وقتی "رسانه ملی" اعتماد عمومی را به آتش می کشد
تابناک/ متن پيش رو در تابناک منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست آيا به رسانه ملي و سخناني که از قاب تلويزيون کشورمان به ديده تان ميرسد، اعتماد داريد؟ پاسخ به اين سوال مدت هاست دلگرم کننده نيست، به ويژه در روزهاي اخير! از سانسور سريالهاي خارجي و داخلي و حتي مسابقات ورزشي گرفته تا پخش انبوه گزارشهاي جهت دار و رعايت نکردن اصل بي طرفي، سالهاست که رسانه ملي کشورمان به انحاي مختلف به اعتبار خود چوب حراج ميزند و حتي موجب شده اعتماد عمومي به بسياري از مسائل خدشه دار شود. اين اتفاق در حالي رخ ميدهد که اگر تنها يکي دو دهه به عقب برويم، بيان جملههايي مانند «تلويزيون گفت/خودم در تلويزيون ديدم و...»، سندي بسيار معتبر براي اثبات واقعي بودن روايتها و رويدادها بود. سندي که لازم نبود براي صحت آزمايي اش اقدامي صورت گيرد و اغلب مواقع، بي برو-برگرد به عنوان واقعيت پذيرفته ميشد. شرايطي که حالا تغييرشگرفي کرده است تا جايي که برخي بر اين باورند که رسانه ملي، «ميلي» عمل ميکند و الزاما همه مطالبش منطبق بر واقعيت يا برآمده از آن نيست، بلکه ممکن است تلاشي براي پنهان کردن برخي حقايق هم باشد. مثل اتفاقي که در بخشهاي خبري تلويزيون به رويه رايج تبديل شده و حکايت از آن دارد که حال همه جهانيان خراب است و حال ما، گل و بلبل! البته اين همه ماجرا نيست و روند آسيب زدن به اعتماد عمومي در اين رسانه، به شيوههاي مختلفي در حال بروز و نمود است. مثل اتفاقي که اخيرا رخ داد و طي آن، ابتدا پدري که در تامين داروي مورد نياز کودک سرطاني اش عاجز شده و در ميان خريداران و فروشندگان ارز حضور يافته بود تا پايين آمدن شديد قيمت آن را به نظاره بنشيند و کيف کند، به واسطه قاب رسانه ملي به شهرت رسيد. فيلمي که ابتدا در يکي از تلويزيونهاي استاني منتشر شد و با راه يافتن به شبکههاي اجتماعي، به شدت توجهها را به خود جلب کرد و سپس به دعوت از اين پدر به يک برنامه تلويزيوني منجر شد تا معجوني از واگويههاي تند و دردناک و اشک در اختيار عموم قرار گيرد و همگان را تحت تاثير قرار دهد. در دومين حضور اين پدر در قاب رسانه ملي، همه چيز متفاوت به نظر ميرسيد. آنقدر متفاوت که مرد رو به دوربين نسخههاي پزشکي فرزندش را نشان ميداد که مسئولان از پرداختش سر باز زده اند، به نهادهاي خيريهاي ميتاخت که در تامين هزينهها حمايتش نکرده بودند، در نقش مدافع کودکان سرطاني کل کشور فرو رفته بود و ميکوشيد حرف هايش براي همگان مفيد واقع شود نه خودش. مردي که هيچ از يک قهرمان نوظهور کم نداشت. قهرماني که حتي وزير بهداشت را نيز با حرف هايش مورد نوازش قرار ميداد و آنقدر گلايه هايش جانسوز و تلخ بود که اشک مجري برنامه نيز دربيايد و انبوه مخاطبان رسانه ملي، از کوتاهي مسئولان به خشم آيند. شروع موج جديدي از اعتراض به مسئولان، بي آنکه کسي صحت قصههاي پر غصه اين مرد را ارزيابي کرده باشد. اتفاقي که طي روزهاي اخير رخ داد تا همگان دريابند اين مرد هيچ نيازي به خريد دارو، آن هم داروهاي گران قيمت و ناياب نداشته است چراکه فرزند بيمارش چند سال پيش شفا يافته و بي نياز از درمان شده است. چگونه؟ با حمايت مادي و معنوي خيريههايي که پدرِ قهرمان در مقابل دوربينهاي رسانه ملي خورد و ذليلشان کرد و مدعي شد هيچ حمايتي از وي نکردهاند! از اينجاي ماجرا به بعد، تکذيب قصههاي مرد توسط خيريهها و دروغ خواندن ادعاهايش بود. اينکه نسخه تاريخ گذشته را مقابل دوربينها گرفته، اينکه داروهاي نوشته شده در نسخه، داروهاي معمولي بوده اند نه نوشداروهاي ناياب، اينکه خيريهها تا درمان پسرش کنارش بوده اند و همه جوره هوايشان را داشته اند و اينکه به واسطه سخنان اين مرد، چندين روز است خيريهها فحش خور شده اند و انواع صفتهاي نامطلوب به ايشان چسبيده است. اعتباري که ماحصل سالها تلاش و کوشش برخي خيرين و دلسوزان در اين خيريهها بود و به سادگي هر چه تمامتر به تاراج ميرفت. رويدادي که پيشتر هم نمونههاي آن در رسانه ملي رقم خورده و موجب شده بسياري از ادعاهاي مطرح در اين رسانه ها، واقعي به نظر نرسد. مثل حکايت معرفي کودکي که ادعا ميشد از چندين خودروساز مشهور جهان دعوت به کار شده يا موارد متعدد ديگري که همه از اعتبار رسانه ملي کاستند و ميکاهند. سرمايههاي گران سنگي که براي به آتش کشيدنشان راهي بهتر از پرداختن به آنها در رسانه ملي نيست چراکه در اين رسانه بي هيچ تحقيق و بررسياي ميشود به خيريهها تاخت و حتي براي اين کار از نسخههاي معمولي پزشکي که تاريخ گذشته هستند بهره برد، بي آنکه نيازي به تحقيق و پرس و جو از مسئولان خيريه احساس شود يا حتي بررسي شود کودک نيازمند درمان است يا خير. تلختر آنکه وقتي روي زشت ماجرا عيان ميگردد نيز رسانه ملي مسئوليتي براي تصحيح اشتباهش احساس نميکند و ترجيح ميدهد ديده را نديده بيانگارد و هيچ به روي خود نيارود. گويي نه خاني آمده و نه خاني رفته است، بماند که در اين ميان بسياري از ايرانيان آسيب ديدند. چه آن گروه اندکي که در کارهاي خير مشغول به فعاليت هستند و چه انبوه ايرانياني که در اين روزها احساس کردند فريفته شده اند و ممکن است ديگر به خيريهها کمک نکنند!