واکاوی ناکامی 43 ساله فوتبال ایران در آسیا
ايلنا/ متن پيش رو در ايلنا منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست جام ملتهاي 2019 هم با قابي تکراري براي فوتبال ايران به پايان رسيد. کارلوس کيروش هم همچون امير قلعهنويي، افشين قطبي و همهي مربياني که مقصر ناکاميها و شکستها شناخته شدند چمدانهايش را بست و از ايران رفت. عدهاي محمدحسين کنعانيزادگان را مقصر دانستند و همهي اتفاقات را سر مدافع جوان فوتبال ايران شکستند. اما همه چيز به همينجا ختم نشد، عدهاي شکست تحقيرآميز ايران برابر ژاپن را به تفاوت فرهنگ ايران و ژاپن ربط دادند و نوشتند: «جايي که تيم ضعيف تر براي رسيدن به برتري تلاش ميکرد، تيم قويتر تمرکزش را بر روي اعتراض به داور گذاشت و همين باعث شکست تحقيرآميز ايران شد.» اما ريشه شکستهاي 43 ساله فوتبال ايران بسيار فراتر از چنين مسائل سطحي ميباشد. يعني در طول اين 43 سال هميشه محمدحسين کنعانيزادگاني وجود داشته که با اشتباهات بچهگانهاش باعث حذف تيم ملي شده ؟ در همهي اين 43 سال سرمربيان تيم ملي مقصر شکست بودند؟ مگر 43 سال پيش فرهنگ ايرانيها تفاوت داشت که ما قهرمان شديم و ژاپنيها حتي در جام ملتها حضور هم نداشتند ؟ در طول همهي اين سالها برنامههاي تلويزيوني و ميزگردهاي متعددي به بحث در مورد علتهاي ناکامي فوتبال ايران پرداختند. هميشه هم به اين موضوع اشاره شده که عدم برنامهريزي اصولي و اهميت ندادن به فوتبال پايه باعث ناکامي تيم ملي شده است اما براي برطرف کردن اين مشکل چه اقداماتي انجام شده؟ فوتبال ما در همهي اين سالها چه رشدي داشته است؟ تعريف شما از رشد چيست؟ آيا نتايج مقطعي و صعود به دو دورهي جام جهاني بدون هيچ دستاوردي براي فوتبال ما پيشرفت محسوب ميشود يا مفهوم پيشرفت بسيار فراتر از اينهاست ؟ اجازه بدهيد ابتدا مثالهايي از کشورهايي که فوتبالشان در طي اين سالها پيشرفت قابل توجهي داشته بياوريم تا مفهوم پيشرفت فوتبال در يک کشور را بهتر درک کنيد. تا سال 1992 ژاپن يکي از تيمهاي درجه سه آسيا بود. کشوري بدون حتي يک بار صعود به جام جهاني و بدون قهرماني در جام ملتهاي آسيا. اما سرمايهگذاري بر روي فوتبال پايه، توجه به استعداديابي و به گمان عدهاي يک انيميشن فوتبالي باعث شد اين تيم به قدرت اول آسيا تبديل شود. ساموراييها از سال 1992 تاکنون 4 بار قهرمان جام ملتهاي آسيا شدهاند، اتفاقي که سالهاست براي ما روياست و حتي يکبار هم به آن نرسيديم. از جام جهاني 1998 فرانسه ساموراييها 6 بار در جام جهاني حضور داشتند و جالب است بدانيد آرزوهاي آنها همچون فوتبال ايران صرفا به حضور در جام جهاني محدود نميشود و دوبار سابقهي صعود به مرحلهي يک هشتم نهايي را دارند. ژرمنها در يورو 2000 در گروه 4 تيمي قعرنشين شدند اما با برنامهريزي اصولي و کشف استعدادها موفق به قهرماني در جام جهاني 2014 شدند. شايد اين جملهي رييس وقت فدراسيون فوتبال آلمان درس بزرگي براي فدراسيوننشينهاي فوتبال ايران باشد: «بايد به جايي برسيم که هر بازيکني حتي اگر در دورترين نقطه و پشت کوه ها به دنيا بيايد، استعدادش کشف شود.» فوتبال بلژيک را به ياد بياوريد. تيمي که شايد تا چند سال قبل صعود به جام جهاني برايش دستاورد بزرگي محسوب ميشد. اما برنامههاي فنهيمست و ژرژ لينکرز (سرمربي کنوني تراکتورسازي) شياطين سرخ را به جايي رساند که در جام جهاني 2018 به سومي جام جهاني و به گواه بسياري از کارشناسان پرستارهترين و پراستعدادترين تيم کنوني دنياست. در سال 2002 فدراسيون فوتبال بلژيک باشگاههاي ليگ اين کشور را موظف به استفاده از بازيکنان ردههاي پايه و استعداديابي در مدارس براي کشف استعدادهاي جوان کرد تا امروز به يکي از قدرتهاي فوتبال دنيا تبديل شود. ستارههايي همچون کوين ديبروينه، ادنان يانوزاي، ادن هازارد، توماس فرمايلن و مروان فليني حاصل اجرايي شدن همين برنامهها بودهاند. بسياري از اهالي فوتبال به کارلوس کيروش انتقاد ميکنند که چرا به استعدادهاي جوان و فوتبال پايه اهميت نميدهد. اما سوالي که پيش ميآيد اين است: آيا سرمربي تيم ملي مسئول فراهم کردن شرايط زيربنايي و پايهاي فوتبال است؟ آيا سرمربي تيم ملي بايد به دنبال فراهم کردن اردوهاي آمادهسازي، ساخت مراکز پزشکي و زمينهاي تمرين باشد؟ که اگر کيروش نبود شايد تا سالهاي سال مجموعههايي همچون پک ساخته نميشد. چرا نبايد مليپوشان تيمهاي ملي پايه به تيم بزرگسالان برسند؟ استعداديابهاي فوتبال ايران کجا بودند که بازيکني مثل وحيد اميري در 28 سالگي وارد تيم ملي ميشود؟ همهي اينها سوالاتي است که فقط برنامهريزان کلان فوتبال و ورزش ايران قادر به پاسخگويي به آنها هستند و تا زماني که پاسخ مناسبي براي آنها پيدا نشود نه قهرمان آسيا ميشويم و نه در جام جهاني قادر به ماجراجويي خواهيم بود.