سرمقاله فرهیختگان/ بلایی در همین نزدیکی است
فرهيختگان/ « سوداگري در روستاهايي که نفست را تازه ميکند! بلايي در همين نزديکي است » عنوان يادداشت روز در روزنامه فرهيختگان به قلم اميرعلي جهاندار است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد: «- زمين ميخواهيم؟ - چند متري؟ -کوچک باشد. -داخل بافت ده که نميدهند، اما اطراف ده ميشود چيزهاي خوبي پيدا کرد، البته داخل بافت ده بهدرد شما نميخورد، همهاش ساختمان است. شما ميخواهيد باغي باشد و درخت و آبي... .» اينها بخشي از ديالوگ ما با بنگاه املاک روستاي «ايراء» بود. ايراء روستايي در شمالشرقي تهران است که جمعه هفته پيش به دعوت دوستي به آنجا رفتيم و همين تفريح چندساعته، زمينه نوشتن يک گزارش شد. به سمت شرق تهران حرکت کرديم و به جاجرود که رسيديم، اولين دوربرگردان را برگشتيم و افتاديم در جاده سد لتيان؛ محليها به آنجا «لواسان بزرگ» ميگويند که مجموعهاي از چند روستاست. کنار سد لتيان را بالا رفتيم و رسيديم به جاده پيچ و واپيچي که انگار داري در جاده چالوس حرکت ميکني، البته با فضاي سبز کمتر! بعد از رد کردن چند روستا رسيديم به آخرين روستا. روستاي ايراء. -البته اين ايراء با ايراء لاريجان که بهواسطه حضور علامه حسنزادهآملي مشهور شده، متفاوت است- روستا متشکل از چند طايفه است که تقريبا همه با هم نسبت فاميلي دارند، زبانشان مازني است و بافت روستا نيز مبتنيبر همين طايفهها تفکيک شده است و در مرکز روستا هم حسينيه بزرگ روستا قرار دارد. اطراف روستا هم باغات ميوه است که متعلق به همين اهالي است و بهصورت ميراثي دستبهدست ميشود. بالاي روستا يک مدرسه بزرگ است که متروکه شده. از دوستمان پرسيدم چرا متروکه شده است؟ او گفت حدود 20-15 سال پيش همه جوانها براي کار به تهران مهاجرت کردند و ديگر کودکي نبود که به مدرسه برود و حالا متروکه شده است. روستا بيشتر حکم ييلاق نسل جديد ايرائي را دارد که همه ساکن تهران هستند و براي تفريح و نفس تازه کردن آخر هفتهها را به روستايشان بازميگردند و حالا همانها در حال ساختوساز آپارتمانهاي تهراني در روستا هستند. نکته جالب توجه آن است که در اين روستا بيشتر از آنکه بقالي و نانوايي و ديگر مغازههايي که نيازهاي اوليه را تامين کنند وجود داشته باشد، بنگاه املاک بود. رفتيم سراغ چندتا از آنها که ببينيم چرا وضعيت اينچنين است. - زمين ميخواهيم؟ - چند متري؟ - کوچک باشد. - داخل بافت ده که نميدهند، اما اطراف ده ميشود چيزهاي خوبي پيدا کرد، البته داخل بافت ده بهدرد شما نميخورد، همهاش ساختمان است. شما ميخواهيد باغي باشد و درخت و آبي که بياييد تفريح کنيد ديگر؟ - بله؛ ترجيحمان اين است که اطراف ده باشد؛ قيمتها چگونه است؟ - تا پارسال پيارسال قيمتها ارزان بود؛ اما حالا دارد گران ميشود. - چقدر بود؟ چقدر شده؟ - مثلا اينجا زمين متري 50 تا 200 هزار تومان بود؛ الان در بدترين نقطه از 600-500 هزار تومان شروع ميشود. - چرا يهويي قيمتها بالا رفت؟ - خب چند دليل دارد؛ نسل قبل به خاک و زمينشان تعصب داشتند، اينکه اين ملک پدريشان است و بايد آن را حفظ کنند و نهايتا اگر قرار است دستبهدست شود بين خودشان جابهجا شود؛ اما خب حالا اين تعصب وجود ندارد، جوانترها سريع ميفروشند که به پول برسند؛ از طرف ديگر تا قبل از اين همه سرمايهدارها ميرفتند سمت لواسان کوچک که حالا شهر شده؛ آنجا ميخريدند اما الان آنجا اشباعشده و قيمتها خيليخيلي گران است، خب يواشيواش اينها گسيل ميشوند اين طرف و همين باعث شده خريد و فروش زمين اينجا رونق بگيرد. علاوهبر اين، حالا اينجا برق و گاز هم دارد که اينها هم در قيمت مهم است، اگرچه اين گاز فقط در ده است، نه باغها و زمينهاي اطراف! - خب اين رشد قيمتي واقعي و منطقي است؟ - نه؛ قيمت واقعي نهايتا بايد 10 تا 20 درصد رشد کرده باشد اما اينها ميبينند هرچقدر بندازند آن طرف در مقايسه با لواسان کوچک ميگويند خيلي ارزان است و ميخرند. اينها حالا زمينهايشان را ميفروشند و هرکس ميآيد يک ويلايي ميسازد و يک باغچهاي دارد و آخر هفتهها ميآيد و ميرود. - همينقدر که قيمتها را بالا بردهاند به فکر خدمات هم هستند؟ اين جادهاي که ما آمديم خيلي داغون بود؛ پر از چالهچوله... . - جاده بين دههاي مختلف مشاع است و دعواي بين اينها هميشه باعث شده جاده خراب بماند. از صحبتهاي بنگاهي که خودش هم يکي از اهالي روستاست مشخص بود همه دارند دندانگرد ميشوند که بيشتر بفروشند و بيشتر سود کنند، اما هيچيک به دنجي و بکري اينجا فکر نميکند. همينطور که در روستا قدم ميزديم، دوست ميزبانمان از اهميت اين بکري گفت: «سالهاي سال خيليها دوست داشتند بيايند اينجا و ملک و زميني داشته باشند، اينجا نقطه بالايي همه روستاهاست، هوايش خنک و پاک است؛ باغات ميوه هم که فراوان دارد اما بين اهالي هميشه اين مرسوم بوده که زمين به غريبه نفروشند تا محيط همينطور سالم بماند. بهواسطه اينکه اينجا بافت مذهبي دارد و نميخواهند اين بافت مذهبي از بين برود؛ اينها تجربه روستاهاي ديگر و لواسان کوچک را دارند که چگونه به تفرجگاه تبديل شد و کمکم آن محيط مذهبي خود را از دست داد.» همينطور که در ده قدم ميزديم به خانهاي رسيديم که همچنان قديمي بود، با درهايي که کوبه و کلون داشت. معمولا کوبههايي که در لنگه سمت راست نصب ميشدند به شکل سر شير، مشت گرهکرده يا اشکالي از اين قبيل بود و بهنسبت کوبههاي سمت چپ سنگينتر، به همين دليل صدايي بمتر داشتند که اگر مردي بر خانهاي ميهمان ميشد اين کوبه را ميکوفت تا اهالي خانه بدانند که مردي بر آنها ميهمان است و به همين دليل آقاي خانه به استقبال او ميرفت. کوبههاي مردانه معمولا بهنام «درکو» شناخته ميشدند؛ اما کوبههايي که بر لنگه سمت چپ مينشستند، کوبههايي ظريف به شکل انگشتان دست يا فرشته بودند که وقتي نواخته ميشد صدايي زيرتر توليد ميکرد و اهل خانه را از وجود بانويي در پشت در مطلع ميکرد تا خانم خانه با خوشرويي به استقبال او برود. کوبههاي مخصوص بانوان را «ئَلکه» به معني حلقه ميناميدند. پيرمردي عصابهدست روي سکوي جلوي خانه نشسته است. ميزبان او را ميشناخت، شروع به چاقسلامتي کرد و ما را به او معرفي کرد. به نشانه احترام به سختي از روي سکو بلند شد. او متولد همينجا بود و حالا هم همينجا زندگي ميکرد. فرزندانش اما مهاجر تهران شده بودند و فقط پنجشنبه، جمعهها به اينجا ميآيند. درباره همين خريد و فروشها از او سوال کرديم که او با افسوس و با همان لهجه شيرين مازني گفت و دوستمان براي ما ترجمه ميکرد: «من، پدرم، پدربزرگم، جدم و همينطور بگير برو بالا، با زحمت و رنج اينجا را حفظ کردهايم، هر روز با نماز صبح سر باغ بوديم تا غروب آفتاب؛ دستان ما پينه بسته است و کمرمان زير بار هيزمهايي که روزانه مجبور بوديم جمع کنيم تاشده، همه پيران اين ده کمرشان خم است. اين همه زحمت کشيديم که اينجا را حفظ کنيم، اما نسل جوان ما بهراحتي همهچيز را ميدهد و اينجا را از اصالتش مياندازد.» من که بهعنوان ميهمان يکروزه اين روستاي دلانگيز بودم، حسرت داشتن چنين جايي را داشته و دارم و برايم تعجبآور بود که انگار هيچکدام از جوانان ايرائي توجهي به اينکه تنها بهخاطر يک نگاه سوداگرانه چگونه آينده خودشان و فرزندانشان را از بين ميبرند، ندارند و با اين مسير ويلاسازي اينجا نيز تا چند وقت ديگر نه بکري دارد، نه بافت طبيعي براي استفاده و تبديل ميشود به کلني ويلاهاي يکبار مصرفي که تنها طبيعت را از بين برده است. همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد: آخرين خبر در سروش http://sapp.ir/akharinkhabar آخرين خبر در ايتا https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5 آخرين خبر در بله https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT آخرين خبر در گپ https://gap.im/akharinkhabar