سرمقاله اعتماد/ در هوای حق و عدالت
اعتماد/ « در هواي حق و عدالت » عنوان سرمقاله روزنامه اعتماد نوشته ميلاد عظيمي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد: ما نسلي هستيم که با دوم خرداد به عرصه آمديم و در آن حال و هوا دم زديم و باليديم. اميدهايش را ديديم و نااميديهايش را چشيديم. دوم خرداد که شد ما جوان بوديم و بيتجربه و کتابنخوانده. نميدانستيم چه به چه است. چرخ حوادث ايام هر روز تندتر ميگشت و ما حيران بوديم. زود شاد و سرخوش ميشديم و تند غمگين و نااميد. با چاپ يک روزنامه آسمان برين را سير ميکرديم و از استيضاح يک وزير کاخ آرزوهامان ويران ميشد. تند و تند ميخواستيم از همهچيز و همه کس عبور کنيم. مدام ميخواستيم آن مرد نجيب بزرگوار که دل خونين و لب خندان داشت استعفا کند چون نميتواند يا نميگذارند به وعدههايش عمل کند. سادهنگر بوديم. خام بوديم. حق هم داشتيم چون تاريخ نخوانده بوديم و تجربه نداشتيم. سال ٧٨ سال عجايبها بود. کتاب تاريخ تند ورق ميخورد. تابستان داغ کوي دانشگاه را گذرانديم. صبح مهرماه بود و همه در انتظار زمستاني بودند که در سرماي آن انتخابات آتشيني برگزارميشد. روزنامهها را ديده بودم و در کتابفروشيهاي روبه روي دانشگاه تفرج ميکردم. کتابي دو جلدي ديدم که بسيار دلربا و گران بود. نامش «خواب آشفته نفت » بود. درباره دکتر محمد مصدق و نهضت ملي ايران. دل به دريا زدم وخريدمش. يک دستم روزنامه خرداد و صبح امروز بود و يک دستم کتاب طرفه محمدعلي موحد و رفتم به سمت دانشگاه. مقدمه کتاب را فورا خواندم. ديدم نبيسنده پير، به شعر جوانپسند شاعر شکست و نوميدي مهدي اخوان ثالث استشهاد کرده است... ما يادگار عصمت غمگين اعصاريم... ما راويان قصههاي شاد و شيرينيم... همدلش يافتم. همدردش يافتم. نبيسنده پير ميخواست براي ما جوانان «قصه گذشتهاي به بن رسيده را که اميد فرجي براي آينده رقم بزند» روايت کند. روزنامهها را کنار گذاشتم و دل سپردم به قصه پير فرزانه. چه انصافي، چه عقلانيتي، چه تحقيقي، چه نثر دلکش و روايت شيوايي. سرّ دلبران را در حکايت ديگران بازمي سگفت. پير خردمند کارآزموده در پرده قصه مصدق ميگفت امروز نه آغاز و نه انجام جهان است. ميگفت تندروي ناسنجيده ولو صادقانه باشد در نهايت آتش استبداد را تيز ميکند. ميگفت سياست ميدان توازن قدرتهاست نه عرصه آرزوپروري. ميگفت: آرزو ميخواه ليک اندازه خواه و اين «اندازه»، مقيد و مشروط است به هزار و يک عامل و مولفه پيدا و پنهان. ميگفت: بايد صبور بود و در حد مقدور، منافع ملي را با کمترين هزينه دنبال کرد. ميگفت لزوما نه هر که شعار بهتر ميدهد کارآمدتر و مفيدتر است. ميگفت... ميگفت... از آن روز ديگر مبتلاي موحد شدم. هر مقالهاي نوشت و هر کتابي که منتشر کرد خواندم و خواندم. خواندم تا عاقل شوم. پخته شوم. چراغ به کف آورم. معيار بيابم. خواندم تا بدانم و لذت ببرم و لحظات عمر را رنگين کنم. سال ٨١ بود. ديگر آن اميدها داشت فرومينشست... شعارها شده بود اصلاحات مرد! در اين سال موحد کتاب مهم ديگري نوشت؛ «در هواي حق و عدالت؛ از حقوق طبيعي تا حقوق بشر»... کتاب را براي «جوانان فرهيخته و دانش پژوهي نوشت که بلوغ معنوي خويش را با عشق حق و عدالت آغاز کردهاند و با ايمان قويم به حقانيت راه خود چشم اميد در آفاق آينده دوختهاند». سخن کوتاه اما تمام بود و هيچ کم نداشت. پير هوشيار ميگفت درعشق به حق و عدالت بايد مومنانه استقامت کرد و در انتظار آينده روشن بود. ميگفت فراز و شيب بيابان سياست نبايد آتش عشق به حق و عدالت را در دلها بميراند. ميگفت بايد حق و عدالت را شناخت و سپس به آن دل باخت. محمدعلي موحد آميزهاي از حقوق و تحقيق و تاريخ و سياست و شعر وعرفان است. معجون ملايم گوارايي از عقل و اشراق است. وقتي يک عمر با چشم باز به جهان نگريستي، وقتي يک عمر در زير و بم کار جهان تامل کردي، وقتي يک عمر کتاب خواندي و تحقيق کردي، وقتي با پاي خرد و اعتدال و استدلال به بررسي و ارزيابي مسائل پرداختي، چکيده خواندهها و ديدهها و انديشيدهها و تجربتکردههايت ميشود: بينش، فرزانگي، حکمت. محمد علي موحد نماد و نمود بينش و فرزانگي و حکمت در عصر ما است. آفاق علايق او متنوع اما جهاننگري او منسجم و معتدل است. قرائت او از عرفان عقل پسند و اخلاقي است. قرائت او از تاريخ گذشته و معاصر ريزبينانه و نکتهسنجانه است. در کار مولوي و شمس ستون استوار است. نوشتههايش اگر «ياد گذشته» هم باشد «نقد حال» است و «در انديشه آينده». او دوستدار ايران و نگران ايران است. بيآنکه هنگامه بگيرد انذار خود را داده است. صميمانه و پوست بازکرده نوشته است که: «اقدامات دولتها چه بسا نتايج ناخواستهاي بار ميآورد که ابدا در مخيله طراحان آن نميگنجيد. چرخ حوادث که در حرکت افتاد غالبا در مسيري ميافتد که هيچ کس چنان نميخواست. شعارها در ابتداي کار براي تحريک تودهها موثر ميافتد اما ديري نميگذرد که فضاي سياسي را مسخّر خود ميسازد و فضاي شعارزده، دورانديشي و حزم و احتياط را برنمي تابد و راه بر عقلانيت و اعتدال ميبندد. مسووليت اقدامات و اعمال و هزينه خطاهاي بازيگران سياسي که به قهرمانان ملي تبديل ميشوند برعهده ملتها ميافتد. پس نخست موعظت پير تاريخ بر مردم زمان ما اين است که بازيگران عرصه سياست را هرچه هم عزيز و محبوب باشند، در مهار خود نگه دارند... زمانه ما هيچ کشوري را اجازه نميدهد که حساب خود را از ديگران به کلي جداسازد و در انزواي مطلق به سر برد. ارتباطات لاجرم با برخوردها و اختلافها توأم ميشود و در حل و فصل اختلافات حقانيت و عدالت نيست که حرف آخر را ميزند». دوم خرداد روز ميلاد استاد محمدعلي موحد است. سالهاست که به هر دوم خرداد و سوم تيري از دريچه خرد و تجربه و اعتدال و ايران دوستي محمدعلي موحد مينگرم و با ايماني قويم به آفاق دوردست حق و عدالت چشم ميدوزم. همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد: آخرين خبر در سروش http://sapp.ir/akharinkhabar آخرين خبر در ايتا https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5 آخرين خبر در آي گپ https://igap.net/akharinkhabar آخرين خبر در ويسپي http://wispi.me/channel/akharinkhabar آخرين خبر در بله https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT آخرين خبر در گپ https://gap.im/akharinkhabar