نبرد آخر؛ آینده سوریه
ايسنا/ متن پيش رو در ايسنا منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست «جنگ سوريه را بايد محصول برهم خوردن نظم جهاني دانست که دول قدرتمند بيآنکه آن را سومين جنگ جهاني بنامند، پايههاي تئوري "فوکوياما" با عنوان "برخورد تمدن" ها را سترگ کردند و آن را بر خاورميانه تحميل نمودند تا هر چه افزونتر شکاف فرهنگي و عقيدتي ميان شرق و غرب و شمال و جنوب اين کره خاکي فراونتر گردد. برخوردي که در حقيقت ساخته شده سياستهاي غرب براي احاطه هر چه بيشتر بر زمين خاورميانه است. کوک عروسک اسلامِ راديکالِ جهادي در دهه ۸۰، در برابر جهان کمونيسم آن عصر و پرورش و خوش رقصي آن در سه دهه گذشته به وسيله برخي کشورهاي کوچک حوزه خليج فارس، فاجعهاي تحت عنوان داعش از زهدان آن بيرون جهيده که امروز زمين سوختهاي را در عراق و سوريه تحويل مردمان اين کشورها داده است. ولي امروز جنگ به غايت خود رسيده و دولتهاي اين دو سرزمين داغديده، دست بالا را در پهنه ميداني به دست آوردهاند.» افشين غلامي، کارشناس مسائل خاورميانه و خبرنگار در يادداشتي نوشته است: با سيطره کامل ارتش سوريه بر جنوب سوريه و خروج عناصر تندرو به سمت شمال سوريه و ادلب، کلوني گروههاي راديکال در شمال و شمال غرب سوريه تکميل شد. در حال حاضر سه منطقه خارج از کنترل دولت سوريه است. مناطق شمالي و شرقي سوريه با وسعت ۳۵ درصد خاک سوريه که تحت کنترل نيروهاي کُرد و ائتلاف به رهبري آمريکا است و در حال حاضر منازعهاي با دولت مرکزي ندارند. منطقه "التنف" در مثلث مرزي اردن، عراق و سوريه که تحت کنترل گروه ارتش آزاد است و نيروهاي آمريکايي و بريتانيايي از آن محافظت ميکنند و نقطه سوم شمال سوريه و معادل ۱۰ درصد خاک سوريه است که توسط ارتش ترکيه و انواع و اقسام گروه مسلح کنترل ميشود. آستانه و نقشه راه سوريه همه تلاش (ايران، روسيه و ترکيه) در نشستهاي آستانه اين بود که تصميمي در خصوص آينده گروههاي مسلح در سوريه گرفته شود. طي اين نشستها مقرر شد که با آغاز عملياتهاي مختلف و تحميل جنگ بر گروههاي تندرو و يا ميانه رو، در نهايت همه آنها در نقطهاي جمع و اسکان داده شوند. در حال حاضر با انتقال گروههاي مسلح از غوطه شرقي و درعا و قنيطره به ادلب، اين سياست اجرايي شد و اگر قضيه تنف هم تعيين تکليف گردد، ميتوان انتظار داشت که پرونده نظامي گروههاي مختلف در سوريه بسته شده و فصل ديگري از معادلات سوريه بازگشايي ميشود. آمريکا و ترکيه و روند تحولات سوريه بازي آمريکا بعد از تصرف عفرين توسط ترکيه، وارد مرحله ديگري شده و به دليل نياز مبرم به ترکيه جهت ماندن در سوريه و تقابل با قدرت گيري روسيه و ايران در اين کشور، مشکلي با اداره مناطق اشغالي سوريه توسط ترکيه ندارد و برعکس از آن به عنوان پايگاه ديگر غرب در تقابل با هژموني روسيه بهره ميگيرد. البته اين در صورتي است که آمريکا در موضوع کُردها، بتواند در مقابل ترکيه نرمش از خود نشان دهد. هر چند که امروز آمريکا و ترکيه در سياست خارجي با يکديگر اختلافات جدي پيدا کردهاند اما پس از تصرف عفرين، دستکم در عرصه سوريه قدري داراي همپوشاني شدهاند. سياست آمريکا درخصوص ترکيه از يک رهيافت بلند مدت پيرويي ميکند. در واقع به نظر بنده فرضيه آمريکا بر اين منطق استوار است که مناطق تحت کنترل ترکيه بهتر از مناطقي در کنترل روسيه و دولت مرکزي سوريه است. يعني آمريکا هم به واسطه کُردها در شرق فرات حضور خواهد داشت و هم به سبب وجود ترکيه در شمال غرب سوريه دغدغههاي سياسياش در اين منطقه کمتر ميشود و اين در حالي است که کُردها در عفرين به دليل اجبار به رابطه با روسيه و سوريه نميتوانستند رضايت کامل آمريکا در سوريه و شرق فرات را کامل کنند و هر آن ممکن بود بر سر عفرين با روسيه و سوريه در اِزاي رقه و يا ديرالزور معامله کنند، لذا سقوط عفرين ميتوانست کُردها را از روسيه جدا کند و به آمريکا هر چه بيشتر نزديک و وابسته کند. کُردها و روسيه در طرف ديگر روسيه با پشت کردن به کُردها در قضيه عفرين يکبار ديگر نشان داد در موضوعات تاريخي و معامله با کشورهاي منطقه، مماشات پذير نيست و بر اساس منفعت اقتصادي خود تعامل ميکند. در واقع روسيه عفرين را از کُردها گرفت و تقديم ترکيه نمود. اما آيا اين اقدام ميتواند سياست خردمندانهاي براي کرملين باشد؟ در حقيقت بخشي از پاسخ اين است که کُردها الان ديگر ترسي براي از دست دادن سرزمين تحت حاکميت شان در غرب فرات را ندارند، زيرا که هر آنچه در غرب فرات از آن بيم داشتند اتفاق افتاد و اين ميتواند به منزله پايان همکاري کُردها و روسيه در غرب فرات و وابستگي دو چندان کُردها به آمريکا باشد. اما اين همه ماجرا نيست و به نظر بنده، فصل ديگري از رابطه کُردها و روسيه و همچنين کُردها و دولت سوريه در اين منطقه آغاز ميشود. ارتباط کُردها و روسيه، فصل خزان دارد اما فصل جدايي نخواهد داشت. روسيه مرجع تصميم گيري در آينده سوريه است و در صورت شکل گيري گفتوگوهاي سياسي درخصوص آينده سوريه، اين روسيه است که ميتواند کُردها را مشارکت دهد، چرا که امروز همه گروههاي معارض حول پادرمياني روسيه در نشست سوچي جمع شدهاند و در خصوص آينده سوريه به گفت و گو مينشينند، لذا همچنان کُردها نميتوانند از روسيه دست بکشند، مگر آن که غرب مبادرت به ايجاد منطقه پرواز ممنوعي در شرق فرات نمايد و يک طرفه ايجاد مناطق کُردي را به رسميت بشناسد که اين امر هم در حال حاضر، سخت و بعيد به نظر ميرسد؛ همچنان که آمريکا همواره از حفظ تماميت ارضي سوريه و راهکار سياسي سخن به ميان آورده است. ايران و موضوع سوريه ايرانبه دعوت رسمي دولت سوريه به اينکشور رفت و يکي از ستون ماندگاري نظام فعلي اين کشور بر شانههاي جمهوري اسلامي استوار است. در واقع نوک پيکان مبارزه با داعش و نظمبخشي به نيروهاي جنگي در جهت مقابل با گروه هاي تندرو، ايرانبود. هر چند رابطه سوريه و ايران راهبردي است و جمهوري اسلامي اعلام نموده که با درخواست دولت مرکزي سوريه از اين کشور خارج ميشود اما حساسيت مسئولان نظام به اقدامات اسراييل و آمريکا عليه انقلاب اسلامي، نزديکي به بلنديهاي جولان و فراتر از آن درياي مديترانه را واجب فرض ميکند. کُردها و دولت مرکزي سوريه کُردها به اين نتيجه رسيدهاند که جنگ در سوريه در حال پايان يافتن بوده و آنها چند انتخاب بيشتر پيش رو ندارند و ترکيه از هر وسيلهاي براي خلع سلاح آنان استفاده ميکند. بنابراين، تنها اقدام موثري که ميتوانند انجام دهند مذاکره با دولت مرکزي سوريه است. "فواز جرجس" از کارشناسان سياسي حوزه خاورميانه معتقد است: کُردها همه تخم مرغهاي خود را در سبد آمريکا ريختند. آنها تلاش ميکنند رابطه عميقي با آمريکا داشته باشند تا اين کشور همچنان در سوريه بماند اما در همان حال، خود را براي معامله با دولت بشار اسد آماده ميکنند. در اين ميان کُردها نيز در مقابل دولت مرکزي دست بسته نبوده و کارتهايي در اختيار دارند که از جمله آنها داشتن حمايت آمريکا و نيز کنترل بر مناطق نفتخيز و منابع آب سوريه است. روسيه و سوريه ميدانند اداره کشور بدون داشتن منابع انرژي ممکن نيست بنابر اين در اين جا همپوشاني در منافع کُردها و دولت وجود دارد. کُردها ميخواهند به هر نحو از تهاجم دمشق به مناطق تحت کنترلشان جلوگيري کنند. مسئولان کُرد، طي هفتههاي گذشته سفري به دمشق داشتند و خوشبين به توافق با دولت مرکزي هستند و حتي براي شرکت در نبرد ادلب اعلام آمادگي کردهاند. ترکيه و آينده مناطق تحت کنترلش در سوريه اهداف راهبردي ترکيه در شمال سوريه، راهبردي است. در واقع پيش از همکاري ترکيه با روسيه و قبل از نشستهاي سه جانبه آستانه، ترکيه از هر اقدامي براي کمک به گروه هاي مخالف دولت مرکزي سوريه فروگذاري نکرد. پس از سرنگوني هواپيماي جنگي روسيه توسط ترکيه در سال اواخر سال ۲۰۱۵، ورق براي ترکيه برگشت و ارتش اين کشور وارد شمال سوريه شد. امروز سه سال پس از تصرف جرابلوس، باب، اعزاز توسط ترکيه، زبان ترکي در مدارس اين مناطق به صورت زبان دوم به دانشآموزان آموزش داده ميشود و پرچم ترکيه بر فراز ساختمانهاي اين شهرها برافراشته شده و همه تابلوها در اين مناطق به زبان ترکي و عربي است و حتي پليس ترکيه هم براي ايجاد نظم در اين مناطق مستقر شده است. اينک ترکيه در دو کانون از شمال سوريه داراي نفوذ است. يکم، مناطق "جرابلوس،باب، اعزاز و عفرين" است که توسط ارتش ترکيه و شبه نظاميان اداره ميشود و دوم استان ادلب است که گروههاي مختلف تندرو و شبه نظامي با وساطت ترکيه در آنجا استقرار گرفتهاند. به نظر ميرسد، ترکيه به دنبال اهداف کلاني در اين مناطق است و برآورده شدن آنها به ضعف يا قوت دولت مرکزي سوريه بستگي دارد. با بررسي رفتار نظامي و سياسي ترکيه بايد گفت، رويکرد استراتژيک ترکيه، احاطه بر استان حلب و استان ادلب بنا به نقشه راه تاريخي مليگراهاي اين کشور است. در اين راه ترکيه با اسکان معارضان در شمال سوريه به اقدام خود جامه عمل پوشاند. ترکيه سه هدف را همزمان پيگيري ميکند که نتيجهيابي هر کدام از آنها به ديگر بازيگران عرصه سوريه بستگي دارد. يکم، ضميمه نمودن برخي مناطق به خاک ترکيه. دوم، تربيت نيروهاي وابسته به خود در آينده پروسه سياسي سوريه و سوم تلاش براي تشکيل منطقه خودگردان در شمال و شمال غرب سوريه و گنجاندن آن در مذاکرات و قانون اساسي آينده سوريه است. نبرد ادلب به گفته منابع خارجي، در حال حاضر نزديک به ۱۵۰ هزار جنگجوي مسلح در ادلب حضور دارند که همگي آنها در ۷ سال گذشته تجربه زيادي در جنگيدن کسب کردهاند. گفته ميشود دولت سوريه ادوات و تجهيزاتنظامي خود را به ادلب روانه کرده و قصد دارد از سه نقطه به اين منطقه حمله کند. در سوي ديگر برخي منابع ميگويند که ترکيه جبههاي تحت عنوان جبهه ميهني سوريه تشکيل داده و همه گروههاي مسلح حاضر در ادلب را در اين جبهه قرار داده است. اينک همه نگاهها به ادلب است. نزديک به ۳ ميليون نفر در اين منطقه زندگي ميکنند که تقريباً نيمي از آنها را شبه نظاميان مسلح و غير نظامياني هستند که به صورت دسته جمعي از مناطق ديگر تحت تسلط نيروهاي سوريه پس از حملات سنگين، به ادلب انتقال داده شدهاند. گروه تروريستي تحرير الشام (النصره سابق) به حدود 60 درصد از ادلب تسلط داشته و بقيه اين استان نيز در اختيار ديگر گروههاي معارض قرار دارد. ادلب حکم شاه جنگ سوريه را دارد که در صورت آغاز آن وضعيت مناطق تصرف شده توسط ترکيه نيز تعيين تکليف ميشود چرا که از لحاظ سياسي و نظامي، پايان گروههاي تروريستي در ادلب به منزله پايان آنها در ديگر نقاط شمال سوريه است. حال همانگونه که گفته شد نشست آتي آستانه ميتواند تکليف بخش مهمي از آينده سوريه را مشخص کند، تکليفي که ديگر دولت مرکزي سوريه در آن نقش تعيين کنندهاي را ايفا ميکند. همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد: آخرين خبر در سروش http://sapp.ir/akharinkhabar آخرين خبر در ايتا https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5 آخرين خبر در بله https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT آخرين خبر در گپ https://gap.im/akharinkhabar