logo
برگزیده
تحلیل ها

ابعاد پشت پرده مذاکره طالبان با ایران

منبع
خبرآنلاين
بروزرسانی
ابعاد پشت پرده مذاکره طالبان با ایران
خبرآنلاين/ متن پيش رو در خبرآنلاين منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست يک کارشناس مسائل شبه قاره به ابعاد پشت پرده مذاکره طالبان با ايران پرداخته است و معتقد است که ايران به آمريکا پيام بسيار مهمي داده است. زهره نوروزپور| مذاکرات طالبان و آمريکا همچنان در هاله اي از ابهام است. زلمي خليل زاد نماينده آمريکا در امور افغانستان گفته بعيد است که طالبان به توافق صلح پايبند باشد. در اين ميان خبرها حاکي از ان است که گروه تماس خواستار حضور ايران در مذاکرات شده است. اين در حالي است که ماه گذشته دکتر محمد جواد ظريف رئيس دستگاه ديپلماسي و علي شمخاني دبير شوراي امنيت ملي کشورمان مذاکره با طالبان را رسما علني و اعلام کردند , تأکيد کردند که طالبان بايد بخشي از بدنه حکومت افغانستان باشد، موضعي که چندان به مذاق افغان‌ها خوش نيامد. پيرمحمد ملازهي، کارشناس مسائل افغانستان و شبه قاره به سوالات خبرگزاري خبرآنلاين در اين باره پاسخ داده و به زواياي پنهان اهداف بازيگران مذاکره صلح افغانستان پرداخته است که از نظر مي گذرانيد: اخيرا صحبت هايي دربارۀ حضور ايران در مذاکرات افغانستان شده ... آيا اين درخواست ارتباطي به مواضع ايران درباره طالبان دارد؟ آيا تهران مذاکره با طالبان را علني کرد که به آمريکا پيامي بدهد؟ نظر شما چيست؟ دو مسئله پيش آمد که ايران ناچار شد که مذاکره را علني کند. يک بار اقاي بهرامي سفير ايران در کابل اشاره اي به اين موضوع کرد. ولي پس از آنکه رسما علني شد، اقاي شمخاني به کابل رفت، آنجا گفتگويي با مقامات و همتاي خود داشت، پس از آن هيئتي از طالبان به تهران امد به نظرم اين آمد و رفت ها و مواضع اعلامي پيامي بود که به امريکا دادند که شما نمي توانيد ما را دور بزنيد! به اين معنا که آنچه که در ابوظبي، قطر و در آينده احتمالا در جده مي گذرد، متأثر از همين تحولات اخير خواهد بود. عربستان، امارات و پاکستان، سه کشوري هستند که طالبان را به رسميت شناختند و امکانات مالي، تسليحات تدارکاتي آن ها را تامين مي کنند. ناديده گرفتن ايران با توجه به اينکه ايران يکي از بازيگران مهم در منطقه است اين مساله براي ايران سنگين تمام شد، باعث شد که اين پيام را بدهيم که شما نمي توانيد ما را ناديده بگيريد. بحث ديگر داعش است. حقيقت اين است که تحليل بسيار جدي وجود دارد مبني بر اينکه داعشي که در خاورميانه شکست خورد و بخش زيادي از سرزمين هايش را از دست داد، (هر چند که همچنان به عنوان يک گروه چريکي در عراق و سوريه حضور دارند و گه گاه عمليات هايي را انجام مي دهد) ديگر آن خلافت اسلامي خاورميانه اش را از دست داده است. رهبران اين گروه مسئولان اين شکست را ايران و روسيه مي دانند تا باقي جريان ها، کشورها يا ديگر گروه هاي تروريستي يا کردها، که در سوريه حضور داشتند. گروههايي که در سوريه و عراق جنگيدند مانند گروه هاي جنگي ازبک، نهضت اسلامي تاجيکستان، نهضت اسلامي ترکستان شرقي، يا جبهه چچن ها، ظاهرا رهبران اين گروهها دارند به افغانستان منتقل مي شوند. در دو منطقه يکي مرز هاي شمال در حاشيه مرکزي که مرز امنيتي روسيه وچين است و يکي غرب افغانستان و مرز هاي شرقي ايران است. آنها در اين منطقه امکانات پيدا مي کنند که مستقر شوند. داعش نيز از اين ظرفيت بر خوردار است؛ آنها در عراق و سوريه شکست خورده اند و کمي هم امريکايي ها به اين شکست کمک کردند؛ هم اکنون در تلاشند تا به يک نوعي با امريکايي ها به يک مصالحه برسند. چه نوع هدف مشترکي؟ اينکه آمريکا از عنصر داعش براي تصحيح رفتار روسيه، چين و همچنين تصحيح رفتار ايران استفاده کند. به نظر مي رسد که اين تهديد را اول روس ها مطرح کردند، اقاي کابلوف که نماينده اقاي پوتين در امور افغانستان است، به صراحت اعلام کرد که ما اطلاعاتي داريم که شبانه هليکوپترهايي نيروهايي را جابجا مي کنند و به شمال افغانستان مي برند. حدس ما اين است که اين ها نيروهاي داعش هستند که امريکايي ها آنها را در آسياي مرکزي فعال ميکنند. خب اين اطلاعاتي است که روسها منتشر کردند و در پي انتشار اين اطلاعات من فکر مي کنم که اين ترديد در ايران هم به وجود امده است که ممکن است در اينده امريکايي ها از عنصر داعش، نيرو هاي راديکال اسلامي عليه ايران را فعال کنند، با توجه به ان ديدگاهي که در داعش عليه ايران به وجود امده است (ديدگاه ضد شيعي) بتوانند از اين ابزار براي مقابله با ايران استفاده کنند. قبلا هم مقامات ايران اطلاعاتي دادند که داعش درصدد نفوذ به ايران است حتي افرادي را هم دستگير کردند. با اين حساب شما معتقد هستيد که ايران با علني کردن مذاکرات، تدبير به جايي به خرج داد؟ چراکه قبلا هم اين مذاکرات وجود داشت اما علني نبود ... با توجه به مسائلي که عرض کردم، بله، زمان بسيار مناسبي بود براي علني کردن مذاکراتي که از قبل با طالبان وجود داشت. منتها از نظر من شايد ايران کمي بي تجربگي به خرج داد. از اين نظر که به گونه اي اين مسئله علني شد که واکنش منفي دولت مرکزي افغانستان را در پي داشت. به خصوص بعد از صحبت هايي که اقاي ظريف کرد و گفت: « بدون طالبان نمي شود افغانستان را اداره کرد و طالبان بايد شريک قدرت شوند» خب اين نوع موضع گيري براي افغان ها خيلي سنگين تمام شد. به نظرم خيلي حساب شده نبود يا حداقل قبلا روي آن فکر نشده بود! چراکه سياست رسمي و علني ايران هميشه براين مبنا بوده است که از دولت مرکزي افغانستان حمايت مي کند.
دکتر ظريف زماني اين موضع را درباره حضور طالبان در دولت افغانستان گرفتند که در سفر هند به سر مي بردند سفري که بسيار مهم بود و پس از آن پاکستان از اين موضع استقبال کرد. معني اين پيام آنهم از هند چه بود؟
پاکستاني ها در مذاکرات ابوظبي، قطر و جده فعال هستند. موضع آنها با ايران يکسان نيست. شايد در کليت قضيه يکي باشد مثلا اينکه طالبان شريک قدرت شود، خب پاکستاني ها هم همين را مي خواهند و به نظرم الان در يک مسير کار مي کنند. در واقع آقاي خليل زاد توانسته به نوعي رفتار کند که هم پاکستان هم طالبان را قانع کند که شما از طريق نظامي نمي توانيد در افغانستان پيروز شويد اما از نظر سياسي اين امکان وجود دارد که در وهله اول شريک قدرت شويد. خب طالبان هم وابستگي اش به پاکستان روشن است! پاکستان اگر مطمئن شود از طريق نظامي راه حل ندارد خب ظاهرا پنجاه درصد قدرت را به دست مي آورد و پنجاه درصد قدرت هم به نفع پاکستان خواهد بود بخصوص در مناطق پشتو نشين. البته بايد هشيار بود چراکه پاکستان به شدت تحت فشار امريکا مواضع نظامي اش را تعديل کرده است. کمک هاي نظامي و مالي همه را در زمان آقاي ترامپ قطع کردند و شرط هم گذاشتند که ما زماني به شما کمک مي کنيم که شما در چارچوبي که ما حرکت مي کنيم در منطقه حضور داشته باشيد. پاکستاني ها زرنگي که مي کنند اين است که از اين فرصتي که ايران اعلام مذاکره با طالبان را علني کرد، به نفع خودشان استفاده کردند. به اين معنا که آنها مي خواهند مذاکره ايران و طالبان را به آمريکا بفروشند و به امريکايي ها بگويند که ما نيستيم که طالبان را مجاب کنيم يا تحريک کنيم ! اين ايران است! شما چرا يقه ما را چسبيده ايد؟! به اين معنا که طالبان از دست ما خارج شده و دست ايراني ها افتاده است با اين هدف که اختلافي که پاکستان بر سرمساله طالبان با امريکايي ها دارد را کمي کاهش دهند و اين مساله را به گردن ايران بيندازند. به نظرم در اين مقطع زماني ما اين ناپختگي را کرديم که پاکستاني ها امريکايي ها را قانع کنند که ما بي گناهيم و دست ما نيست بريد سراغ ايران! اين تنها فقط حدس و تحليل شخصي من است که فکر مي کنم چنين هدفي ممکن است پشت ذهن پاکستاني ها در اين قضيه باشد. اما يک واقعيت مهم اين است که الان هم آمريکايي ها، هم عربستاني ها، هم پاکستاني ها و هم اماراتي ها دارند مي روند به اين مسير که طالبان شريک قدرت باشد يعني همان موضع ايران! شايد هم قصد دارند همان طرح ژنرال پترائوس را عملي کنند و مناطق پشتون نشين را به دست طالبان بدهند و چند وزارتخانه هم در مرکز بدهند و با همان عقايد خودشان اداره اش کنند. دربارۀ داعش اشاره کرديد که مي تواند منافع مشترکي با آمريکا داشته باشد آنهم براي تنبيه ايران و روسيه... اگر فرض بگيريم که داعش منتقم شکست خود با حمايت آمريکا است و آمريکا هم به دنبال همين است، آيا مي شود گفت که طالبان هم براي ما و روس ها همين تعريف را دارد؟ يعني عليه آمريکا و داعش؟ ببينيد يک ذره بايد احتياط کرد در اين حرف. چون پايگاه ايدئولوژيک طالبان، داعش و القاعده يکي است. درست است که طالبان معتدل تر از دو گروه ديگر است. طالب در واقع دو جنبه دارد؛ يک جنبه آن بخشي از ايدئولوژيِ مکتب ديوبندي است. اين بخش زماني که اتحاد جماهير شوروي افغانستان را اشغال کرد، با گروه هاي راديکال اسلامي مثل عبدالله عزام و بن لادن و اين ها پيوند خورد که بعدها سازمان القاعده را به وجود آوردند. در واقع يک نوع نزديکي فکري بين مکتب سلفي خاورميانه اي که وهابيت در رآس آن است و مکتب سلفي ديوبندي که در شبه قاره هندي است. اين ها در پيشاور با عبدالله عزام همکاري کردند حتي يک نقل قول از عبدالله عِزام است که مي گويد شما وقتي نماز مي خوانيد بر سنت حنفي ديوبندي نماز مي خوانيد، مثل خود افغان ها، نه اينکه جدا بخوانيد براي خودتان... يک جا باشيد (به معناي اتحاد) يعني فتواي رسمي مذهبي داد که شما چگونه نماز بخوانيد. پس بخشي از طالبان در واقع آن تفکري است که پيوند خورده با ديوبنديسم و سلفي خاورميانه اي. اما بخش ديگر طالبان مکتب ديوبندي صوفي اند؛ يعني يا نقش بندي هستند يا قادري و ... نقش صوفي ها در مکتب ديوبندي بسيار پر رنگ است، صوفي ها به اهل بيت، حضرت علي (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) اعتقاد دارند و خيلي نزديک به تفکر شيعه هستند. با اين وصف عربستان سعودي توانسته از آن بخشي که به لحاظ تفکر مربوط به طالبان سلفي خاورميانه اي وهابي، خوب بهره برداري کند و امکانات مالي بگذارد. اما طرف ايران بايد از بخش صوفي تفکر طالبان استفاده کند. به خاطر مشکلات داخلي که وجود دارد ايران نتوانسته است از آن استفاده کند و همچنان ميدان بازي را به عربستان سعودي واگذار کرده است. به توجه به اين مساله تنها نکته اين است که طالبان آن ضديتي را که داعش با شيعه دارد، ندارد. درست است که مايه هايي در آن وجود دارد اما آن اختلاف چيزي است که بعد فوت پيامبر اسلام بين شيعه و سني به وجود امده است. اين تفاوت ديدگاه در طول تاريخ هزار و چهارصد سالۀ اسلام بين شيعه و سني وجود داشته است. اما هيچ وقت ما نديديم که مثلا مثل اروپا جنگ مذهبي صرفا بر اساس ديگاه شيعه سني به وجود بيايد. در تاريخ خيلي به ندرت واقعا اين اتفاق ها افتاده است؛ آن هم دلايل سياسي داشته نه دلايل مذهبي! خب در اين فضا بايد بگويم که برداشتم اين است که طالبان به لحاظ ايدئولوژيک با داعش در آن اصل قضيه تفاوت ندارد و اين تصور که از طالبان عليه داعش استفاده کرد به نظرم کمي ساده کردن مسئله است. شايد يک جناحي از طالبان پاي اين مساله بيايند و مقابله کنند اما قضيه که جدي شود، طالبان به لحاظ ايدئولوژيک با داعش درگير نخواهد شد. درگيري طالبان با داعش بحث قدرت است نه ايدئولوژيک. طالبان يک گروه بومي است که هدفش اين است که افغانستان را تصرف کند اما اعتقادتش جهادي است. پس با اين حساب ايران بر اساس چه منفعتي با طالبان مذاکره مي کند؟ ما دقيقا از طالبان چه مي خواهيم؟ به نظر من آن چيزي که ايران از طالبان مي خواهد، همين است که به داعش فرصت ندهد که داعش بيايد در مرزهاي ايران مستقر بشود. دوم اين که ايران بازيگري است که مرز مشترک زيادي با افغانستان دارد از استان خراسان شمالي تا استان خراسان جنوبي، پس امنيت اين مرزها براي ايران بسيار اهميت دارد. اگر طالبان در اين مرز از فراه به پايين بيايد که همه پشتون نشين است و در آنجا مستقر شوند، اين منطقه دست طالبان مي افتد، از اين زاويه پيشگيري ايران اين است که اتفاقاتي در افغانستان دارد مي افتد و اگر اين کشور به کشوري فدرال تبديل شود، طالبان در مرزهاي ايران مستقر خواهند شد و بايد با اين نيرو مذاکره کرد و منافع امنيت ملي کشور را تامين کند. از اين زاويه من فکر مي کنم که ايران اين ضرورت را درک کرده که نمي شود طالبان را به حال خودش گذاشت و سياست هاي گذشته ايران که صرفا بخشي نگري بوده است و تمرکز آن بر بخش هاي شيعه نشين افغانستان بود، را ادامه داد. حالا ايران متوجه شده که اين سياست سياست خوبي نبوده است و بايد با قبايل پشتون هم بتوانند ارتباط برقرار کنند. پشتون ها به لحاظ فرهنگي و زباني جزئي از تمدن ايراني اسلامي اند و ما بايد با اين ها مرتبط مي شديم ولي نشديم حالا اين اتفاق افتاده است. ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد