بن صدام؛ شباهت های ولیعهد عربستان و دیکتاتور معدوم عراق
شوراي راهبردي روابط خارجي/ سياستهاي محمد بن سلمان، وليعهد سعودي در داخل و خارج از عربستان از جمله خفقان داخلي در عين اصلاحات ظاهري، تجاوز به حاکميت ديگر دولتها و سرسپردگي به قدرتهاي خارجي باعث شده است که برخي او را با صدام مقايسه کنند. داود احمدزاده| در مقايسه بنسلمان با صدام حسين شايد اولين مسئلهاي که به ذهن متبادر ميشود اين باشد که آيا وليعهد سعودي نيز به سرنوشت ديکتاتور عراق دچار خواهد شد يا شرايط عربستان با عراق فرق ميکند؟ اما قبل از پاسخ به اين سوال، بايد اين موضوع بررسي شود که محمد بن سلمان تحت چه شرايطي و با حمايت کدام بازيگران خارجي در مسير صدام شدن گام بر مي دارد. با توجه به حمايت همهجانبه شخص دونالد ترامپ و رژيم رژيم صهيونيستي و برخي متحدان منطقهاي از محمد بن سلمان، به رغم افشا شدن نقش وي در قتل جمال خاشقجي و نيز تداوم سياست جنگطلبانه وي در يمن، سوريه و مناطق ديگر، احتمالا شرايط به سمت و سوي تنش بيشتر و گسترش جنگ در منطقه پيش خواهد رفت. در پشت پرده باقي ماندن بنسلمان در قدرت، علاوه بر شخص ترامپ، داماد وي، جرد کوشنر نيز بسيار تاثيرگذار است. کوشنر به عنوان مهره وزين لابي صهيونيستي در سناي آمريکا و کاخ سفيد براي ادامه جنگ در منطقه و نيز تداوم انتقال پترودلارها به گروههاي ثروتمند آمريکايي يعني همان صاحبان کارخانجات عظيم نظامي، تلاش وافري ميکند. درواقع نقش اصلي شکلگيري مثلث شوم شامل عربستان، رژيم صهيونيستي و آمريکا در منطقه در راستاي تداوم سياستهاي جنگطلبانه را کوشنر برعهده دارد. بنابراين ما شاهد هستيم عليرغم اعتراضات بسيار گسترده داخل آمريکا و جهتگيريهاي ضد بن سلمان در کنگره توسط دموکراتها، ترامپ علنا اعلام کرده که با وجود اسناد سازمان سيا و دستگاههاي امنيتي در ارتباط با نقش بنسلمان در قتل خاشقجي، به دليل منافع اقتصادي و نيز وجود ايران در منطقه به عنوان عنصر تهديدگر منافع آمريکا و رژيم صهيونيستي حاضر نيست در وضعيت موجود از حمايت بن سلمان دست بکشد و هرگونه بياعتنايي به وليعهد سعودي را به معناي بيثباتي داخلي در عربستان و نيز تضعيف موقعيت اين رژيم در قبال ايران تلقي ميکند. لذا گوش ترامپ و کوشنر به اعتراضات حزب مخالف جمهوريخواه يعني دموکراتها مبني بر لزوم برخورد با وليعهد سعودي و تحريم عربستان بدهکار نيست و همچنان در راستاي گسترش روابط با اين رژيم گام برميدارند. اين در حالي است که حفظ و ابقاي شخص سلمان در قدرت ميتواند آتش جنگ را در مناطق بحرانزايي چون يمن و سوريه شعلهور نگه دارد. در مورد بحران يمن ما شاهد هستيم که به رغم موضعگيري بيشتر کشورهاي منطقه و جهان مبني بر پايان جنگ و جلوگيري از کشتار زنان و کودکان بيدفاع يمني، ائتلاف به رهبري عربستان همچنان بر طبل جنگ ميکوبد و با بمباران مناطق مسکوني شرايط انساني را وخيمتر از گذشته ميسازد. اين در حالي است که در سوئد سران فرماندهان گروه انصارالله يمن با شرايط قانوني و ادله حقوقي در صورت پايان دادن به بمبارانهاي هوايي و باز شدن بنادر تحت محاصره گروه ائتلاف به رهبري عربستان حاضر به مذاکره شدهاند. از سوي ديگر ايران نيز به رغم تمام فشارهاي همهجانبه آمريکا، رژيم صهيونيستي و همسويي و همگامي عربستان با اين سياستهاي ضدايراني خواستار راه عادلانه براي پايان بخشي به بحرانها و آغاز مذاکرات رودررو با کشورهاي منطقه بدون دخالت نيروهاي بيگانه شده است. در خصوص مقايسهاي که ميان بنسلمان و صدام صورت گرفته بايد گفت خاندان سعودي و سيستم حکومتي عربستان يک سيستم اقتدارگرا است؛ لذا ميتوان شباهتهايي ميان اين رژيم با رژيم صدام حسين پيدا کرد و ميتوان حتي اين چنين استنباط کرد رويکردي که کليت غرب در حمايت از تجاوزگريهاي شخص صدام داشتند در دوره ترامپ نيز اين رويکرد اشتباه در حمايت از بنسلمان به عنوان يک فرد مستبد و اقتدارگرا در منطقه در حال پيگيري است. چنانکه در دوره صدام پيشرفتهترين سلاحهاي جنگي از سوي آمريکا، فرانسه و برخي ديگر از کشورهاي غربي براي جلوگيري از نفوذ ايران در منطقه و به ظن خودشان ساقط کردن نظام نوپاي انقلاب اسلامي در اختيار صدام قرار داده شد. در مقطع فعلي نيز همين سياست تحت عنوان سياست ائتلافهاي منطقهاي ضد ايران به رهبري عربستان در منطقه در حال ظهور و شکلگيري است. ائتلافهايي نظير ائتلاف ناتوي عبري عربي که اقتباسي کور از پيمان نظامي ناتوي غربي است به عنوان يک سناريوي محتمل از سوي آمريکاييها در حال طراحي و راهاندازي در منطقه عليه ايران است. همچنين تلاش ميشود که پيوند رژيم صهيونيستي با کشورهاي عربي به خصوص عربستان سعودي به عنوان مخالف اصلي جمهوري اسلامي در منطقه تحت عنوان معامله قرن به نوعي تثبيت و تقويت شود. لذا تمام سياستهاي گذشته غرب در حال تکرار در منطقه است. در آن زمان نيز صدام مدام از بحث شيعيان تحت عنوان نيروهاي عجم و شيعه و نفوذ آنها در مناطق سنينشين به عنوان خطر جدي براي کشورهاي عربي سخن ميگفت. همين واژگان امروز به نوعي توسط بنسلمان بارها تکرار شده است مبني بر اين که ظهور هلال شيعي و تقويت ايران به معناي تقويت هرچه بيشتر کشورهاي محافظهکار عرب است و پيامد آن بيثباتي و بحران در منطقه خواهد بود. لذا مشاهده ميکنيم که اين سناريوي خيالي با طراحي آمريکا و رژيم صهيونيستي براي ايجاد آشوب بيشتر بين کشورهاي جهان اسلام از يک سو و فروش سلاح تحت عنوان تز گاوهاي شيرده از سوي ديگر از جانب آمريکاييها دنبال ميشود. نتيجه چنين سياستي تداوم بحران در روابط ايران و عربستان و برخي از کشورهاي همسو با رياض در منطقه خواهد بود. اين در حالي است که آمريکاييها براي تنشآفريني و غارت بيشتر ثروت منطقه به شخص بنسلمان نياز دارند. چرا که از يک سو سرسپردگي وي به کاخ سفيد نسبت به پادشاهان قبلي سعودي بيشتر است و از سوي ديگر هماهنگي و همراهي وي با رژيم صهيونيستي به عنوان متحد استراتژيک آمريکايي بيش از گذشته قابل مشاهده است که اين به مفهوم تداوم چرخه بحران و جنگ در منطقه خواهد بود. در عين حال روش اقتدارگرايي بنسلمان و نحوه برخورد او با مخالفان داخل و خارج نيز از ديگر شباهتهاي ميان بنسلمان و صدام است. وليعهد سعودي يک سياست مزورانه را در پيش گرفته است؛ يعني از يک طرف اصلاحاتي را تحت عنوان 2030 دنبال ميکند و از آن به عنوان جامعه باز و عبور از جامعه سنتي ياد ميکند و از سوي ديگر در سياستهاي عملي و واقعي خود کوچکترين مخالفتي را برنميتابد. نمونه آن اين که وي براي يکپارچه کردن قدرت، به بازداشت اکثر شاهزادگان سعودي و تبعيد آنها به خارج از کشور روي آورد. همچنين تبعيد مخالفان سرشناس به خارج از کشور و قلع و قمع منتقدان و روزنامهنگاراني که بحث جامعه مدني را پيگيري ميکنند نيز از ديگر اقدامات مقتدرانه بنسلمان است که تبلور عيني آن را در بحث خاشقجي مي توان مشاهده کرد. در مجموع، با توجه به مراتب فوق، پاسخ اين سوال را که آيا محمد بن سلمان به سرنوشت صدام دچار خواهد شد يا خير ، زمان خواهد داد.