سرمقاله مردم سالاری/ اعتماد عمومی زمینه ساز برون رفت از مشکلات
مردم سالاري/ « اعتماد عمومي زمينه ساز برون رفت از مشکلات » عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم منصور فرزامي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد: در خانههاي مردم کهنسال ايران، اوراقي هست که در زمان خودش به «قرضه ملي» معروف بود. از قضا اکثر اين مردم، نه تنها متمول نبودند بلکه براي آنها همان ده بيست تومان هم، گره زندگيشان را باز ميکرد اما چون به صدارت مرد پاکدست و ايران دوست به نام دکتر محمد مصدق اعتماد داشتند، پول نان و ماست خود را به قرضه ملي دادند تا به ايشان کمک کنند و هرگز هم حاضر نشدند بعدها آنها را به پول نزديک نمايند. و اين زمينه همسالان وقوف کامل دارند که تا پيش از انقلاب چنين ابراز اعتمادي در هيچ دولتي ديده نشد در حالي که همان مردم بودند. و درست به مانند عمل آن روز ما امروز در همسايگي ما ترکيه، شنيدهها حاکي از اين است که به توصيه اردوغان، جهت عدم سقوط بيشتر «لير» ترکيه، مردم ترک دلارها را به بانک ميآورند تا به لير تبديل کنند. اين ؛ يعني، ملتي که ميداند چه ميخواهد و بهروزي و سربلندي يعني چه! به همين علت در مقابل بانکها صف ميکشد تا کمک کرده باشد. در انقلاب اسلامي و در هنگامه مبارزات و تظاهرات و سپس پيروزي آن، چون مردم به بنيان گذار انقلاب اعتماد داشتند به صفوف وحدت پيوستند و جان و مال خود را در کف اخلاص نهادند و حتي بانوان ما زرو زيور را از گوش و دست و گردن باز کردند و هديه به انقلاب شد و همين احمد «توکلي» اقتصاد دان فعلي «هبه»ها را ميآورد و در تلويزيون نشان ميداد و قدرداني ميکرد و از ايثار و نثار ميگفت. و در جنگ هم نوجوان و جوان و ميان سال و پير، خانه و کاشانه و کسب را وانهادند و بي اجازه پدر و مادر و خانواده و حتي بي رضاي آنها به جبههها رفتند و شد آنچه شد. اما حال چه شده است که چنين نيست؟ چه شده است که چسبيدگي به مقام و مال اندوزي، خيليها را از آن جلد ايثار و نثار درآورد و به چنين وضعي دچار کرد که ميبينيم ! ميدانيد چرا ؟ براي آن که عدالت و قسط اسلامي رنگ باخت، براي اين که خيليها بر مسندي و مصدري رسيدند که جاي آنها نبود. براي اينکه خيلي از شايستگان با بدنامي به حاشيه رانده شدند. براي اينکه دوستداري انقلاب و نظام و کشور، جاي خود را به اسراف و اتراف و مال دوستي و جاه طلبي داد. براي اينکه خيليها باورشان شد که دين و انقلاب و کشور ملک طلق و قباله خورده آنان است و فقط آنها حق دارند از جانب ملت بگويند و تصميم بگيرند. اين بود که به تدريج مردم به حاشيه رانده شده و سوء استفاده و اختلاس اين و آن را ديده و شنيده، سعي کردند در اين معرکه، کلاه خودشان را محکم نگه دارند و به همين جهت هرچه مسئولان دولتي گفتند،خلاف آن عمل کردند چون ميديدند که نظر کارشناسان، کارشناسانه نيست. به عنوان نمونه به اين يک قلم، دلار و سکه و پيش بينيهاي مسئولان و وعدههاي آنان توجه کنيد که مسائل، وارونه و بر قيمتها افزوده شد، در اين صورت آيا مردم ميبايست اعتماد ميکردند. نمونه بارز اين بي اعتمادي مفاد کنوانسيون رژيم حقوقي درياي خزر است که پنج رئيس کشورهاي ساحلي امضا کردند که در ده ماده به عنوان سند مکتوب در دست است و در آن از هيچ تعيين ميزان سهمي مطلبي نيامده و حتي در معاهدههاي 1921 و 1940 هم نشاني از درصدها نيست. ولي ديديم و شنيديم که حرفهاي غير مستند يک غيرايراني با به پاي کارآوردن رسانههاي بيگانه، چه فضايي در کشور پديد آورد وچه اتهامي متوجه مسئولان ساخت ؟ و اضافه کنيم باورمندي بسياري از شايعات را نيز که از سر بي اعتمادي به مسئولان و زعماي قوم است. پس باور کنيم که مشکل ما دروني است و در آشفته بازار ما، آمريکا و اذناب و چسبيدههايش، سهم ناچيزي دارند. سهم عظيم مربوط به آن است که ما با خود آشتي نيستيم و به همين علت به هم اعتماد نداريم و اين اعتماد تا حاصل نشود قادر به ادامه زندگي به مقصد مطلوب نخواهيم بود و براي حصول اعتماد نيز يک خانه تکاني در همه سطوح، اولويت دارد. از نوع همان آيه شريف «خافضه رافعه» سوره مبارک «واقعه» يعني همه آنها که بي جهت بالا رفتهاند، پايين بيايند و آنان که بي دليل پايين نگه داشته شدهاند، بالا بروند که انقلاب هم جز اين نيست و اما در اينجا بحث آويختن اين يک و دراز کردن آن شخص نيست، بحث اقامه عدالت و توجه به قسط است تا زمينه اين اعتماد فراهم شود. که راه برون رفت اين معضلاتي که برجامعه ما عارض شده است و روز به روز مثل خوره تمامي باورها و ارزشهاي ما را ميخوردجز جلب اعتماد عمومي نيست.