سرمقاله خراسان/ دولت فرومانده بازی آمریکا و مذاکره با طالبان
خراسان/ « دولت فرومانده بازي آمريکا و مذاکره با طالبان » عنوان يادداشت روز در روزنامه خراسان به قلم سيد حسام رضوي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد: پديده دولت ضعيف يا شکننده به دولتي اشاره ميکند که بر اثر فعال شدن طيفي از عوامل داخلي و خارجي در جريان اعمال حق انحصاري مالکيت خويش با موانع و مشکلات خاص مواجه و بر اثر اين وضعيت براي تأمين نيازهاي اوليه خود به نوعي به ناتواني و ضعف مفرط دچار شده است. نتيجه منطقي اين شرايط بروز نوعي وابستگي براي ادامه بقاست. دولت افغانستان نيز پس از سقوط حکومت طالبان و اشغال اين کشور توسط نيروهاي خارجي به ويژه آمريکاييها با طيفي از مشکلات جدي روبه رو و براي ادامه بقا به شدت به واشنگتن وابسته شده است. منازعات داخلي، وضعيت قوم، قبيله و روابط شخصي، الگوهاي چندوجهي اقتدار، چالشهاي برگزاري انتخابات در کشوري چندقومي، حضور جنگسالاران متعدد و موارد متعدد ديگر از جمله مسائلي است که باعث شده افغانستان پس از اجلاس بُن با شکست در استراتژي کلان دولت - ملت سازي آمريکا با دولتي فرومانده روبه رو باشد. اگرچه آمريکا در صحنه داخلي افغانستان به دنبال شکلدهي به يک دولت– ملت مدرن هم سو و همگرا با ارزشهاي آمريکايي است اما همزمان در صحنه منطقهاي و بينالمللي اهداف مد نظر خود را دنبال ميکند و براي رسيدن به اهداف و منافع خود سرزمين ژئواستراتژيک افغانستان را مناسب ميداند. دولتهاي مختلف آمريکا از بوش پسر تا اوباما و دونالد ترامپ با استفاده از اين موقعيت همواره اهداف خود را در منطقه ما دنبال کردهاند. بررسي عملکرد و راهبرد امنيت ملي دونالد ترامپ نشان ميدهد که او در اين راهبرد نگاه ويژهاي به کشورهاي ايران، روسيه، چين، پاکستان و کشورهاي آسياي مرکزي دارد، بنابراين افغانستان ميتواند بهترين زمين بازي براي آمريکا به منظور نيل به اهدافش باشد. توجه به سند امنيت ملي ترامپ اين نکته مهم را روشن ميکند که وي قصد دارد با استفاده از دولتهاي ضعيف و فرومانده در جهان به ويژه کشورهاي حاضر در منطقه آسيا پيشرفتهاي مختلف رقباي اساسي خود از جمله چين، روسيه و ايران را با کُندي مواجه کند، بنابراين به نظر ميرسد آمريکاييها به اين جمعبندي رسيدهاند که با افزايش افراط گرايي مجدد در افغانستان و ناامنسازي مرزهاي قدرتهاي همجوار اين کشور تا حد زيادي ميتوانند نيروي اين قدرتها را معطوف به دفع اين بلا کنند و از ادامه پيشرفت باز دارند. اين فرض شايد در نگاه نخست با مذاکره آمريکا و طالبان که به نوعي عليه دولت فعلي کابل تلقي مي شود، در تضاد باشد اما واقعيت اين است که واشنگتن در پس پرده مذاکره با طالبان که چند دور آن برگزار و همين ديروز نيز دور جديد آن در قطر آغاز شد، پروژه خطرناک ديگري را پيش مي برد. آمريکا در چند دور مذاکرات سعي داشت گروه طالبان را قانع کند که با استفاده از امکانات مالي و تسليحاتي واشنگتن عليه کشورها و قدرتهاي همسايه افغانستان وارد عمل شود اما آن چه از رفتار طالبان بروز کرده، دوري از مواضع و سياستهاي آمريکا بوده است. واشنگتن پس از نااميدي از همکاري با طالبان از يک سو و شکست داعش در عراق و سوريه از سوي ديگر به اين نتيجه رسيد که با انتقال اعضا و فرماندهان اين گروه تروريستي از کشورهاي عربي به افغانستان ميتواند از اين ظرفيت بالقوه براي ناامنسازي مرزهاي کشورهاي ايران، چين و روسيه بهرهبرداري کند.نکته قابل توجه اين است که داعش افغانستان هدف مبارزات خود را گروه طالبان و برخي کشورهاي منطقه از جمله ايران، روسيه و چين قرار داده است. با اين وضعيت چرا آمريکا همچنان به مذاکره با طالبان ادامه مي دهد؟ به نظر مي رسد آمريکايي ها با مطالعه دقيق جامعهشناسي و تبارشناسي اقوام و مذاهب در افغانستان به اين جمعبندي رسيدهاند که اگر گروههاي جهادي را بتوانند به مذاکره و صلح با خود راضي کنند بدنه ناراضي اين گروهها که همان سربازان ميدان نبرد هستند به سوي ديگر گروههاي جهادي کوچ خواهند کرد و ناخواسته اين افراد در پازل تعيين شده از سوي واشنگتن بازي خواهند کرد و در نهايت اين گروهها با فروپاشي روبه رو خواهند شد. با اين جمعبندي، آمريکاييها ابتدا سراغ حکمتيار رفتند و او را به کابل آوردند. پس از اين موضوع شاهد بوديم برخي از بدنه مبارزاتي و جهادي حزب اسلامي حکمتيار وارد پروسه سياسي صلح نشد و خواهان ادامه مبارزه شد. در خصوص طالبان نيز آمريکاييها تلاش دارند با پيش کشيدن بحث مذاکرات سياسي و همزمان استفاده از هجمه رسانهاي سنگين در رپرتاژ آن چه خود از اين مذاکرات دنبال مي کنند به بدنه مياني طالبان القا کنند که رهبران آن ها اهداف اساسي جهاد از جمله مبارزه با آمريکا را ترک کرده و وارد روند صرف سياسي شدهاند. همزمان آمريکاييها با روي کار آوردن گروههاي جهادي افراطي مانند داعش و حمايت مالي گسترده از اين گروهها راه را براي انتقال جنگجويان طالب به گروه تروريستي داعش هموار مي کنند. اما با اين حال به نظر ميرسد رهبران طالبان نيز در طول چند ماه گذشته توانستهاند بازي خود را در مذاکرات با آمريکاييها انجام دهند و ضمن نشان دادن توان نظامي و سياسي خود تاکنون برگ برندهاي را در اختيار واشنگتن قرار ندادهاند. طالبان همزمان با مذاکره با طالبان به ايران و روسيه سفر کردند و اين نشان از آن دارد که آن ها در زمين تعريف شده از سوي واشنگتن بازي نمي کنند. حال با توجه به مسائلي که ذکر شد، به نظر ميرسد سه عامل در کنار يکديگر باعث شده است تا قدرتهاي منطقهاي به مذاکرات جدي با طالبان روي آورند: 1- وجود دولت ضعيف و فرومانده در افغانستان با وابستگي کامل به آمريکا 2- بهرهبرداري آمريکا از دولت افغانستان به منظور نيل به اهداف منطقهاي خود و تضعيف رقبا 3- ظهور داعش در افغانستان با کمک مستقيم آمريکا و مبارزه جدي طالبان با اين گروه تروريستي به نظر مي رسد سه کشور روسيه، چين و ايران با توجه به نزديکي به افغانستان و آسيبپذيري از شرايط موجود در اين کشور، به اين نتيجه رسيدهاند که اکنون گروه طالبان ميتواند در مبارزه با داعش و جلوگيري از نفوذ آنها به مرزهاي داخلي اين کشورها موثر باشد. از سوي ديگر، دولت افغانستان علاوه بر ناتواني در مبارزه با داعش در واقع تصميمي براي اين کار ندارد زيرا با منافع آمريکا در تضاد خواهد بود. بنابراين شاهد آن هستيم در طول يکي دو سال گذشته تلاشهاي جدي براي مذاکره با طالبان آغاز شده است. مسکو براي نخستين بار به صورت رسمي ميزبان رهبران سياسي طالبان بودو توانست آنها را در کنار ديپلماتهاي ديگر کشورهاي حاضر در منطقه سر ميز مذاکره بنشاند. پکن و تهران نيز ميزبان گروههاي سياسي طالبان بوده و نتايج اين مذاکرات را با دولت افغانستان به اشتراک گذاشتهاند. بيشک دولت افغانستان و علماي علم روابط بينالملل، اين حق را براي ديگر کشورهاي منطقه قائل ميشوند که برخي نگرانيهاي جدي در خصوص آسيبپذيري از سوي خاک افغانستان داشته باشند و بخواهند با هماهنگي دولت افغانستان و ارتباط و تماس با گروه طالبان منافع دو طرف را تأمين کنند.