برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo
برگزیده
تحلیل ها

میراث کی‌روش را حفظ کنیم

منبع
اعتماد
بروزرسانی
میراث کی‌روش را حفظ کنیم
اعتماد/ متن پيش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست اهورا جهانيان| حذف تيم ملي ايران از جام ملت‌هاي آسيا، انگيزه عمومي کم‌سابقه‌اي براي انتقاد از صدر و ذيل فوتبال و جامعه ايران در ميان مردم، به ويژه جوانان فعال در فضاي مجازي ايجاد کرد. طرفداران و مخالفان کي‌روش، موافقان و مخالفان وضع موجود و بسياري ديگر، همه و همه به ميدان نقد آمدند و در نفي و اثبات و رد و قبولِ بسي چيزها، بسي چيزها نوشتند. به همين مناسبت، مناسب ديديم که با يکي از فيلسوفان و روشنفکران فوتبال‌شناس کشورمان گفت‌وگو کنيم. باشد که نقد و نظري عقلاني هم به انبوه اظهارنظرهاي آکنده از هيجان و احساس مطرح شده در يک هفته اخير افزوده باشيم. متن زير گفت‌وگويي است با سروش دباغ، فيلسوف اخلاق و روشنفکر ديني شناخته‌شده کشورمان درباره حذف تيم ملي ايران از جام ملت‌هاي آسيا. آقاي دکتر، شما جزو روشنفکران فوتبالدوست ايران هستيد. در چند روز گذشته، شکست تيم ملي ايران به ژاپن منشأ بحث و جدل‌هاي فراواني شده است. نظر شما درباره اين همه حرف و حديث چيست؟ در باب قصه باخت اخير تيم ملي کشورمان و حذف از جام ملت‌هاي آسيا، چند ملاحظه دارم که با خوانندگان روزنامه شما در ميان مي‌گذارم. ولي پيش از آن، دو نکته مقدماتي را بايد بيان کنم. اولا من تحليلگر فوتبال نيستم. هرچند که به اين ورزش علاقه‌مندم، اما چون عميقا باور دارم که در جهان جديد ديسيپلين‌هاي متعددي وجود دارد، همان‌طور که تحليلگري سياسي يک فن است براي خودش، تحليلگري فوتبال هم يک فن و ديسيپلين است و کارشناسان خودش را دارد. من جزوي از اين کارشناسان نيستم. نکته دوم اينکه، خودم را در کسوت يک شهروند و کسي که تعلقات روشنفکري دارد مي‌بينم و از اين منظر آنچه را که در جامعه و توسعا فضاي مجازي ايرانيان سراسر دنيا مي‌گذرد، رصد مي‌کنم. همچنين الان که چند روز از باخت تيم ملي گذشته و ما قدري از فضاي احساسي فاصله گرفته‌ايم و واکنش‌ها را رصد کرده‌ايم، بهتر مي‌توانيم موضوع حذف تيم ملي و حواشي آن را بررسي کنيم. تصورم اين است که پاره‌اي از اوقات ميان ما ايرانيان، نوعي کمبود حافظه تاريخي در چنين مواقعي شايان و هويداست؛ به اين معنا که نگاه جامع‌الاطراف و سيستماتيک به امور نداريم. اين تيمي که آقاي کي‌روش براي ساختن آن هفت، هشت سال زحمت کشيد و انصافا به لحاظ کاري و حرفه‌اي تيم با ديسيپليني شده، يک باخت نامنتظر داد و همين باعث شد که ناگهان بسياري از افراد کن فيکون شوند و سابقه اين تيم را فراموش کنند. به چه معنا آن سابقه را فراموش کردند؟ به اين معنا که اولا اين يک تيم حرفه‌اي است و استانداردهاي يک تيم حرفه‌اي را کاملا رعايت کرده، ثانيا در همين تورنمنت تا مرحله نيمه‌نهايي بالا آمد و جزو چهار تيم نهايي جام بود و پنج بازي را هم به خوبي و بدون گل خورده پشت سر گذاشت، ثالثا اين تيم چند ماه قبل در جام جهاني با تيم‌هاي بزرگ و نامداري مثل پرتغال و اسپانيا به خوبي بازي کرد. ما وقتي که در مقام نقد بازيکنان و مربي اين تيم قرار مي‌گيريم، نبايد اين نکات را از ياد ببريم. اين تيم که ناگهان از زير سبزه درنيامده. وقتي که مي‌خواهيم تحليل واقع‌بينانه ارايه کنيم، همه اين نکات بايد مطمح نظر باشد. تيم ايران همچنان جزو تيم‌هاي برتر آسيا است. در همين تورنمنت هم خوب بازي کرد ولي در بازي با ژاپن، يک‌باره در اثر يک اشتباه، همه‌چيز به هم ريخت و آن نتيجه رقم خورد. در تحليل هر پديده‌اي، بايد نگاه جامع‌الاطراف داشت و پس و پيش آن را ديد؛ نه اينکه يک دفعه همه سوابق اين تيم را ناديده بگيريم. نظرتان درباره نقش رسانه‌ها در اين ميان چيست؟ تا جايي که من اخبار نشريات داخل کشور را پيگيري کردم و برنامه‌هاي تلويزيون ايران را ديدم، به نظرم يک تصوير و تلقي حماسي از فتح جام ملت‌هاي آسيا پديد آمده بود. ولي آخر چرا؟ فوتبال هم يک شأن از شؤون زندگي است و برد و باخت در آن خوابيده است. به نظرم ما چون اصناف ناکامي‌ها را در حوزه‌هاي ديگر داشته‌ايم، يا دست‌کم توفيقات چنداني نداشته‌ايم، تمام بار را به دوش ورزش فوتبال- که چندين دهه است در عرصه بين‌المللي خوش درخشيده - انداخته‌ايم و اين بار بر دوش بازيکنان تيم ملي ايران سنگيني مي‌کرد. در صورتي که فوتبال آميخته به برد و باخت است؛ البته که مربي و بازيکنان يک تيم بايد تلاش کنند براي پيروزي. تيم ما هم کم نگذاشته بود. اما اينکه فضا را به گونه‌اي تصوير کنيم و بازي را چنان حماسي کنيم که قطعا بازيکنان تيم ما پيروز از ميدان خارج مي‌شوند و انگار نه انگار که بازي دو سو دارد (يعني برد و باخت)، کار را براي بازيکنان تيم ايران دشوار کرده بود. ظاهرا صدا و سيما هم به اين تصوير و تلقي دامن زده بود و انتظارات را آن قدر در مردم بالا برده بود که گويي مردم ما فقط و فقط از کي‌روش و بازيکنانش برد مي‌خواستند. ولي در همه کشورها، مردم از تيم ملي فوتبال‌شان انتظار برد دارند. دست کم در اکثر مسابقات. بله، همه جاي دنيا، مردم خواهان پيروزي تيم فوتبال کشورشان هستند اما بايد نگاه واقع‌بينانه‌اي به مساله داشت. شما از تيم ايران درگذريد. مگر آلمان قهرمان جام جهاني 2014 در جام 2018 در همان مرحله گروهي حذف نشد؟ حذف آلمان براي کثيري از فوتبالدوستان شگفتي‌آور بود اما اين اتفاق افتاد و آسمان هم به زمين نيامد. آلماني که تيمش مثل ساعت کار مي‌کرد و با اقتدار قهرمان جام 2014 شده بود، سال 2018 به کره جنوبي باخت و از جام کنار رفت. اصلا يکي از زيبايي‌هاي فوتبال در همين هيجان و نامنتظر بودن وقايع آن است و نمي‌توان گفت که در فوتبال اگر يک تيم از تيم ديگري بهتر باشد، قطعا برنده مي‌شود. ايتاليا هم به جام 2018 نرسيد؛ تيمي که تا حالا چهار بار قهرمان جهان شده است. مرادم از ذکر اين مثال‌ها اين است که تلقي واقع‌بينانه‌اي داشته باشيم. در همين جام کره جنوبي هم يک مرحله پيش‌تر از ما حذف شد. اين تفاوت و برتري را هم بايد در مجموع ببينيم. شايد چون کارلوس کي‌روش اروپايي مربي ايران بود، مردم انتظار داشتند او در دومين حضورش در جام ملت‌هاي آسيا ايران را قهرمان اين جام کند. هيچ کس نمي‌تواند قسم بخورد که اگر مربي ما بهترين مربي دنيا هم باشد، تيم ما حتما قهرمان آسيا مي‌شود الا و لابد. اگر چنين بود که فوتبال اين جذابيت و هيجان کنوني‌اش را نداشت؛ البته اين حرف‌هاي من به معناي کم‌گذاشتن مربي و بازيکنان تيم ايران نيست. انصافا تيم ما از اين حيث هيچ کمبودي نداشت. مرادم آن اتفاقات نامنتظر است. در آغاز مسابقه ايران و ژاپن چه کسي فکر مي‌کرد تيم ما در نيمه دوم بازي، چنان گل نامنتظري بخورد؟ بعد از آن هم شيرازه تيم به هم ريخت. آنقدر فشار ناشي از انتظارات مردم روي بازيکنان ما زياد بود که وقتي گل اول را خورديم، تيم‌مان به هم ريخت وگرنه تيم ما تيمي نبود که 3 بر صفر مغلوب ژاپن شود. جدا از فشار و انتظارات اجتماعي، احتمالا از اين حيث هم روي بازيکنان ما کار نشده بود. يعني از حيث فرهنگ ورزشي و احيانا کاري که مربي از اين حيث بايد روي بازيکنانش انجام مي‌داد، بازيکنان ايران آماده برگشتن به بازي پس از دريافت گل اول نبودند؛ البته درباره مربي واژه «احيانا» را به کار بردم و مطمئن نيستم کي‌روش از اين نظر نقصاني در کارش بوده باشد. به هر حال کاملا معلوم بود که بازيکنان ما فاقد آمادگي رواني لازم براي اينکه عقب بيفتند و در چنين شرايطي کارشان را پيش ببرند، بودند؛ البته شما مي‌توانيد بگوييد گل مفت و نامنتظري خورديم. بله، درست است؛ آدم خيلي اعصابش به هم مي‌ريزد وقتي با چنين گلي عقب مي‌افتد اما بازيکنان حرفه‌اي در يک تورنمنت حرفه‌اي، کساني‌اند که بتوانند به بازي برگردند و کار را ادامه دهند. همين تيم ژاپن در جام جهاني 2018، دو بر صفر از بلژيک جلو بود در نيمه دوم؛ اما بلژيکي‌ها بازي را برگرداندند و 3 بر 2 بردند. البته موارد متعددي هست که يک تيم عقب مي‌افتد و نهايتا بازي را مي‌بازد. مرادم اين است که يکي از علايم حرفه‌اي بودن اين است که روي اين توانايي هم کار شود. تيم ما خيلي خوب بود ولي بازيکنان ما از اين جهت ظاهرا آماده نبودند. يک اتفاق نامنتظر گريبان تيم ما را گرفت و ناتواني ما در برگشتن به بازي، تا حدي ناشي از انتظارات و فشارهاي اجتماعي نابجايي بود که در قبال تيم ايران پديد آمده بود، تا حدي هم ناشي از فقدان آمادگي رواني مکفي براي مواجهه با چنين وضعيتي. در مساله انتظارات روزافزون و چشمگير از تيم ملي، شايد سهم تلويزيون هم، چنان که يکي از مربيان داخلي گفته بود، اهميت قابل توجهي داشت. اينکه تلويزيون چقدر نقش داشت در افزايش فشار رواني بر تيم ملي ايران و ايجاد اين انتظار که بسياري از نواقص و ناکامي‌هاي ما بايد در بازي فوتبال جبران شود، دقيقا بر من معلوم نيست ولي چنين به نظر مي‌رسد که اين نقش، نقش کمي نبوده. به هر حال ما نبايد ماهيت و طبيعت بازي فوتبال را فراموش کنيم. فوتبال فقط با برد ما تمام نمي‌شود. بسيار محتمل است بعد از چند برد، بالاخره يک بازي را هم ببازيم. به نظرتان وضعيت تيم ملي بعد از کي‌روش چطور خواهد شد؟ همکاري کارلوس کي‌روش و تيم ملي ايران پايان يافته است. ديدم که آقاي دادکان گفته بودند نبايد کاسه‌کوزه‌ها را تماما سر کي‌روش شکست. من هم با آقاي دادکان همداستانم. اما اينجا مي‌خواهم از يک منظر ديگر به قصه نگاه کنم. کي‌روش حدود هشت سال است که يک سنت را از خودش در جامعه فوتبالي ما بر جاي نهاده است. من کلا به مقوله سنت در کار و بار خودم علاقه‌مندم. يعني به تاريخ مجادلات فکري و سنت‌ها و ميراث‌هايي که بر جاي مي‌ماند، خيلي علاقه‌‌مندم و آن را مهم مي‌دانم، آرزومندم اين ميراثي که کي‌روش بر جاي گذاشته از بين نرود. اين سنت خيلي مهم است. نبايد واکنش احساسي نشان داد و دوباره برگرديم به نقطه‌اي پيش از سنت اسطقس‌دار او. شايد بهترين گزينه اين بود که خود کي‌روش در ايران بماند، يا فردي مورد تاييد او که با نگاه او همدلي داشته باشد. والّا اگر قرار باشد نهادي که درست شده و نهالي که کاشته شده، از بين بروند، مصداق برگشتن به نقطه پيشين و بر باد دادن تمامي دستاوردهاي اين هشت سال گذشته است. من اميدوارم اين سنت باقي بماند و کسي جانشين کي‌روش شود که قدر اين سنت را بداند و آن را نگه دارد وگرنه خراب کردن سنت‌ها و از نو ساختن، لزوما کار خوبي نيست و مي‌تواند همه دستاوردهاي هشت سال اخير فوتبال ايران را بر باد دهد. نمي‌خواهم بگويم هر دستاوردي بايد حفظ شود ولي چون فکر مي‌کنم کاري که کي‌روش در فوتبال ما انجام داد، اصولي و ماندگار بود، آرزو مي‌کنم سنت و ميراث او حفظ شود و جانشين او نيز بر همين منوال کار را پيش ببرد. در غير اين صورت، من نگرانم که همين موقعيت نيکوي فوتبال ايران در سطح آسيا از دست برود و بازي‌هاي خوب تيم ملي ما در سطح بين‌المللي تکرار نشود و ما دوباره برگرديم به 15، 10سال قبل و موقعيت کنوني را از دست بدهيم. بسياري هم به درگيري‌هاي آخر بازي ايران و ژاپن انتقاد کردند و آن را نشانه مشکلات فرهنگي ما دانستند. اتفاقات آخر بازي ايران و ژاپن هيچ زيبنده نبود. فکر نمي‌کنم هيچ ناظر منصفي آن صحنه‌ را پسنديده باشد. ديدم که نايب رييس مجلس هم در اين باب چيزي نوشته بودند. من مي‌خواهم از اين منظر به قصه بپردازم: شما فرهنگ ما را از اين حيث قياس کنيد با فرهنگ ژاپني‌ها. نه فقط در بازي ايران و ژاپن، ژاپني‌ها جايگاه خودشان را در ورزشگاه تميز کردند، بلکه در بازي با بلژيک در جام جهاني هم، بعد از اينکه برد 2 بر هيچ را با باخت 3 بر 2 عوض کردند و باختند و از رسيدن به مراحل بالاتر جام بازماندند، باز هم ژاپني‌ها ورزشگاه را تميز کردند. خيلي تصوير تکان‌دهنده‌اي بود. فرهنگي که در آن هم مدارا هست، هم همدلي. ما در قصه سونامي هم ديديم که ژاپني‌ها چقدر اصل همدلي را رعايت کردند. اين فرهنگ در ميان ژاپني‌ها جا افتاده است و در موارد بحراني، واکنش‌هاي پخته نشان مي‌دهند. حالا حرفم اين است که درگيري آخر بازي ايران و ژاپن، اصلا زيبنده نبود و يکي از علل آن هم، فشار خشم‌ها و ناکامي‌هاي فروخورده است. بازيکني که تحت اين فشار و انتظار قرار دارد، وقتي که مي‌بيند تيمش بازي را باخته است، با خودش فکر مي‌کند حالا چطور برگردم به کشور و شهر خودم؟ بار يک ملت بر دوش اوست و او قرار است پاره‌اي از ناکامي‌هاي عمومي رخ‌داده در حوزه‌هاي ديگر را در عرصه فوتبال جبران کند، وقتي کار به دقيقه 90 مي‌رسد و تيمش 3 بر صفر عقب است، ظرفيت رواني‌اش از دست مي‌رود و نمي‌تواند زمين را با حالت عادي ترک کند. چنين شکستي البته تلخ است اما عبرت‌آموز هم هست؛ براي اينکه ما نياز داريم در اين عرصه‌ها کار کنيم و فرهنگي را که گويي با طلبکاري عجين شده است، بايد اصلاح کنيم. کساني که از دل يک فرهنگ آميخته به طلبکاري بيرون مي‌آيند، چنان رفتار مي‌کنند که گويي بايد حق خودشان را به هر نحوي بستانند. در بازي ايران و ژاپن، چقدر ژاپني‌ها با داور بحث مي‌کردند، چقدر بازيکنان ما بحث مي‌کردند؟ سر همين بحث‌ها هم بود که آن گل اول را خوردند. چرا ما بايد اينقدر با داور بحث کنيم و تصورمان اين باشد که با چانه زدن و داور را به چالش کشيدن، قضاوت او حتما به سود ما مي‌شود؟ ژاپني‌ها يک‌‌دهم ما با داور بحث نمي‌کردند. اين طلبکاري و چک و چانه زدن به خاطر آن باري که بر دوش بازيکنان ما بود، وقتي به نتيجه مطلوب نمي‌رسد، نهايتا به درگيري فيزيکي ختم مي‌شود که البته اين چيزها در فوتبال ملي و باشگاهي ايران، اسباب خجلت ما هستند. اميدواريم اين رفتارها در آينده تکرار نشود. ولي تا اين امور آسيب‌شناسي نشوند، راه به جايي نمي‌بريم. ما بايد بار اضافي را از دوش فوتباليست‌هاي‌مان ‌برداريم و اين نکته را براي مردم و بازيکنان تيم ملي جا بيندازيم که فوتبال قرار نيست مرهم همه زخم‌ها و ناکامي‌ها باشد. علاوه بر اين، فرهنگ مدارا و مواجهه درست با بحران را هم بايد در کل جامعه و همين طور در جامعه فوتبال ايران ترويج کنيم؛ فرهنگي‌ که در ژاپني‌ها عميقا نهادينه شده است. به قول شاعر: بايد که ز مشاطه نرنجيم که زشتيم. شما چند درصد احتمال مي‌داديد که بعد از باخت ايران به ژاپن، ايراني‌ها بمانند و ورزشگاه را تميز کنند. اما ژاپني‌ها جدا از بازي با ما، در بازي با بلژيک هم، بعد از اينکه گريه کردند و احساسات و عواطف‌شان را بيرون ريختند، ايستادند و ورزشگاه را تميز کردند. يعني بعد از چند دقيقه بر خودشان مسلط شدند و کارشان را پيش بردند. متاسفانه ما فاقد اين فرهنگ هستيم يا دست‌کم چنين فرهنگي در ميان ما چندان پا نگرفته است. علتش خشم‌ها و بغض‌هاي فروخورده يا طلبکاري و چانه زدن است يا بسي امور ديگر. هر چه هست، از اين حيث چيزي در کار و بار ما نيست که بايد باشد. به هر حال، ما بايد قصه باخت ايران به ژاپن را از اين منظر هم ببينيم. يعني به کاستي‌هاي فرهنگي خودمان توجه کنيم؛ البته بايد قدر داشته‌هاي خودمان را هم بدانيم. يعني يادمان نرود اين تيم ملي ايران محسنات بسياري دارد. اين تيم در جام جهاني خوب بازي کرد و چيزي نمانده بود از گروه مرگ صعود کند. در جام ملت‌هاي آسيا هم تا مرحله نيمه‌نهايي بالا آمديم. ما نبايد يکباره بر سر داشته‌هاي خودمان بکوبيم. بلوغ رواني چنين مختصاتي دارد. آدمي که بلوغ رواني دارد و اسير احساسات خودش نمي‌شود، يک‌دفعه سياه و سفيد قضاوت نمي‌کند. نقاط مثبت و منفي را توامان مي‌بيند و نگاهش جامع‌الاطراف است. من نقدي فرهنگي به ناتواني تيم‌مان در مواجهه با بحران داشتم و به انتظارات اجتماعي بيش از حد اشاره کردم ولي ويژگي‌ها و امتيازات مثبت تيم ملي ايران را هم مد نظر قرار دادم. اين تيم ملي به هر حال خيلي بهتر از تيم‌هاي ملي سابق ما بوده و اين ناشي از سنت و ميراث کي‌روش است. ما نبايد ناگهان فکر کنيم که هيچي نداريم و دست‌مان به کلي خالي است. ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد