سرمقاله فرهیختگان/ تفکیک جمهوری اسلامی از انقلاب
فرهيختگان/ « درباره آخرين تلاشهاي تکنوکراسي براي تئوريسازي ارتجاع شيک؛ تفکيک جمهوري اسلامي از انقلاب » عنوان ستون "ديدگاه" در روزنامه فرهيختگان به قلم محسن راحمي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد: «سازندگي» که پيش از اين بهصورت هفتگي و به سردبيري محمد قوچاني، عضو شوراي مرکزي حزب کارگزاران منتشر ميشد در نخستين شماره خود در قالب روزنامه در روز نخست از 40سالگي انقلاب اسلامي با طرحي از حسن روحاني و با تيتري از سخنان او با اين عنوان که «پيادهشدگان قطار انقلاب سوار شوند» راهي دکههاي مطبوعاتي کشور شد. قوچاني که اکنون مشاور رسانهاي رئيسجمهور نيز هست، لابد بنا به انجام وظيفه و تکليف سازماني، تلاش کرده است براي گفتههاي روحاني در سالگرد انقلاب در ميدان آزادي، پيوستار نظري و صورتبندي شدهاي در قالب «يک روايت راهبردي از نسبت انقلاب و جمهوري اسلامي» دست و پا کند. او ايده محوري سخنان روحاني را در گزاره «ضرورت بازگشت به انقلاب» پرورانده است و درنهايت با مغالطه جمع مسائل کثير در مساله واحد، تنها راه بازگشت به انقلاب را «انتقال قدرت به نسل جوان براي کارايي و کارآمدي جمهوري اسلامي» دانسته است. اما آنچه باعث تعجب است دريافت کاملا متضاد مشاور رسانهاي رئيسجمهور از انديشه حسن روحاني است. روحاني در يکي از سخنرانيهاي خود بهعنوان رئيس مرکز بررسيهاي استراتژيک مجمع تشخيص مصلحت نظام (که در شماره 39 نشريه «راهبرد» در بهار 85 نيز منتشر شده است)* به صريحترين وجه ممکن در باب نسبت بين «انقلاب» و «جمهوري اسلامي» اظهارنظر کرده است. اين بيان بهقدري روشن و شفاف است که راه را براي هر توجيه و مصادره به مطلوبي ميبندد. حسن روحاني که آن روزها بهشدت تحتتاثير افکار محمود سريعالقلم در باب الزامات و مدل مطلوب توسعه قرار داشت، در بخشي از سخنراني خود با اشاره به «عدم اجماع در زمينه استراتژي ملي» در طول 27 سال گذشته (يا به قول سريعالقلم «عدم اجماع نخبگان فکري و ابزاري پيرامون اصول جهانشمول توسعه») و طرح دوگانه بهاصطلاح استراتژيک «ثروت ملي يا قدرت ملي»، در ادامه به ارائه مثالي از استراتژي ملي چين (مدل مطلوب پيشنهادي سريعالقلم براي توسعه در ايران)** ميپردازد و با توضيحاتي پيرامون تلاش تيم مذاکرات هستهاي در سالهاي منتهي به 84 وارد بحث خود درباره نسبت انقلاب و جمهوري اسلامي ميشود و از ضرورت انتخاب ميان انقلاباسلامي و جمهورياسلامي سخن ميراند. روحاني ميگويد: «يکي از مباحث مهم و زيربنايي در اين زمينه، همان بحثي است که کم و بيش هنوز در گوشه و کنار فضاي ذهن نخبگان ما خلجان ميکند و اينکه آيا ميخواهيم «جمهورياسلامي ايران» باشيم يا ميخواهيم «انقلاباسلامي» باشيم. اگر بناست انقلاب اسلامي باشيم، رسالت بزرگي بر دوش داريم. يعني ما انقلاب اسلامي هستيم و ميخواهيم اين فرهنگ را در سطح منطقه و جهان اسلام نشر بدهيم و قاعدتا قدرت و ثروت خودمان را هم در سايه آن ميبينيم و بر اين مبنا هر مقدار انقلاب اسلامي بسط و گسترش پيدا کند بهطور طبيعي بر قدرت و حتي ثروت ما افزوده خواهد شد؛ اما اگر ميخواهيم جمهورياسلامي ايران باشيم، رسالت اوليه و اولويت ما جمهورياسلامي ايران است پس بايد مسير ديگري را بپيماييم و با اقتدار نظام جمهوري اسلامي ايران و تامين قدرت و ثروت است که به استحکام آن خواهيم رسيد و هدف محوري ما هم حفظ اين نظام خواهد بود. از اين ديدگاه بسط انقلاباسلامي نيز منوط به پيشرفت کشور و قدرت نظام و الگوسازي آن خواهد بود. درواقع انقلاب کرديم تا به جمهوري اسلامي برسيم و ديگر نبايد به گذشته رجعت کنيم. پس ما هنوز روي برخي مسائل اساسي اختلافنظر داريم.» نتيجه آنکه برخلاف تصور قوچاني، مشاور رسانهاي رئيسجمهور، در انديشه حسن روحاني اولا تفکيکي اساسي ميان «انقلاب اسلامي» و «جمهوري اسلامي» وجود دارد و در ثاني اساسا او برخلاف قوچاني، «بازگشت به انقلاب» را نحوي «ارتجاع» ميداند و عقيده دارد که انقلاب کرديم تا به جمهوري اسلامي برسيم و ديگر نبايد به گذشته رجعت کنيم. البته قوچاني در يادداشتش به نکته مهمي اشاره دارد که (بهزعم وي) ريشه اين تلقي از انقلاب در انديشه مارکسيستي و «منطق تضاد» است. او مينويسد: «پارهاي از بنيادگرايان هستند که گفتمان انقلاباسلامي را در برابر گفتمان جمهورياسلامي قرار ميدهند. آنان از انقلاب اسلامي گفتماني ميسازند که همچون انديشههاي مارکسيستي، تئوري «تضاد» اساس و بنيان انقلاب را تشکيل ميدهد و...» به اين ترتيب به زعم قوچاني اين «انديشههاي مارکسيستي» و «تئوري تضاد» است که انقلاب اسلامي را در مقابل جمهوري اسلامي قرار ميدهد. در نظر مارکسيستها تضاد در حرکت بهمثابه بيرون آمدن جوجه از تخممرغ بود و پس از آن جوجه ميتوانست بينياز از تخممرغ، به حيات خود ادامه دهد و حال که جوجه دولت از تخم بيرون آمده، ديگر به انقلاب نيازي نيست. البته با اين تحليل قوچاني لاجرم بايد تلقي آقاي روحاني از «تقابل جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي» را ناشي از «انديشه مارکسيستي و منطق تضاد» فرض کرد اما درواقع اين «بنيادگرايي بازار» و بنيادگرايان معتقد به اصول جهانشمول توسعهاند که با ادعاي واقعبيني به نفي انقلاب ميپردازند. بهعلاوه چنانکه در حرکت جوهري مطرح است و مرحوم شهيدمطهري هم در نقد مارکسيسم آوردهاند، حرکت دائم است و تضاد هم در اثر حرکت پيدا ميشود و اصلا فرار از حرکت ممکن نيست، چه رسد که بخواهيم جانب سکون را بگيريم، حال چه به اسم هواداري از دولت و جمهوري اسلامي، چه تحت هر عنوان ديگر. با اتحاد تاکتيکي بين اصلاحات و محافظهکاري، اين پرسش براي هواداران اصلاحات پيش آمده بود که «فرق اصلاحات و محافظهکاري کجاست و چيست؟» چراکه اصلاحطلبان بهرغم شعارهاي راديکال گذشته، در عمل روي به محافظهکاري (اصطلاحا اعتدال) آورده بودند. براي تدارک اين مشکل، اصلاحطلبان دست به شعبده تئوريک زدند و با حفظ اصطلاح «اصلاحطلبي» که بهزعم اصلاحطلبان، معناي بازنگري در اصل انقلاب را تداعي ميکرد (و تمام بازيهاي تئوريک سنت-مدرنيسم، قرائت رسمي از دين، پلوراليسم، فربهي فقه، به موزه سپردن انقلاب و حتي پياده کردن خاتمي از قطار اصلاحات، ذيل تجديدنظر در «اصل انقلاب» معني پيدا ميکرد)، زمين بازي را بالکل تغيير دادند و اصلاحات را به «روش تغيير» بازتعريف کردند و با اين بازتعريف، اصلاحات را بهمعناي کنسرواتيسم مقابل انقلاب بهمعناي راديکاليسم قرار داده و البته سواي اين شعبده تئوريک، در عمل بهجاي راديکاليسمي که سيره و سابقه ايشان بود، محافظهکاري پيشه کردند. آقاي قوچاني مشاور نيز در سرمقاله خود بر آن بود تا با زدن برچسب «چپ-مارکسيست» و گرفتن جانب «آشتي» سخن رئيسجمهور در باب سوار شدن بعضي به قطار انقلاب را توجيه کند اما غافل از اينکه آشتي، خود پذيرش تضاد است. بهعلاوه فرضا که از اقدامات خلاف قانون و راديکال افراد مذکور چشمپوشي شد و همه مجددا سوار قطار انقلاب شدند، به فرمايش آقاي روحاني، تکليف «عدم اجماع در زمينه استراتژي ملي» چه ميشود. آقاي روحاني به اين مشکل اشاره کرده و گفتهاند: «يکي از مشکلات ما در اين 27 سال، اين بوده که ما نتوانستيم در زمينه استراتژي ملي به اجماع نظر برسيم.» اما اين فکر و نگاه راهبردي، يعني تفکيک انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي يا دوگانه راديکال-محافظهکار، چقدر به لحاظ نظري با منطق انقلاب همخواني دارد؟ رهبر انقلاب در آغازين روزهاي رهبري خود در مراسم بيعت فرماندهان سپاه، در باب نسبت «انقلاب اسلامي» و «جمهوري اسلامي» عبارتي صريح دارند. ايشان در حالي که تنها چند روز از زعامتشان گذشته بود در 19 تير 68 ميگويند: «خدا نکند که ما سرنوشتمان به آنجا برسد و جمهوري اسلامي از انقلاب جدا شود و با او نباشد.» جالب اينجاست که اين مطلب 26 سال بعد مجددا تکرار ميشود. در اين جلسه آيتا... خامنهاي به صراحت درباره دوگانه مجعول انقلاب و جمهوري اسلامي ميگويند: «حالا يک نفر بيعقلي پيدا ميشود بهصراحت ميگويد انقلاب را بايد به موزه سپرد. بعضيهاي ديگر هم هستند که اينقدر بيعقل نيستند، به اين صراحت نميگويند، در پوشش اين حرف را ميزنند؛ جوري حرف ميزنند که معنايش اين است که انقلاب تمام شد؛ تبديل [شد] انقلاب به جمهوري اسلامي. اصلا قابل تبديل نيست؛ جمهوري اسلامي بايد مظهر انقلاب باشد. يعني همان حالت تجديدپذيري، همان حالت تحول دائمي، همان حالت بايد در جمهوري اسلامي وجود داشته باشد والا جمهوري اسلامي نيست؛ حکومت اسلامي نيست؛ انقلاب يک امر مستمر است.» در منظومه فکري رهبر انقلاب، تفکيک جمهوري اسلامي از انقلاب بيمعناست. در فکر ايشان، جمهوري اسلامي مظهري از انقلاب و به بيان ديگر عينالربط به انقلاب اسلامي است که در صورت انقطاع از آن اساسا ماهيت خود را از دست ميدهد. در اين صورت است که ديگر دشمنان انقلاب هم با اين جمهوري اسلامي تهي از محتوا و با اين کالبد بيروح مشکلي ندارند و حتي يک عمامهبهسر بالاي آن را تحمل خواهند کرد. در انديشه ايشان انقلاب يک امر حقيقي، مستمر و دائمي است. اگر دگرگونيهاي عميق بهبهانه «واقعبيني» دچار ثبات و سکون شود، و منجمله جمهورياسلامي بهعنوان صورت منجمد اين ثبات در نظر قرار گيرد آنگاه اين حرکتي که با انقلاب شروع شده، سست و سپس متوقف ميشود و درنهايت به عقب بازميگردد. اينجاست که «ارتجاع» بهعنوان آفتي براي همه انقلابها رخ عيان ميکند. آرمانهاي انقلاب فراموش ميشود و انقلاب از محتواي خود تهي ميشود. انقلاب ديگر انقلاب نيست، گرچه همان آدمهاي انقلابي سابق و حتي عمامهبهسرها بر سر کارند، اما ديگر انقلاب از ريل اصلي خارج شده است. ديگر خط عوض شده است و کأنه انقلاب شده بود براي آنکه آنها بروند و ما بياييم سر کار يا به بيان ديگر درواقع انقلاب کرديم تا به جمهوري اسلامي برسيم و ديگر نبايد به گذشته رجعت کنيم. البته هيچگاه و در هيچ کشور و جامعهاي ارتجاع خريدار ندارد و لاجرم تئوريپردازان بايد براي قالب کردن آن به توده مردم آن را در بستهبندي شيکي از پيشرفت تقلبي کادوپيچ کنند تا مورد اقبال واقع شود. در نگاه قائلان به تفکيک انقلاب از جمهوري اسلامي آرمانها مربوط به دوران احساسات و کوران مبارزات هستند اما ديگر دوران احساسات گذشته است. احساسات نهايتا 6 ماه، يکسال، دوسال يا نهايتا سهسال قابليت پرداخت دارند اما الان 40 سال از انقلاب گذشته است و ديگر بايد واقعيتها تبيين شود تا جامعه بداند واقعيت چيست و بداند تعامل با دنيا يعني چه؟ بايد بداند که براي تعامل با دنيا بايد «پرستيژ جمهوري اسلامي تهيشده از آرمانهاي انقلابي» حفظ شود. بايد براي حفظ اين پرستيژ مانور تجمل داد و نگران اين نبود که سالها بعد «اشرافيت» سکه رايج بين مسئولان و کارگزاران شود. بايد به توسعه رسيد و براي اين کار به مهمترين طبقه اجتماعي براي حرکت به سمت آن، يعني «مرفهين و طبقه متوسط نوظهور زيادهخواه» توجه کرد و نگران خردشدن استخوانهاي «طبقه ضعيف» در لابهلاي چرخ توسعه نبود. در راه توسعه بايد به بيگانه تکيه کرد و حتي آب خوردن را به نتيجه مذاکره با کدخدا گره زد و «تکيه به مردم» براي ساخت دروني قدرت را ناديده گرفت و بهجاي اقتصاد درونزا به بنيانهاي اقتصاد بازار رجعت کرد. آيتا... خامنهاي در ديدار اخير خود با مردم آذربايجان درباره خطر همين «ارتجاع» بهعنوان يکي از «اصليترين آفتهاي همه انقلابها» هشدار ميدهند و «اشرافيگري»، «دلسپردن به طبقات مرفه و زيادهخواه» و «فراموشي طبقه ضعيف» و «اميد بستن به بيگانه بهجاي تکيه به مردم» را بهعنوان نشانههاي اين ارتجاع عنوان ميکنند. اين نگاه چقدر در عمل کارآمد است؟ تفکيک مجعول و بهاصطلاح راهبردي «انقلاب اسلامي از جمهورياسلامي» حاصل سالها بررسي و هزينه بيتالمال در اتاق فکرهايي چون مرکز بررسيهاي استراتژيک مجمع تشخيص مصلحت نظام به رياست روحاني و مبناي اصلي گفتمان دولت يازدهم و دوازدهم براي تعامل با دنيا و برقراري مذاکرات هستهاي و توافق برجام بود؛ اما اکنون و پس از گذشت دو سال از عملياتيشدن برجام، ايده اصلي اين گفتمان براي اداره کشور عملا با شکست مواجه شده و «ناکارآمدي» خود را اثبات کرده است تا جايي که سريعالقلم بهعنوان تئوريپرداز اصلي اين ايده در ماههاي اخير عملا به منتقد برجام تبديل شد و اين مذاکرات را «دچار هيجانات و احساسات و نيازمند مطالعات بيشتر» دانست. علاوهبر اعتراف نظريهپرداز ايده «توسعه برونزا» طبق راهبرد «تفکيک انقلاباسلامي از جمهوري اسلامي»، حسن روحاني بهعنوان مجري اين ايده نيز که زماني حتي حل شدن مشکل آب خوردن را به زلف برجام گره زده بود، آن را ديوانگي ميخواند و ميگويد «مگر ديگر کشورها ديوانهاند که مذاکره کنند.» همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد: آخرين خبر در تلگرام https://t.me/akharinkhabar آخرين خبر در ويسپي http://wispi.me/channel/akharinkhabar آخرين خبر در سروش http://sapp.ir/akharinkhabar آخرين خبر در گپ https://gap.im/akharinkhabar