جاماندگان از «مهر»
قانون/ متن پيش رو درقانون منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست. سال تحصيلي جديد در حالي آغاز مي شود که همچون سال هاي گذشته تعداد زيادي از دانشآموزان نميتوانند به مدرسه بروند و درس بخوانند. عده اي به دليل وضعيت اقتصادي خانواده بايد کار کنند و ساعتهايي که به مدرسه مي روند را در کارگاههاي صنعتي يا توليدي بگذرانند، عدهاي به علت گران شدن هزينههاي تحصيل مانند روپوش ، دفتر، کتاب و لوازم التحرير و از طرف ديگر هزينه ثبت نام در مدرسه اصلا ثبت نام نميشوند يعني پدر و مادر پولي براي هزينههاي اوليه ندارند و از سوي ديگر فقر فرهنگي هم باعث ميشود که مدرسه رفتن بچهها هر سال عقب بيفتد و اين طور ميشود که هيچ وقت به مدرسه نميروند. دختراني که از تحصيل باز ميمانند دختراني که در روستاها يا مناطق محروم زندگي ميکنند هم اجازهاي براي درس خواندن ندارند. خيليهايشان تا کلاس پنجم يا ششم درس ميخوانند و ديگر اجازه ندارند که به مدرسه بروند. بايد در خانه بمانند تا برايشان هر چه زودتر خواستگاري بيايد و ازدواج کنند. دختراني که گاهي 10 يا 12 سالهاند و يک سال بعد از ازدواج باردار ميشوند و گاهي بعد از چندين بار سقط جنين کودکانشان را به دنيا ميآورند. مثلا در روستايي مانند ملانصرت که جمعيت آن 430 نفر است و 96 خانوار در آن زندگي مي کنند، هيچ مدرسهاي وجود ندارد و دخترها براي درس خواندن بايد به روستاهاي ديگر بروند که اين براي خانواده هايشان قابل قبول نيست. در روستاهاي شمال کشور هم همين طور است. مريم در يکي از روستاهاي نزديک شهرستان آزادشهر زندگي ميکند. اسم روستايشان شاد است، دختران شادي همه قاليبافي ميکنند و اغلبشان تا کلاس ششم ابتدايي درس خواندهاند. مريم 18 سال بيشتر ندارد اما چهره و بدنش به دختران 35 تا 50 ساله ميماند. يک پيراهن بنفش گل گلي با شلوار پارچهاي مشکي پوشيده و مثل دختران ديگر پاي دار قالي نشسته است. مي بافد و شانه ميزند. ميگويد:« ما در اينجا از بچگي تا هر وقتي که برايمان خواستگار بيايد و ازدواج کنيم بايد کار کنيم. البته خيليهايمان را به مدرسه ميفرستند اما تا کلاس سوم ابتدايي، همان قدر که بتوانيم خواندن و نوشتن را ياد بگيريم و گليممان را از آب بيرون بکشيم. بعدش هر روز از صبح ساعت هشت تا چهار بعدازظهر ميآييم کارگاه و قالي ميبافيم. البته وقتهايي که مدرسه ميرويم ساعت پنج مي آييم و تا هفتقالي مي بافيم. از بين دخترهاي روستاي ما دو نفر توانستند پدر و مادرهايشان را راضي کنند که دبيرستان بروند و درس بخوانند و بعدش هم دانشگاه بروند. آنها الان در آزادشهر ازدواج کردهاند و براي خودشان کار و زندگي خوبي دارند اما ما اينجا بايد بنشينيم تا ازدواج کنيم و آن وقت تازه اگر شوهرمان اجازه داد مي توانيم به کارگاه نياييم». چندي پيش عباس سلطانيان، معاون آموزش دوره متوسطه دوم وزارت آموزش و پرورش از ترک تحصيل ۱۵۱ هزار و ۴۶ دختر در سال تحصيلي 96_97 خبر داده بود. او تعداد دانش آموزان دختر گروه سني ۱۵ و ۱۶ ساله را در سال جاري، يک ميليون و هفت هزار و دو نفر اعلام کرده و گفته از اين تعداد دانشآموز ۸۱۷ هزار و ۹۵۹ نفر در حال حاضر مشغول تحصيل هستند. در کنار اين آمار ما يک جمعيت ۱۵ و ۱۶ ساله هم داريم که در دورههاي ديگر درس ميخوانند يعني بنا به دلايلي هنوز در دورههاي متوسطه اول درس ميخوانند اما سنشان به دوره دوم متوسطه ميخورد و تعداد اينها هم حدود ۳۷ هزار و ۹۹۹ نفر است. يعني اگر ما بخواهيم جمعيت بازمانده از تحصيل دختران را محاسبه کنيم، در سال جاري يعني سال ۹7-۹6 تعداد دانش آموزان دختري که در هيچ پايگاهي ثبت نام نکردند و هيچ جا مشخصاتشان ثبت نشده و اصلا دانش آموز محسوب نميشوند ۱۵۱ هزار و ۴۶ نفر هستند. کودکان کاري که از تحصيل باز مي مانند گروه ديگر از دانش آموزاني که مانند هر سال از مهر بازميمانند کودکان کار هستند. امسال گران شدن ناگهاني قيمت دلار باعث شد بسياري از خانوادههايي که در رديف طبقه متوسط جامعه بودند به طبقه ضعيف نزول کنند. خانوادههايي که حقوق يک يا يک ميليون و 55هزار توماني ماهانهشان کفاف دادن اجاره خانه و خورد و خوراکشان را با هم نميدهد. اولين اتفاقي که براي اين خانوادهها ميافتد اين است که ديگر به بچه هايشان اجازه نمي دهند ادامه تحصيل دهند. اين در مورد پسران بيشتر است. کودکي که پارسال دوم ابتدايي درس خوانده ميتواند در يک مغازه مکانيکي يا کارگاه توليدي کار کند و بخشي از هزينههاي خانواده را تامين کند،به جاي اينکه ماهانه براي رفتن به مدرسه از خانواده طلب پول براي خريدن لوازم التحرير کند. مجيد يکي از همين بچههاست. 12 سالش است و تابستانها در يک تراشکاري در اطراف ميدان شوش کار ميکند که ماهانه 700هزارتومان درآمدش است. امسال بايد به کلاس ششم برود اما تا همين امروز او را ثبت نام نکردهاند. چشم هايش از شدت ناراحتي پر از غصه است و ميگويد:« امسال توي کلاس 45 نفري ما نزديک به 10 نفر ثبت نام نکردهاند. همه شان همينجا در کارگاه هاي شوش کار ميکنند. ما بايد 150 هزارتومان پول لباس فرم مدرسه را بدهيم اين پول را از کجا بياوريم. اين پول چند وعده غذاي ما در خانواده است. تازه بايد 350 هزارتومان هم شهريه اوليه ثبت نام بدهيم که آن را هم نداريم. پدرم ميگويد امسال را برو کار کن خدا بزرگ است شايد تا سال ديگر اوضاع بهتر شد و توانستي بروي مدرسه و ثبت نام کني. از اينکه مي بينم دوستانم به مدرسه مي روند خيلي ناراحت مي شوم. دلم مي شکند اما جلوي رويشان لبخند مي زنم انگار که مشکلي ندارم با کار کردن. اما واقعا دلم مي خواهد درس بخوانم مخصوصا که درسم هم در مدرسه خوب بود. نميخواهم يک کارگر در آينده باقي بمانم، ميخواهم زندگيام از اين فلاکت بيرون بياد ما ديگر اميدي به زندگي نداريم و کار مي کنيم که گرسنه نمانيم. کودکان معلول و ترک تحصيل به علت ناتواني در رفت و آمد کودکان معلول بخش ديگري از دانش آموزاني هستند که از مهر بازميمانند. مادر نازنين دختر هشت ساله داراي معلوليت جسمي ساکن حومه تهران است. او ميگويد:« دخترش در سال جديد تحصيلي مجددا در کلاس اول درس خواهد خواند چون در نيمه سال گذشته به دليل نبود مناسبسازي فضاي مدرسه مجبور به ترک تحصيل شده و امسال به مدرسه جديدي خواهد رفت که پلههايش براي کودکان معلول مناسبسازي شده است. البته در مدرسه جديد، تنها مشکل حمل ويلچر از پلهها حل شده اما به جاي آن خانواده ناچار است هزينه اياب و ذهاب مادر و فرزند را به مدرسه جديد که دور از محل سکونت آنها قرار دارد بدهد.او درباره مشکلات دخترش در مدرسه ميگويد:«کلاس در طبقه دوم بود يعني من مجبور بودم هر روز او را روي ويلچرش از ۱۰ پله بالا و پايين ببرم. اين حرکت فقط دو بار در روز يعني صبح و عصر هم تکرار نميشد بلکه زنگهاي تفريح هم من ميخواستم نازنين هوا بخورد و مجبور بودم ويلچر سنگين را ۱۰ پله بالا و پايين ببرم. من هر روز بايد با او به مدرسه مي رفتم و سر کلاس مي نشستم تا او بتواند تکاليفش را انجام دهد. هيچ چارهاي نداشتم. آموزش و پرورش براي کودکان معلول مربي يا دستيار نميدهد که به آنها در کلاسها کمک کنند. شاگردي مانند نازنين در نوشتن کند است بنابراين طول ميکشد تا مطالب روي تخته سياه را بنويسد، از طرف ديگر هم معلم ميگويد نميتواند روش تدريسش را به خاطر يک شاگرد عوض کند. يا مثلا اگر نازنين خودکار يا دفترش از روي ميز بيفتد خيلي طول ميکشد تا آن را از زمين بردارد و نظم کلاس را به هم ميزند. وقتي مدرسه به کمک نميآيد و آموزش و پرورش هم براي کودکان معلول مربي در نظر نميگيرد، من مادر مجبور ميشوم هر روز در کنار فرزندم سرکلاسها بنشينم تا به او کمک کنم. سرانجام در نيمه سال تحصيلي مادر به دليل حمل روزانه ويلچر دچار آسيب از ناحيه کمر شده و ناچار نازنين از ادامه تحصيل باز ماند». خانواده نازنين توانايي مالي براي هزينه هايش را داشتند اما خيلي از خانواده ها هزينه خريدن يک ويلچر را هم ندارند و به اين ترتيب بچه ها هيچ وقت رنگ مدرسه و تحصيل را نمي بينند. کودکان مهاجر بخش ديگري از بازمانده ها سرانجام بعد از 18 سال تلاش براي گرفتن حق تحصيل کودکان افغان در ايران سه سال پيش رهبري بعد از ديدار با خانواده هاي افغان که فرزندانشان را در سوريه از دست داده بودند اعلام کردند که تمام کودکان افغان را در مدارس ايراني ثبت نام کنند. از آن روز به بعد ديگر هيچ مدرسهاي اجازه نداشت که دانش آموزان افغان را پذيرش نکند. اما وضعيت کودکان بلوچ و سوري محروميت از تحصيل است. سال گذشته؛ در آستانه مهر و آغاز سال تحصيلي جديد، سيد محمد بطحايي، وزير آموزش و پرورش در صفحه توييترش نوشت: «تحصيل علم و دانش در هر شرايطي حق تمام افراد است، تلاش مي کنم تا دانش آموزان هيچ مليتي از تحصيل باز نمانند» حالا در ميان دانش آموزان مهاجر تنها افغان ها مي توانند در مدارس ايراني درس بخوانند. البته آنها هم به علت فشارهاي ناشي از فقر مجبورند کار کنند و تنها عده اي از آنها در مدارس درس ميخوانند. دانش آموزان افغان ميتوانند در مدارس آموزش و پرورش در هر نقطهاي از کشور که بخواهند مي توانند ثبت نام کنند. آنها کارت هايي به نام کارت آبي دريافت مي کنند که اوراقي است که از دفترهاي کفالت مي توانند تهيه کنند. اين کارت ها به صورت سالانه صادر مي شود و در ازاي 40 هزار تومان پول آن را دريافت مي کنند. اما باز هم بسياري از دانش آموزان افغان نمي توانند درس بخوانند چون اين بچه کار مي کنند يا مسافت خانهشانتا مدرسه دور است و بايد سرويس بگيرند که در اين صورت خانوادههايشان پولي ندارد. تابستان ها 10 روز در مرداد دفاتر کفالت اعلام ميکنند که بروند کارتهايشان را بگيرند. پدر و مادر بايد با بچه بروند و کارت آبي را بگيرند. اما تقريبا نيمي از کودکان يک خانواده افغان و شايد کمتر از نيم به مدرسه نمي روند چون محکوم به کار کردن هستند. اتباع افغان اکثرا پنج تا بچه را حداقل دارند که از اين تعداد شايد دونفرشان به مدرسه بروند. سال گذشته وزير آموزش و پرورش در جلسات متعددي سعي کرد تا اين مشکل را برطرف کند اما امکانپذير نشد. در اين جلسات مشخصات بچه ها را گرفتند و بررسيهاي خوبي هم انجام شد که در نهايت وزارت کشور با آن مخالفت کرد. آنها گفتند بحث مهاجران پاکستاني با افغان فرق ميکند. تعداد مهاجران افغان زياد است و شرايط کشورشان جنگي است. علاوه بر آن به عنوان نيروي کار در ايران از آنها استفاده مي شود. در واقع پاکستانيهايي که در ايران هستند از مرزهاي ايران و پاکستان به حاشيههاي شهرهاي ايران آمدهاند. آنها بلوچ هايي هستند که به علت وضعيت نامناسب مرزها و استان سيستان و بلوچستان مهاجرت کرده اند. نزديک به 40 سال پيش به ايران آمده اند و تعدادشان زياد هم نيست. يعني در اين سال ها جمعيت شان افزايش نداشته است. اين بچه ها همه در ايران به دنيا آمده اند و اوراق شناسايي پاکستاني ندارند. متاسفانه در ايران به دانش آموزان مهاجر بلوچ اجازه تحصيل داده نميشود. اين در حالي است که بعضي از بچه ها تا کلاس ششم هم خواندهاند اما مدرک ندارند. حتي سال گذشته ما ميخواستيم مدرسهاي را براي اين بچه ها بسازيم و از آموزش و پرورش و وزارت کشور کمک خواستيم. وزير آموزش و پرورش با ساخت مدرسه موافقت کرد اما کمک مالي نکرد. در شهر ري شايد نزديک به 300 دانش آموز بي سواد پاکستاني باشد که نزديک به 100 نفرشان در مدارس خيريه درس مي خوانند و 200 نفرشان همچنان مدرسه نرفته اند و بي سوادند. مهاجران سوري و عراقي هم داريم که بچه هايشان نمي توانند مدرسه بروند. در محله عربها زندگي ميکنند که نمي توانند مدرسه بروند. حق تحصيل رايگان براي همه دانشآموزان است طبق آمار سال گذشته، 237 هزارکودک بازمانده از تحصيل تنها در تهران وجود دارد اين در حالي است که طبق اصل سي ام قانون اساسي دولت موظف است تا امکان آموزش و پرورش رايگان را براي همگان تا پايان دوره متوسطه فراهم آورد. ماده 28 پيمان نامه جهاني حقوق کودک ( مصوب سال 72 جمهوري اسلامي ايران ) نيز آموزش و تحصيل را حق همه کودکان مي داند. سلطانيان، معاون آموزش دوره متوسطه دوم وزارت آموزش و پرورش درباره برنامه ريزيهاي آموزش وپرورش و راهکارهاي اينکه چه کنيم که کودکاني که از مهر جا ميمانند را شناسايي کنيم، گفت:« يکي ديگر از اقداماتي که خيلي مهم است شناسايي اسمي همه دانش آموزان بازمانده از تحصيل است. ما از سيستم متمرکزمان در حوزه مرکز برنامهريزي و منابع انساني از سامانه سَناد اسامي تمامي دانش آموزان که در سال تحصيلي جديد در هيچ مدرسهاي ثبت نام نشدهاند را با تفکيک استان، منطقه، مدرسه و جنسيت ميگيريم و اين اسامي را به ادارات کل آموزش و پرورش استانها ميدهيم. يک مهلت دو سه ماهه هم به آنها ميدهيم تا مديران مدارس پيگيري کنند ببينند دانش آموزان کجا هستند. طبيعي است که تعدادي از اين دانش آموزان ترک تحصيل کردند و حالا کار ميکنند، تعدادي هم براي ادامه تحصيل و زندگي از کشور خارج شدند. همچنين دانش آموزاني را داشتيم که متاسفانه فوت کردند يا دچار نقص عضو شدند و بنا به دلايلي ترک تحصيل کردهاند. در حال حاضر وظيفه مديران اين است که دلايل موانع حضور دانش آموزان به مدارس را بررسي کنند تا بتوانيم آنها را به مدرسه برگردانيم». سلطانيان با اشاره به اينکه ترک تحصيل دختران بيشتر از پسران بوده است گفت: «در کل ترک تحصيل ۴.۲۳ در سال تحصيلي ۹6-۹5 بوده است و اگر دختران را بخواهيم حساب کنيم ۴.۱۷ بوده است. يعني ترک تحصيل دختران به مراتب بيشتر از پسران است». سلطانيان درباره علت اصلي ترک تحصيل دختران از مدارس گفت: «شرايط متعددي داريم که موجب ترک تحصيل دختران ميشود و اين جزو چالشهايي است که ما با آن روبه رو هستيم. مثلا پراکندگي روستاها در کشور اثري که بر دانش آموزان دختر ميگذارد بيشتر از دانش آموزان پسر است زيرا دانشآموزان پسر به لحاظ فيزيکي اين قدرت را دارد که بتواند براي تحصيل از يک روستا به روستاي ديگر برود، اما دانش آموز دختر بنا به دلايلي اين امکان را ندارد و ما بايد شرايط مناسب را فراهم کنيم». او با اشاره به اينکه بحث فقر فرهنگي نيز در بعضي از خانوادهها به خصوص مناطق مرزي و برخي استانهاي کشور از دلايلي است که باعث ميشود ترک تحصيل دختران بيشتر از پسران باشد،: گفت:« بعضا به دلايل فرهنگي اين باور در خانوادهها وجود ندارد که دانش آموزان دختر هم بايد مثل دانش آموزان پسر ادامه تحصيل بدهند و معتقدند دخترانشان بايد زودتر ازدواج کنند و تشکيل خانوادهدهند يا حتي در برخي از مناطق محروم از فرزندان به عنوان نيروي کار استفاده ميکنند و در اينجا دختران آسيبپذيري بيشتري را نسبت به پسران دارند.