سرمقاله ابتکار/ بازی تکراری عوامفریبی
ابتکار/ « بازي تکراري عوامفريبي » عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار نوشته عليرضا صدقي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد: گويا برخي شخصيتها در سپهر سياست ايران تصميم دارند که با هر بهايي و به هر دليلي، در صحنه حاضر باشند و هرگز از موجسواري و عوامفريبي فاصله نگيرند. آنها با بهانه و بيبهانه، مقابل تريبون يا ميان مردم قرار ميگيرند و گاه با اظهارنظرهايي خارقالعاده و عجيب، اذهان سياستپيشگان را مشوش و برآيند تعادل اجتماعي را بر هم ميزنند. جالب آنکه در اينگونه اظهارنظرها و اعلام مواضع هم هيچ خلاقيت و نوآوري خاصي ندارند و بر مواضعي تکيه ميکنند که از سالها پيش با آنها شناخته شدهاند. اين بار هم اعلام موضع از سوي رئيس دولتهاي نهم و دهم، موجي از واکنشها را در پي داشته است. البته به نظر ميرسد يکي از اهداف اصلي محمود احمدينژاد از طرح چنين بحثهايي همين ديدهشدن و شنيدهشدن باشد. او در سفر به سنندج، دولت را به بيکفايتي متهم کرده و از رئيس آن خواسته است که استعفا دهد. اظهارنظري که هيچيک از دلسوزان کشور و نظام بر آن صحه نميگذارند و مخالف تمام موازين امنيتي، سياسي، عرفي و اخلاقي محسوب ميشود. گرچه علاقهمندي جريان احمدينژاد به در بنبست قراردادن نظام و کشور، امروز بر هيچکس پوشيده نيست؛ اين مسئله را در حال حاضر نهتنها سياستورزان و نخبگان سياسي و اجتماعي بلکه طيفها و گروههاي مختلف اجتماعي ميدانند و به آن اذعان دارند. توصيه به «بيدولتي» و ترويج و تبليغ ايجاد نوعي «آنارشيسم اداري ـ حاکميتي» در کشور، مسئلهاي است که تنها از سوي «براندازان» و مخالفان «تماميت ارضي» ايران به شکلي آشکار و روشن دنبال ميشود. حال پرسش اصلي اينجا است که چرا رئيس جمهوري دولتهاي نهم و دهم دست به چنين اقدامي زده است؟ آيا احمدينژاد و اعوان و انصارش «نقشه راهي» جداي از تمام مسئولان و ارکان نظام را دنبال ميکنند؟ دلايل همموضعبودن «احمدينژاد» و «دشمنان قسمخورده» جمهوري اسلامي چيست و چرا هر دو جريان يک راه و مسير در پيش گرفتهاند؟ و پرسشهاي بيشمار ديگري که در صورت ادامه وضعيت فعلي، هيچگاه نميتوان پاسخي درخور و قابلتوجه براي آنها پيدا کرد. به هر روي، چنين روي شاخه جمهوري اسلامي نشستن و آن را از بيخوبن بريدن، هيچ نشاني از عقلانيت را بازتاب نميدهد. مگر آنکه اين بريدن شاخه نظام به اميد آيندهاي «دور» و «موهوم» باشد. اما فارغ از اين نکات کليدي در عرصه سياست، مسئله بر سر تاثيرات و پيامدهايي است که چنين اظهارنظرهايي در جامعه ايجاد ميکند. رئيس دولتهاي نهم و دهم که با اجراي «ناقص»، «غيرکاربردي»، «غيراصولي» و به دور از نظرات «کارشناسي» طرح هدفمندي يارانهها، کشور، مردم و بهخصوص «طبقات فرودست» را فقيرتر کرده و بسياري از جمعيت کشور را به مرز «فلاکت» رساند، اين بار گفته است يارانهها بايد «20 برابر» شود و اگر دولت نميتواند اين کار را انجام دهد، بهتر است که رئيس جمهوري استعفا دهد. چنين اظهارنظرهايي بيش از هر چيز «احساسات»، «عواطف»، «نگرانيها»، «دلمشغوليها» و «مشکلات» مردم را نشانه ميرود. شنونده ناآشنا به مسائل سياسي، اجتماعي و اقتصادي اين حرفها، که در حال حاضر با انبوهي از مشکلات و مسائل دست به گريبان است، «اميدي غيرواقعي» پيدا کرده و تصور ميکند ممکن است مردي از جنس احمدينژاد پيامآور روزهاي «بهتر» براي او باشد. حال آنکه اندک مطالعه و شناختي از «سادهترين مباحث اقتصادي» نشان ميدهد که امکان ايجاد چنين رويکردي در دولت نه «عقلاني» است و نه «امکانپذير». جالب آنکه احمدينژاد و جريان حامي او اين مسئله را بهتر از هر کسي ميدانند. آنها خودشان به خوبي خبر دارند که با چنين طرحها و ايدههايي چه بر سر اين کشور و منابع سرشار آن آوردهاند. آنها ميدانند که فلاکت را در کشور به بالاترين حد ممکن رساندند و اجازه استفاده و بهرهمندي از ظرفيتها و منابع داخلي را به هيچيک از گروههاي اجتماعي ندادند. آنها واقفند که «بيبرنامگيها» و کنشهاي «غيرکارشناسي» چه بلايي بر سر صندوق ذخيره ارزي آورد، چه مشکلاتي را براي ارکان اقتصادي بخش خصوصي ايجاد کرد و چه هزينههايي را براي کشور به ارمغان آورد. با تمام اينها بايد از احمدينژاد و جريان پشتيبان او سوال شود که چرا با دميدن در تنور دوگانه «آنارشيسم اداري ـ حاکميتي» و «افزايش انتظارات و توقعات ناممکن»، سعي در تضعيف بيشازپيش دولت مستقر در نظام جمهوري اسلامي دارند. آيا اين تنها يک دعوا و مجادله سياسي ـ جناحي است يا ريشه در مسائلي ديگر دارد؟ آيا احمدينژاد و يارانش فردايي خطرناک، ناامن، پرآشوب و ملتهب را براي جامعه ايران روا دارند و آيا هيچ نهاد و سازمان و مسئولي نبايد در برابر اينگونه اظهارنظرهاي خطرساز موضعگيري کند؟