یادداشت جدید "استفان والت": چه کسی از توازن قدرت می ترسد؟
ديپلماسي ايراني/ متن پيش رو در ديپلماسي ايراني منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست استفان والت- فارن پاليسي| تمام افرادي که درس هاي مقدماتي دوره هاي روابط بين الملل را در دانشگاه گذرانده باشد، قطعاً با اصطلاح "توازن قدرت" آشنايي دارند. اين تئوري پيشينه اي طولاني دارد. اما جالب است که نخبگان سياست خارجي آمريکا، اغلب اين نظريه ساده و شناخته شده را فراموش مي کنند. به جاي آن که بپرسند چرا روسيه و چين همکاري مي کنند و يا فکر کنند که چه چيزي ايران را به ديگر کشورهاي خاورميانه نزديک کرده است، تصور مي کنند که اين همکاري ها، نتيجه اقتدارگرايي، تفکرات ضد آمريکايي، يا نوعي ديگر از همبستگي ايدئولوژيک مشترک اين کشورهاست. اين فراموشي مزمن، رهبران ايالات متحده را تشويق به اعمال سياست هايي مي کند که به طور ناخواسته دشمنان را به هم نزديک تر مي کند. هنگامي که يک کشور با يک حريف قوي رو به رو مي شود، يا بايد تمام منابع خودش را به کار بگيرد، يا از کمک ديگر کشورهايي که با همان خطر مواجه هستند استفاده کند. نيازي به گفتن نيست که منطق "توزان قدرت" در سياست خارجي ايالات متحده نيز نقش مهمي ايفا کرده است. متحدين آمريکا در جنگ سرد با هدف تعادل قدرت و محدود کردن شوروي شکل گرفتند و همان انگيزه، ايالات متحده را به حمايت از مجموعه اي از رژيم هاي اقتدارگرا در آفريقا، آمريکاي لاتين، خاورميانه و ديگر نقاط جهان وادار کرد. با اين حال، به رغم تاريخچه طولاني و پايدار توازن قدرت، سياستگذاران و متخصصان اغلب نتوانسته اند تشخيص دهند که چگونه اين انگيزه، رفتار متحدان و مخالفان را شکل مي دهد. بخشي از مشکل، ناشي از گرايش ايالات متحده به اين تصور است که سياست خارجي دولتها عمدتا به واسطه ويژگي هاي داخلي آن (يعني شخصيت رهبران، نظام سياسي و اقتصادي، يا ايدئولوژي حاکم بر آن و غيره) و نه شرايط خارجي (به عنوان مثال، مجموعه اي از تهديدها که با آن مواجه است)، شکل مي گيرد. البته ارزش هاي سياسي مشترک، در اين رابطه بي تأثير نيست و برخي مطالعات تجربي نشان مي دهد که اتحاد بين کشورهاي دموکراتيک پايدارتر از کشورهاي غيردموکراتيک است. با اين وجود، فرض را بر اين گذاشتن که ترکيب داخلي کشور، تعيين کننده ماهيت دوستان و دشمنان است، از جهات مختلف گمراه کننده است. اول، اگر ما بر اين باور باشيم که ارزش هاي مشترک يک نيروي متحد قدرتمند هستند، به احتمال زياد، همبستگي و دوام برخي از اتحادهاي بين کشور خود و ديگر کشورها را بزرگ نمايي کرده ايم. "ارزش هاي مشترک" به سادگي براي حفظ ائتلافي بين کشورهاي مختلف کافي نيست. دوم، اگر سياست تعادل قدرت را فراموش کنيم، احتمالا از اينکه ديگر کشورها، عليه ما تشکيل ائتلاف بدهند، شوکه خواهيم شد. مانند زماني که فرانسه، آلمان، و روسيه، در سال 2003 با هدف جلوگيري از موققيت آمريکا در جلب موافقت شوراي امنيت براي حمله به عراق، همکاري کردند. زماني که ايران و سوريه براي کمک به شورش هاي عراقي ها پس از حمله آمريکا متحد شدند، مقامات ايالات متحده شوکه شدند. اما اين امر جاي تعجب نداشت چراکه اگر آمريکا در اشغال عراق موفق مي شد، ايران و سوريه گزينه هاي بعدي در فهرست حمله آمريکا قرار مي گرفتند. سوم، تمرکز بر وابستگي هاي سياسي يا ايدئولوژيک و ناديده گرفتن نقش تهديدات مشترک، باعث مي شود ما رقيبان را بيش از اندازه، متحد فرض کنيم. مقامات ايالات متحده و تحليلگران، به جاي پي بردن به اين نکته که به طور عمده، مخالفان به دلايل ابزاري يا تاکتيکي با يکديگر همکاري مي کنند، اغلب تصور مي کنند مخالفان به خاطر داشتن تعهد عميق و ارزشهاي مشترک، با هم متحد مي شوند. در نهايت، ناديده گرفتن ديناميک توزان قدرت، يکي از مزاياي ژئوپوليتيکي آمريکا را بي اثر مي کند. ايالات متحده به عنوان تنها قدرت بزرگ در نيم کره غربي، قدرت انتخاب زيادي براي انتخاب متحدان خود دارد و به همين ترتيب مي تواند قدرت نفوذ زيادي بر آنها داشته باشد؛ و بايد از اين قدرت نفوذ، استفاده مثبت کند. متأسفانه، ايالات متحده در دهه هاي گذشته، به ويژه در خاورميانه، کاملا مخالف اين رويکرد عمل کرده است. به جاي نشان دادن انعطاف پذيري، ما بر متحدان سابق خود اصرار مي ورزيم و بيشتر نگران اين هستيم که آنها مطمئن باشند ما بهترين تصميم گيرنده ها هستيم. با اينکه امروز ديگر توجيهي براي روابط نزديک با مصر، اسرائيل و عربستان سعودي وجود ندارد، "روابط ويژه" خود را با آنها عميق تر کرده ايم. و با مخالفان خود مانند ايران و کره شمالي مانند غريبه ها برخورد مي کنيم و بدون تلاش براي مذاکره، آنها را تهديد به تحريم مي کنيم. متاسفانه، نتيجه، گوياي همه چيز هست. با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد