لینک کوتاه در کلیبرد کپی شد!http://akhr.ir/4758669
۲.۳K
۱
دنياي اقتصاد/ متن پيش رو در دنياي اقتصاد منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
پاييز سال ۱۹۸۴ بود که عدهاي از دانشآموختگان اقتصادي چين در خارج از شانگهاي گرد هم آمدند تا به اين پرسش پاسخ دهند که چگونه چين ميتواند به غرب برسد؟ آنها ميخواستند نيروهاي بازار را آزاد کنند و کشورشان را از وضعيت فلاکتبار اقتصادي نجات دهند. اما اين اقتصاددانان در عين حال نميخواستند بهگونهاي عمل کنند که ترس بوروکراتها و ايدئولوگهاي حزب را نيز برانگيزانند. به همين دليل آنها راهحل ميانبر را پيشنهاد دادند. طبق برنامه آنها، کارخانهها بايد حق دولت را ميپرداختند؛ ولي در عين حال ميتوانستند مازاد توليدات خود را به قيمت بازار به فروش برسانند. در اين راستا اولين بازار سهام چين در شنزن نيز راهاندازي شد. همچنين در حوزه کشاورزي مالکيت دولتي زمين حفظ شد، ولي در عين حال به کشاورزان اجازه داده شد که محصولات خود را بفروشند. آنها اصلاحات تدريجي و هميشگي را در اولويت قرار دادند و محدوديتهايي براي سن مجاز بازنشستگي تعريف کردند. همچنين حزب کارتهاي ارزيابي براي مديران خود در نظر گرفت. آنها در عين حال بر ارتقاي سيستم آموزشي نيز تمرکز کردند. با انجام اين اصلاحات در حال حاضر بخش خصوصي ۶۰ درصد از خروجي اقتصاد را پوشش ميدهد و حدود ۹۰ درصد از مشاغل نيز توسط همين حوزه خلق ميشود.
در سالهاي متزلزل پس از مرگ مائو، خيلي پيشتر از آنکه چين تبديل به يک قطب صنعتي شود، پيش از اينکه حزب کمونيست روي نوار پيروزي قرار گيرد و به اين باور برسد که چين ميتواند جهان را تغيير دهد، گروهي از دانشآموختگان اقتصاد در نزديکي منطقهاي خارج از شانگهاي گرد هم آمدند. اينجا، جايي بود که به جنگلهاي بامبوي موگانشان معروف بود و دانشآموختگان اقتصاد با بررسي يک سوال در اين نقطه گرد هم آمده بودند: چگونه چين مي تواند به غرب برسد؟
به نوشته روزنامه نيويورکتايمز، اين واقعه در پاييز سال ۱۹۸۴ بود و در آن سوي دنيا نيز رونالد ريگاني بود که وعده صبح روشن آمريکايي داده بود. درحاليکه چين تازه تازه داشت از سالها و دههها فلاکت اقتصادي خود را خارج ميکرد. آنها به موفقيتهايي در داخل چين دست پيدا کرده بودند؛ اما هنوز بيش از سه چهارم مردم کشورشان زير خط مطلق فقر قرار داشتند. دولت تصميم گرفته بود تا همگان کار کنند، هر کارخانه با هر هزينهاي بايد مشغول بهکار شود.دانشآموختگان و محققان اقتصادي که در سمپوزيوم علمي اقتصاددانان جوان شرکت کرده بودند، ميخواستند نيروهاي بازار را آزاد کنند؛ اما در مورد سقوط بازار و بوروکراتها و ايدئولوگهاي حزب ترس داشتند؛ زيرا ميترسيدند که بهدنبال کنترل بازار باشند.
اواخر يک شب آنها به توافق رسيدند: کارخانهها بايد حق دولت را بپردازند؛ اما مازاد توليدشان را به هر قيمتي که خواستند ميتوانند بفروشند. «شو جينگ آن» که هماينک ۷۶ ساله و بازنشسته است، ميگويد: «اين هوشمندانه و يک پيشنهاد راديکال بود و براي اقتصاد چين يک راه ميانبر به حساب ميآمد. در واقع برنامه يادشده از سوي هياتي جوان در اتاق فکر حزب کمونيست طرحريزي شده بود که هيچ سابقهاي در اقتصاد نداشتند.» او ميافزايد: «درحاليکه آنها سرگرم بحث بودند من کلامي سخن نگفتم. من داشتم فکر ميکردم که چگونه اين کار ميتواند نتيجهبخش باشد.»
اقتصاد چين تاکنون رشد خيلي سريعي داشته و براي مدتهاي طولاني است که اين رشد را حفظ کرده است. واضح است که فراموش شود که اين دگرديسي چگونه بهدست آمد که چين را تبديل به يک قدرت جهاني کرد و چگونه موفقيت را روي کوهي از نااميدي به دست آورد. پيشنهادي که «شو» در پاي کوه جنگلهاي موگانشان تحويل حکومت داد، تنها يک قدم ابتدايي براي اين چرخش عجيب و غريب در چين بود.
چين درحالحاضر از نظر تعداد صاحبخانهها، کاربران اينترنت، فارغالتحصيلان دانشگاهي و ميلياردرها در دنيا پيشتاز است. فقر مطلق هم در اين کشور در حالحاضر به زير يک درصد رسيده است و پس از فروپاشي شوروي نيز چين به رقيبي سخت براي ايالاتمتحده تبديل شد. فعلا نيز يک مسابقه مهم و مهيج درحال برگزاري است. با شيجينپينگ، رئيسجمهوري فعلي چين، اين کشور برنامههاي زيادي در خارج از مرزهايش دارد و داخل را نيز تحت کنترل در آورده است. ترامپ هم يک کارزار جنگ علني در حوزه تجارت عليه چين به راه انداخته است که ميتوان آن را جنگ سرد جديد دانست. اين درحالي است که در چين کم و بيش اين سوال مطرح است که چگونه با غرب دست و پنجه نرم کنيم و چگونه اين کار را با خصومت تازه ابراز شده از سوي آمريکا انجام دهيم؟
اين الگو براي مورخان آشنا است، يک قدرت تازه برخاسته، قدرت قديمي را به چالش ميکشد که عارضهاي آشنا به حساب ميآيد. براي دهههاي متوالي ايالاتمتحده، چين را تشويق و کمک کرد و با رهبران آن کار کرد و مردمانش مهمترين شرکاي تجاري آمريکا شدند و هر دو ملت پا به پاي هم بالا رفتند. در اين مدت، هشت رئيسجمهوري آمريکا پذيرفته بودند يا دستکم اميد داشتند که چين در نهايت در برابر قوانين مدرنيزاسيون سر خم خواهد کرد؛ چراکه رونق اقتصادي موتور محرک مردم براي آزادي سياسي است و از اين رهگذر چين به يک کشور دموکراتيک تبديل خواهد شد. از سوي ديگر غربيها انتظار داشتند اگر چين به سمت اصلاحات سياسي نرود، بهزودي زير بار حکومتي اقتدارگرا و بوروکراتيک پوسيده، از هم خواهد پاشيد.
اما هيچکدام از اين موارد اتفاق نيفتاد. در مقابل، رهبران کمونيست چين، بارها و بارها انتظارات را برآورده کردند. آنها آغوش خود را به روي کاپيتاليسم باز کردند؛ درحاليکه خود را مارکسيست ميخواندند. آنها پيشتر براي حفظ قدرت از راهکار سرکوب استفاده ميکردند؛ بدون اينکه کارآفريني يا نوآوري داشته باشند. بهرغم اينکه در محاصره متخاصمان و رقيبان بودند از جنگ پرهيز کردند. البته يک استثنا در اين ميان وجود دارد و آن اين است که در خانه بهشدت به تقويت احساسات ناسيوناليستي پرداختند. آنها بيش از ۴۰ سال است که رشد بيوقفه داشتهاند، آن هم با خطمشيهايي که کتابهاي راهنما ميگويند اغلب اقتصاددانان آمريکايي معتقد بودند به شکست ميانجامد.
در آخر سپتامبر، جمهوري خلق چين نقطه عطفي را به ثبت رساند که نشان ميداد که از لحاظ طول عمر از شوروي پيشي گرفته است. يک روز بعد آنها شصت و نهمين سال حکمراني کمونيستي خود را جشن گرفتند. چين حالا قدم بزرگ خود را برداشته است: يک ابرقدرت جديد با اقتصادي که روي ريل قرار گرفته و درحال تبديل شدن به بزرگترين اقتصاد دنيا است و به زودي سهم بزرگي در دنيا را به خود اختصاص خواهد داد. دنيا فکر ميکرد که ميتواند چين را عوض کند و براي اين کار راههاي زيادي دارد؛ اما موفقيت چين منحصربهفرد بوده است و حالا اين چين است که دنيا را تغيير ميدهد و اين آمريکاييها هستند که متوجه شدهاند دنيا چگونه کار ميکند.
براي اين امر، توضيح سادهاي وجود ندارد که چگونه رهبران چين خود را از مخمصه بيرون کشيدند. دورانديشي و شانس، مهارت و راهحل خشونتآميز و شايد مهمترين آن ترس بوده باشد، حس بحران در ميان جانشينان مائو پس از فاجعه ميدان تيانآنمن و فروپاشي شوروي ميتوانست آنها را تکاني اساسي بدهد. بهرغم اينکه آنها از مصيبتهاي به بار آمده در دوران مائو گذشته بودند، کمونيستهاي چيني مطالعه کردند و از سرنوشت متحدان ايدئولوژيک خود، بهويژه شوروي درس گرفتند و از اشتباهاتي که آنها مرتکب شدند، پرهيز کردند. آنها دو درس اساسي گرفتند: حزب براي بقا نياز به اصلاحات دارد، دوم اينکه اصلاحات نبايد به مسير دموکراتيزاسيون بيفتد. در چين تاکنون بين ديگاههاي متضاد، رقابت بوده است: رقابت بين باز يا بسته، تجربه تغيير کردن يا مقاومت در برابر آن، اما هر بار سعي کردهاند از زيادهروي در هر دو بخش دوري کنند.
افراد بسياري ميگفتند که حزب شکست خواهد خورد. تنش ميان باز بودن و سرکوب يک ملت به بزرگي چين ممکن است به تداوم آن ضربه وارد کند؛ اما اين شايد دقيقا همان چيزي است که چين را در مسير صعود نگه داشته است. اينکه ايالاتمتحده هم ميتواند اين کار را ادامه دهد يا نه سوال ديگري است.
آپاراتچيکهايي که متمايل به سرمايهداري شدند
هيچکدام از حاضران کنفرانس موگانشان نميتوانستند پيشبيني کنند که چگونه چينيها به اين درجه خواهند رسيد و به شکوفايي کمتر از اين فکر ميکردند. آنها از عصر همهمه ميآمدند، در عصري که در دنيا منزوي شده بودند و تجربه کمي هم براي روبهرو شدن با چالشها داشتند. براي موفقيت، حزب مجبور بود در ايدئولوژي تجديدنظر کند و برنامهاي بهتر را براي اجرا به تصويب برساند.
آقاي «شو» براي مثال در رشته ژورناليسم در عصر خونين انقلاب فرهنگي مائو که طي آن هزاران نفر به تيغ اعدام سپرده و ميليونها نفر نيز پاکسازي شده بودند، فارغالتحصيل شده بود. او آن سالها عضو کادر مدرسهاي بود که براساس راهنماي کار، مارکسيسم را در واحد ارتش تدريس ميکرد. بعد از مرگ مائو، او بهعنوان يکي از اعضاي موسسهاي اقتصادي منصوب شد که وظيفهاش احياي اقتصاد بود. اولين کار او اين بود که چه کار کند که کارخانهها در تصميمگيري قدرت بيشتري پيدا کنند. اين کاري بود که وي در آن هيچ تجربهاي نداشت. با اين حال بهعنوان يک خطمشيگذار اقتصادي بهکار خود ادامه داد و اولين بازار سهام چين در شنزن را راهاندازي کرد. در ميان ديگر حاضران کنفرانس موگانشان جوان ديگري به نام «ژو شيائو چوآن» حضور داشت که بعدا به مدت ۱۵ سال رياست بانک مرکزي چين را بر عهده گرفت. از ديگر نفرات ميتوان «لو جيوي» را نام برد که صندوق داراييهاي چين را اداره ميکرد و اخيرا با عنوان وزير امور مالي از کار بازنشسته شده است. در نهايت نيز بايد به نام متخصص حوزه کشاورزي يعني«وانگ کيشان» اشاره کرد که حوزه کشاورزي چين را بهطرزي عجيب رشد داد.
وانگ رياست نخستين بانک سرمايهگذاري چين را بر عهده گرفت و تقريبا به چين براي عبور از بحران مالي شرق آسيا کمک شاياني کرد. او همچنين بهعنوان شهردار پکن، در سال ۲۰۰۸ ميزبان بازيهاي المپيک شد. او حالا سهم قابل توجهي در حزب کمونيست پيدا کرده و معاون شيجينپينگ و نفر دوم چين شده است. کارهايي که اين مردان حاضر در کنفرانس موگانشان انجام دادند يک وجه مهم موفقيت چين را نشان ميدهد: آپاراتچيکهايي (عوامل اجرايي) که کاپيتاليست شدند.
بوروکراتهايي که قبلا خود مانع رشد بودند به موتور رشد تبديل شدند. مقامات متعلق به طبقه نظامي و کنترل قيمتها دست از کار اوليه خود برداشتند و به سرمايهگذاري و رشد شرکتهاي خصوصي کمک کردند. درحالحاضر هر روز، رهبر يک ناحيه، شهر يا استان يک قدم در اين راه برميدارد درست مانند «يان چائوجون» که در ماه سپتامبر يک انجمن تجاري برگزار کرد. «سانيا» کلمهاي بود که آقاي «يان» در اين انجمن گفت و اشاره به اين دارد که وي بايد يک خدمتکار خوب، يک پرستار بچه، يک راننده و يک فرد تر و تميز براي تجارت باشد و خبر داد که منطقهاش از سرمايهگذاري خارجي حمايت قابلتوجهي خواهد کرد. اين از همان اقدامات تجديدنظرطلبانه برجستهاي است که در چين رخ داد اما در شوروي موردتوجه قرار نگرفت. در دو کشور چين و شوروي بوروکراسيهاي عظيم استالينيستي حضور داشتند که در برابر هر تغييري مقاومت ميکردند، رشد اقتصادي را خفه کرده بودند، چرا که اين رشد برتري آنها را تهديد ميکرد.
ميخائيل گورباچف، آخرين رهبر اتحاد جماهير شوروي، سعي کرد با فراهم کردن فضاي باز سياسي، مقاومت اين بوروکراتها را در حوزه اقتصاد بشکند. دههها بعد، چينيها همچنان از وقايع شوروي درس ميگرفتند و اشتباهات آنها را يادداشت ميکردند. حزب کمونيست در سال ۲۰۰۶ يکسري اسناد و ويدئوهاي مستند را جمعآوري کرد و آنها را روي ديويديهاي طبقهبنديشده براي تمامي مقامات در سطوح مختلف فرستاد تا آنها تماشا کنند. حزب مايل به فراهم کردن فضاي باز سياسي نبوده است اما مايل به درجا زدن هم نبود و به همين دليل راه ديگري پيدا کرد. حرکت روبهجلوي چين تدريجي است و بر اساس الگوي موافقت شده موگانشان دنبال ميشود. طرحي که اقتصاد نابسامان چين را به يک شکوفايي بيسابقه رساند.
رهبران حزب اين را حرکت «آهسته و پيوسته» خواندند که مانند يک رود، سنگهاي درونش را به آرامي صيقل ميدهد. بهعنوان مثال به کشاورزان درحاليکه مالکيت دولتي زمين حفظ ميشد، اجازه رشد داده شد تا آنها بتوانند محصولات خود را بفروشند. همچنين آنها محدوديتهاي سرمايهگذاري را از مناطق ويژه اقتصادي برداشتند درحاليکه پيشتر کشاورزان براي فروش محدوديتهايي داشتهاند يا موانعي براي خصوصيسازي وجود داشت که اجازه رشد بيشتر نميداد. آقاي «شو» ميگويد: پيشتر مقاومتي وجود داشت. جلب رضايت اصلاحطلبان و مخالفان يک هنر بود.
اقتصاددانان آمريکايي مردد بودند. آنها استدلال ميکردند که نيروهاي بازار بايد به سرعت عرضه شوند، در غير اين صورت، بوروکراسي براي جلوگيري از تغييرات سريعا بسيج ميشود. ميلتون فريدمن برنده جايزه نوبل، پس از بازديد از چين در سال ۱۹۸۸، استراتژي حزب کمونيست را دري باز شده به روي فساد و ناکارآمدي معرفي کرد. اما چين در مبارزه با مقاومت بوروکراتيک برتري عجيبي داشت. شکوفايي اقتصادي طولانيمدت چين، پيرو يکي از تاريکترين بخشهاي تاريخ اين کشور که با انقلاب فرهنگي همراه بود و حزب را در آستانه فروپاشي قرار داده بود، حاصل شد. در واقع، مازاد اتوکراسي صحنه را براي جانشين مائو، دنگ شيائوپنگ بهگونهاي تنظيم کرد که وي حزب را به سمت مسيرهاي راديکالي باز بيشتري هدايت کرد. اين شامل فرستادن نسلي از جوانترهاي حزب به ايالاتمتحده و ساير نقاط جهان بود تا دوباره اقتصاد مدرن بيشتر کار و تحقيق کنند. برخي اوقات آنها در دانشگاهها ثبتنام ميکردند، گاهي اوقات در مشاغلي مشغول بهکار ميشدند و بعضا نيز به دورههاي کوتاهمدت مطالعاتي ميرفتند. وقتي به کشورشان باز ميگشتند، حزب به آنها ارتقاي شغلي ميداد و امکان مطالعات بيشترشان را فراهم ميکرد.
در عين حال، حزب در آموزش و پرورش سرمايهگذاري کرد، دسترسي بيشتر به مدارس و دانشگاهها را فراهم کرد و به جنگ بيسوادي مطلق رفت. بسياري از انتقادها بر ضعفهاي سيستم چيني متمرکز بوده است و بر معيارهاي مدرنيزاسيون و محدوديتهاي سياسي و تبعيضهايي که عليه دانشآموزان روستايي شده است، تاکيد ميشود. اما سرزمين اصلي چين درحالحاضر بيشترين فارغالتحصيل را نسبت به۴کشور آمريکا، ژاپن، کرهجنوبي و تايوان در حوزه مهندسي و علوم دارد.
در شهرهايي مانند شانگهاي، دانشآموزان چيني از همسالان خود در سراسر جهان بهتر عمل ميکنند. اگرچه براي بسياري از پدران و مادران چيني هنوز اين عملکرد ايدهآل بهحساب نميآيد. بهدليل ثروت جديدي که به دست آمده است، آنها به دلايل سنتي روي آوردهاند، چراکه آموزش را راهي براي تحرک اجتماعي ميبينند. به همين دليل فرزندان خود را در امتحانات ورودي کالجها ثبتنام ميکنند و پس از پايان تحصيلات عمومي، اولياي چيني فرزندان خود را در دورههاي مختلف آموزشي ثبتنام ميکنند. يک تحقيق نشان ميدهد که ارزش بازار آموزشي در اين کشور ۱۲۵ ميليارد دلار است که تقريبا نصف بودجه سالانه نظامي اين کشور ميشود. دليل ديگر براي تحول حزب در سازوکار بوروکراسي نهفته است. برخي تحليلگران ميگويند چين آغوش خود را به روي اصلاحات اقتصادي باز کرده اما در مقابل اصلاح سياسي مقاومت به خرج ميدهد.
در واقع، حزب پس از مرگ مائو تغييراتي داشت اما به سمت انتخابات آزاد يا داشتن دادگاههايي مستقل حرکت نکرد. براي مثال، حزب محدوديتهايي براي سن مجاز بازنشستگي تعريف کرد که اجازه ميداد بوروکراتهاي ناکارآمد را به راحتي از سيستم حذف کنند. همچنين حزب کارتهاي ارزيابي براي مديران خود در نظر گرفت که عمدتا مربوط به عملکرد آنها در حوزه اقتصادي بود و براساس گزارشهاي آن کارتها تنبيه و پاداش در نظر گرفته ميشد. «يوئن يوئن آنگ»، استاد علوم سياسي در دانشگاه ميشيگان ميگويد: «اين تغييرات ظاهرا جزئي، اثرات بينظيري داشتند و ميزان پاسخگويي و رقابت را در سيستم بالاتر برد.» اين استاد دانشگاه تصريح ميکند که چين يک اتوکراسي با ويژگيهاي دموکراتيک دارد.
با رشد اقتصاد موجي از مقامات کار حکومتداري را رها کردند و به سوي تجارت شتافتند. در طول زمان، نخبگان حزب به انباشت ثروت روي آوردند و همين امر موجب شد تا آنها با قدرت بيشتري از خصوصيسازي حمايت کنند تا اينکه به کنترل آن بپردازند. در کنفرانسي که اواخر سال گذشته برگزار شد، يکي از مقامات چين در گزارشي اعلام کرد که درحالحاضر بخشخصوصي ۶۰ درصد از خروجي اقتصادي چين را پوشش ميدهد و حضور ۸۰ درصد از کارگران در شهرها و ايجاد ۹۰ درصد از مشاغل به عهده همين بخش است. «جيمز ني»، مدير و موسس «Mlily» که سازنده تشک در چين است، ميگويد: «من به ندرت مقامات چين را ميبينم. من شغل ايجاد ميکنم، موجب افزايش درآمد مالياتي آنها ميشوم. پس چرا آنها بايد مزاحمم شوند؟»
در سالهاي اخير، شيجينپينگ، رئيسجمهوري چين تلاش کرده است تا قدرت حزب را در داخل شرکتهاي خصوصي تضمين کند. او همچنين شرکتهاي دولتي را با يارانه تقويت کرده، درحاليکه مراقب موانع رقابت خارجي نيز هست. او همچنين از شرکتهاي فناوري آمريکايي تقاضاي معاوضه فناوري در مقابل دسترسي به بازار را داشته است. در انجام اين کار، او گفته که حکومت چين تغييرات زيادي داشته است و بايد نقش رهبري را در اقتصاد داشته باشد. اين امر ميتواند به خلق «قهرمانان ملي» که ميتوانند با آمريکاييها در حوزه فناوري رقابت کنند، منجر شود. اين اقدامات او با واکنشهايي در واشنگتن همراه شده است.
بازگشايي اقتصادي
در ماه دسامبر، حزب چهلمين سال اصلاحات و بازگشايي اقتصادي خود را که موجب اين تغييرات شگرف شده است، جشن ميگيرد. از هماينک رويه ظفرمندانه خود را در بوق و کرنا کردهاند و شيجينپينگ خود را در مرکز اين تبليغات و پروپاگاندا قرار داده و خود را عامل اصلي اين پيروزي معرفي ميکند. او قدرتمندترين رهبر حزب از زمان دنگ شيائوپينگ است و جالب اينکه او فرزند يکي از رهبران حزبي است که در خدمت دنگ بوده است. اما همانطور که خود را ميراثخوار دنگ ميداند، راه خود را هم مهم ميپندارد. دنگ حزب را تشويق کرد که براي کمک به خارج از مرزها نگاه کنند؛ درحاليکه شيجينپينگ به داخل متکي است و از نزديکي بيش از حد به خارجيها هشدار ميدهد. بهنظر ميرسد که شيجين پينگ، از بازگشايي مرزهاي اقتصادي که دنگ تشويقکنندهاش بوده کمي فاصله گرفته است.
عمده ريسکهايي که چين در اين خصوص انجام داده است، به سرمايهگذاري و تجارت مربوط ميشود. اين يک قمار ناباورانه براي کشوري بود که روزگاري همچون کرهشمالي امروزي در دنيا تک و تنها افتاده بود، اما چين با موج جهاني شدن همراه و غول کارخانهسازي در دنيا شد. چين درها را نه تماما اما به روي اينترنت باز کرد و همين موجب شد تا رهبر حوزه فناوري در جهان شود. او نصايح خارجيها را گوش داد و همين به شکلدهي مجدد سيستم بانکداري اين کشور کمک شاياني کرد و يک سيستم قانوني قابلتوجه براي شرکتهاي مدرن به نگارش در آورد. البته حزب اين روزها ترجيح ميدهد روايات متفاوتي را ارائه دهد و موفقيت موجود را صد درصد ساخت چين اعلام کند. اما پکن خوب ميداند که تحولات بزرگ چين در سايه کمکهاي دشمنان سابق پکن بهدست آمده است.
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد