فارن پالیسی: چطور باید درباره لابی اسراییل در آمریکا سخن گفت؟
انتخاب/ متن پيش رو در انتخاب منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست استفان والت نظريه پرداز روابط بين الملل در فارين پاليسي نوشت: مناقشات اخير درباره توييت هاي نماينده کنگره، ايلهان عمر در انتقاد از رفتار دولت اسرائيل و حاميان آن در آمريکا عليالخصوص لابي ايپک، يک حقيقت را آشکار ميکند: روابط آمريکا و اسرائيل و در چشمانداز وسيعتر، سياست خاورميانهاي دولت آمريکا، حوزه پرمخاطرهاي است که هر کس به آن ورود کند، برايش هزينه در بر خواهد داشت. پاسخهاي تند به عمر مايه تعجب نيست و متاسفانه همانند گذشته اين بار نيز اين مناقشات بيشتر از آنکه تبيين کننده باشد، سوار بر موج احساسات شده است. اما وسعت و شدت اين واکنشها هنوز نکاتي به ما ميآموزد. در ادامه اين مطلب آمده است: همه ما بايد قادر باشيم که صريح و آزاد درباره نيروهاي شکلدهنده به سياست امروز آمريکا سخن بگوييم. اين شامل نهادهايي مانند ايپک نيز ميشود که تلاش ميکنند سياست آمريکا را به سوي اسراييل و خاورميانه متمايل کنند. تعصب و خشونت را بايد قويا محکوم کرد اما ايستادن در برابر اظهارات ضديهودي را نبايد به عنوان سلاحي سياسي براي ساکت کردن گفتمان صادقانه به کار برد. چنانکه جي. جي. گلدبرگ سردبير سابق نشريه فوروارد در کتاب قدرت يهود مينويسد: «به نظر ميرسد ناچار شدهايم بين سلطه وسيع يهوديت يا عدم موجوديت يهوديت، يکي را برگزينيم. جايي ميان اين دو يک واقعيت وجود دارد که گويي کسي نميخواهد آن را بيان کنيد و آن اين حقيقت است که يک جامعه يهودي متشکل از گروهي تشکل و چهره شناختهشده وجود دارد که بخشي از بازيگران سياسي اين کشور هستند. هيچ ايرادي ندارد که آنها نيز مانند ديگران در بازي سياست شرکت کنند». دقيقا همينطور است. اشاره ساده گلدبرگ به هر دو حقيقت يعني ميراث تاريخي و بستر آن، در کنار واقعيتهاي امروز به ما نشان ميدهد که چگونه بايد درباره نفوذ تشکلهاي مختلف و افراد خاص در سياست خاورميانهاي آمريکا بينديشيم و صحبت کنيم. به بيان صريحتر بايد بدانيم: نخست آنکه کاري که تشکلهايي مانند ايپک، کنفرانس روساي سازمانهاي بزرگ يهودي آمريکا، اتحاد مسيحيان براي اسراييل، سازمان صهيونيست آمريکا، موسسه يهودي امنيت ملي آمريکا، بنياد دفاع از دموکراسي ها و برخي ديگر انجام ميدهند و آنچه ثروتمنداني مانند حاييم سابان و شلدون آدلسون سالها به آن اشتغال دارند، يک فعاليت عادي سياسي است که کاملا با مبناي منافع گروهي در سياست آمريکا همخواني دارد. قانون اساسي آمريکا تضمين کننده آزادي گردهمايي و بيان است که متضمن اين است که تمام آمريکاييهايي که تلاش دارند گردهم بيايند و سياست خاصي را ترويج کنند، در چارچوب قانون اجازه آن را دارند. فعاليت افراد و تشکلهاي دخيل در لابي اسراييل نيز تفاوتي با ساير تشکلهاي سياسي آمريکا مانند سازمان ملي اسلحه و غيره ندارد. هيچ مسأله سري، غيرمشروع يا توطئه آميزي نيز وجود ندارد؛ اين نحوه عملکرد نظام حکومتي آمريکاست. دوم اينکه اين افراد و تشکلها چندان هماهنگ و تحت رهبري واحد عمل نميکنند. درست است که نهادهاي متعددي براي تعميق روابط آمريکا با اسراييل تلاش مصرانه اي ميکنند اما آنها گاهي درباره ماهيت مسائلي مانند توافق هستهاي با ايران يا کارايي راهحل دو دولت براي حل معضل اسراييل و فلسطين باهم اختلاف نظر دارند. سوم اينکه آنچه معرف لابي اسرائيل است، مذهب يا نژاد اعضاي آن نميباشد بلکه هدف سياسي مشترک بين آنهاست که همانا تلاش براي کسب حمايت آمريکا ميباشد. برخي از آنها يهوديان حامي حکومت اسراييل هستند اما غيريهودياني مانند مسيحيان اوانجليک نيز در ميان آنها وجود دارند. به علاوه بسياري از يهوديان آمريکا منتقد رفتار حکومت اسراييل هستند. به همين دليل استفاده از عبارت لابي يهودي براي اشاره به گروههاي هوادار اسراييل، هم دقيق نيست هم متضمن کليشههاي خطرناکي ميباشد. چهارم اينکه همانند ساير گروههاي داراي منافع، لابي اسرائيل نيز از ابزارهاي متنوعي براي نيل به اهدافش استفاده ميکند. قسمتي از راهبرد آنها حمايت مالي از کمپينهاي تبليغاتي کانديداها در انتخابات است اگرچه ايپک اين کار را نميکند. برخي از آنها به لابي مستقيم در واشنگتن ميپردازند و برخي با انتشار نشريات، افکار عمومي را با خود همراه ميکنند. بنابراين تمرکز منحصر بر حمايت مالي از کمپينهاي تبليغاتي به معني ناديده گرفتن بخش بزرگي از حقيقت است. سرانجام اينکه هيچ تشکل سياسي نيست که هميشه به اهداف مدنظرش دست يابد. لابي اسراييل بر تمام وجوه سياست خاورميانهاي آمريکا تسلط ندارد. هيچکس منکر اين نيست که لابي اسراييل نفوذ زيادي در تصميمات واشنگتن دارد. اما استفاده از واژههايي مانند سلطه و کنترل باعث ميشود تصويري دور از واقعيت ترسيم شود مانند اينکه عدهاي در سايه، عروسک گردان سياستگذاران آمريکايي هستند. با احتساب اين حقايق بايد گفت توييت هاي عمر نادرست و سهل انگارانه منتشر شدند و ريشه در غفلتي داشتند که خودش بعداً آن را پذيرفت. اما من معتقد نيستم که آنها حکايت از مواضع ضد يهودي او داشتهاند و واکنشهايي مانند خواستار استعفاي او شدن، مناسب اين اوضاع نيست. براي تازه کارها، توييتر ابزاري نامناسب است: نميتوان در قالب ۱۴۰ يا ۲۸۰ کاراکتر به مباحث پيچيدهاي مانند اين موضوع پرداخت. به علاوه ادعاي او مبني براينکه ايپک به نمايندگان پول ميدهد با واقعيت منطبق نيست. ايپک به فعاليت گستردهاي در لابيهاي چهره به چهره اشتغال دارد، يک کنفرانس بزرگ را سالانه برگزار ميکند، در حوزههاي انتخابيه محلي فعاليت دارد، از سفرهاي کنگرهاي به اسراييل حمايت مالي ميکند و درباره نگاه کانديداهاي انتخاباتي به روابط آمريکا با اسراييل به ساير فعالان سياسي اطلاعرساني ميکند اما از کمپينهاي انتخاباتي حمايت مالي نميکند. وقتي در اين ميدان مين پا ميگذاريد، بايد با اطلاعات دقيقي خود را مجهز کنيد. اگرچه عمر مستحق آن است که به خاطر رفتار نامناسبش توجيه شود، اما حتي اگر حساسيت بيشتري نسبت به تاريخ ضديهوديت نشان ميداد و موضعي موثقتر به خود ميگرفت، بازهم هدف موج انتقادات قرار ميگرفت. چراکه حتي اطلاعات کامل و دقيق از فعاليتهاي لابي اسراييل براي کسي که به انتقاد از حمايت يکطرفه آمريکا از اسراييل بپردازد و با سياستهاي گروههايي مانند ايپک مخالفت کند، سپر دفاعي مناسبي تلقي نميشود. اين را از روي تجربه ميگويم. در کتابي که سال ۲۰۰۷ با همراهي جان ميرشايمر نوشتم، دريافتيم که هرگونه اظهار اين موضوع در سايه دوهزار سال تاريخ رخ ميدهد. ما تا حدي منتقد برخي سياستهاي لابي اسراييل بوديم اما هيچگاه فعاليتهاي اين گروه را غيرمشروع ندانستيم و حتي به جز موارد معدودي که سياستهاي اين گروه فجايعي براي آمريکا به بار آورد، از مواضع اين گروه حمايت کرديم و حتي تاکيد کرديم که آمريکا بايد در کنار اسراييل بايستد و سياستهايي اتخاذ کند که ثبات در خاورميانه و امنيت اسراييل را به بار بياورد. ما در اين کتاب نوشتيم که هر گاه امنيت اسراييل به خطر افتاد آمريکا بايد وارد عمل شود و راهحل دو دولتي را نيز قويا توصيه کرديم. با تمام اينها ما نيز مانند عمر هدف حملات تندي قرار گرفتيم. آنها ما را ضديهودي خواندند و ادعا کردند که پژوهش خود را با جستجو در وب سايتهاي نئونازي ها سرهم کردهايم. در ميان منتقدان ما برخي افراد متفکر با اعتبار سياسي بالا نيز ديده ميشدند. به چه دليل هر انتقاد جدي از اسراييل يا لابي آن با چنين واکنش تندي مواجه ميشود؟ دليلش اين است که پس از پنجاه سال اشغال، اسارت جمعيتي از فلسطينيان در غزه و تمايل مداوم سياستهاي داخلي اسراييل به سوي احزاب راست، موجب کاهش حمايت از اسراييل در ايالات متحده شده است. تنها با تاختن به همين منتقدان اسراييل است که لابي اسراييل ميتواند اين بحث را به طور يکجانبه مطرح کرده و حمايت آمريکا را حفظ کند. بنابراين واکنش به هر شخصيت برجستهاي که به انتقاد از رفتار اسراييل بپردازد، با محکوم کردن، به حاشيه راندن و حتي ساکت کردن همراه ميشود. با ممانعت از پيشرفت منتقدان در موقعيتي که دارند، ديگران را نيز از ارتکاب اين عمل در آينده منصرف ميکنند. به همين دليل هنوز بحث دقيق و سازنده اي از اين معضل در آمريکا مطرح نشده است. من معتقدم که اين اقدامات در آينده نتيجهاي معکوس خواهند داشت. اغلب آمريکاييها از جمله يهوديان آمريکا مدافع آزادي بيان، مداراي متقابل و مباني حقوق بشر هستند. آنها سرکوب صداهاي مختلف را نميپسندند و ميدانند که حمايت از جامعه ليبرال براي حفظ امنيت و حقوق اقليتها از اهميت اساسي برخوردار است.