سخنگوی پیشین وزارت خارجه: ترامپ عاشق مذاکره با ایران است
اعتماد/ متن پيش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست سارا معصومي| ايالات متحده از توافق هستهاي با ايران خارج شد و نه فقط تهران که جهان را با بازگشت تحريمهاي ثانويه ايران تهديد کرد. دولتهاي اروپايي در تلاش براي ارايه بسته پيشنهادي به ايران به منظور تشويق تهران به ادامه دادن برجام بدون امريکا هستند اما شک و شبهههاي بسياري در توانايي اجرايي اين راهکارها در ميدان عمل وجود دارد. همزمان بحران اقتصادي در داخل انتقادها از دولت رييسجمهور حسن روحاني را افزايش داده و فضاي پرابهام پيرامون آينده برجام بسياري را به دستاوردهاي اين توافق هستهاي بدبين کرده است. حميدرضا آصفي، سفير پيشين ايران در آلمان شرقي، فرانسه و امارات و سخنگوي وزارت امور خارجه در دولت اصلاحات در گفتوگوي تفصيلي با «اعتماد» تاکيد ميکند که هرچند برجام، تصوير کاملا سفيدي نبود که برخي ادعا ميکردند اما فضايي را براي مانور سياسي ايران ايجاد کرده است. وي در اين گفتوگو تاکيد ميکند که طرح مساله استعفاي دولت، شعاري و طنزگونه است و تاکيد دارد که دولت ميتواند با برخي ترميمها در کابينه مردم را به ادامه کار اميدوار سازد. مشروح اين گفتوگو به شرح زير است: در چند هفته اخير نظرات متفاوتي درباره مذاکره ايران و امريکا در داخل کشور مطرح شده است. به نظر شما در فضاي فعلي تا چه اندازه امکان يا ضرورتي براي اين مذاکره وجود دارد؟ ما امروز به نقطهاي رسيدهايم که بيش از هر زمان از مذاکره با امريکا دور شدهايم. مذاکره، بستر، لوازم، فضا و حداقلهايي از فهم مشترک از موضوعات را ميطلبد. با کارهايي که دولتهاي امريکا در گذشته انجام دادهاند به اضافه اقدامهايي که دونالد ترامپ در يک سال و نيم اخير انجام داده اگر نگوييم همه بسترها براي هرگونه مذاکره کاملا از بين رفته اما تقريبا نزديک به صفر شده است. بنابراين امروز از هر زمان از مقطع مذاکره با امريکا دورتر شدهايم. به لزوم وجود حداقلهايي از فهم مشترک اشاره کرديد. آيا در ٤ دهه گذشته از عمر اختلاف ميان ايران و امريکا در هيچ مقطعي حداقلهايي از فهم مشترک ميان تهران و واشنگتن شکل نگرفت که پاي ميز مذاکره براي حل اختلافها بنشينند؟ بله در مقاطعي اين فهم مشترک وجود داشته اما به محض آنکه ايران قصد فکر کردن به گفتوگو و سبک سنگين کردن آن را داشت، دولتمردان امريکايي بياخلاقي کردند. مثلا در مذاکرات ٢+٦ درباره افغانستان، ايران همکاريهاي بسياري با امريکا داشت که البته دليل اين همکاريها منافع ملي ما بود. ما در شرايطي بوديم که سرنوشت منطقه و حتي فرامنطقه را با حضور در اين مذاکرات رقم زديم. اگر در آن مقطع ايران وارد آن مذاکرات نميشد اتفاقهاي تروريستي که در دو سال گذشته شاهد آن بوديم در همان زمان توسط القاعده شکل ميگرفت. در آن زمان فهم مشترک حداقلي ميان ايران و امريکا درباره افغانستان ايجاد شد و دو طرف جلو رفته و موضوع را حل کردند. عجيب بود که پس از حل اين موضوع که انتظار ميرفت امريکا قدرداني از ايران براي همکاري بکند نه تنها اين کار را نکرد بلکه با قرار دادن ايران در محور شرارت ناسپاسي کرد. درباره عراق و پروندههاي ديگر هم ايران شاهد بياخلاقيهايي از اين دست از سوي امريکا بود. متاسفانه امريکا نشان داده که از کشورها استفاده ابزاري ميکند. اين کشور احساس ميکند به اين دليل که پول، قدرت نظامي و امپراتوري رسانهاي دارد، ميتواند همه کشورها را به خط کند اما زماني که مشکلاتش حل ميشود به سياستهاي شناخته شده خود بازميگردد. با روي کارآمدن ترامپ در امريکا و عملکرد بهشدت ضد ايراني وي برخي ميگويند ايران از فرصت رياستجمهوري باراک اوباما در امريکا استفاده نکرد. مردي که به گمان برخي حداقل در موضعگيريهاي شفاهي نسبت به ايران نرمتر بود و به هرحال مذاکرات هستهاي ايران و امريکا را پيش برد و حتي به صراحت به سعوديها گفت که بايد منطقه را با ايران تقسيم کنند و نقش تهران را بپذيرند. با چنين نقدي موافق هستيد؟ نه لزوما. البته اين اعتقاد را دارم که رفتار اوباما متمايز از رفتار ترامپ بود. البته شايد بايد بگوييم رفتار ترامپ از رفتار همه متمايز است. سياستهاي اين دو در قبال ايران با هم تفاوتي نداشت بلکه نگاه اين دو به حل مساله متفاوت بود. اوباما در مقطع زماني به قول شما از عربستان خواست که بايد نفوذ و قدرت ايران را به رسميت بشناسد که در منطقه غرب آسيا به دليل وجود جريانهاي تروريستي مانند داعش تحت فشار قرار داشت. سعوديها در آن مقطع نشان دادند که فاقد قابليتها براي حل و فصل مسائل و کمک به پايان دادن به بحرانها هستند. سعودي وارد هر پروندهاي که شده حيثيت خود را از بين برده است. در اين چارچوب امريکاييها واقعيت درباره نقش ايران در منطقه را بر زبان آوردند و نميتوان گفت که سياستهاي امريکاي اوباما ضرورتا نسبت به ايران فرق کرده بود. سياستها تغيير نکرده اما شخصي مانند باراک اوباما ميگفت اولويت نخست ما درقبال ايران تغيير نظام نيست اما اعضاي کابينه ترامپ به صراحت ميگويند ما دنبال تغيير نظام در ايران هستيم. ترامپ نميگويد ما به دنبال تغيير نظام هستيم. بايد به معناي «تغيير رژيم» نيز فکر کنيم. اوباما ميگفت ديد ايران نسبت به رژيم اسراييل تغيير کند، فعاليتهاي ايران در منطقه به صفر برسد، با گروههاي مقاومت ارتباط نداشته باشد، سياستهاي اصلي خود در روابط بينالملل را تغيير دهد و به اصطلاح تغيير رفتار دهد. اگر اين تغيير رفتار در همه زمينهها صورت بگيرد به معني تغيير حکومت است. حکومتي که تمام آرمانهاي خود را از دست بدهد از درون تهي شده است. آنها ميگفتند جمهوري اسلامي ايران باشد اما همانگونه باشد که ما ميگوييم! اينکه ديگر جمهوري اسلامي نيست. در دولت ترامپ به خصوص با برخي جابهجاييهاي صورت گرفته چهرهاي مانند مايک پمپئو به شکل مداوم در حال فعاليت در فضاي مجازي و حمايت از اعتراضها در ايران است. در دوره باراک اوباما اتفاقهاي ٨٨ رخ داد و ما نديديم که مقامهاي کابينه وي در فضاي مجازي چنين حمايتهاي مشخصي از ناآراميها بکنند. اين حرف شما درست است. دولت امريکا سياست تضعيف ريال، افزايش تورم و گراني در ايران را دنبال ميکند تا به نارضايتي عمومي و شورش داخلي منتهي شود. اين سياست، سياست تمام دولتهاي امريکا بوده که گاه صراحتا و گاه تلويحا آن را اعلام ميکنند. اما حرف من اين است که نگاه کلي به ايران در دولتهاي متفاوت امريکا يکي است اما روشها با هم متفاوت است. تغيير رژيم ضرورتا به اين معنا نيست که مسوولان فعلي نباشند و افراد ديگري به جاي آنها باشند بلکه نوع متمدنانه آن اين است که مسوولان باشند و جمهوري اسلامي مانند جمهوري اسلامي موريتاني وجود داشته باشد. اين نسخه به خودي خود تغيير رژيم محسوب ميشود و اتفاقا بسيار بدتر است چرا که مسوولان از آرمانهاي خود تهي شدهاند و انقلاب به معناي به ماهو انقلاب ديگر نيست. تعريف تغيير رژيم با تعريف تغيير رفتار بسيار به هم نزديک هستند. شعار مرگ بر امريکا به يکي از محورهاي اصلي انقلاب اسلامي تبديل شده است. فکر ميکنيد در نظام جمهوري اسلامي هرگونه عاديسازي رابطه با امريکا غيرممکن است؟ من آينده را به گونهاي نميبينم که روزي ايران و امريکا با هم مذاکره نکنند. فکر ميکنم روزي جمهوري اسلامي ايران و امريکا دور يک ميز مينشينند و با هم مذاکره ميکنند اما حرف من اين است که امروز فاصله ايران از مذاکره با امريکا بسيار بسيار بسيار دورتر از هر زمان ديگري است. امريکاييها نشان دادهاند که از مذاکره به دنبال به دست آوردن چيزي هستند که پيششرط مذاکره است. شما نميتوانيد پيششرط مذاکره را نتيجه مذاکره قرار دهيد. اگر روزي امريکاييها بستر، لوازم و فهم مشترک و اعتماد حداقلي نسبي را به وجود آورند، ايران با اين کشور مانند کشورهاي ديگر برخورد ميکند و پشت يک ميز با آنها نشسته و گفتوگو ميکند. اما من فکر ميکنم که امروز با چنين اتفاقي فاصله بسياري داريم ضمن اينکه من فکر ميکنم امريکا به دليل امکانات مادياي که دارد خود را محق دانسته و طرف مقابل را در مذاکرات به شکل يک بله قربان گو ميبيند. جورج بوش از روساي جمهور امريکا يک جمله معروف دارد مبني بر اينکه هر که با ما نيست بر ما است. ترجمه اين جمله همين حرفهايي است که من درباره انتظارهاي امريکا از مذاکرات ميگويم. افکار عمومي در ايران به خصوص نسلي که انقلاب را نديده با اين سوال درگير است که فرق ايران با کشورهاي ديگر در رابطه با امريکا چيست؟ چرا ايران بايد بابت اين مخالفت هزينه اقتصادي بدهد؟ پاسخ شما به عنوان ديپلمات جمهوري اسلامي به اين سوالها چيست؟ اين مساله به ضعف افکار عمومي بازنميگردد بلکه به ضعف مسوولان بازميگردد که نتوانستند اين مسائل را توضيح بدهند. مسوولان ما در ٤٠ سال گذشته همواره اين ضعف را داشته اند؟ سابقه اين فضا در افکار عمومي به ٤٠ سال بازنميگردد. در فاصله انقلاب تا پس از جنگ تحميلي که کسي به مذاکره ايران و امريکا فکر نميکرد. اين سوالها حداکثر از ١٠ سال پيش در بخشي از بدنه افکار عمومي ايران مطرح شده است. من جزوهاي درباره روزشمار روابط ايران و امريکا تهيه کردم و براساس آن ميگويم که نخستين مداخله امريکا در ايران ربطي به جمهوري اسلامي ندارد و به شلوغيهايي بازميگردد که در زمان رضاخان در محله يهوديها در سه راه امين حضور رخ داد. مداخلههاي امريکا در ايران به اسم حمايت از برخي اقليتها مربوط به امروز و ديروز نيست. شايد اين ضعف به مسوولان يا چهرههايي مانند من بازميگردد که نتوانستيم با افکار عمومي صحبت کنيم. اتفاقا در بسياري از موارد ديده شده که برآيند افکار، فهم و وجدان عمومي اشتباه نميکند. اگر امروز اين سوالها در ميان افکار عمومي به خصوص جوانان مطرح است نشاندهنده اين است که ما بايد بيشتر در اين باره صحبت ميکرديم. شما اشاره کرديد که ما به فهم مشترک به عنوان بستر حداقلي براي آغاز مذاکرات ايران و امريکا نياز داريم. چگونه ايران و امريکا به عنوان مثال درباره مسائل منطقهاي ميتوانند به فهم مشترک برسند زماني که در تمام پروندههاي منطقهاي از سوريه تا عراق، يمن تا بحرين يکي در شمال و ديگري در جنوب ايستاده است. ما حتي بر سر مسالهاي مانند مبارزه با داعش به عنوان مخوفترين گروه تروريستي نيز نتوانستيم با امريکاييها به فهم مشترک دست پيدا کنيم. علت اين است که داعش را امريکاييها به وجود آوردند. مگر القاعده و طالبان دستپخت امريکاييها براي رسيدن به اهدافشان در مقابل اتحاد جماهير شوروي وقت نبود؟ همين گروهها بعدها امريکاييها را هم زمينگير کردند. بنابراين براي رسيدن به اين فهم مشترک در مسائل منطقهاي يکي از ما دو طرف بايد تغيير رفتار بدهيم. نه ضرورتا؛ ممکن است به جايي برسيم که بتوانيم همديگر را تحمل کنيم. مذاکره ضرورتا به اين معنا نيست که دو طرف در همه زمينهها با هم موافق باشند. توافق در همه زمينهها لازم نيست اما در چند مورد حداقلي به عنوان بستري براي آغاز مذاکره که بايد تفاهم داشت؟ اولين مولفه براي آغاز مذاکرات اين است که طرفين گوش شنوا داشته باشند و بتوانند به حرف هم توجه کنند. دولت امريکا نشان داده که گوش شنوا ندارد. ترامپ اخيرا با کره شمالي مذاکره کرده اما همزمان به دنبال ساخت بزرگترين پايگاه نظامي خود در کره جنوبي است. زمان نشان خواهد داد که مذاکره ترامپ با کره شمالي چگونه پيش خواهد رفت. ترامپ نشان داده که از لحاظ فکري دچار مشکل است. از ديوارکشي در مرز مکزيک صحبت ميکند، رابطه با کوبا را که اوباما تا حدودي سر و سامان داده بود، خراب ميکند، از توافقنامه آب و هوايي پاريس خارج ميشود، به ساختار ناتو حمله ميکند، تعرفههاي تجاري هنگفت را به کشورها تحميل ميکند و از برجام خارج ميشود. البته اگر روزي او دوباره به برجام مراجعه کند باعث تعجب من نخواهد بود. پس از برجام و در دوره اوباما اين پيشبيني قوت گرفته بود که شايد ايران و امريکا بتوانند مذاکره درباره ساير مسائل را هم آغاز کنند. ميتوان گفت که حضور ترامپ در کاخ سفيد مذاکره ميان تهران و واشنگتن را به تعويق انداخت؟ ترامپ عاشق مذاکره با ايران است. راهي که ميرود او را به اين عشق نميرساند! بله، ترامپ مسير را اشتباه رفت. رييسجمهور امريکا گندهلات محله خلوت است. جايي که هيچ کس نيست، عرض اندام ميکند. او فکر ميکرد اگر ايران را تحت فشار قرار دهد، تهران پاي ميز مذاکره با واشنگتن مينشيند. او بايد براي به پاي ميز مذاکره کشاندن ايران سياستهايش را تغيير ميداد. من فکر ميکنم ترامپ هر شب با اين آرزو که آن سوي ميز مذاکره ايران نشسته باشد، به خواب ميرود. ترامپ مذاکره با ايران را اعتباري براي خود ميداند و ايران بايد قيمت اين اعتبار را براي امريکا بسيار بالا ببرد. اگر ما قيمت را بالا ببريم ترامپ هزينه را پرداخت ميکند؟ بله. البته ما هم هزينه خواهيم داد؟ خير، ايران با بالابردن هزينه امريکا، منافع خود را حفظ ميکند. تشديد فشار اقتصادي بر ايران، هزينهاي براي ما نيست؟ اگر مسوولان با مردم به خوبي گفتوگو کنند، اين هزينه براي ايران چندان نخواهد بود. صحبتهاي اخير آقاي روحاني با مردم يکي از بهترين صحبتهاي ايشان بود. وي با گفتن اين جمله که دست منتقدان را ميبوسم از منتقدان خواست که به دولت کمک کنند. به نظر من امروز و در شرايط فعلي که کشور با آن روبه رو است، همه بايد به رييسجمهور کمک کنند و اتفاقا منتقدان بايد بيشتر کمک کنند چرا که همراهان ايشان که همچنان به کمکهاي خود ادامه ميدهند. آقاي روحاني نشان داد که براي حل مشکلات حاضر است از خود بگذرد و اين اتفاقي بود که در گذشته کمتر از ايشان ديده شده بود. اگر حرفهاي ايشان عملياتي شود و با برخي ترميمها دولت چابکتري کار را ادامه دهد، ميتوانيم از گردنه راحتتر عبور کنيم. البته بگويم که عبور از اين گردنه سخت است اما غيرممکن نيست. پيش و پس از صحبتهاي آقاي روحاني عدهاي طرح استعفاي دولت را مطرح کردند. آيا چنين راهکاري را درمان ميدانيد؟ اين درخواستها براي استعفاي دولت طنزگونه بود. شما اگر سقف منزلتان چکه کند، کل خانه را خراب نميکنيد. طرح مساله استعفاي دولت هم شعاري و طنزآميز بود و هم با واقعيتهاي دولت آقاي روحاني همخوان نبود. آقاي روحاني در چند حوزه بايد دست به ترميمهايي بزند و اين کار را هم بايد زودتر انجام دهد. اين تحول نبايد مشمول زمان شود و مردم بايد احساس کنند رييسجمهور به دنبال بهبود شرايط است. حتي اگر اين ترميمها وضع را به شکل فوقالعادهاي بهبود نبخشد اما دولت ناگزير از دست زدن به اين تغييرات است. در برخي از حوزهها ما بايد شاهد جوانگرايي کابينه باشيم. چقدر به روند تداوم اجراي برجام بدون امريکا و با حضور اروپا، روسيه و چين خوشبين هستيد؟ اين موضوع را بايد جامعالاطراف ديد. سياست ايران بعد از خروج امريکا بد نبود و باعث شد که ما بهانه به دست طرف اروپايي ندهيم. ايران شتابزده عمل نکرد که اين نيز نکته مثبتي بود. امريکا به دنبال اين بود که هزينه شکست برجام را ايران پرداخت کند که در اين هدف نيز ناکام ماند. امريکا در دورهاي با نيت امتيازگيري از اروپا در برجام فشارهايي بر اروپا آورد و اروپاييها را تحقير کرد که در نتيجه آن فضاي گلآلودي ميان امريکا و اروپا به وجود آمد که اين مساله نيز براي ايران بد نبود. در کل ميتوان گفت که عملکرد جمهوري اسلامي ايران پس از خروج امريکا از برجام قابل دفاع است. من شک دارم اروپا بتواند بستهاي به ايران ارايه دهد که بقاي برجام را تضمين کند. البته اروپاييها در حال تلاشهايي در اين زمينه هستند و به نظر ميرسد که حداقلهايي را به ايران ارايه خواهند کرد اما اينکه شرکتهاي اروپايي به حرف دولتهاي خود گوش دهند قطعا صورت نخواهد گرفت. با خروج امريکا از برجام، قطعا شرکتهاي بزرگ اروپايي از تهران خارج ميشوند و فروش نفت ما با مشکل روبهرو خواهد شد. اما ايران چند سال با فروش نفت يک ميليون تن کشور را اداره کرده است. امريکا به دنبال اين است که فروش نفت ايران را به صفر برساند که اين نکته عملي نيست. با اين وجود فروش نفت ايران کاهش پيدا خواهد کرد و اروپاييها از عهده جبران تمام و کمال اين مساله برنخواهند آمد و ممکن است که برخي از مشتريهاي نفتي ما در آسيا نيز خريد نفت از ايران را کاهش دهند. برجام پس از خروج امريکا از آن مانند برجام سابق نخواهد بود. برجامي که بسيار شکننده بود از اين به بعد شکنندهتر خواهد شد اما حداقلي است که ايران با استفاده از آن حداقل، رويکرد خود را در عرصههاي مختلف تغيير دهد. تقويت ساختارهاي داخلي، توجه به بخش خصوصي و توليد در داخل، پرهيز از شلختگي اقتصادي بايد در اولويت توجه قرار بگيرد. شما نميتوانيد شعار ضد امپرياليستي بدهيد اما زندگي ليبراليستي داشته باشيد. اين دو با هم جور نيستند. امروز در داخل ميگوييم مرگ بر امريکا و همزمان کالاهايي مانند ماشين پورشه، بنز و... وارد کشور ميشود. اين دو مساله با هم جمع نميشوند. اميدوار هستم که در نتيجه تشديد فشارهاي اقتصادي با خروج امريکا از برجام، در داخل فضايي براي تقويت تواناييهاي داخلي شکل بگيرد. مردم ما انتظار دارند که زندگي اشرافي در کشور وجود نداشته باشد و اين نه به اشرافيگري بايد از مسوولان آغاز شود. يک مدير دولتي در جمهوري اسلامي ايران نبايد چندصد ميليارد تومان ثروت داشته باشد. گاهي فکر ميکنم کاري که وليعهد سعودي انجام داد و بخشي از ثروت چهرههاي خاندان سلطنتي را جمع کرد کار چندان بيراههاي نيز نبود. يکي مثل من که چهل سال در اين مملکت مسوول بودهام اگر امروز زندگي عجيب و غريبي از حيث ثروت دارم بايد پاسخگو باشم. برخي از مقامهاي امروز وزارت خارجه ميگويند که حتي اگر امروز برجام هم از بين برود باز هم شرايط ما در مقايسه با پيش از حصول اين توافق بهتر است. با اين تحليل موافق هستيد؟ من شرايط امروز را چندان سخت و عجيب و غريب نميبينم. قرار نبود برجام همه مشکلات را حل کند. بله قرار نبود اما امروز با توجه به موج گراني و تورمي که ايجاد شده نميتوان تنها به گفتن اين جمله به مردم بسنده کرد که برجام قرار نبود همه مشکلات را حل کند! بله، دولت بايد به شکل جدي وارد ميدان شده و مشکلات را حل کند. اجماع بينالمللي عليه ايران ديگر شکل نخواهد گرفت. برجام فضاي مناسب و حداقلهايي را براي ما به وجود آورده بود که نميتوان آنها را کتمان کرد. دقيقا به خاطر همين فضاي مناسب و حداقلها است که امروز همه در حاکميت به دنبال حفظ برجام هستند. برجام با آنچه که برخي از مذاکرهکنندگان ميگفتند، فرسنگها فاصله دارد. برجام با تصوير کاملا سفيدي که برخي از آن ارايه کرده بودند، متفاوت است. چرا متفاوت است؟ ضعف در برجام بود يا ضعف طرفي که از آن خارج شد ؟ هم ضعف در برجام بود و هم بداخلاقي طرف مقابل. اين ضعف فقط به ما بازنميگردد و اگر بخواهيم تمام تقصير را گردن ايران بيندازيم، بيانصافي است. اما همان تصويري از برجام که ميگويم کاملا سفيد نبود، نقاط سفيدي هم داشت و ميتوان گفت که خاکستري است. برجام فضاي خوبي براي ما به وجود آورده بود و بيانصافي است که بگوييم برجام کاملا بد بود. برجام نقاط مثبت و نقاط منفي داشت. امروز هم حتما شرايط ما مانند روزهاي پيش از برجام نخواهد بود. هنوز تا اجرايي شدن مجدد تحريمهاي ثانويه امريکا زمان باقي مانده اما ما در داخل شاهد بحران اقتصادي بسيار جدي هستيم. تا چه اندازه اين فضاي اقتصادي امروز را نتيجه خروج امريکا از برجام ميدانيد و تا چه اندازه موافق هستيد که ما امروز شاهد خونريزي زخمهاي اقتصادي هستيم که دليل آنها در داخل است اما در اين سالها مورد توجه قرار نگرفته است؟ من هميشه اعتقاد داشتهام که رسيدن به توافق آسانتر از اجرايي کردن آن است. در آن مقطع زماني همه طرفها به اين توافق نياز داشتند اما زماني که توافق حاصل و اجرايي شود، امريکا احساس ميکند ديگر نيازي به آن ندارد. من از ابتدا گفتهام که برجام بيش از ٢٥ درصد از مشکلات ما را حل نميکند. بسياري از مشکلات اقتصادي ما ريشه در مسائل داخلي دارد. فساد، رانت، ساختار غلط اقتصادي، واردات محور بودن کشور، ناتوانمندي برخي از مديرها در برخي از جايگاهها، نقدينگي بيش از حد، همسان و يکسان نبودن ديدگاههاي اقتصادي، تصميمهاي ارتجاعي و دفعي گرفتن همه دست به دست هم داده و مشکلات امروز را ايجاد کرده است. فرض کنيم امريکا هم از برجام خارج نميشد و در توافق مانده بود باز هم امروز با اين نقدينگي اين مشکلات اقتصادي را در داخل داشتيم. فرض کنيم ترامپ رييسجمهور امريکا نبود و همچنان باراک اوباما در کاخ سفيد نشسته بود. با برجام که همه اختلافهاي اوباما با ايران حل نميشد. موضوع بعدي اوباما مسائل منطقهاي يا توانمندي موشکي ايران بود. کاري که ترامپ کرد اين بود که اين مسير رويارويي را جلوتر برد. اوباما توان اجماعسازي دوباره عليه ايران در سطح بينالمللي بر سر ساير مسائل را هم داشت اما ترامپ اين توان را ندارد. ما با اوباما هم به شرايط امروز ميرسيديم البته شايد ديرتر. ديپلماسي منطقهاي ما در حوزه کشورهاي حاشيه خليج فارس عملا در حالت رکود به سر ميبرد. عربستان سعودي چنان در خصومتورزي با ايران بيتعارف رفتار ميکند که وعده تامين نفت مورد نياز مشتريهاي نفتي ايران را ميدهد. در سالهاي باقي مانده از دولت رييسجمهور روحاني، براي خروج از اين رکود چه ميتوان کرد؟ ما کارشناسهاي بسيار خوبي در وزارت خارجه داريم که بايد براي عبور از اين رکود از نظرات آنها استفاده شود. مشکلي که در کل کشور داريم و در وزارت خارجه هم ديده ميشود اين است که نقاط قوت خود را کمتر ميبينيم و نقاط ضعف بيشتر ما را ميترسانند. به عنوان مثال درباره FATF، سه ماه به ما فرصت داده شده است و اين مثال خوبي است که ما ميتوانيم اهداف خود را تامين کنيم و شرايط به گونهاي نيست که طرف امريکايي همهچيز را ديکته کند. عربستان سعودي پول خرج کرده و چندصد ميليارد به امريکاييها داده است. کارشناس وزارت خارجه چگونه ميتواند سدي را که سعودي در برابر ما با اتحاد با اسراييليها ميسازد، بشکند؟ بله، کارشناس به تنهايي نميتواند و سياست بايد از بالاترها تبيين و تعريف شود. مشکل عربستان با ايران به سالهاي پس از انقلاب محدود نميشود و از سالهاي پيش از آن هم اين کشور با ايران مشکل داشته که نمونههاي آن را ميتوان در نوشتههاي اعلم ديد. عربستان نميتواند ببيند که ايران قدرتي برتر در منطقه باشد. شما حتي به دشمن قوي احترام ميگذاريد اما به يک دوست ضعيف نه. عربستان يک دوست ذليل براي غرب است که پول خرج ميکند اما همين غربيها به ايران احترام ميگذارند. برخي فکر ميکنند که ايران در سوريه، لبنان و يمن هزينه ميکند اما اين در حالي است که هزينهاي که عربستان در لبنان ميکند چند هزار برابر جمهوري اسلامي ايران است اما به هيچ جا نرسيده است. من اعتقاد دارم که ايران با مقاومت و بدون شعار ميتواند پيروز اين مقابله با سعودي نيز باشد. ما در دوره جنگ نيز با مشکلاتي بسيار جديتر دست و پنجه نرم کرديم و در تاريخ معاصر پس از انقلاب نيز مشکلات بسيار جديتري از برجام هم با غربيها داشتهايم که از تمام اين گردنهها سربلند بيرون آمديم. ما بايد از برجام فارغ شده و به تقويت سياستهاي منطقهاي بپردازيم. دستگاه ديپلماسي ما درست يا غلط چندين سال معطل برجام بود لذا توجه کمتري به منطقه داشت. امروز اين فرصت وجود دارد که به منطقه بهتر و بيشتر بپردازيم. همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد: آخرين خبر در سروش http://sapp.ir/akharinkhabar آخرين خبر در ايتا https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5 آخرين خبر در بله https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT آخرين خبر در گپ https://gap.im/akharinkhabar