عضو تیم مذاکرهکننده قطعنامه ۵۹۸: دیپلماسی تنها هنر مذاکره با دوستان نیست
شرق/ متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست زينب اسماعيلي| در سالگرد اجرائيشدن برجام با عباس ملکي، يکي از ديپلماتهاي باسابقه ايراني به گفتوگو نشستيم. ملکي عضو تيم مذاکرهکننده قطعنامه ۵۹۸ و همچنين مذاکرات خزر بود. اکنون نيز در مرکز بررسيهاي استراتژيک رياستجمهوري به اين مجموعه مشورت ميدهد.او همچنين استاد دانشکده انرژي دانشگاه صنعتي شريف است و ازهمينرو، در مصاحبههايشبه سياست خارجي، پيچيدگيهاي روابط بينالملل و مسائل حوزه انرژي نيز ميپردازد.عباس ملکي معتقد است فرصت دولت ترامپ و حتي غيرقابلپيشبيني بودن او، ميتواند براي ايران، زمان مناسبي براي مذاکره و حتي توافق مجدد باشد. اين روزها يکي از بحثهاي پردامنه در رسانهها موضوع ماندن يا نماندن در برجام است و به نظر برخي که از ابتدا مخالف برجام بودند، اکنون به واسطه خروج آمريکا از برجام و آنچه درمورد کانال مالي اروپا ميگذرد بايد از اين توافق خارج شد. اگر بخواهيد به اين طيف پاسخ دهيد به نظر شما برجام اکنون چه مزيتي براي ايران دارد؟ به نظر من منافع ملي کشورها با يکديگر متفاوت است. برخي کشورها با برهمزدن نظم جهاني و برخي با پايبندي به نظم جهاني، منافع ملي خود را تضمين ميکنند. برخي کشورها، مدام در حال برهمزدن نظم جهاني و ايجاد بحران هستند. پايبندي به منافع جهاني، منافع برخي کشورها را بيشتر تأمين ميکند و برخي دامنزدن به بحرانها منافع آنها را تأمين ميکند.اسرائيل يکي از مواردي است که به صورت مداوم در حال برهمزدن قواعد جهاني و رويههاي داخلي و خارجي است. برخي صاحبنظران معتقدند اسرائيل بدون بحران نميتواند ادامه دهد و اساسا فروميپاشد. نفع کشورهايي که داراي اهداف مشخص و توسعه همهجانبه هستند اين است که به صورت پايدار و درازمدت با رويههاي جهاني همراه شوند. ما داراي توافقي با کشورهاي ۵+۱ هستيم که مهمترين دستاورد اين توافق، لغو چندين قطعنامه شوراي امنيت است. من هم مثل ديگران متوجه هستم که برجام آنچنان که گفته شد نتوانست منجر به تغيير در جريان عمومي اقتصادي کشور شود، اما مشکل از برجام نبود، شايد از نبود زيرساختها و بنيانهاي توسعه در داخل کشور بود که متأسفانه به آن توجه نشده است. علاوهبراين در رفتار شهروندان و ريختوپاشي که در رفتار دولت و مردم ايران ديده ميشود اصلا شرايط يک کشور درحالتوسعه ديده نميشود و هزينهها به صورتي است که گويي در يک کشور ثروتمند زندگي ميکنند. هزينه بالاي اتلاف انرژي در کشور و عدم تمايل شهروندان به صرفهجويي انرژي نيز يکي ديگر از اشکال همين رفتار است. شما پيش از اين هم در مصاحبه با «شرق»، به موضوع رفتار مصرفگرايانه مردم اشاره داشتيد، اما اين نقد را در حالي مطرح ميکنيد که هنوز اين مسئله قديمي مطرح است که بالاخره شهروندان بايد توسعهمحور عمل کنند يا حاکميت و دولت بايد در اين زمينه با يک نقشه راه وارد شود؟ بالاخره شهروندان ايراني قرار است در اين کشور زندگي کنند و بهتر است يکبار به خودشان و نقششان بدون توجه به سهم و نقش دولت توجه کنند. برميگردم به صحبت شما در مورد ناکارآمدي برجام در بهرهوري اقتصادي. پس شما هم معتقديد آقاي روحاني به اشتباه تمام تخممرغهايش را در سبد برجام گذاشت؟ اگر بهخاطر داشته باشيد زماني که به توافق برجام رسيديم، در کشور جوي ايجاد شد که همه مشکلات ايران حل شد. براي اعلام آن توافق، مسئولان کشوري در جلسات باشکوه و پرطمطراق از پيروزي سخن ميگفتند و در برابر خبرنگاران به اعلام اين پيروزي پرداختند. همچنين تلاش بسياري شد تا چند هواپيماي مسافربري جديد هرطور شده تا قبل از انتخابات رياستجمهوري در تهران بر زمين بنشيند. به نظر ميرسد اينگونه روشها نتيجه آن ذهنيتي بود که ميپنداشت علتالعلل وجود مشکلات در کشور نبود برجام است و اين توافق دارويي براي درمان بيماريهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي کشور است. بعد از دستيابي به توافق و اجرائيشدن برجام مذاکرات متوقف شد، اگر اينطور نميشد و به مذاکره با آمريکا ادامه ميداديم و تحريمهاي اوليه رفع ميشد، باز هم ممکن بود مشکل فعلي خروج آمريکا از برجام پيش بيايد؟ اگر اين کار را انجام ميداديم خوب بود اما انجام اين کارها نيز به اين معني نبود که هيچ دولتي نتواند روند توافق را عوض کند. چراکه ماهيت قدرت در واشنگتن به صورتي است که هر لحظه نفوذ هر بازيگر خارجي در حال نشيبوفراز است و ممکن است منافع يک بازيگر نسبت به قبل بيشتر حفظ شود يا اينکه از بين برود. نمونهاش عربستان سعودي و مسئله خاشقجي است که با وجود سرمايهگذاريهاي فراوان عربستان، رياض زير فشار نيروهاي مختلف داخل آمريکا از جمله کنگره و رسانهها قرار گرفت. با همه اينها به نظر ميرسد ايران اگر در دو سال آخر اوباما از زمان به نحو بهتري استفاده ميکرد، شايد مشکلات کمتر بود. منظورتان از فعاليت بيشتر چيست؟ مثلا روند مذاکراتي که در وين و ژنو انجام ميشد، قرار بود ادامه داشته باشد که ادامه پيدا نکرد. در داخل ايران قرار بود ادامه پيدا کند؟ قرار بود به جايي برسيم که هيچگونه تحريمي عليه ما در دنيا نباشد. البته مهمترينش تحريمهاي سازمان ملل متحد بود که خوشبختانه طبق قطعنامهها تأثيرش از بين رفت اما بقيهاش ادامه نيافت. يکي از دلايلش اين است که ما کلا به عنصر زمان خيلي توجه نميکنيم. پس معتقديد فرصت باقيمانده از دولت اوباما فرصتي بود که از آن استفاده نکرديم. بله فرصت بسيار خوبي بود. گرچه دولت اوباما هم کاملا در راستاي اهداف جمهوري اسلامي حرکت نميکرد. طبيعي است هيچ کشوري در دنيا نميتواند همجهت با منافع کشور ديگري باشد. اما دولت دوم اوباما حداقل در دو سال آخر خيلي با ايران همراستا بود و قابليت توافق را پيدا کرده بود. بله کساني که بودند شناخت بيشتري از ايران پيدا کرده بودند، از جمله آقاي اوباما، کري، ويليام برنز. در جريان مذاکرات هستهاي، تيم مذاکرهکننده براي سفت و سخت کردن توافق، برجام را در شوراي امنيت به تصويب رساند و با قطعنامه جديد قطعنامههاي پيشين لغو شد. آنچه از عقل جمعي تيم مذاکرهکننده به رسانهها درز پيدا ميکرد، به نظر ميرسيد با اين روش، دولت بعدي يا فرد ديگري نميتواند اين توافق را از بين ببرد و لازمالاجرا خواهد بود و گفته ميشد که سابقه نداشته در آمريکا دولتي تعهدات دولت قبلي را از بين ببرد. به نظرتان الان که از آن زمان گذشته و اين موضوع از سوي مخالفان داخلي بسيار مورد نقد قرار دارد، بايد به اين نکته بيشتر فکر ميشد يا خروج آمريکا از برجام از منظر عملکرد عجيب ترامپ، قابل تحليل است؟ در هر کشوري با تغيير دولت، به برخي از توافقات بيشتر توجه ميشود و به برخي کمتر. گاهي هم ميتوانند از همان مسير که آن را تصويب کردهاند توافق را بردارند. مثلا در مورد روابط با کوبا در حالي که از 1960 تا 2015 تمام مصوبات مجلسين ايالات متحده آمريکا و تمام فرمانهاي اجرائي رئيسجمهور در محدودسازي و تحريم و فشارآوردن بر کوبا بود اما آقاي اوباما تصميم گرفت در مورد اين کشور روش ديگري اتخاذ کند. اين مثال همين بحث است که رئيسجمهور به قواعد و مصوبات قبلي وقعي ننهاد. اين طبيعي است. به نظرم نبايد از ديپلماتهاي ايراني انتظار و توقع داشت که به يک توافق يا معاهده و پيماني ميرسيدند که هيچگونه خلل و نفوذي در آن نتوان ايجاد کرد. چون آنها هم انسان هستند. انسان از لحاظ تصميمگيري و روش برخورد با موضوعات عقلايي رفتار ميکند و همه ميدانند که در روشهاي عقلايي محدوديتهايي وجود دارد. هرچه پارامترهايي را لحاظ کنيد، باز هم پارامترهايي هست که نميتوان لحاظ کرد يا از ذهن شما دور خواهد بود. خصوصا که آقاي ترامپ هم سياستمداري بحراني است، يعني سياستمداري است که بسيار سخت ميشود تصميمگيريهايش را از قبل حدس زد. مثلا در مورد ديوار مرزي با مکزيک، تعطيلي برخي از دستگاههاي فدرال از 25 روز، افزون شده اما ايشان کوتاه نميآيد. اينها روشهايي است که در عالم ديپلماتيک کمتر اتفاق افتاده اما افتاده است. به هر حال نتيجهاي که ميخواهم بگيرم اين است که برجام و توقعي که مردم از برجام داشتند، اين بود که همه مشکلات حل ميشود. برجام يک تلاش انساني و ديپلماتيک براي کمکردن فشارهاي تحريم عليه ايران بود که به نظرم در اندازه خودش موفق بود. ولي مشکلات اساسي کشور ما را حل نميکند. مشکلاتي مانند عدم بهرهوري درست، راندمان بخشهاي مختلف بهخصوص بخش صنعت يا مسائل مربوط به توقعاتي که مردم از دولت دارند. وقتي جلسات اتاق بازرگاني برگزار ميشود، بايد هميشه چند نفر از مقامات دولتي حضور داشته باشند و مسئولان اتاق بازرگاني عليه دولت گلهگزاري ميکنند که چرا فلان کار را براي ما نکرده است. آيا بخش خصوصي و تجار ترکيه هم اين مقدار به دولتشان توجه دارند و خودشان مستقل از دولت تصميم نميگيرند؟ برخي معتقدند ايران در برجام ميماند و فعلا اين توافق را ادامه ميدهد تا پايان دولت اول ترامپ. حتي برخي شنيدهها حاکي از آن است که دموکراتهاي آمريکايي هم اين پيام را به ايران ميدهند که دوام بياوريد، ما در انتخابات به قدرت برميگرديم و توافق را احيا ميکنيم. چقدر اين شنيدهها قابل اعتماد است و آيا ميتوان به اين صورت به برجام ادامه داد يا خارجشدن از آن به نفع ماست؟ به نظرم براساس همان مطلبي که اول مصاحبه گفتم، کشورها يا موافق نظم جهانياند يا مخالف. بايد در آنجا ديد که کشور ما و اهدافي که براي توسعه خودمان داريم به اين صورت است که نيرو يا بازيگري نيستيم که نظم جهاني را برهم بزنيم. اين چيزي است که من از سياست خارجي کشور ميفهمم. اگر اين درست است، به نظر ميرسد بهتر است ايران از برجام خارج نشود و پايبند بماند. حتي اگر طرف مقابل پايبند نبوده که البته از طرف مقابل فقط يکي از شش کشوري که اين توافق را با ايران انجام دادهاند، از توافق خارج شده که اتفاقا مورد سرزنش کشورهاي ديگر هم قرار گرفته است. به نظرم وفاي به عهد موضوع اخلاقي و سياسي است. در برخي از قراردادهاي خودمان که به آن پايبند نبوديم، ضرر زيادي داشتيم؛ مثلا در مورد قرارداد کوچکي مثل کرسنت که نميخواهم درباره خوب يا بدبودن آن قضاوت کنم، اما پايبندنبودن ايران به اين قرارداد باعث شد از آن به بعد هيچ قراردادي با کشورهاي خليجفارس در زمينه انرژي منعقد نکنيم و اميدوارم توافق با عمان اين سد را بشکند و بتوانيم به عمان گاز صادر کنيم. اما تا اين لحظه کشورها ميگويند چطور ايران به قراردادي که داشت پايبند نماند و اگر مشکلاتي هم در نحوه توافق و اجراي قرارداد وجود داشت، قابل بازنگري بود. به نظرتان دولت ترامپ قابل مذاکره و رسيدن به توافق هست؟ بستگي به سياستهاي کلي نظام دارد. اگر نظام جمهوري اسلامي مذاکره با آمريکا را مجاز بداند به نظرم يکي از مناسبترين طرفهاي مذاکره براي ايران همين دولت ترامپ است. واقعا؟ به نظرم در عين حال که نسبت به دولت ترامپ نااطميناني زيادي وجود دارد و رفتارش خيلي قابل پيشبيني نيست، اما همين غيرقابل پيشبينيبودن از مزيتهاي برخي از دولتهاست. اگر تشخيص داده شود ميتوان با آمريکا مذاکره کرد شايد همين الان وقتش باشد. چون از يک طرف ايران کارتهاي برنده متعددي در منطقه دارد و از طرف ديگر آمريکاييها زير فشار زيادي هستند و خروج از سوريه نشاندهنده اين است که دولت آمريکا به اين نتيجه رسيده که نميتواند بيشتر از اين هزينه نيروي انساني و لجستيک نيروهاي خودش را در منطقه بپردازد. شايعات زيادي هست که شايد در مورد افغانستان هم اين کار را بکند. بنابراين در مقياس جهاني مشکلي وجود ندارد که ايران و آمريکا با هم درباره آينده اين منطقه مذاکره کنند. باز هم ميگويم اگر از لحاظ کلي اين موضوع در سطح بالا موردتوجه قرار بگيرد و مجوز اين مذاکرات داده شود، الان وقت مذاکره است. تاريخ روابط ايران با ايالات متحده نشان ميدهد ايران اکثر توافقاتش را با جمهوريخواهان داشته و اکثر تحريمهاي ايران از سمت دموکراتها انجام شده است. پس معتقديد که موضوعات منطقه در شرايط فعلي براي اين توافق بهترين محمل است. به نظرم اگر نظام جمهوري اسلامي مجوز مذاکره با آمريکا را بدهد يکي از مناسبترين اوقات همين الان است؛ به دلايل منطقهاي و فشارهايي که روي آمريکا هست و مسائلي که درباره روسيه و بهويژه ترکيه وجود دارد. موضوع تفاوت ديدگاه آمريکا و ترکيه و تفاوت ديدگاه آمريکا با عربستان سعودي در برخي مسائل، فرصتهاي خيلي جذابي براي ديگر بازيگران در اين منطقه است. قطر از اين فرصت استفاده ميکند. خروج قطر از اوپک در راستاي نزديکشدن بيشتر به آمريکاست و يک بازيگر بزرگ منطقهاي مثل ايران از اين فرصت بايد استفاده کند. الان مذاکره با طالبان هم در جريان است. در قطر، آمريکا نقشآفريني ميکند و به نظر ميرسد ايران درحال نقشآفريني با طالبان در افغانستان است. پيش از اين هم ايران و آمريکا بر سر افغانستان يا عراق رايزنيهايي داشتهاند. آيا الان مذاکره با طالبان ميتواند بهعنوان موضوعي مطرح شود که ايران و آمريکا درباره آن رايزني کنند؟ تا جايي که به ياد دارم در موضوع افغانستان در کنفرانس بن در سال 2001 ديپلماتهاي ايراني با طرفهاي ديگر در کنفرانس به گفتوگو پرداختند. منظورتان آمريکاييهاست؟ حاضران در آن کنفرانس، نيروهاي داخلي افغانستان، آمريکا، آلمان و فرانسه بودند. ديپلماسي علم يا حرفه مذاکره با دوستان نيست، حرفه مذاکره با دشمنان نيز هست. در طول جنگ ايران و عراق، نمايندگي جمهوري اسلامي ايران در عراق داير بود چون فکر ميکرديم در موقعيتهايي نياز به ارتباط بين دو طرف وجود دارد، در عين حال که در جنگي تمامعيار با هم بوديم. مواردي از اين قبيل زياد است. کشور ما در برخي موارد در دنيا موقعيت خوبي دارد، در برخي موضوعات، مفاهيم و حوزهها نيز سطح چندان بالايي ندارد. به نظرم در ديپلماسي وضعيت ايران خوب است؛ ديپلماتهاي ما دستکمي از ديپلماتهاي کشورهايي که آنها را توسعهيافته ميدانيم، ندارند. من نگراني ندارم. به نظرم اگر يک ديپلمات ايراني با ديپلمات انگليسي، فرانسوي يا آمريکايي ملاقات و گفتوگو کند، حتما ميتواند منافع کشور را حفظ کند. درعينحال بايد به اينکه آقاي ترامپ مشکلات متعددي داخل کشورش و در سياست خارجي دارد، توجه کنيم و به نظرم موقعيت بسيار خوبي براي ايران است. بازي شطرنج خاورميانه و بازيگرانش به صورتي شده است که بهنوعي ميتوان گفت بقيه در حالت آچمز يا بنبست قرار گرفتهاند. چرا ايران نتواند از اين فرصت استفاده کند و منافعش را ارتقا دهد؟ يکي از محورهايي که الان در داخل کشور مرکز مناقشه شديد است و از مواضع حمله به دولت و تيم مذاکرهکننده محسوب ميشود، SPV يا همان کانال ويژه مالي با اروپاست که چرا راهاندازي نميشود، پس از برجام خارج شويم و...، تحليل شما چيست؟ چرا اين کانال مالي هنوز راهاندازي نشده است؟ فرق يک دانشمند علوم تجربي با ايدئاليست، در اين است که ايدئاليست فکر ميکند حتما تا سال آينده دستاوردهاي بزرگي در زمينه فيزيک يا شيمي خواهيم داشت؛ اما کسي که در آزمايشگاه کار ميکند، با عدم قطعيتها و احتمالات فراواني روبهرو است. ممکن است به دستاوردي برسيم يا نرسيم. SPV براي اروپا حکم آزمايشگاه را دارد؛ اروپاييها مدتهاست به اين نتيجه رسيدهاند که بهتر است پيوند انحصاري بين يورو و دلار قطع شود. يورو در برابر دلار، ارزي قوي نيست و نه از لحاظ کميت درصد بالايي دارد و نه از لحاظ قدرتي که دلار دارد. بنابراين اروپاييها هميشه در اين فکر بودهاند که بتوانند در راستاي تقويت يورو، با ارزهاي ديگر کار کنند و روشهايي را به کار ببرند که بدون دلار کار جلو برود. در آزمايشگاه نميشود اين کار را انجام داد؛ چون شما با مسئلهاي اجتماعي روبهرو هستيد، نه مسئلهاي تجربي، فيزيکي يا شيمي. پس بايد جايي اين آزمايش را انجام ميدادند. از گذشته دنبالش بودند. يک بار اين را در موضوع کوبا تجربه کردند و حالا با ايران. واقعا به نظرم نيت اروپاييها اين بود که اين کار انجام شود و دنبال اين بودند که مشکلاتش رفع شود؛ اما همه کارهاي دنيا به نتيجه نميرسد. فکر نميکنم اروپاييها دنبال فريب ايران بودند و اينکه کاري کنند که ايران لطمه ببيند و هنوز هم دنبالش هستند؛ اما در بخش اقتصاد و مالي، نقش دلار خيلي قوي است و بايد تلاشهاي متعددي کنيد که يکي از آنها به نتيجه برسد. به نظرم بايد SPV را ادامه داد. نميدانم چرا وزارت خارجه HSPV يعني SPV مرتبط به مسائل انساندوستانه را به اين جديت رد ميکند. متوجه ميشوم که ممکن است HSPV باعث فراموشي SPV شود؛ اما اگر من بودم، HSPV را هم دنبال ميکردم. به قول معروف، در دل دوست به هر حيله رهي بايد کرد. اگر الان عضو تيم مذاکرهاي بودم، به هر طريقي کار با اروپا را توسعه ميدادم. کساني که ميگويند HSPV همان نفت در برابر غذاست، به تفاوتهاي بنيادي عراق و ايران، نظام ايران و عراق، مردم ايران و عراق و کلا وضعيتي که کشور دارد، توجه نميکنند. ايران کشوري بزرگ و ثروتمند است و با اروپا از گذشتههاي دور روابط نزديک داشتهايم. اروپا هم به ايران نياز دارد. اگر آمريکا به تدريج خودش را از منطقه خاورميانه کنار ميکشد، مثل روز روشن است که اروپا احساس ميکند ميتواند در خاورميانه بيشتر فعاليت داشته باشد. اينروزها در برخي از محافل، نقل است که ترامپ زمزمه کنارکشيدن از ناتو را هم شروع کرده است. تصور کنيد آمريکايي که توافق پاريس، يونسکو، برجام و مشارکت آسيا- پاسيفيک را کنار ميگذارد، تا چه اندازه در آينده نزديک آسيبپذير ميشود. اتفاقا دوباره نقش ايران مطرح ميشود. چه کسي بين کشورهاي منطقه است که بتواند با کُردها صميمانه و صادقانه صحبت کند؟ دولت ايران. حتي برخلاف نظر دولت افغانستان که چرا ايران بلندگوي طالبان شده، اختلافات ما با طالبان از ابتدا روشن است؛ اما بالاخره ايران بازيگري جدي در اين منطقه است و چرا نتواند با طالبان صحبت کند؟ حتما ايرانيها بهتر از چينيها ميتوانند با طالبان صحبت کرده و منافع مردم و دولت افغانستان را نيز حفظ کنند. در بقيه جاها نيز همينطور. به نظرم شايد بهتر باشد در منافع ملي يک بار ديگر براي خودمان و نيروهاي داخلي کشور توضيح دهيم تا کجا منافع ملي است و از کجا به بعد ميشود درباره آنها بحث کرد. به نظرم روابط با اروپا يکي از نقاط بسيار کليدي، حياتي و مهم کشور است و به اين راحتي نميشود روابط با آن را تقليل داد يا از برجام يا SPV دست کشيد. نکته آخر اينکه مخالفان ما به نقش و اهميت اروپا واقفاند و شبانهروز در يکي از 27 کشور عضو اتحاديه اروپا تلاش ميکنند بين روابط ايران و اروپا خلل ايجاد کنند. آيا ما شبانهروز براي اينکه روابطمان با اروپا به هم نخورد، کار ميکنيم؟ نمونه جالبش نشستي است که قرار است آقاي پمپئو در لهستان برگزار کند؛ يعني کشور کوچکي مثل لهستان را به دليل شرايطش شناسايي ميکنند و آنجا عليه ايران و خاورميانه نشست برگزار ميکنند. نشست لهستان هم چيزي مثل راهاندازي راديو فردا در جمهوري چک است. ايران بر سر آن شبکه، روابطش را با چک تقليل داد. اميدوارم با لهستان اين کار را نکند. اينها حلقههاي ضعيف اتحاديه اروپا هستند که نياز به کمکهاي مالي، اقتصادي و تکنولوژيک آمريکا دارند، به همين دليل برخي از اوقات به اينگونه برنامهها تن ميدهند. البته به نظرم بايد درباره افکار عمومي جهاني هم کار کنيم که اين موضوع تحتالشعاع قرار بگيرد. دو موعد در پيشرو داريم. موعد پايان استثنائي که براي خريداران نفت ايران قائل شدهاند و يک ماه آينده که ماجراي قرار گرفتن ايران در ليست سياه FATF مطرح ميشود و اين بار اسرائيل هم به عضويت درآمده است. چرا بررسي ماجراي FATF و لوايح چهارگانه که اينقدر تخصصي است، در کشور ما به موضوعي دمدستي تبديل ميشود؟ البته اين اولين موضوعي نيست که به چنين شکلي همهگيرشده است؛ برجام، مذاکره هستهاي و توافق هستهاي نيز شرايط مشابهي دارند. ژنرال دوگل بعد از تحولات 1968 پاريس و اعتراضات دانشجويان گفته بود حکمراني در کشوري که فقط 110 نوع پنير دارد، خيلي مشکل است. درعينحال من هم مثل شما گله دارم که چرا بررسي لوايح چهارگانه اينقدر طول کشيد؟ اما فراموش نکنيد اينها بخشي از تنوعي است که در ايران است و در يک حالت ممکن است تأخير داشته باشد و برخي خسارتها را براي ما داشته باشد اما بعدازآن ديگر کشور را بيمه ميکند. با همه اين حرفها ديديد که مجمع تشخيص تأييد کرد. پس يک عقلانيت در اين سيستم هست؛ اگرچه اين عقلانيت همراه با تأخير کار ميکند. وارد FATF نميشوم اما در قضيه نفت، به نظر ميرسد وضعيت جهاني نفت تغيير کرده است. توليد نفت ايران براي بههمزدن بازي ثبات نفت در دنيا کافي نيست. زماني توليد نفت ايران ميتوانست اين کار را بکند. اين اتفاق با توجه به عملکرد اخير روسيه و عربستان تشديد شده است. عربستان و روسيه توليد نفت را کاهش دادهاند. در واقع کاهش قبلي را ادامه دادهاند؛ يک ميليون و 200 هزار بشکه به علاوه 600 هزار بشکه. منتها اين از مواردي است که آقاي ترامپ دنبالش است که اوپک را بهنوعي به انحصار متهم کند. بنا بر نظر برخي از اقتصاددانان اوپک يک کارتل است و کارتل در موقعيتهاي انحصار چندجانبه انجام ميشود که غيرقانوني است. در قوانين اکثر کشورها کارتل غيرقانوني است. مثلا اگر همه سازندگان خودرو در ايران تباني کنند که قيمت خودرو بالا باشد، غيرقانوني است. در سطح جهاني هم دولت آمريکا ميگويد اين غيرقانوني است. در چنين موقعيتي به نظر ميرسد براي فروش نفت نه به لحاظ تحريمها بلکه به دليل برنامههاي خودمان دچار مشکل خواهيم شد. ما بايد دنبال مشتري باشيم. در مورد روابط انرژيتيکي با چين چند نقطه گرهدار داريم. اين را بايد حل کنيم. يا در مورد هند همينطور. در مورد کره جنوبي، چون مسئله انرژي به مسئله مالي برميگردد، برخي از معافيتهايي که دولت آمريکا داده بود اصلا اجرائي نشد، يعني آن کشورها از ايران نفت نخريدند؛ ايتاليا، يونان، کره جنوبي، ژاپن، يا خيلي کم خريدند يا اصلا نخريدند. بايد دنبال اينها باشيم. نميشود در تهران در طبقه 15 شرکت ملي نفت نشست و گفت مشتري ميآيد و ما انتخاب ميکنيم که به مشترياي نفت را بدهيم که حتما به پالايشگاه ميدهد و خوشنام است و يکي از بزرگترين شرکتهاي نفتي دنياست. خيلي بايد کار کنيم و دنبالش باشيم. مثل بقيه کالاهاي دنيا که فروشنده بازاريابي ميکند، براي نفت خام هم بايد دنبال بازاريابي باشيم. نکته بعدي اينکه نميدانم چرا وزارت نفت فکر ميکند شرکتهاي نفتي همانهايي هستند که از صد سال قبل بودند و کوچکترها و متوسطها و (SME)ها را چرا تحويل نميگيرد و با آنها صحبت نميکند. اگر صد شرکت داشته باشيم که هرکدام صد هزار بشکه نفت دارند، بهتر است يا اينکه يک شرکت يک ميليون بشکه در روز؟ معلوم است دومي راحتتر است اما آن مربوط به زماني بود که برخلاف الان دستمان باز بود. به نظرتان حتي با از بين رفتن معافيتهاي آمريکا بازاريابي ما ميتواند موفق باشد؟ بله راههايي براي موفقيت هست. هيچوقت در دنيا همه راهها بسته نميشود. نکته آخر اينکه به نظرم بورس فروش نفت به ايرانيها هم کار خوبي است؛ اگرچه نميشود با اين کار همه مشکلات را حل کرد اما باز هم خوب است. حدود 40 سال بود که وزارت نفت مقاومت ميکرد به ايرانيها نفت خام بفروشد. خلاصه کنم، کار تجارت در جهان کاري است؛ سخت و شاق و زمانبر. اين را بايد ياد بگيريم.