قبای صدام حسین و معمر قذافی بر تن محمد بن سلمان
ديپلماسي ايراني/ متن پيش رو در ديپلماسي ايراني منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست صلاح الدين خديو در يادداشتي براي ديپلماسي ايراني مي نويسد: قطع رابطه با کانادا بر سر انتقادات حقوق بشري، حصر نخست وزير لبنان، لشکرکشي پرهزينه و ماجراجويانه به يمن و قتل پر سروصدا و رسوايي برانگيز جمال خاشقچي چيزي نيستند جز جا پاي صدام و قذافي گذاشتن و به سنت حکام جاه طلب و خودکامه عرب رفتن. زماني در اواسط دهه هفتاد، شاه ايران که در گفتگو با محمد حسنين هيکل هنگامي که در برابر اين پرسش قرار گرفت که نظرت درباره سران عرب چيست، تلاش کرد جانب احتياط را از دست ندهد و با وجود تنفري که از قذافي داشت گفت: به هر حال يک قذافي براي جهان عرب کافي است! شگفتا اما گويي روح اين سرهنگ انقلابي شوريده حال دست از کالبد رنجور و خسته جهان عرب بر نمي دارد و نبايد از حلول آن در محافظه کارترين نظام هاي حکومتي عرب که زماني سرهنگ آن را نماد ارتجاع و عقب ماندگي مي خواند، شگفت زده شد. کساني که فکر مي کردند بن سلمان در مسير اصلاحات يک شبه راه صد ساله مي پيمايد، البته اکنون مايوس و سرخورده شده اند. چه قباي ليبراليسمي که آنها در روياي خود بر تن شاهزاده جوان دوخته بودند نه تنها بيش از اندازه گشاد بود، بلکه ساختار سياسي بسيط و بدوي قدرت در اين پادشاهي محافظه کار جايي براي اين اندازه خوش بيني هم باقي نمي گذارد که از اصلاحات مدل چيني هم سخن بگوييم. در واقع بن سلمان اگر در ناخودآگاه خود الگويي داشته باشد، الگوي اصلاحات ظاهري و اقتدارگرايانه و از بالا به پايين پطر کبير با تمام وجوه زمان پريشانه آن است. زنان حق رانندگي دريافت مي کنند، اما فعالان زن روانه زندان مي شوند، دم از اصلاحات ديني زده مي شود، ولي نوانديشان مسلمان سر از سياهچاله ها در مي آورند. قطع رابطه با کانادا بر سر انتقادات حقوق بشري، حصر نخست وزير لبنان، لشکرکشي پرهزينه و ماجراجويانه به يمن و قتل پر سروصدا و رسوايي برانگيز جمال خاشقچي چيزي نيستند جز جا پاي صدام و قذافي گذاشتن و به سنت حکام جاه طلب و خودکامه عرب رفتن. عربستان کنوني فقط محصول وحدت سياسي و ايدئولوژيک علماي وهابي و خاندان آل سعود نيست. يک تصميم مهم و سرنوشت ساز پادشاه محافظه کار و پرهيزکار آن در سال 1973 سرنوشت اين کشور و بسياري از ممالک منطقه را عوض کرد. ملک فيصل در اعتراض به حمايت غرب از اسرائيل، شيرهاي نفت را به روي آنها بست. اين اقدام بهاي نفت را سه برابر کرد. انقلاب نفتي باعث وفور نعمت و مصرفي شدن جامعه شد. اين اقدام خشم جامعه محافظه کار کشور را برانگيخت و اوج آن در جريان شورش مسجد الحرام در سال 1979 خود را نشان داد. حکومت شورش را سرکوب کرد اما از ترس عملا ايدئولوژي آن را پذيرفت. در واقع انقلاب نفتي دهه هفتاد يک انقلاب سلفي را در دهه هشتاد در پي خود آورد و جامعه عربستان را به نسبت دهه هاي گذشته محافظه کارتر کرد. محافظه کاري مذهبي و اسلام سلفي در دهه هاي آخر قرن گذشته، پناهگاه سياسي حکومت سعودي براي مقابله با ايدئولوژي هاي چپ و ناسيوناليسم انقلابي بود که از جانب هواداران شوروي و جمال عبدالناصر تبليغ و ترويج مي شد. اکنون اما موتور محرکه انقلاب در خاورميانه عربي اينان نيستند، بلکه ايدئولوژي رقيب يعني اخوان المسلمين است که برداشت هاي جديدتري از اسلام محافظه کار سعودي ارائه مي دهد و در گذشته کمتر خطرناک محسوب مي شد ولي بن سلمان امروز نگران سرايت نفوذ آن به طبقات جديد و فرهنگي جامعه کشورش هست. برنامه بلندپروازانه بن سلمان در واقع معطوف به گذار از هر دو انقلاب نفتي و سلفي پيش گفته است. وي از سويي به نوسازي اقتصاد و رهاسازي آن از سلطه نفت مي انديشد و از سوي ديگر در پي عرفي سازي ساحت فرهنگ و سياست است. اينها به خودي خود اهدافي متعالي به شمار مي روند و حتي براي بن سلمان به عنوان يک " سديري جوان" قابل انتظار است. اما استفاده از تاکتيک هاي نامتعارف و سياست هاي غيرقابل پيش بيني و در يک کلام روشهاي "قذافي وار" براي حاکم جواني که در راس يکي از مهمترين کشورهاي جهان قرار دارد، نه تنها جهشي به سوي اين اهداف محسوب نمي شود، بلکه مي تواند پيامدهاي مخرب منطقه اي و بين المللي هم داشته باشد. شايد بتوان گفت تنها تفاوت بن سلمان با صدام و قذافي در موضع سياسي اش است. دو ديکتاتور معدوم به سنت چپ سياسي جهان عرب متعلق بودند و مواضع ضد غربي و ضد اسرائيلي داشتند و سقوط و ادبارشان هم از اين رهگذر اتفاق افتاد. اما وليعهد سعودي اگر ستاره بختش بالا بگيرد، در زمره ديکتاتورهاي راست نظير فرانکو و مارکوس و رژيم هاي نظامي در آمريکاي لاتين خواهد بود که با اغماض و چشم پوشي و همدلي غرب روبه رو مي شدند. در اين صورت نظام سياسي اين کشور تازه از يک اليگارشي خانداني به يک استبداد فردي تبديل مي شود.