چگونه ترامپ با روشهای کاسبکارانه در پی به زانو درآوردن ایران است؟
جوان آنلاين/ متن پيش رو در جوان آنلاين منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست عبدالله شهبازي، پژوهشگر تاريخ طي يادداشتي در کانال تلگرامي خود به مسئله «ترامپ و ايران» پرداخت. متن کامل اين يادداشت در ادامه آمده است: طرح مسئله آيا ترامپ «شخصيتي معاملهگر، غوغاسالار، يکهبزن (نه همکاريجو)، بسيار هدفمند، و مذاکرهگري ماکياوليست» است «که تمام تلاشش را ميکند تا به ميراث اوباما لگد زند و کاري کند که اوباما به خواب نميديد و "معامله قرن" را جوش دهد؟» و «گرد آوردن امثال بولتون و پمپئو و جولياني، و ساير تندروهاي به شدت ضد ايراني و آرايش يکدست عليه ايران، را بايد جزو تاکتيکهاي مذاکراتي او دانست، يا واقعاً اين افراد جزو تيم او هستند؟» اين پرسشي است که برخي دوستان مطرح کردهاند. پرسش فوق را به شکل زير بازنويسي ميکنم: آيا ترامپ رئيس جمهوري است با اهداف و روشهاي کاسبکارانه و معاملهگرانه که فقط در پي به زانو درآوردن ايران است با هدف توافق، و ديدار با حسن روحاني و اجراي نمايشي شبيه به ديدار با رهبر کره شمالي، بمنظور نماياندن خود بعنوان رهبري مقتدر و موفق (موفقتر از اوباما در تعامل با ايران) به افکار عمومي آمريکا، يا رويکرد کنوني آمريکا به ايران اهدافي پيچيدهتر را پي ميگيرد؟ پاسخ به اين پرسش بسيار مهم است، زيرا راهکارهايي متفاوت را به ما ديکته ميکند. چالشهاي داخلي ترامپ ۱- شخصيت سياسي ترامپ مستقل از حزب جمهوريخواه است. او نامزد مطلوب سران حزب جمهوريخواه نبود. دلخواه چهرههاي مهم اين حزب براي انتخابات رياست جمهوري نوامبر ۲۰۱۶ کساني، چون جب بوش، برادر جرج واکر بوش، بودند. ترامپ با رفتارهاي پوپوليستي مختص به خود موجي بزرگ از هواداران را در ايالتهاي «قرمز» (جمهوريخواه) پديد آورد، ابتدا خود را بعنوان نامزد حزب جمهوريخواه به اين حزب تحميل کرد و سپس در انتخابات ۲۰۱۶ به قدرت دست يافت. اين را همگان ميدانند. ۲- يک سال و هفت ماه از رياست جمهوري ترامپ ميگذرد. در تمامي اين دوران ترامپ با «بحران مشروعيت» ناشي از اتهام دخالت و دستکاري روسيه در انتخابات رياست جمهوري به سود او مواجه بوده است. در هفتههاي اخير اين بحران به اوج رسيده است. از زمان پيروزي ترامپ در انتخابات نوامبر ۲۰۱۶ بحث درباره نقش روسيه در انتخابات رياست جمهوري و پيوندهاي آن با ستاد انتخاباتي ترامپ آغاز شد و چنان بالا گرفت که، حدود چهار ماه پس از شروع کار ترامپ (۲۰ ژانويه ۲۰۱۷)، در ۱۷ مه ۲۰۱۷ دادستاني کل آمريکا رابرت مولر ۷۲ ساله را بعنوان «مشاور ويژه»، با مأموريت تحقيق درباره شايعات فوق، منصوب کرد. مولر، که بعنوان جمهوريخواهي محافظهکار شناخته ميشود، به مدت ۱۲ سال در دولتهاي بوش و اوباما رياست اف. بي. آي. را به دست داشت. ترامپ به اين اقدام واکنش تند نشان داد و در توئيت ساعت ۷:۵۲ صبح ۱۸ مه ۲۰۱۷ آن را «بزرگترين شکار جادوگر عليه يک سياستمدار در تاريخ آمريکا» ناميد. «شکار جادوگر» تعبير تمسخرآميزي است که از آن زمان تاکنون ترامپ براي توصيف تحقيقات مولر مکرر به کار برده است. در قريب به ۱۵ ماهي که از شروع کار رابرت مولر ميگذرد، اين تحقيقات با جديت پيش رفته و اقدامات مولر به جنجاليترين موضوع روز آمريکا بدل شده است. اوج ماجرا در هفتههاي اخير است که ترامپ را به رفتارهاي عصبي (توئيت جنجالي اول اوت/ ۱۰ مرداد خطاب به دادستان کل براي پايان دادن به «کار کثيف» مولر) و سپس عقبنشيني (پذيرش درخواست مولر براي مصاحبه و تحقيق از شخص ترامپ) واداشت. اين جدال اکنون در مرحله چانهزني جولياني و ساير اعضاي تيم حقوقي ترامپ با رابرت مولر است درباره نحوه و زمان اين مصاحبه. تيم حقوقي ترامپ نگران است که تحقيقات حضوري و شفاهي مولر از ترامپ به «گاف» منجر شود و ماجرايي، چون رسوايي واترگيت و استعفاي ريچارد نيکسون بيافريند. ۳- در صورت تغيير ترکيب کنگره به سود حزب دمکرات، در انتخابات سهشنبه ۶ نوامبر ۲۰۱۸/ ۱۵ آبان ۱۳۹۷، بحران مشروعيت ترامپ بسيار جدي خواهد شد. در اين انتخابات ۳۹ عضو از ۱۰۰ عضو سنا، تمامي ۴۳۵ عضو داراي حق رأي در مجلس نمايندگان و ۳۹ استاندار ايالتها برگزيده ميشوند. هماکنون در مجلس نمايندگان حزب جمهوريخواه با ۲۳۶ عضو (در مقابل ۱۹۳ نماينده دمکرات) در اکثريت است. درباره سخنان نادرست دال بر «افزايش محبوبيت ترامپ»، که به دليل نتايج انتخابات مياندورهاي در چند ايالت در انتخابات ۱۶ مرداد / ۷ اوت در روزهاي اخير در ايران مطرح شده، توضيح زير ضرور است: اين ادعا را ابتدا خود ترامپ مطرح کرد با توئيتهايي دال بر اينکه موفقيت چند نامزد جمهوريخواه در انتخابات اخير به دليل محبوبيت اوست. در انتخابات مياندورهاي ماه اوت، جمهوريخواهان در ايالتهايي مانند کانزاس برنده شدند که بطور سنتي بعنوان «ايالتهاي قرمز» شناخته ميشوند يعني پايگاه حزب جمهوريخواه بشمار ميروند. در ايالتهايي، چون واشنگتن نيز، که «آبي» هستند يعني پايگاه سنتي حزب دمکرات بشمار ميروند، طبعاً دمکراتها برنده شدند. نتايج اينگونه ايالتها ملاک ارزيابي و تحليل درباره افزايش يا کاهش محبوبيت جمهوريخواهان و دمکراتها نيست. براي ارزيابي رشد يا افول محبوبيت ترامپ، و جمهوريخواهان، بايد نتايج انتخابات مياندورهاي ۷ اوت را در ايالتهايي تحليل کرد که بين دو حزب در تزلزل بودهاند. در اين انتخابات، دو ايالت اوهايو و ميشيگان چنين وضعي دارند. در انتخابات رياست جمهوري ۲۰۱۶ ترامپ در اوهايو پيروز شد، ولي در انتخابات مياندورهاي اوت ۲۰۱۸ تروي بالدرسون، نامزد حزب جمهوريخواه، برغم سفر ترامپ و حضور در کمپين او، فقط با ۱۵۶۴ رأي بر دني اوکانر، نامزد حزب دمکرات، پيشي گرفت. فاصله آراء بسيار کم است. اين امر درواقع به معني افول حزب جمهوريخواه و کاهش محبوبيت ترامپ در اوهايو است در مقايسه با انتخابات رياست جمهوري ۲۰۱۶. در ميشيگان نيز، که در انتخابات ۲۰۱۶ ترامپ برنده شد، وضع اينگونه بود. نتيجه انتخابات براي تعيين استاندار ميشيگان ۵۲ درصد براي نامزد دمکراتها و ۵۰٫۷ درصد براي نامزد جمهوريخواهان است. اين نيز به معني افول محبوبيت ترامپ و جمهوريخواهان در ميشيگان است در مقايسه با انتخابات رياست جمهوري نوامبر ۲۰۱۶. هماکنون اين پيشبيني بطور جدي مطرح است که در انتخابات ۶ نوامبر ۲۰۱۸/ ۱۵ آبان ۱۳۵۷ اکثريت کنگره به دست دمکراتها خواهد افتاد. اين امر نه تنها از آذر ۱۳۵۷ سياستهاي داخلي و خارجي ترامپ را با تقابل جدي از سوي کنگره مواجه خواهد کرد، و وضعي بسيار بحراني براي او پديد خواهد آورد، بلکه ميتواند فرايند برکناري او را، با تکيه بر دستاوردهاي بسيار جدي تحقيقات رابرت مولر، رقم زند. ابطال نتايج انتخابات رياست جمهوري به دليل مداخله و دستکاري يک دولت بيگانه (روسيه)، و در پيامد آن برکناري رئيس جمهور و معاونش، و احتمالاً مصالحه با دستگاه قضايي و کنگره و استعفاي ترامپ و معاونش، هرچند در تاريخ آمريکا بيسابقه است، ولي بعيد نيست. ۴- سال ۲۰۱۸ اولين سال اجراي قانون جديد مالياتي جمهوريخواهان و ترامپ است که پس از تصويب در کنگره از پايان سال (۲۲ دسامبر) ۲۰۱۷ با امضاي رئيس جمهور رسميت يافت. پيامدهاي اجراي اين قانون در اواخر سال ۲۰۱۸ و اوائل سال ۲۰۱۹ آشکار خواهد شد. اين قانون فشار مالي سنگيني را بر سکنه «ايالتهاي آبي» وارد ميکند و در مقابل به سود سکنه «ايالتهاي قرمز» است و بدينسان به تعميق شکاف ميان ايالتهاي «آبي» و «قرمز» ميانجامد.(۱) تبيين قانون مالياتي ترامپ و تأثير منفي آن بر سکنه ايالتهاي «آبي» نيازمند مقالهاي تخصصي است. بطور ساده اينگونه است که مردم آمريکا دو نوع ماليات ميپردازند: «ماليات دولت فدرال» و «ماليات ايالتي و محلي» که به اختصار «سالت» ناميده ميشود(۲) تا پايان سال مالياتي ۲۰۱۷ مردم همه ايالتها براي پرداخت ماليات فدرال حق داشتند ماليات «سالت» را از آن کم کنند و مابقي را بپردازند. اين کاهش «سالت» از ماليات دولت فدرال محدوديت نداشت. به اين امر «ديدکشن» (کسر کردن ماليات سالت از ماليات فدرال) ميگويند. براي مثال، اگر کسي ساليانه ۱۰۰ هزار دلار درآمد داشت و ۳۰ هزار دلار آن را بابت ماليات سالت پرداخت ميکرد، مبلغ فوق را از درآمدش کم ميکرد و با اعلام ۷۰ هزار دلار بعنوان درآمد ساليانه ماليات فدرال را ميپرداخت. در قانون مالياتي جديد براي ميزان «ديدکش» سقف ده هزار دلار براي هر خانوار تعيين شده. به اين سقف مالياتي براي کسر کردن سالت از ماليات فدرال «کپينگ» ميگويند. در ايالتهاي «آبي» و پررونق آمريکا از نظر مالي، بويژه نيويورک (با ۱۹٫۸ ميليون نفر جمعيت) و کاليفرنيا (با ۳۹٫۵ ميليون نفر جمعيت)، به دليل وجود تأسيسات عمومي فراوان، مانند بزرگراهها، ميزان ماليات «سالت» و قيمت املاک و مستغلات، و به تبع آن ماليات املاک، بسيار بالاتر از ايالتهايي، چون تکزاس است که سکنه آن ماليات «سالت» کمتري ميپردازند. در نيويورک ميانگين سرانه سالت ۲۲٬۱۶۹ هزار دلار، در کاليفرنيا ۱۸٬۴۳۸ دلار، ولي در تکزاس ۷٬۸۲۴ دلار در سال است. ميانگين قيمت خانه در ايالت نيويورک حدود ۳٫۲ برابر ايالت تکزاس است. معهذا، درآمد خالص (پس از کسر ماليات) سکنه اين دو ايالت تفاوت زياد ندارد: در نيويورک ميانگين درآمد ماهيانه ۴۳۱۷ دلار و در تکزاس ۳۹۵۲ دلار است. بدينسان، اجراي قانون جديد مالياتي و محدود کردن کسر ماليات سالت از ماليات فدرال تا سقف ۱۰ هزار دلار براي هر خانوار، وضعي وخيم براي مردم ايالتهاي «آبي»، بويژه نيويورک و کاليفرنيا، پديد خواهد آورد که پيامدهاي آن در اواخر سال ۲۰۱۸ و سال ۲۰۱۹ آشکار خواهد شد؛ زماني که مردم اين ايالتها فشار قانون مالياتي جديد را کاملاً لمس کنند. به اين دليل، اندرو کومو، استاندار نيويورک، قانون مالياتي ترامپ را «اعلام جنگ به نيويورک» خواند و هشدار داد که با اجراي اين قانون «نيويورک نابود خواهد شد.» ملموس شدن نتايج اين قانون مالياتي، نفرت از ترامپ را در ايالتهاي «آبي» به شدت افزايش خواهد داد، تلاش براي برکناري او را بسيار جدي خواهد کرد و ميتواند موج تمرد از دولت فدرال را در ايالتهاي فوق پديد آورد و حتي خواست جداييطلبي (کمپين «بله کاليفرنيا» يا «کالاکزيت») را در کاليفرنيا اوج دهد؛ ايالتي که ۱۲ درصد جمعيت آمريکا را داراست و با ۲٫۷۴۶ تريليون دلار توليد ناخالص داخلي، پس از ساير مناطق ايالات متحده و چين و ژاپن و آلمان، پنجمين قدرت اقتصادي جهان بشمار ميرود. (توليد ناخالص داخلي آلمان ۳٫۶۷۷، بريتانيا ۲٫۶۲۲ و فرانسه ۲٫۵۸۲ تريليون دلار است.) اگر اين شکاف و تنش ميان ايالتهاي «آبي» و «قرمز» اوج گيرد، «نظريات توطئه» نيز رواج خواهد يافت دال بر اينکه دستکاري روسيه در انتخابات رياست جمهوري ۲۰۱۶ (و کمک به پيروزي ترامپ) طرحي بود براي ايجاد بحران گسترده و سرانجام متلاشي کردن ايالات متحده آمريکا از درون. آيا ترامپ تنها است؟ پيشتر، در يادداشتهاي متعدد در همين کانال تلگرامي، به اين پرسش پاسخ دادهام و پيوندهاي عميق و ديرين ترامپ را با «مافيايي» متذکر شدهام که در خاورميانه فعال و در تحولات آن ذينفع است: - «مغز متفکر مالي ترامپ ويلبر راس، وزير بازرگاني کنوني در دولت او، است. به گزارش وال استريت جورنال، رابطه ويلبر راس با ترامپ به سال ۱۹۹۰ بازميگردد؛ زماني که ترامپ تحت فشار بدهي ۳٫۴ ميليارد دلاري در شرف ورشکستگي بود و طلبکاران ميتوانستند داراييهاي شخصي و شرکتي او را مصادره کنند. راس، که همزمان مدير شرکت روچيلد اينکورپوريتد بود و بعنوان "سلطان ورشکستگي" شهرت داشت، به ميدان آمد و ترامپ را از ورشکستگي نجات داد.» (يادداشت ۵ ژوئيه ۲۰۱۷) - «لرد (يعقوب) روچيلد، پسر لرد ويکتور روچيلد، هماکنون از شرکاي اصلي کمپاني جني انرژي مستقر در شهر نيوآرک ايالت نيوجرسي است که به حفاري نفت و گاز شيل در منطقه جولان اشتغال دارد. سه شريک مهم لرد روچيلد در کمپاني جني انرژي عبارتند از: ديک چني، معاون رئيس جمهور آمريکا در دوران جرج واکر بوش، و روپرت مُرداک، "غول رسانهاي" غرب، و ژنرال افرائيم (افي) ايتام، وزير سابق امور زيربنايي اسرائيل و دوست صميمي نتانياهو. همزمان، ناتانيل روچيلد، پسر لرد روچيلد، از مالکان اصلي کمپاني جنل انرژي است که ميلياردري ترکيهاي به نام محمدامين قرهمحمد در ترکيه تأسيس کرده و به استخراج و فروش غيرقانوني و اينک قانوني نفت و گاز در کردستان عراق، در مشارکت با بارزانيها، اشتغال دارد… در چارچوب منظومهاي که من ميبينم، تحريمهايي که از سال ۱۳۷۵، با طرح سناتور داماتو آغاز شد و به نقض قرارداد ايران با کمپاني آمريکايي کونوکو انجاميد و در پيامد آن توتال و رويال داچ شل، با دلالي کساني، چون سلطان برونئي و کمپاني کلينورت بنسون و ديگران، حضور بيرقيب خود را در ايران آغاز کردند، سناريويي بود که ايران را به سمت پيوندهاي هر چه عميقتر با مافيايي بينالمللي با پيشينه مفصل سوق دهد که توتال و شل در قلب آن جاي دارند، و نيز بانک HSBC بعنوان بزرگترين مجتمع بانکي خصوصي جهان و نيز بدنامترين آنان.» (يادداشت ۵ ژوئيه ۲۰۱۷) - «نفيذ احمد بر نقش کمپاني جني انرژي در تحولات سوريه نيز تأکيد ميکند؛ کمپاني مستقر در شهر نيوآرک ايالت نيوجرسي که به روپرت مُرداک و ديک چني و لرد (يعقوب) روچيلد و شرکاء تعلق دارد و با حمايت جدي نتانياهو در جولان اشغالي در حال حفاري نفت و گاز شيل است و برنامههاي دور و دراز در سر دارد از جمله دستاندازي بر آن بخش از جولان که هنوز در تصرف دولت سوريه است. نفيذ احمد به روابط نزديک خانوادگي روپرت مُرداک با ترامپ اشاره ميکند. بايد رابطه نزديک ناتانيل روچيلد، پسر ۴۵ ساله لرد (يعقوب) روچيلد، با ايوانکا ترامپ، دختر بزرگ ترامپ و همسر جرد کوشنر، را نيز به اين تحليل نفيذ احمد اضافه کنم و بار ديگر تأکيد کنم بر نقش مهم کمپاني جنل انرژي ناتانيل روچيلد در اقليم کردستان عراق و پيوند آن با خانواده بارزاني از يکسو، و شراکت قديمي ترامپ با برخي چهرههاي سرشناس مافياي اتحاد شوروي سابق مانند تمير سپير (يهودي گرجستانيتبار و غول املاک نيويورک) و توفيق عارف (متولد قزاقستان و مالک گروه بيرق) از سوي ديگر.» (يادداشت ۱۱ آوريل ۲۰۱۷) - «وليد بن طلال، مهمترين چهره دستگيرشده، از ثروتمندان بزرگ جهان بود و دارايياش بيش از ۱۸ ميليارد دلار تخمين زده ميشد… دستگيري وليد و سايرين اندکي پس از ديدار خصوصي جرد کوشنر، شوهر ايوانکا ترامپ، با محمد بن سلمان انجام شد؛ و ميدانيم نتانياهو دوست قديمي خانوادگي پدر جرد بوده و ايوانکا، قبل از ازدواج با جرد، دوست دختر ناتانيل روچيلد (پسر لرد يعقوب روچيلد). اين نامها ما را به سوي مافيايي هدايت ميکند که در حوزه گانگستريسم سياسي- مالي سابقه طولاني دارد.» (يادداشت ۸ دسامبر ۲۰۱۷) - «پيوندهاي عميق ترامپ با مافياي جهانوطن ذينفع در خاورميانه و روابط نزديک او و دامادش، جرد کوشنر، با بنسلمان نشان ميدهد که سياست مداخلهگرانه در خاورميانه را به شکلي ديگر و در ابعادي شايد گستردهتر و بحرانسازتر از پيش ادامه خواهد داد: راهکار ترامپ براي اجراي اين سياست اعطاي نقش "ژاندارمي منطقه" به کانون منطقهاي جنگافروز و ماجراجويي است که فعلاً بنسلمان نماد آن بشمار ميرود.» (يادداشت ۶ آوريل ۲۰۱۸) کِنِت رُز، دوست و نويسنده زندگينامه لرد ويکتور روچيلد (۲۰۰۳)، که از نظر من در ابعاد مختلف بويژه اطلاعاتي برجستهترين چهره تاريخ خاندان روچيلد است، در شروع فصل چهارم کتابش مينويسد: ويکتور درباره نياکانش متوهم نبود. او ميگفت: «روچيلدهاي اوليه بيرحم و تقريباً گانگستر بودند؛ آنان به اقدامات پرمخاطره براي کسب پول دست ميزدند.» اين داوري درباره بسياري از اعضاي نسل اول خاندانهاي زرسالار معاصر صادق است. به گمانم، امروزه با برههاي پرمخاطره از تاريخ معاصر جهان مواجهيم که «مافياهاي فرامليتي» نقشي آشکارتر و بيپرواتر از گذشته در هدايت دولتهاي بزرگ غربي به دست گرفتهاند و ايستارهاي متعارف سياستگري سده بيستم ميلادي را، هم در تعامل دولت با ملت و هم در تعامل بين دولتها، به چالش کشيدهاند. پيوند زرسالاري با دولتهاي غربي جديد و عجيب نيست و پيشينه آن به سرآغاز تکوين اين پديده (مثلاً مشارکت مالي سال ۱۴۹۲ با ايزابل، ملکه کاستيل، براي تأمين مخارج سفر دريايي کريستف کلمب) ميرسد، ولي اين ميزان از شفافيت و ماجراجويي براي غارت کمسابقه است. ترامپ برکشيده اين کانونهاست فراتر از تعلقش به حزب جمهوريخواه؛ و به اين دليل براي يادداشت ۸ دسامبر ۲۰۱۸ خود عنوان «ترامپ: ديپلماسي يا گانگستريسم؟» را برگزيدم. نتيجه ميگيرم: ترامپ نه «فرد» بلکه «پديده» است. ترامپ برکشيده و کارگزار کانونهاي مالي- سياسي فرامليتي سرشناسي است که، فراتر و گاه مستقل از ديپلماسي رسمي آمريکا، با روشهاي گانگستري- مافيايي برنامههاي خود را در خاورميانه و ساير نقاط جهان پيش ميبرند. منظور همان مافيايي است که جنگ داخلي سوريه را برافروخت و با سقوط برقآسا و حيرتانگيز شهر موصل (۲۰ خرداد ۱۳۹۳/ ۱۰ ژوئن ۲۰۱۴)، ۱۳ روز پس از سخنان اوباما در آکادمي نظامي وست پوينت که «پايان دوران ماجراجوييهاي نظامي» را در سياست خارجي آمريکا نويد داده بود، بناگاه داعش را به هيولايي ويرانگر براي مردم سوريه و عراق و لولويي مهيب براي ارعاب آمريکائيان، و از اينطريق غارت هر چه بيشتر از بودجه عظيم دولتيشان، بدل کرد. اين همان مافيايي است که، بر بنياد شعار ORDO AB CHAO (نظم از درون آشوب پديد ميآيد)، آشوب در خاورميانه بطور عام و ايران بطور خاص را هدف گرفته است. از ايران چه ميخواهند؟ اگر ترامپ را «فرد» بدانيم، آنگاه ميتوانيم فرضيه مطرح در شروع بحث را جدي بگيريم، و متناسب با آن راهکار بيابيم، که وي معاملهگري حرفهاي است که ميخواهد با روشهاي خاص خود ايران را به زانو درآورد، پيروزي ديگري را، پس از ديدار با رهبر کره شمالي، بنام خود رقم زند و بدينسان براي انتخاب بعدي رياست جمهوري اندوخته کافي کسب کند. ولي، چنانکه گفتيم، ترامپ را نميتوان «فرد» ديد و بايد از منظر اهداف و برنامههاي آن کانونهاي مافيايي که در پس ترامپ هستند، سياست او را در قبال ايران، و کل منطقه خاورميانه، تبيين کرد. با توجه به بحراني که به دليل تداوم تحقيقات مولر و احتمال پيروزي حزب دمکرات در انتخابات ۶ نوامبر ۲۰۱۸/ ۱۵ آبان ۱۳۹۷ در انتظار ترامپ است، «توافق با ايران»، و ملاقات با حسن روحاني در حاشيه ۷۳مين اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل در نيويورک (۱۸ سپتامبر ۲۰۱۸/ ۲۷ شهريور ۱۳۹۷)، ميتواند کمکي باشد به ترامپ براي گذر از بحران فوق. اينک، با تأکيد صريح رهبري بر منع مذاکره با ترامپ(۳)، بنظر ميرسد چنين ديداري در آينده نزديک ممکن نيست مگر اينکه بخواهند با پرداخت هزينههاي سنگين چالشي زودهنگام و محکوم به شکست را در درون ايران رقم زنند. در ماههاي آينده، فشارهاي آمريکا و کانونهاي منطقهاي همبسته با مافياي بينالمللي پيشگفته بر ايران تشديد خواهد شد و در اوج فشارها، و تأثيرات داخلي آن بويژه در حوزه اقتصاد، مجدداً ترامپ شعار «مذاکره با ايران» را مطرح خواهد کرد. بدينسان، بار ديگر مسئله «مذاکره» در ايران پژواک خواهد يافت و احتمالاً از سوي برخي کانونهاي سياسي داخلي بعنوان تنها راهکار براي حل بحرانهاي جاري مورد حمايت قرار خواهد گرفت. بدينسان، خواست «مذاکره با آمريکا» ميتواند به چالشي جنجالي ميان نيروهاي سياسي ايران تبديل شود. ولي حتي اگر اين چالش به «مذاکره با ترامپ» و «توافق جديد» بينجامد، باز پايان کار نيست. همانگونه که پيشتر بارها تأکيد کردهام، کانونهاي مافيايي فرامليتي ذينفع در خاورميانه در پي تغيير ساده «نظم سياسي موجود» ايران به «نظم مطلوب» نيستند بلکه فروپاشي نظام مستقر و قدرتمند و باثبات کنوني، و «آشوب بزرگ» ناشي از اين فروپاشي، را دنبال ميکنند. فرجام اين «آشوب بزرگ» براي ايران، بر اساس تجربه جنگ داخلي ده ساله يوگسلاوي در دهه ۱۹۹۰ ميلادي و تجزيه آن به ۵ دولت کوچک کنوني، و نيز تجربه فروپاشي نظام سياسي و تخريب زيرساختهاي ملي در ليبي و فاجعه جنگ داخلي سوريه، تخريب تمامي زيرساختهاي ملي و تجزيه ايران به چند کشور کوچک و حقير خواهد بود. ______________ (۱) - ۱۵ ايالت بيش از ۶۶ درصد از سکنه تقريباً ۳۳۰ ميليون نفري ايالات متحده آمريکا را در خود جاي دادهاند و تأثيرگذارترين ايالتها بر نتايج انتخابات بشمار ميروند: کاليفرنيا، تکزاس، فلوريدا، نيويورک، پنسيلوانيا، ايلينويز، اوهايو، جورجيا، کاروليناي شمالي، ميشيگان، نيوجرسي، ويرجينيا، واشنگتن، آريزونا، ماساچوست. از اين ۱۵ ايالت هفت ايالت بعنوان «قرمز» (بطور عمده هوادار حزب جمهوريخواه) و هفت ايالت بعنوان «آبي» (بطور عمده هوادار حزب دمکرات) شناخته ميشوند. در ايالت ميشيگان گرايش به دو حزب در نوسان بوده است. (۲) - (The State and Local Tax (SALT (۳) - «اگر به فرض محال قرار بود با آمريکاييها مذاکرهاي کنيم قطعاً با دولت فعلي هرگز مذاکره نميکرديم.» (دوشنبه، ۲۲ مرداد ۱۳۹۷) همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد: آخرين خبر در سروش http://sapp.ir/akharinkhabar آخرين خبر در ايتا https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5 آخرين خبر در بله https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT آخرين خبر در گپ https://gap.im/akharinkhabar