دیپلماسی مهندسان یا کودتای نظامیان؟
شرق/ متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست «تاريخ را بايد از کساني که در صحنه بودهاند، پرسيد» (هانا آرنت)؛ وگرنه کودتا ديپلماسي نام ميگيرد که در اينجا گرفته است و هيچکس کودتاي 28مرداد و سقوط دولت ملي را که هنوز به تبعاتش را ميپردازيم، ديپلماسي نخوانده است؛ زيرا هيچکس ديپلماسي را از سوي نظاميان باور نميکند. کار نظاميان در «جهان تخصصگرايي»، دفاع از کشور و مرزها و در صورت سرپيچي از اين قانون به هر بهانهاي مانند کودتا، محاکمه، زندان و... است؛ بهويژه اگر به خاطر منافع بيگانه عليه دولت ملي و منتخب مردم باشد. روزنامه محترم «شرق» در تاريخ هفتم آذر مقالهاي از جناب آقاي فريدون مجلسي منتشر کرد که از ابتدا نقدي به مصاحبه مهندس توسلي داشته که گويا به اسطورهشدن مصدق، قهرمان مليشدن نفت، اعتراض کردهاند که اسطورهشدن بعد از مرگ در تاريخ کشورها به خاطر کاري «بزرگ» براي آن کشور است؛ چون مليشدن صنعت نفت و... . در زماني که ما از سوي انگلستان غارت ميشديم تاجاييکه رضاشاه وقتي قرارداد نفت را به دليل بيسوادي در بخاري انداخت و خود بعدها گفت «تابهحال ما افراد قبلي را که قرارداد نفت را منعقد کردند، نفرين ميکرديم و حالا 30 سال بعد ما را نفرين خواهند کرد». 1. زيرا با قرارداد قبلي بعد از 60 سال تمام تأسيسات شرکت «بريتيشپتروليوم» به ايران تعلق ميگرفت و حالا با سوختن پرونده، فقط چند شيلينگ به قيمت هر بشکه نفت اضافه شد (کتاب نفت، قدرت و اصول). 2. زماني که در قرارداد بعدي رضاشاه جلسه با نمايندگان شرکت نفت را خود اداره کرد و تنها بر صندلي نشسته بود، فروغي، داور، تقيزاده و... روي زمين نشسته بودند، فريزر، نماينده شرکت نفت، گفت «اعليحضرت همه چيز را بهتر ميفهمند» و رضاشاه در جواب او گفت «اينها بيش از نوک ماغ خود را نميبينند و من تا آخر دنيا را ميبينم». (نقل به مضمون از کتاب فوق) نويسنده متأسفانه فراتر رفتهاند که کاري که قوامالسلطنه درباره آذربايجان انجام داد و بعد مصدق مکمل آن را در مجلس در لايحهاي به تصويب رساند، متأثر از دربار پهلوي در زمان محمدرضا پهلوي که هنوز جوان 22-23سالهاي بيشتر نبود، معرفي کردهاند. پادشاهي که در 19سالگي فروغي برايش رأي اعتماد از مجلس دوره سيزدهم زمان رضاشاه که فرمايشي بود، گرفت و در همان زمان نيز با اعتراضاتي از سوي روشنفکران و... همراه شد و فروغي بهناچار استعفا داد و مجددا خانهنشين شد؛ زيرا بعد از ديکتاتوري رضاشاه، انتظار ميرفت حداقل انتخابات جديدي انجام دهد. البته او جزء فراماسونها بود که در زمان وزارت دارايياش، تمام هزينههاي انگلستان در اشغال ايران و رشوهها به چند نفر، وثوقالدوله، نصرتالدوله و صارمالدوله، براي مستعمرهکردن ايران داده که مصدق گفت «عجب معامله خوبي که بعضي براي اختناق در کشور ما پول بگيرند» (از کتاب فولاد قلب). 3. نويسنده گفته است: «با ادامه اشغال آذربايجان از سوي شوروي و در شوراي امنيت و دادگاه لاهه در قضيه نفت و... يعني شاه وظايف خود را بهخوبي انجام داده است! و خط بطلان بر رجال آن دوره مانند قوامالسلطنه تا مصدق به راحتي کشيدهاند و البته کار تشريفات را مهمتر از «عمل سياسي» رجال فوق معرفي کردهاند. کار در دادگاه لاهه را ناموفق، بدون دليل و مدرک خواندهاند؛ کاري که تنها کار مصدق بود که با تحصيلات حقوق در فرانسه و سوئيس، با بهرهگيري از قوانين انگلستان، بعد از جنگ جهاني دوم که حزب کارگر دولت را در دست گرفت و به مليکردن صنايع فولاد و زغال پرداخت، استفاده کرد؛ تاجاييکه قاضي انگليسي به نفع ايران رأي داد و دنباله آن در شوراي امنيت که با کار ايران مليکردنها براي کشورهاي نفتي به رسميت شناخته شد؛ تاجاييکه مصدق در بازگشت از لاهه و... در سفر به مصر در زمان دولت «نحاسپاشا» -دولت ملي مصر- او را از فرودگاه با استقبال بيسابقهاي به هتل مخصوص بردند و بعد هم مصر به مليکردن کانال سوئز پرداخت و حتي مليکردنها در بسياري کشورها تا جايي که گفته شد «کودتا عليه مصدق در ايران به خاطر آغاز مليکردنها در کشورهاي نفتي بود» از پير سالينجر، مشاور کندي و فورد و روزنامهنگار معروف آمريکايي که بايد اضافه کنم «بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتي برد».در مورد آذربايجان که بعد از جنگ جهاني دوم در اشغال روسها با دولتي خودساخته به اصطلاح در زمان قدرت استالين بود، قوامالسلطنه با تشکيل حزب دموکرات در برابر حزب توده اکثريت مجلس را حزب او برنده شد. او در اولين فرصت به مسکو رفت و آنجا در ديدار با استالين و وعده قرارداد نفت شمال درعوض تخليه ايران از نيروهاي وابسته به آن تلاش کرد به هنگام بازگشت مصدق لايحه خاصي به اين مضمون به تصويب برساند: «که هرکس قراردادي با خارجيها و... منعقد کند به عزل از دولت و زندان محکوم خواهد شد». نقل به مضمون اينکه فرمودهاند مردم در آن زمان 80 درصد بيسواد و رعيت و از منافع خود ناآگاه بودند و... ايشان متأسفانه توجه نکردهاند کشوري که با همان شرايط اجتماعي اولين کشور در منطقه بود که به خاطر رشد جامعه شهري مترجمان، بازار، روشنفکران و... انقلاب مشروطه کرده بود؛ بهعلاوه با فتاواي روحانيوني همچون نائيني، طباطبايي، بهبهاني، مازندراني بهويژه خراساني که معتقد بود «امور شرعي مربوط به ماست امور عرفي مربوط به خود مردم است». مشروطهاي که بر اين مبنا بود: «شاه بايد سلطنت کند نه حکومت». امري که شاه با انتخابات فرمايشي در سالهاي 1327 براي افزايش قدرت خود، انحلال مجلس و... تشکيل مجلس مؤسساني انجام داد که قوامالسلطنه پيام داد «با اين کارت کشور را به انقلاب خواهي کشاند» و دکتر مصدق اظهار کرد «اينکه بازگشت به دوره قاجار شد» و تلويحا نياز به انقلاب مشروطهاي ديگر. در مورد مذاکره يکبار استوکس، نماينده شرکت نفت، براي مذاکره آمد که بعد از دو، سه روز دلواپسان آن زمان دورهاش کرده و گفتند «برو ما او را ساقط ميکنيم». دلواپساني از باند سيدضيا و دربار در مجلس که اگر دکتر ظاهري از رجال آنگلوفيل سرفه ميکرد، رأي مثبت به لايحهاي ميدادند و اگر عطسه ميکرد، رأي منفي شب قبل از رأي به هر وکيلي پنج هزار تومان آنزمان که پنج ميليون امروز بود، برده و ميدادند. درباره وساطت بانک بينالملل و... و برنامه غرامت براي پرداخت غرامت چون مکزيک 800 ميليون دلار تقريبا آماده شده بود، منتها انگلستان و شرکت نفت طلب عدمالنفع دوره باقيمانده قرارداد را ميکرد. در ضمن مصدق معتقد بود مبلغ غرامت بايد مشخص شود که شرکت قبول نکرد. در مورد پيشنهاد رحيميان که گفتند «درمورد نخستوزيري مصدق که او رد کرد و گفت «الان وقتش نيست چون کشور در اشغال متفقين است». بعد هم آنجا که بيانصافانه فرمودهاند «مصدق سياسي نبود و حقوقدان بود». اولا اين دو با هم تعارضي ندارد، ثانيا قبول نخستوزيري او دقيقا يک کار سياسي بود که رقيب را که سيدضيا بود و در دربار منتظر رأي مجلس نشسته بود و همچنين سفير انگليس را شوکه کرد زيرا «با پيشنهاد جمال امامي از رجال انگلوفيل و طرفدار سيدضيا که به صورت طنز پيشنهاد نخستوزيري به او داد که او قبلا قبول نکرده بود، فورا جواب داد «همراه با قانون مليشدن نفت ميپذيرم» بايد در محيطهاي فرهنگي و بازار انقلابي موج شادي ايجاد کرد که در واقع چون نيک بنگريم «انگلستان ميگشت رذلترينها را بر ما حاکم کند». مصدق- و کندي بعد از دوره جمهوريخواهان، وقتي به قدرت رسيد گفت «ما پول دادهايم و نفرت خريدهايم». (کتاب سيماي شجاعان) و در کتابي گفت «ما کثيفترينها را در کشورهايي به حکومت رساندهايم». (کتاب استراتژي صلح و آيزنهاور که در واقع با انگليسها در کودتا همراه شد و... وقتي به تهران آمد و به مجلس سنا رفت، به هنگام بازگشت در سناي آمريکا گفت «من از ديدگان اين مردم فهميدم که کمکهاي ما بدانان نرسيده است». امري که دکتر مصدق در آغاز حکومتش در زمان دموکراتها به آمريکاييها پيام داد «نميخواد به ما کمک کنيد به انگليسها فشار بياوريد طلبهاي ما را بدهند». در مورد هويدا و بازرگان هم مطالبي فرمودهاند که در اولي روزي در مجلس بيستويکم در جواب پزشکپور نماينده مجلس که «گفت تو شخص دومي» و او جواب داد «مملکت يک شخص بيشتر ندارد و ما همه نوکر اوييم و شخص دوم نداريم». 4. و يکبار در اواخر کار در برابر روزنامهنگاران براي آزادي مطبوعات گفت «فکري هم به حال من بکنيد». که تلويحا من هم آزاد نيستم. پانوشتها ازکتاب نفت، قدرت و اصول، مصطفي علم ص70تا80، ترجمه غلامحسين صالحيار، از مصطفي اسلاميه ص1014-4- از کتاب نهضت خداپرستان سوسياليست.