روابط ایران و روسیه از زاویهای دیگر
ايران/ متن پيش رو در ايران منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست با وجود پيروزي انقلاب اسلامي که چهلمين سالگرد آن جشن گرفته ميشود و فروپاشي شوروي که بيش از 28 سال از آن ميگذرد، برخي پندارهاي گذشته در روابط ايران با کشورهاي همسايه هنوز پابرجاست. اين پندار گاهي به اعماق تاريخ گذشته ميرود و از آن خارج نميشود و نوعي تضاد با محيط بينالملل به وجود ميآورد. هنگامي که سخن از قفقاز ميرود، برخي از ما ايرانيها به يک نوستالژي ميانديشيم و با حسرت و اندوه ميگوييم که اين سرزمين زيبا را روسها از ما گرفتهاند و از اين نقطه نگاه منفي به روابط با روسيه سايه ميافکند. شايد به آسياي مرکزي که آن هم در دهه پاياني سده نوزدهم به روسها واگذار شد، که برسيم باز اين پندار نوستالژيک نمايان مي شود. جمهوري آذربايجان و گرجستان و ارمنستان در قفقاز را هنوز از آن خود ميدانيم و بر اين باوريم که اين سرزمين ها براي مدت 100 سال به آنها واگذار شده بود و حالا بايد به ما برگردانده شود. اين نوع پندارهاي نوستالژيک گاهي در ما چنان قدرت ميگيرد که ميخواهيم به گونهاي قدرتمند شويم که توانايي بازگرداندن همه سرزمينهاي از دست رفته از هرات در شرق تا سمرقند و بخارا در شمال شرق، مرو در شمال و باکو و گنجه و تفليس و ايروان و نخجوان در شمال غربي را داشته باشيم. سخن از درياي خزر که ميرود، نيمي از آن را سهم خود ميدانيم. ولي اکنون مدتها از آن دوره ميگذرد و نه ايران کشور درمانده دوره پاياني قاجاريه است و نه روسيه، امپراطوري تزاري. هر کدام در منطقه و در نوع خود به قدرتي مبدل شدهايم که در اين ميان به برکت انقلاب اسلامي، ايران به رشد قابل توجهي در تبديل شدن به قدرتي منطقهاي، دست يافته است. نگاه ديگر به دوره جنگ سرد و جهان دوقطبي مربوط ميشود و روسيه همچون سدي در برابر ترکتازيهاي ايالات متحده و جهان سرمايهداري يا به اعتباري، «استکبار جهاني و امپرياليسم» در نظر گرفته ميشود و هر زمان که اين موازنه رفتار نشود و روسيه کشور دوست و همسايه و هم پيمان ما بر خلاف پندارها و خواستههاي افکار عمومي يا حتي حلقه تحصيلکردگان و روشنفکران ما به نفع و تمايل و خواستههاي ما حرکت نکند، بر ميآشوبيم. دلمان ميخواهد همه کشورهاي همسايه و قلمروهايي که زماني از آن ما بوده است، به دلخواه ما حرکت و منافع ما را بر منافع خود ترجيح دهند. در حالي که مناسبات بين المللي نه براساس احساس و قرابتهاي فرهنگي قومي و ديني، بلکه بر اساس منافع و تهديدات تنظيم ميشود. رفتار چند لايه و متکثر ما با فدراسيون روسيه در اين چارچوبهاي فکري و عقيدتي دور ميزند. اکنون مدت هاست جنگ سرد پايان يافته و بزرگترين اشتباه تاريخ بر ملا شده است. اينکه شوروي ابرقدرت و يک امپراطوري بود، دهه آغازين فروپاشي شوروي نشان داد که ابرقدرتي که جلوي امپرياليسم امريکا و جهان سرمايهداري از منافع کشورهاي هم پيمان و ضعيف دفاع ميکرد، خود چنان دچار بحران هاي پيچيدهاي شد که تا آغاز سال 2000 که پوتين رهبري کشور را بر عهده گرفت دچار آشوب و نا امني و حکمفرمايي گروه هاي مافيايي شده بود.