نفی علوم انسانی اسلامی یا تذکر همدلانه؟
صبح نو
بروزرسانی
صبح نو/ متن پيش رو در صبح نو منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
پس از انتشار يادداشت- نامه دکتر داوري درباره علم ديني و علوم انساني اسلامي در فضاي مجازي، حواشي عجيبي شکل گرفت که بخشي از آنها مربوط به نامخاطبان اين يادداشت بود. در اينجا تنها چند پرسش از اين نامخاطبان مطرح شده است:
1. دکتر داوري درباره وضعيت توسعهنيافته ما به درستي فرمودهاند «علم و جامعه با هم قوام مييابند. جامعه کنوني ما توسعه نيافته است.
اين جامعه همه نيازهاي آنرا دارد، بيآنکه تواناييهاي آنرا برخوردار باشد». آنها که با آراء ايشان آشنايند، ميدانند که توسعه ذات جهان مدرن است و از آغاز، در تکوين آن شريک بوده است، اما اگر چنين است آيا نبايد در اين سيصد سال، نقش مويِد يا حداقل بيطرف به معناي منفيِ علم و علوم انساني مدرن را در وقوع دو فاجعه عظيم جنگ جهاني اول و دوم و بسياري از فجايع بشري ديگري که غرب مدرن مسببش بوده، مدنظر قرار داد؟ صد البته که دکتر داوري، بيش از نگارنده به اين دست مسائل عنايت داشته و بارها نسبت به خوب و بد توسعه تذکر دادهاند، اما آنها که توسعه و علوم انساني مدرن را فارغ از تحول و تعيين نسبتش با دين ميخواهند، اين فجايع عظيم را ناديده ميگيرند يا درباره عدم گرفتاري در آن فجايع، تفکر کردهاند يا راهحلي ارائه دادهاند؟
2. دکتر داوري در کنار نقد به علم ديني، در پايان متن، راهحل و دعايي اميدبخش و آرزومندانه کردهاند که گويا اين نامخاطبان، اصلاً آنرا نديدهاند. «خوب است که اگر ميتوانيم بهجاي بحث درباره علوم اجتماعي اسلامي، در باب شرايط امکان تجديد عهد حيات ديني و بناي يک جامعه اسلامي بينديشيم و در اين راه به لطف خداي عليم اميدوار باشيم». اين منتقدان يا مخاصمان علوم انساني اسلامي، بدون توجه به اين بخش مهم يادداشت، آيا توجه نکردهاند که انديشيدن در باب شرايط تجديد عهد حيات ديني و بناي يک جامعه اسلامي، اگر در کنار مقدمه «قواميافتن علم و جامعه با هم» قرار گيرد، ميتواند منتج به اين باشد که دکتر داوري، تحقق علم ديني را منوط به تحقق عهد ديني و بناي جامعه اسلامي کردهاند؟
3. اما اگر بحث «قوام علم و جامعه با هم» را بپذيريم و ضرورت تلاش براي بناي جامعه اسلامي را متوجه باشيم، چرا عدهاي، بلافاصله ذهنشان به سمت «بودجهها» يا «امکانات حکومتي» اندکي رفته است که اين چند سال، صرف اين مقوله شده است.
بله؛ اين بودجهها اندک است، چون با فرض قوام يافتن علم و جامعه با هم، بايد آن را با بودجههاي ديگري که صرف ديگر حوزههاي مؤثر بر جامعه، از جمله فوتبال و سريالهاي صداوسيما و کنسرتهاي موسيقي و ... ميشود، مقايسه کرد و آنگاه آيا اين بودجهها قابل قياس با هم هستند که برخي اساتيد از «اتلاف سرمايه ملي» سخن ميگويند؟
آيا وقتي در جامعهاي يا براي حکومت و دولتي، پخش «آنتايم» سريالها و برنامههاي نافرهيخته هجوِ صداوسيما با تکههاي مکرر جنسي، مهمتر و حساستر از اجراي احکام قطعيِ شريعت است، اساساً اميدي به ايجاد جامعه اسلامي يا تجديدعهد ديني باقي ميماند؟ اصلاً دين به کنار، آيا وقتي بهصورت هفتگي، دقت و هزينه مالي و زماني که صَرف داوريهاي مسابقات فوتبال ميشود، چندين برابرِ دقت و هزينه مالي و زماني است که اساتيد مخلص دانشگاه «ميتوانند» صَرف داوري يک پاياننامه علوم انساني کنند، ميتوان جامعهاي علمي، حتي براي معتقدان به علوم انساني مدرن هم متصور بود؟ آيا در چنين جامعهاي ميتوان اميدوار بود که «مردمانش از سوداي مصرف آخرين تکنولوژيهاي ساخته جهان توسعهيافته آزاد» شوند «و با همدلي و هماهنگي براي معاش توأم با اخلاق بکوشند» تاآنگاه بتوان اميدوار بود که «شايد افقي پيشرويمان گشوده شود»؟
4. با فرض قواميافتن علم و جامعه باهم، اگر «دايره» علوم انساني اسلامي، نسبت به گسترش بيبندوبار تکنولوژي و تخريب محيطزيست يا نسبت به گسترش لايتناهي سلبريتيها و دورهميهاي روبهگسترشِ نافرهيخته صداوسيما و پيامدهاي مخرب و جبرانناپذير آنها بر فرهنگ و جامعه اين مرزوبوم و بهطور کلي نسبت به «دايره» فرهنگ، لااقتضا و بيتفاوت باشد، آيا ادعاي به نتيجه نرسيدن مباحث علم ديني و علوم انساني اسلامي در آينده، ادعايي عجيب خواهد بود؟ آيا اساساً با گسترش دايره اين فرهنگ، اندک جايي براي علوم انساني اسلامي يا علم ديني باقي خواهد ماند؟ اما آيا تذکر استاد فرزانه نسبت به اين لااقتضائيت و بيتفاوتي را بايد به معناي نفي امکان ذاتي يا منطقي علوم انساني اسلامي يا هر ادعاي ديگري از سوي نامخاطبان اين يادداشت دانست يا نه، بايد آن را تذکري به همدلان با علوم انساني اسلامي، يعنيمخاطبان اصلي اين يادداشت، تلقي کرد که آنها را نسبت به گرفتارنشدن و متوقف نماندن در چاله نظريههاي سهگانه يا هشتگانه معرفتشناسي و اموري نظير آن ملتفت ساخته و خواستار توجه عميقتر آنها به کوه صعبالعبور «ايجاد جامعه اسلامي» و «تجديد عهد ديني» در «راه دشوار» تحقق علوم انساني اسلامي يا علم ديني است؟ اگر اساتيد خيلي بزرگوارِ مخاصم يا منتقد علوم انساني اسلامي که آنرا يک خلط منطقي يا آب در هاون کوبيدن ميانگارند، علاوه بر يکسوم ابتدايي، در بخش پاياني يادداشت نيز تأمل ميکردند و به آثار اخير دکتر داوري عنايت داشتند، شايد در مييافتند که چرا اين استاد تمام فلسفه، در اين سنوسال، مقاله درباره فوتبال مدرن مينويسد.
همان فوتبالي که دقتها و هزينهها و اهميتش براي جامعه، چندين برابر کار علمي و کار ديني است و لذا نميگذارد نه جامعه علمي شکل بگيرد نه جامعه اسلامي؛ شايدتوجه به فوتبال، اولين گام براي رفع موانع ايجاد جامعه علمي يا اسلامي باشد؟ آيا شايستهتر است دکتر داوري اردکاني را فيلسوف فرزانه فرهنگ زمانهمان بدانيم يا فيلسوف نور چشمي؟
*محمدرضا قائمينيک
همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد:
آخرين خبر در تلگرام
https://t.me/akharinkhabar
آخرين خبر در ويسپي
http://wispi.me/channel/akharinkhabar
آخرين خبر در سروش
http://sapp.ir/akharinkhabar
آخرين خبر در گپ
https://gap.im/akharinkhabar