهاي ميبينم که بارها اين عرصه را تست کرده و مردود شده است. به نظرم او نه در جريان اصولگرايي از چنين وجاهت و جايگاهي برخوردار است و نه در خارج از جريان اصولگرايي جايگاهي دارد. البته اينکه ميگويند آقاي قاليباف بيشتر اهل کار اجرايي است به نظر من در اين عرصه هم نتوانسته چندان موفق باشد. صرف ساختن چند بزرگراه و پل نشان از مديريت موفق نيست. در طي 12 سال مديريت آقاي قاليباف بحرانهاي تهران عميقتر شده است. آلودگي، افزايش جمعيت و بخصوص تشتت در مديريت و نوعي مديريت رفاقتي نيز از ديگر مسائلي است که بايد مورد رسيدگي قرار گيرند. در عملکرد شهردار سابق ميتوان برخي کارهاي غير اصولي و حاشيهدار را مشاهده کرد و تمرکز او بيشتر کار با برخي نهادها بوده است. تصويري که از آقاي قاليباف دارم افزايش تراکم شهري، تغيير دادن کاربريهاي مناسب فضاي سبز، پول در آوردن و پول پاشيدن است و متاسفانه ظرفيت جريانسازي در او نميبينم. تحرکات اخير آقاي محمود احمدينژاد را چطور ارزيابي ميکنيد و بهنظر شما، او با اظهارات ساختارشکنانه نسبت به برخي قوا و اشخاص درپي چيست؟ بهنظرم اين پديده محصول سياستها و روشي است که خود اصولگرايان در گذشته داشتهاند. اين ثمرهاي است که بايد اصولگرايان بر اساس کشت خود درو کنند. طبيعي است زماني که فردي با دوپينگ به عرصه سياست وارد شود و مقابلش باز باشد که هر اقدام غيرمعقولي را انجام دهد، با انجام اقدامات مخربي مثل انحلال سازمان مديريت و برنامهريزي و کارهايي از اين قبيل و بستن فضا بهگونهاي که هرگونه نقدي از او بهعنوان خط قرمز اعلام شود، دچار نوعي توهم قدرت شده و تبديل به کسي ميشود که در زمان مسئوليتش ميگويد، خط قرمز من، کابينه من است و اجازه نميدهد به تخلفات اعضاي کابينه او رسيدگي شود. از اينرو احمدينژاد با همين توهم در حالي که ديگر رئيسجمهور نيست هنوز خود را رئيسجمهور فرض ميکند. من در سايت او ميبينم زماني که او قصد سفر به شهري دارد ميگويند رئيسجمهور به مشهد ميرود. احمدينژاد مثل بچه لوسي که مجال هرکاري پيدا کرده و نوعي توهم قدرت دارد که اين مسائل خروجي آن سياستهاست. اکنون نيز انتقاد احمدينژاد از برخي قوا به قصد انگيزههاي اصلاحي نبوده بلکه عمدتا براي فرار از پاسخگويي است. البته اين گواهي کمکاري برخي نهادهاست که به تخلفات او را در موقع خود رسيدگي نکردند. زماني که در سال گذشته بيان ميکرديم او بنابر احکام قطعيت يافته ديوان محاسبات، 48هزارميليارد تخلف داشته، امري عجيب و غريب وانمود ميشد و حتي خود ديوان محاسبات نيز با پيگيري مکرر ما حاضر نبود که اسناد تفصيلي را در اختيارمان قرار دهد. حال معلوم نيست چه تحولاتي رخ داده است که اکنون ميگويند احمدينژاد اين تخلفات را داشته است. اين نمونهاي است که نهادهاي مربوط در رسيدگي به تخلفات رئيس دولتهاي نهم و دهم تعلل کردند و طبيعي است که اکنون نميتوان به آساني با او برخورد کرد. در عين حال من از لحاظ وزن سياسي معتقدم احمدينژاد به اتکاي برخي کارهاي تودهاي از قبيل يارانهها و مسکن مهر که انجام داده و تا حدي هم جنبههاي مثبت براي طبقههاي محروم داشته، در بين طبقههاي محروم پايگاه دارد. از اين رو شايد او بهخاطر پايگاهي که در بين اين قشر از جامعه دارد درصدد جريانسازي است و نگاه به آينده دارد، اما در مجموع بهخاطر اينکه آنهايي که او را با دوپينگ آوردند وقتي پشتش را خالي ميکنند عمدتا نيروي حامي او از دست رفته و او نميتواند با اتکا به جايگاه تودهاي کار خود را پيش ببرد. بدين جهت من بهلحاظ خاستگاه و سير تحولي که احمدينژاد داشته خيلي او را جدي نميگيرم. برخي معتقدند تحرکات اخير احمدينژاد بهدليل خيز او براي انتخابات 98 يا 1400 است بهنظر شما اساسا او جايگاهي در بين مردم دارد که بتواند به بازگشت به قدرت فکر کند؟ من در حرکات احمدينژاد ميبينم که نگاه به تحولات آينده انتخاباتي دارد و تلاش دارد که جريانسازي کند. همانطور که گفتم او تا حدي در بخشي از لايههاي طبقات پايين جامعه پايگاه دارد، اما اينکه آيا او بتواند با ساختارشکنيهايي که ميکند شانسي براي بقا در قدرت داشته باشد يا خير، قابل ترديد است. يکي از اشخاص قبل از پايان دولت دهم احمدينژاد ميگفت که او مثل هواپيمايي است که يک موتور آن از کار افتاده و موقتا در حال تعمير است و قصد تعويض دارد، اما من معتقدم هردو موتور اين هواپيما سوخته و قابليت تعويض ندارد. بسياري از افراد در زماني که احمدينژاد روي کار بود او را تقديس ميکردند، اما اکنون حاضر به حمايت از او نيستند. به نظر شما چرا اصولگرايان و حاميان ديروز احمدينژاد امروز به اشتباه خود معترف نيستند؟ آنها بايد پاسخگوي چنان حمايتي باشند. يعني بايد به انحرافها و قانونشکني پاسخ داده شود. به هر حال اين مساله پيامد زيانباري داشت و ثروت کشور را در دورهاي برباد داد و بايد جوابش داده شود. بخصوص احمدينژاد بايد پاسخ ضرباتي که به لحاظ ارزشي، اخلاقي و اعتقادي به جامعه وارد کرد را بدهد. نکته ديگر اينکه من معتقدم بايد حاميان ديروز او به لحاظ رويکرد و روشي که در مواجهه با مسائل سياسي دارند مقداري در رويکرد خود بازنگري کنند. نگاه ظاهرگرايانه، فرماليستي و برداشت سطحي از مذهب و قضاوت روي افراد چنين نتيجهاي خواهد داد. بايد نوعي تحول در اين نوع نگاه نسبت به مسائل سياسي رخ دهد نه اينکه صرفا گفته شود تا ديروز احمدينژاد خوب بود او را قبول داشتيم و حالا بد شده؛ اين نگاه خيلي سطحي است. آن نگاهي که نتواند تشخيص دهد که اين فرد را چگونه تحليل کند و آيندهنگري نداشته باشد بايد در ديدگاه خود ترديد کند. در اين راستا خيلي از اشخاص محترم دچار خطاي تحليل شدند و بايد در روشي که در تحليل پديدهها دارند مقداري بازنگري کنند. با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد