عبرت نگرفتند، عبرت شدند!
وطن امروز/ متن پيش رو در وطن امروز منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست خروج آمريکا از برجام و شکست راهبرد چندينساله غربگرايان در اعتماد به آمريکا براي حل مشکلات کشور، هر چند هزينههاي بسياري بر گرده مردم و کشور گذاشت اما همانطور که رهبر معظم انقلاب فرمودند افزايش پشتوانه تجربه ملت ايران از جمله دلايل ايشان براي موافقت با مذاکرات هستهاي با آمريکا بود. تجربه برجام و عبرت از فرآيند طي شده در 5 سال اخير بيش از هر چيز يادآور اعتماد نافرجام مصدق به آمريکاست. در همين راستا و همزمان با 28 مرداد و سقوط دولت دکتر مصدق، با دکتر جواد منصوري، معاون سابق مرکز اسناد انقلاب اسلامي گفتوگو کردهايم تا زواياي بيشتري از مشابهتهاي اين دو تجربه ملت ايران در مقابل آمريکا را بازگو کند. به نظر شما چرا تجربه شکستخورده مصدق در اعتماد به آمريکا هم از سوي بخشي از جامعه و هم در ميان نخبگان سياسي کشور به عنوان يک عبرت تاريخي مورد توجه قرار نگرفت؟ معمولا افراد از تاريخ درسهاي لازم را نميگيرند. اگر افراد و نخبگان سياسي از تاريخ درس گرفته بودند قطعا بخش زيادي از مشکلات و گرفتاريهاي بشر تکرار نميشد. اميرالمومنين علي(ع) ميفرمايد: «ما اکثر العبر و اقل الاعتبار؛ چه بسيارند عبرتها و چه کمند عبرتگيرندگان». نکته مهم دوم اين است که شايد در نظام آموزشي ما ضعفها و اشکالاتي وجود دارد که افراد در طول تحصيل، اطلاعات و آموزشهاي لازم در موضوعات مختلف از جمله رويدادهاي تاريخي را به عنوان يک آموزه جدي و مهم براي زندگي خودشان فرا نميگيرند. همين موضوع اشتباهات و مشکلات بسياري را براي نخبگان و همچنين براي توده به وجود ميآورد، چرا که تجارب تاريخي آنگونه که بايد در ذهن افراد ثبت و ضبط نشده و زمينه تکرار خطاهاي جمعي را فراهم ميکند. تا چند سال پيش شايد تنها تجربه ملت ايران از بياعتمادي به دولت آمريکا به انجام تعهداتش محدود در دوره مصدق و دولت او ميشد اما اکنون و با تجربه برجام و مشاهده اينکه در ازاي عمل به همه تعهداتمان، آمريکا زير اين توافق زد، به نظر ميرسد نسل جديد جامعه هم اين واقعيت را به چشم ديد و ميتوان برجام را هم مانند دوره مصدق به عنوان يک تجربه تاريخي معرفي کرد؛ نظر شما چيست؟ درست است! البته علاوه بر اين مورد، سابقه بياعتمادي به آمريکا در سالهاي گذشته صرفا محدود به دوره مصدق نيست و ما در زمان پيروزي انقلاب اسلامي هم چندين مورد از نقض عهد و خلاف وعده از آمريکاييها را ديدهايم و اين موارد در حافظه ملت ايران ثبت شده است. متاسفانه مسؤولان ذيربط نخواستند يا نتوانستند به اين تجربههاي پرشمار توجه کنند و همين بيتوجهي زمينهساز شرايط امروز کشور شده است. به نظر من، تجربه بيانيه الجزاير در اثبات خلف وعده و نقض تعهدات آمريکا کمتر از برجام نيست. شما ميدانيد که دولت آمريکا تمام تعهدات خود در بيانيه الجزاير را زير پا گذاشت. همه آن تعهدات را زير پا گذاشتند و يک مورد را هم اجرا نکردند. درباره موارد ديگر هم اين ادعا صادق است، مانند موضوع افغانستان، عراق و لبنان و تعهداتي که ابتدا مطرح و سپس نقض کردند. به هر حال يکسري توافقات درباره اين کشورها با آمريکا مطرح بود ولي بهرغم صحبتهايي که در جلسات مطرح شد و تعهداتي که دادند، در نهايت زير همه چيز زدند و به هيچ کدامشان عمل نکردند. مسؤولان ديپلماسي متاسفانه از دوره مصدق عبرتهاي لازم را نگرفتند و خودشان براي نسلهاي بعد عبرت شدند. درباره عبرت از برجام نکتهاي که معمولاً مغفول ميماند، هزينههايي است که به لحاظ فرهنگي متوجه مردم و کشور ميشود. به عنوان مثال در اين مورد خاص، علاوه بر امتيازات مادي بيشماري که داده شد و تمام امور کشور هم براي چند سال معطل و مشروط به مذاکرات ماند، ما شاهد پمپاژ اين ذهنيت در ميان مردم از سوي غربگرايان بوديم که ميشود به آمريکا اعتماد کرد! به نظر ميرسد هزينه اينگونه القائات بيشتر از هزينههاي مادي آن باشد. در اين راستا 2 نکته مهم به ذهن بنده ميرسد؛ نکته اول اينکه متاسفانه يک ضعفي در ميان روشنفکران، سياستمداران و نخبگان کشور وجود دارد که خسارات و ضربههاي زيادي را به کشور ما وارد کرده است. اين ضعف عبارت است از اينکه وقتي 2 گروه يا 2 حزب با هم مشکلات و اختلافي دارند به جاي اينکه با همديگر مسأله را حل کنند، ميآيند و براي رقابت يا حذف رقيبشان به مسائلي بسيار غيرمنطقي متوسل ميشوند. به طور مشخص در نظر بگيريد 2 حزب که رقيب يکديگرند بهخاطر رقابت و حذف ديگري ميآيند و از رضاخان تعريف ميکنند! يا آمريکا و انگليس را تطهير کرده و ذهنيت منفي درباره اين کشورها را پاک ميکنند، صرفا براي اينکه ديگري را بکوبند و از ميدان خارج کنند. اين موضوع، مسأله زشت و بسيار خطرناکي است. نکته دوم اين است که در رسانههاي ما مناظرات تاريخي خيلي کم انجام ميشود. در صورتي که بهنظرم هم در تلويزيون و هم ساير رسانهها بايد شاهد مناظرههاي زيادي در حوزه تاريخي و با حضور جريانهاي معارض در مقابل يکديگر باشيم. اگر اين اتفاق تحقق يابد، آن تهديد فرهنگي هم که اشاره کرديد خود به خود خنثي خواهد شد. متاسفانه صداوسيماي ما ميترسد که 2 جريان متضاد را مقابل هم بگذارد و مناظره پخش کند. آقاي دکتر! به اعتقاد شما تجربه لازم و عميق از قضيه برجام براي نخبگان و آحاد جامعه ما حاصل شده است؟ حصول همين نتيجه هم در گرو تحقق برگزاري جلسات و مناظرههاي تاريخي در رسانههاست؛ و الا ممکن است اين تجربه هم به فراموشي سپرده شود. قطعا برجام اين ظرفيت را دارد که به عنوان يک تجربه مهم تاريخي درباره بياعتمادي آمريکا به مردم معرفي شود اما بايد در اين راستا کار کرد تا ذهن مردم به طور کامل روشن شود. نکته ديگري که بايد به آن توجه کرد اين است که جدا از عبرت گرفتن از تجارب تاريخي، متاسفانه دستگاههاي مسؤول هم به وظايف خود عمل نميکنند که اگر ميکردند شاهد خيلي از خسارتها نبوديم. الان در کشور ما قوه مجريه هر کاري بخواهد انجام ميدهد و به کسي هم پاسخگو نيست. الان متاسفانه رئيس دولت ما هم رئيس قوه مجريه است، هم قاضي و هم نظريهپرداز! اين رويه غلط است و براي کشور مشکل ايجاد ميکند. اصلا فلسفه تشکيل نهادهاي قانوني مانند شوراي عالي امنيت ملي يا کميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس چيست؟ چرا نمايندگان مجلس بايد بگويند که در جريان رسيدگي برجام از مفاد آن بياطلاع بودهاند؟ يک موافقتنامه فرهنگي بين ايران و تانزانيا را در نظر بگيريد. اين کجا و برجام کجا؟! همين موافقتنامه بخواهد تصويب شود بايد برود در کميسيون و صحن مجلس و کلي بحث و چکشکاري شود تا بتواند به فرآيند اجرا برسد. به همين خاطر، سوال ما از مجلس و قوه قضائيه اين است که اصلا چرا اجازه داديد دولت برجام را فارغ از فرآيندهاي قانوني جلو ببرد؟ حالا اينکه نتيجه آن چه بود، بحث ديگري است. به لحاظ تاريخي چه مشابهتهايي در زمان دولت مصدق و دولت روحاني در موضوع اعتماد به آمريکا ميبينيد؟ واقعيت قضيه اين است که مليگراها، سکولارها و غربزدهها چه بخواهند، چه نخواهند عملا نقش ستون پنجم دشمن را در اين مملکت بازي ميکنند. در 150 سال گذشته اين نقش به تناوب از سوي اين گروهها اجرايي شده است و همچنان هم ادامه دارد. تاسف اينجاست که دستگاههاي ذيربط به وظايف خودشان در اين راستا عمل نميکنند. نکته ديگر و پاسخ به سوال شما اين است که بله! تشابهات اين دو دورهاي که پرسيديد بسيار زياد است. اينطور نيست که يک واقعهاي در يک زماني اتفاق افتاد و ديگر تکرار نميشود. موارد متعددي از تکرار وقايع را ميتوان فهرست کرد. نمونهاش اختلافاتي است که براي پيشبرد اهداف خود ميان مردم و مسؤولان ايجاد کردند. همينطور رواج شايعات و دروغهايي که به مردم گفتند. تشابه 2 دوره در اعتماد به آمريکا هم بخش ديگر آن است. جالب است که پس از برجام هم مذاکرات کرهشمالي با آمريکا را داشتيم که با وجود مذاکره رهبر کرهشمالي با رئيسجمهور آمريکا، دوباره اين کشور تحريم شد!