سرمقاله جوان/ دانشگاه و تحول راهبردی در علم و فناوری
روزنامه جوان/ « دانشگاه و تحول راهبردي در علم و فناوري » عنوان يادداشت در روزنامه جوان به قلم محمدجواد اخوان است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد: از مهمترين مؤلفههاي اقتدار ملي يک کشور، قدرت علمي است که از ظرفيتسازي در حوزه دانش و فناوري نشئت ميگيرد. در کشور ما نيز به برکت انقلاب اسلامي و روحيه اعتمادبهنفس ملي ناشي از آن، گامهاي بزرگي در اين مسير برداشتهشده و حوزه علم و فناوري يکي از حوزههاي پيشتاز و البته پيشبرنده پيشرفت کشور است. در اين ميان، دانشگاهها کانون اصلي اين حوزه به شمار رفته و انتظار ميرود که نقش فعالتري در اين عرصه ايفا کنند. اينک به مناسبت «روز پژوهش» به مهمترين انتظارات انقلاباسلامي از دانشگاه در اين حوزه ميپردازيم: ۱- دانشگاه مسئلهمحور: پيشنياز اين تحول دائمي، اصلاح نگاه به دانشگاه است، بهگونهاي که در تعبيرات حضرت امام خامنهاي (مدظلهالعالي) نيز مشاهده ميگردد «درگير شدن دانشگاه با مسائل کشور» و بهطورکلي «رويکرد مسئلهمحور و کارگشايانه» بايد در دانشگاه ساري و جاريشده و نگاه جامعه به دانشگاه نيز بر همين اساس تنظيم گردد. نمونههايي که پيشتر نيز در بيان معظمله مورداشاره قرارگرفته است، همچون حوزههاي اقتصاد، صنعت، آسيبهاي اجتماعي و زنجيره چرخه توليد و مصرف بهخوبي نشان ميدهد که چرخهاي پيشرفت کشور تا چه حد منوط به تحول و نقشآفريني هرچه بيشتر مراکز علمي و بهخصوص دانشگاههاست. اگر در بسياري از حوزهها کاستيهايي مشاهده ميگردد به اين نقطهضعف در حوزه دانشگاهي بيارتباط نيست. البته اين مهم نيازمند عزمي مديريتي از سوي مسئولان اجرايي نيز هست که در جاي خود شايسته بررسي و مداقه بيشتر است. ۲- توليدکنندگي دانش: پس از اصلاح نگاه بنيادين، نقطه ابتدايي تحول دائمي در دانشگاهها تبديل رويکرد «مصرفکنندگي علم» به «توليدکنندگي علم» است و اين مهم تحقق نمييابد مگر با تقويت روحيه خودباوري و اعتمادبهنفس ملي در اصحاب دانشگاه و پژوهش و جوشيدن چشمههاي تلاش مجاهدانه و خستگيناپذير در مسير جهاد علمي. ۳- تحول در علوم انساني: نگاه بومي و اسلامي انقلاباسلامي در حوزه دانش و پژوهش در ابعاد مختلفي قابلفهم و مداقه است، اما در حوزه علوم انساني اين نگاه، ويژه و داراي آرمانهاي متعالياي است. اکنون نزديک به چهار دهه است در محافل علمي و حاکميتي از لزوم تحول در علوم انساني و اسلامي سازي آن سخن به ميان ميآيد و انصافاً تلاشهايي نيز در اين زمينه انجامگرفته، اما معالأسف حاکم شدن نگاه سليقهاي بر برخي مقامهاي ذيربط، فقدان برنامه بلندمدت و نيز تلاش بيوقفه جريان غربگراي قدرتمند در حوزه علوم انساني دانشگاهها، سبب شده عملاً راه زيادي را همچنان در پيش داشته باشيم. اکنون يکي از محورهاي تحول دانشگاهها فعال شدن در اين مسير و شتاب بخشي به آن است. ۴- عبور از رکود علمي: در عين تحول اسلامي و بومي در علوم، عبور از رکود و درجازدگي علمي نيز ضرورتهاي حوزه علوم انساني است. علوم انساني براي آنکه بتواند به پرسشهاي مهم و کاربردي جامعه و مطابق با مقتضيات زماني و مکاني پاسخ دهد، بايد از قالبهاي کليشهاي عمدتاً ترجمهاي موجود که متعلق به سالها پيش و بهدوراز مقتضيات کشور ما تعريف گرديده خارجشده و در اين ميان ميتوان از برخي رهيافتهاي روز دنيا که تنوع شرايط جوامع را به رسميت ميشناسند بهره جست. ۵- دانشگاه اميدآفرين: دانشگاه بهعنوان کانون تحرک علمي و مرکز حضور جوانان پرشور، نقش موتور محرک پيشرفت جامعه را هم ايفا ميکند و يأس و نااميدي و يا اميدواري و خودباوري جوانان دانشجو و پژوهشگر دانشگاهي در تغيير گرايشهاي مثبت و منفي جامعه مؤثر است. ازاينرو تحول دانشگاه بايد در مسيري تعريف گردد که مولد احساسات مثبت و انگيزشهاي مفيد اجتماعي باشد. ۶- هدفمندي: توجه به هدفمند کردن تحقيقات و پژوهشها» نکته ضروري ديگر براي تحول دانشگاهها است که دو هدف اساسي «تأمين نيازها و حل مسائل کشور» و «رسيدن به اوج و مرجعيت علمي و حضور در جمع سرآمدان جهاني علم» غايت اين هدفمندي خواهد بود. ۷- آمايش آموزش عالي: مسئله آمايش آموزش عالي نيز از محورهايي است که در تحول دائمي دانشگاه بايد بدان توجه داشت. توجه به اين ضرورت، موجب تقسيمکار ملي ميان دانشگاهها در بخشهاي مختلف علمي و سهولت در همافزايي، برنامهريزي براي رشد علمي و ارزيابي وضع علمي کشور ميگردد. ۸- حاکم شدن اسناد بالادستي: در حال حاضر اسناد بالادستي مفيدي وجود دارد که به دليل اعمال سلايق شخصي مديريتي و فقدان انديشه راهبردي در برخي مسئولان، مورد غفلت واقع ميشوند. اسنادي همچون «سند آمايش آموزش عالي» و «نقشه جامع علمي کشور» بخش مهمي از اهداف نظام در اين حوزه را معين و قابلدسترسي نموده که متأسفانه به دلايلي کمتر موردتوجه قرارگرفته است. به نظر ميرسد حاکم شدن سندي همچون «نقشه جامع علمي» نيازمند جهدي تمامعيار از بدنه دانشگاهي است، بهگونهاي که به مطالبهاي ملي و نخبگاني تبديلشده و مديراني که تعمداً مانع اجراي آن ميگردند، ناچار به تن دادن به اجراي چنين سند بالادستياي شوند.