"اعتبار زدایی"؛ مصیبتی که ایران دچارش شده است
عصر ايران/ متن پيش رو در عصرايران منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست. اگر نگويم "بزرگ ترين" ، قطعاً مي توانم بگويم "يکي از بزرگ ترين" فجايعي که در ساليان اخير در ايران رخ داده، مصيبتي به "اعتبار زدايي" است. از اشخاص اعتبار زدايي شده است؛ زماني بود که جامعه ايران، دهها چهره شاخص و مورد وثوق داشت که حرف و حتي اشاره شان براي جامعه سند و حجت بود؛ مي توانستند سر بزنگاه ها، جامعه را به سمت مطلوب هدايت کنند و مردم نيز نه از سر اجبار و اکراه که با طيب خاطر پذيرايشان بودند. اينک اما در تقسيم بندي هاي خانمان سوز سياسي، همه چهره هاي شاخص و حتي شاخصان بالقوه، زير بار سنگيني از انگ و اتهام و بي احترامي مدفون شده اند و اعتبارشان به شدت مخدوش شده است. برخي از اين چهره ها نيز، خود از خويشتن، اعتبار زدايي کرده اند. حتي در درون جريان هاي گفتماني اصلاح طلب و اصولگرا نيز، چهره موجهي که اجماع عمومي بر رويش وجود داشته باشد، وجود ندارد، برخلاف همين يکي دو دهه پيش. آنقدر حرف هاي بي پايه زده شده و وعدههاي بي اساس داده شده، که از قول و سخن نيز اعتبار زدايي شده است، حتي اگر وزيري در حيطه کاري اش سخني مرتبط بزند نيز حمل بر اين است که حرف اش باد هواست مگر آن که خلافش ثابت شود. آنقدر دانشگاه هاي بي پشتوانه علمي درست شده است و آنقدر افراد بي سواد و کم سواد به عنوان استاد، کرسي هاي تدريس در دانشگاه ها را غصب کرده اند که مدارک دانشگاهي که روزگاري سند دانش متقن افراد در رشته تخصصي شان بود، عملاً تبديل به کاغذ پاره هايي شده است که نه نشان دانش و تخصص دارنده، که بيانگر حضور چند ساله او در يک "مثلاً دانشگاه" است؛ اين چنين است که علم و مدارک دانشگاهي نيز مشمول "اعتبارزدايي" شده است. آنقدر با بودجه بيت المال و با اهداف جناحي "رسانه نما" درست کرده اند و آنقدر عرصه را بر رسانه هاي مستقل تنگ کرده و از حيّز انتفاع ساقط شان کرده اند که رسانه هاي داخلي نيز در کشور بي اعتبار شده اند و کانال ها و شبکه هاي آن سوي آب، تبديل به منبع خبر و تحليل شده اند. افراد نالايق را به سمت هاي مهم گمارده اند و بدين سان، از مناصب حکومتي و عمومي هم اعتبارزدايي شده است. با رويکردهاي ناکارآمد سياسي و اقتصادي، ارزش پول ملي را به پايين ترين سطح خود رسانده و از آن اعتبار زدايي کرده اند و هم از اين روست که هر که از دستش بر مي آيد، پول درون جيب اش را به ارز ساير کشورها يا طلا و سکه تبديل مي کند تا دستکم قدرت اقتصادي اش را حفظ کند. مناسبات اقتصادي چنان در هم ريخته که از بازار - اين رکن مهم اقتصاد ايراني - اعتبار زدايي شده است و کسبه اي که پيش از اين، بر اساس اعتبار يکديگر، داد و ستد مي کردند، اينک جز با نقدينگي موجود، کار نمي کنند. روزگاري چک، چنان سند محکمي بود که مردم آن را به عنوان پول نقد از يکديگر مي پذيرفتند ولي امروز از اسناد هم اعتبار زدايي شده است. سياست هاي خانمانسوز اقتصادي و صنعتي، "ساخت ايران" را نيز بي اعتبار کرده است، چندان که اگر کالايي ساخت ايران باشد، ولو آن که در اوج کيفيت باشد، در وهله نخست، محکوم است به اين که لابد جنسي بي کيفيت است که بزک شده! خلاصه کنم، حتي از ميوه ها و سبزي ها نيز اعتبار زدايي شده است(!)؛ زماني ميوه را مي خورديم به هواي اين که ويتامين دارد و امروز نگران هستيم که آيا با فاضلاب آبياري شده اند و آيا سموم شيميايي غيراستاندارد در پوست و لايه هاي دروني ميوه ها و سبزي ها مانده اند يا خير؟! همين بي اعتباريهاست که باعث مي شود وقتي کشور دچار بحران ارزي مي شود، مردم، دولت منتخب خودشان را همراهي نکنند چرا که عقل معاش مي گويد تنها اعتبار باقي مانده، يعني دارايي شخصي ات را محکم بچسب و پول اعتبارزدايي شده (ريال) را به پول معتبر(مثل دلار و يورو) تبديل کن! اما يادمان نرفته است که همين مردم در دهه شصت، نه فقط از دارايي شان که از جان شان هم مي گذشتند براي اعتبارهاي مهم تري که هنوز موجود بودند. امروز ايران ما به "بازآفريني اعتبار" در همه زمينه ها نياز دارد و اگر اين مهم رخ ندهد، هم در داخل و هم در خارج، همانند کسي خواهيم بود که با پول هاي جعلي لو رفته مي خواهد تجارت کند. راهکارها هم مشخص است؛ پذيرش وجود مشکل، اراده وطن دوستانه براي حل بحران، اصلاح مردم محور ساختار قدرت، تسهيل چرخش قدرت، اداره علمي کشور، استفاده از تجربيات جهاني و عدم اصرار بر اختراع مجدد چرخ.