logo

نفت ایران در پیچ ملی‌شدن یا مصادره

منبع
شرق
بروزرسانی
نفت ایران در پیچ ملی‌شدن یا مصادره
شرق/ متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست مصدق همه تلاشش را در راستاي تصويب و اجراي قانون ملي‌شدن صنعت نفت انجام داد و حسن‌نيت او در تحقق حقوق ملت ايران و قطع دست استمعار بر داشته‌هاي ايران، بر هيچ وجدان منصنفي پوشيده نيست. او توانست با تکيه بر ملي‌شدن صنعت نفت، مردم ايران را صاحبان حق بر منابع کشورشان معرفي کند و با استناد به قواعد بين‌المللي به اثبات رساند که ملي‌کردن منابع يکي از حقوق اصولي و اوليه ملت‌هاست. ملي‌شدن صنعت نفت فايده‌اي فرامتني نيز داشت و آن هويت‌بخشي به‌ ملت ايران بود؛ به‌نحوي که مصدق ثابت کرد که ايرانيان مي‌توانند در عرصه‌هاي بين‌المللي سخن بگويند، از حقوق خود دفاع کنند و در نهايت به بخشي از خواسته‌هايشان نائل شوند و اين در حالي صورت گرفت که ايرانيان از پسِ سال‌ها حکومت قاجار احساس تحقير تاريخي مي‌کردند. شايد بتوان گفت که همه اينها نتيجه اصرار مصدق بر پيگيري حقوق مردم از طرق حقوقي و قانوني بود. او هيچ‌گاه از زبان غيرحقوقي استفاده نکرد و با تکيه بر اين مهم توانست بدون هيچ‌گونه جنگي کشورهاي قدرتمند را در برابر حقوق ايرانيان تسليم کند اما ماجراي مصدق نيز مانند عموم داستان‌هاي دراماتيک، پايان خوشي نداشت و نفوذهاي بيگانگان، ضعف اراده شاه، خيانت‌هاي ياران و صدالبته بعضي از تصميم‌هاي مصدق باعث شد که کودتا، تبعيد و حبس بر ملت ايران و محمد مصدق تحميل شود. شايد اگر مصدق در مقطعي به اصرار افرادي مانند آيت‌الله کاشاني و حسين فاطمي تمايل به قطع رابطه با انگلستان نشان نمي‌داد و از انعقاد قراردادهاي نفتي در ترس از عدول از حقوق ملي دوري نمي‌کرد، دو کشور آمريکا و انگليس از کودتاي نظاميان حمايت نمي‌کردند و شايد اگر مصدق مي‌توانست با درنظرداشتن معيارهاي جهاني مسئله غرامت را حل مي‌کند، هيچ‌گاه کودتايي عليه او و دولتش رخ نمي‌داد. گرچه در سراسر عمر مصدق هيچ نشاني از ناديده‌گرفتن حقوق کشور و مردم ايران ديده نمي‌شود اما به‌نظر مي‌رسد همين وجه ملي‌گرايانه باعث شد تا از مقطعي به بعد مصدق از مذاکره با کشورهاي قدرتمند جهان هراس داشته باشد؛ هراس از اينکه مبادا تاريخ درباره او قضاوتي منفي کند. به‌هرروي، مصدق در قضاوت کلي تاريخي در پيشگاه ملت ايران سربلند است اما پرداختن به دو موضوع قطع رابطه با انگلستان و نيز پرداخت غرامت مي‌تواند نشان دهد حتي در آن مقطع که نگاه استمعاري بر کشورهاي جهان سوم حاکم بود نيز عنصر مذاکره مي‌توانست راهگشا باشد. براي بررسي اين موضوع محمد توسلي، دبير کل نهضت آزادي ايران، فريدون مجلسي، پژوهشگر تاريخ سياسي و ديپلماسي، محمود نکوروح، فعال ملي‌مذهبي و پژوهشگر تاريخ معاصر و محمد ترکمان، پژوهشگر تاريخ معاصر ايران در ميزگرد «شرق» شرکت کردند که مشروح آن را در ادامه مي‌خوانيد. ‌‌هنگامي که مصدق دولت را در اختيار گرفت، براي ادامه مسير خود دو هدف را مشخص کرد؛ نخست اجراي قانون ملي‌شدن صنعت نفت و دوم اصلاح قانون انتخابات مجلس و شهرداري‌ها و گويا مصدق حتي پيش از نخست‌وزيري‌اش ملي‌کردن صنعت نفت را هدف نهايي نمي‌دانست و مترصد قطع سلطه بيگانه بر کشور ايران بود. آيا مي‌توان ملي‌کردن نفت ايران را يک‌هدف اوليه در نگاه دکتر مصدق دانست؟ محمود نکوروح: بله، همين‌طور است. هدف مصدق احياي حاکميت ملي از دست‌رفته ايران بود. او با آگاهي تاريخي وقتي ديد که دستاوردهاي مشروطيت و فلسفه وجودي مجلس از بين رفته است، تلاش کرد تا با زنده‌کردن عناصر دموکراتيک، حق مردم براي تعيين سرنوشت خود را تثبيت کند؛ از سوي ديگر نمي‌توانست تحمل کند که انگلستان نفت ايران را به يغما ببرد و سعي کرد که قراردادهاي نفتي را در فرايند تصويب مجلس بگنجاند. انگليس مي‌خواست ايران را تحت‌الحمايه خود کند و مصدق که در غرب تحصيل کرده بود و کاملا به مباني حقوقي اشراف داشت، اين قاعده را برهم زد. در حقيقت مصدق توانست دست استعمار را از کشورمان قطع کند و براي اين هدف تا آخرين لحظه عمرش پاي منافع ملت و کشور ايران ايستاد و شايد همين عامل باعث شده است که امروز و بعد از گذر سال‌ها از درگذشت او همچنان نسل‌ در پي نسل به مصدق باور و علاقه داشته باشند. مصدق در زماني زمينه‌هاي ملي‌شدن صنعت نفت را فراهم کرد که در انگلستان هم صنعت فولاد، ملي شده بود و او توانست با زيرکي تمام در شوراي امنيت سازمان ملل، جهانيان را متقاعد کند که اگر انگليس مي‌تواند صنايع خود را ملي کند، کشورهاي جهان سوم هم مي‌توانند منابع خودشان را در اختيار بگيرند. او بازي را از دست انگليس خارج و منافع ملي ايران را تثبيت کرد. حتي بايد عمل مصدق را فراتر از کشور ايران دانست زيرا او راهي را گشود تا همه کشورهاي جهان سوم بتوانند در مقابل ظلمِ استعمار سر برآورند و از حقوق خود دفاع کنند. مصدق در برابر بازيگران سياسي غرب کم نياورد و بر ملي‌کردن نفت پاي فشرد. همه اين عوامل دست‌به‌دست هم داد تا هر روز بر دامنه طرفدارانش افزوده شود؛ به‌نحوي که اکنون نيز تصوير او در دانشگاه‌ها بر دستان دانشجويان ديده مي‌شود. فريدون مجلسي: من قدري بدون تعصب با دکتر مصدق مواجه مي‌شوم و هيچ‌گاه مريد او نبوده‌ام اما در عين‌حال خدمات مصدق به تاريخ و هويت ايران را نمي‌توانم انکار کنم. او يک‌ مرد بزرگ است اما هم‌طراز او در تاريخ ايران بسيارند. يعني اين‌طور نيست که هيچ‌کس نبوده و فقط مصدق به ايران خدمت کرده باشد. مصدق يک ويژگي بارز دارد و آن احياي هويت ايراني است. او شاهد تجربيات بسياري بود؛ به‌نحوي که به‌چشم خود ديده بود که چگونه انگليسي‌ها در آغاز جنگ جهاني اول با چنگ‌ودندان به نفت ايران چسبيدند. با چنين تجربه‌اي به سوئيس رفت و با دنياي غرب آشنا شد و دوباره به ايران آمد و مسئوليت‌هاي مهمي را به دست آورد. او ورود سردار سپه، تغيير سلطنت و سپس جنگ جهاني دوم را ديد و با کوله‌باري از تجربيات مهم تاريخي خواهان يک ‌تحول بزرگ شد. ملت ايران بعد از شرايط اسف‌باري که منجر به انعقاد قرارداد ترکمانچاي شد، شخصيت خود را باخته بود. جنگ ايران و روس نشان داد ايران توان رويارويي با روسيه را ندارد و به اين‌ دليل مردم ايران احساس تحقيرشدن کردند. هنر والاي مصدق ايجاد ‌وحدت ملي و احياي هويت ايراني بود. درواقع منافع اقتصادي ملي‌شدن‌ نفت آن‌قدر مهم نبود که با ملي‌شدن اين صنعت، مردم ايران خود را صاحبان اصلي منابع کشورشان فرض کردند؛ وگرنه بحرين، کويت و عربستان نيز با تحولات متعدد و در طول زمان، نفت خود را ملي کردند. حتي اين فرهنگ دايي‌جان ناپلئوني که همه‌چيز زير سر انگليسي‌ها دانسته مي‌شود نيز نتيجه همان حقارت‌هاي تاريخي است که بر مردم ايران رفت و از سوي ديگر غرب‌ستيزي‌هاي افراطي افرادي مانند جلال آل‌احمد نيز واکنش‌هايي به همان تحقيرهاي تاريخي است. در مطالعه و بررسي ملي‌شدن صنعت نفت، بايد ديد آيا اصلا مصدق حق داشت نفت را ملي کند يا خير؟ پاسخ اين پرسش مثبت است؛ او نه‌تنها حق داشت بلکه اين حق را از خود انگليسي‌ها ياد گرفته بود؛ به‌نحوي‌که انگليسي‌ها بارها اين کار را انجام داده بودند و حتي انتخابات برگزار مي‌کردند. بنابراين مصدق گفت که نمي‌شود يک‌ بام و دو هوا رفتار کرد و ما هم اين حق را داريم که نفت خود را ملي کنيم. عمل مصدق هم از حيث قوانين بين‌المللي و هم از حيث مباني علم حقوق درست بود؛ هرچند در روند ملي‌‌شدن نفت، انتقادهاي متعددي به سياست‌هاي مصدق وجود دارد که در خلال بحث خواهم گفت. محمد ترکمان: سخن آقاي مجلسي درست است و تاريخ ايران همواره رجالي داشته است که ايران را در بحران‌هاي متعدد نجات داده‌اند؛ قائم‌مقام و اميرکبير و پيش از آنها برمکيان، نوبختيان، خواجه نصيرالدين طوسي و... از آن‌دست رجال محسوب مي‌شوند و ترديدي در اين موضوع وجود ندارد؛ اما دکتر مصدق را در ميان تمام رجال متأخر تاريخ ايران، بي‌بديل مي‌دانم. او علاوه بر اينکه يک‌ رجل بادانش و ميهن‌دوست بود، خود را به رعايت اخلاق سياسي به‌شدت متعهد مي‌دانست و از سوي ديگر از دنياي غرب آشنايي داشت و علم و تجربه خود را در خدمت منافع ملت و کشور ايران قرار مي‌داد. علاوه بر تمام اينها، نام مصدق با پاکدستي گره خورده است. دکتر مصدق هيچ‌گاه اصول خود را کنار نمي‌گذاشت و حتي وقتي قرار شد کلاه پهلوي بر سر گذاشته شود تا چند ماه از خانه بيرون نيامد تا آنکه اين موضوع به‌ صورت قانون درآمد و او آن را به‌عنوان يک امر واقع پذيرفت. اينها باعث شده است امروز به‌صراحت بگويم دولتمردي با چنين مختصاتي در تاريخ معاصر ايران به‌جز او نمي‌شناسم. مصدق عصاره فرهنگ، تيزهوشي و ميهن‌دوستي ايراني است. وقتي مصدق در دوران استبداد رضاخاني در مجلس سخن مي‌گفت، گويي چوبه دار خود را روي دوش حمل مي‌کرد. او با شجاعت تمام سخن خود را در دفاع از مصالح ايران و ايراني بيان مي‌کرد. او تنها کسي بود که در مجلس ششم به سلطنت رضاشاه قسم نخورد. محمد توسلي: مهندس بازرگان در جلسه افتتاحيه نهضت آزادي ايران در سال40 گفت ما مسلمان، ايراني و مصدقي هستيم و سپس مصدقي‌بودن را توضيح داد و گفت:‌ «...مصدقي هستيم و مصدق را از خادمين بزرگ افتخارات ايران و شرق مي‌دانيم. ما مصدق را به‌عنوان يگانه رئيس دولتي که در طول تاريخ ايران محبوب و منتخب واقعي اکثريت مردم بود و قدم در راه خواسته‌هاي ملت برداشته، توانست پيوند بين دولت و ملت را برقرار سازد و مفهوم واقعي دولت را بفهماند و به بزرگ‌ترين موفقيت تاريخ اخير ايران يعني شکست استعمار نائل گردد، تجليل مي‌کنيم و به اين سبب از (تز) و (راه مصدق) پيروي مي‌کنيم...». اين سخن مهندس بازرگان نشان از آن دارد که عمل مصدق براي نسل‌هاي بعد نيز پيام‌هاي روشني دارد. اگر بخواهيم با پيام مصدق در روزگار امروز آشنا شويم، لازم است زندگي او در سه ‌مقطع تولد تا نخست‌وزيري، دوره 28ماهه دولت او تا کودتاي 28مرداد سال32 و پس از کودتا تا درگذشتش در سال 45 بررسي شود. او در انقلاب مشروطيت حدود 25 سال داشت و به‌عنوان يک‌ جوان، کاملا در جريان رويدادهاي وقت قرار داشت و مطالبات مردم در انقلاب مشروطه را به‌طور کامل لمس مي‌کرد. مصدق با چنين ديد وسيعي وقتي در مجلس بحث رأي به تغيير رژيم مطرح شد، با توجه به نقش بيگانگان، به آن رأي مثبت نداد؛ در‌صورتي‌که حتي رأي آيت‌الله کاشاني نيز مثبت بود. مصدق از سال 1299 تا 1307 مسئوليت‌هاي متعددي را بر عهده داشت و تا پيش از سلطنت رضاشاه، در سمت‌هاي مختلفي قرار گرفت و شناخت عيني از مسائل ايران داشت و با چالش‌هاي گوناگوني مواجه شد. او هيچ‌گاه تسليم رضاشاه نشد و از سال 1307 تا شهريور1320 در تبعيد بود و خانه‌نشين شد. از سال1320 که قدري فضا باز شد تا مجلس شانزدهم، شرايط جديدي را تجربه کرد. وقتي او پيشنهاد ملي‌شدن صنعت نفت مطرح شد، همه فکر مي‌کردند مانند سابق مخالفت مي‌کند؛ اما در کمال تعجب، اين موضوع را پذيرفت، مشروط به آنکه قانون ملي‌شدن صنعت نفت و خلع يد تصويب شود. مرحوم مصدق دو محور کلي را براي برنامه خود تبيين کرده بود؛ نخست اجراي قانون ملي‌شدن صنعت نفت و دوم اصلاح قانون انتخابات مجلس و شهرداري‌ها. همان‌طور که آقاي مجلسي اشاره کرد، مصدق با اجراي قانون ملي‌شدن صنعت نفت سلطه فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي انگلستان را قطع کرد؛ سلطه‌اي که در همه‌جا وجود داشت. او اصرار بر ملي‌شدن نفت داشت تا ملت ايران باور کنند مي‌توانند روي پاي خود بايستند و مي‌دانست پيش‌نياز آن حاکميت مردم بر سرنوشت خود است و ازاين‌رو مترصد اصلاح قانون انتخابات بود. مصدق مي‌خواست «بلديه» و مديريت شهري به‌ معناي واقعي خودش شکل بگيرد و مردم شهرها را خود اداره کنند؛ موضوعي که هنوز نيز محقق نشده است. دکتر مصدق به‌شدت خواستار تحقق اصولي مانند آزادي، حاکميت ملي، عدالت اجتماعي و احياي هويت ملي بود و مي‌دانست تا زماني که تحول اجتماعي ايجاد نشود، نتيجه مطلوب حاصل نمي‌شود. نگاه دکتر مصدق با جوان‌هايي مانند دکتر فاطمي تفاوت داشت و مي‌خواست آگاهي مردم گام‌به‌گام بالا برود. مصدق تمام تلاش خود را کرد تا شاه فقط سلطنت کند و مردم به‌تدريج حاکمان واقعي بر سرنوشت خود باشند. ‌‌يکي از موضوعاتي که در خوانش ملي‌شدن صنعت نفت به‌چشم مي‌خورد، نگاه صفرويکي به مسيري است که دکتر مصدق طي کرد. تا چه ميزان روند ملي‌شدن نفت ايران مصون از قداست‌گرايي يا کينه‌توزي نسبت به شخص مصدق است؟ مجلسي: لازم است که با بعضي از مسائل تاريخي با نگاهي عميق‌تر مواجه شويم؛ براي مثال آقاي ترکمان مي‌گويد که در کارنامه‌ مصدق هيچ لکه ننگي وجود ندارد. اين سخن را مي‌پذيرم و قبول دارم که هيچ‌وقت در انجام وظايفش سوءنيت نداشت اما پذيرش اين موضوع به‌معناي آن نيست که او هيچ ‌اشتباهي نکرده است. او در شوراي امنيت مسئله ملي‌شدن نفت را مطرح کرد و با مخالفتي مواجه نشد و کار مهم او در اين نهاد بين‌المللي آن بود که براي نخستين‌بار اين موضوع را مطرح کرد وگرنه اينکه در آنجا هيچ‌کس مخالفتي نکرد، چندان عجيب نيست. شوراي امنيت امور بديهي را تصويب نمي‌کند و ملي‌شدن صنعت نفت نيز از منظر قواعد بين‌المللي در زمره بديهيات بود. مي‌توان گفت که ارزش کار مصدق در آگاهي‌بخشي به کشورهاي جهان سوم بود و توانست مردم چنين کشورهايي را با حقوقشان آشنا کند. مصدق بيش‌ از آنکه تأثير اقتصادي يا حقوقي بر منافع مردم و صنعت نفت بگذارد، توانست هويت‌بخش باشد. به‌ياد دارم وقتي در سال 1348 در واشنگتن ديپلمات بودم، چند نفر از افغانستاني‌هاي ساکن در آنجا به دليل اتمام مأموريت معاون بانک جهاني که افغانستاني بود يک ميهماني داده بودند و چند نفر از ديپلمات‌هاي ايراني از جمله من را دعوت کرده بودند. آن شب يک افغانستاني تار مي‌زد و آواز مي‌خواند. بعد از شام به او گفتيم که باز هم بزن. او نيز با دانستن اينکه چند ديپلمات ايراني در ميهماني حضور دارند گفت که اين آهنگ را مي‌خوانم و هديه مي‌کنم به روان دکتر محمد مصدق. سخن آن خواننده افغانستاني نشان از تأثيرگذاري اقدامات او بر کشورهاي جهان سوم داشت. وقتي آقاي ترکمان مي‌گويد که مصدق به رضاشاه سوگند نخورده بود او را از يک انسان بزرگ و تأثيرگذار به يک فرد قدسي تبديل مي‌کند در صورتي که مي‌دانيم از لحاظ قانوني تمام وکلاي ملت موظف به اداي سوگند به قانون اساسي بودند و از نظر قانون اساسي وقت، همه نمايندگان بايد به شاه متعهد مي‌بودند و فرقي نمي‌کند که مصدق زيرلبي سوگند خورده بود يا با صداي بلند. قبول داريم که رضاشاه يک ديکتاتور بود و علم هم در خاطراتش از او با همين عنوان ياد مي‌کند و حتي مي‌گويد که اعلي‌‌حضرت خودمان يعني محمدرضاشاه هم يک ديکتاتور بود اما رضاشاه سال 1305 با رضاشاه سال 1314 تفاوت دارد؛ بنابراين نبايد با يک نگاه مطلق به سراسر تاريخ معاصر نگاه کرد. مسئله اين است که آيا مصدق در سقوط دولتش هيچ نقشي نداشت؟ آيا در بروز کودتا هيچ انتقادي به او نمي‌توان کرد؟ آيا انتقاد از او ممنوع است؟ اين موضوع من را به‌شدت رنج مي‎دهد؛ به‌خصوص وقتي احساس مي‌کنم که بعضي چيزها مورد سوءاستفاده قرار مي‌گيرند. نمونه يک سياست‌مدار ديگر فروغي است که او را ناجي ايران مي‌دانم. به من ارتباطي ندارد که رابطه فروغي و مصدق خوب يا بد بوده است يا آنکه قوام‌السلطنه هم نقش خود را دست‌کم در يک‌ جا به درستي ايفا کرد و در همان‌جا قابل احترام است. ما عادت کرده‌ايم که هميشه نگاه سفيد و سياه داشته باشيم؛ ما ياد گرفته‌ايم که شخصيت‌هاي تاريخي را يا خائن يا خادم بپنداريم در صورتي که چنين نيست. اخيرا پسر آيت‌الله کاشاني که يد طولايي در تخريب دکتر مصدق دارد، مقاله‌اي نوشته که در آن مي‌گويد مصدق عامل انگليس بوده است. چنين روحيه‌اي صحيح نيست. باور کنيد که اگر کسي مقاله‌اي بنويسد و بگويد که کاشاني عامل دست انگليس بود، من جلوي او مي‌ايستم زيرا واقعا نبود و اين در حالي است که هيچ ارادتي به ايشان ندارم. مصدق هم با چنين روحيه‌اي برخورد مي‌کرد. او نيز مخالفانش را جيره‌خوار خطاب مي‌کرد. ترکمان: من نگفتم به مصدق ايرادي وارد نيست و نخواستم از او يک بت بسازم اما از هر منظري به موضوع نگاه کنيم، درمي‌يابيم که شخص دکتر مصدق بي‌بديل است. او فردي بود که در دوراني که تفکر چپ بر بخش مهمي از جريان‌هاي روشنفکري حاکم بود، به‌طور واقعي و نه تصنعي به آزادي باور داشت؛ محور و تفکر مصدق بر پايه آزادي استوار بود؛ همچنين هيچ‌گاه از خط اعتدال خارج نشد؛ هيچ‌گاه ما مصدق را يک شورشي نمي‌بينيم. مصدق در زمان کودتاي سوم اسفند 1299 به‌عنوان والي فارس مخالفت خود را به‌صراحت با کودتاي انگليسي اعلام کرد؛ کودتايي که تأثيرش همواره بر زندگي ايرانيان باقي ماند. بايد اين کودتا را به درستي بشناسيم زيرا اگر درک کاملي از آن پيدا نکنيم، نمي‌توانيم رويدادهاي بعد از آن يعني روي‌کارآمدن رضاشاه و سپس آمدن محمدرضاشاه و کودتاي 28 مرداد و حوادث پس از آن را درک کنيم. مصدق بيش و پيش از همه زواياي آن کودتا را متوجه شد. آقاي مجلسي مي‌فرمايد که به‌هرحال دکتر مصدق در مجلس به سلطنت رضاخان قسم خورد؛ اين سخن دقيق نيست. مصدق شمايل پيامبر اسلام را به مجلس آورد و گفت که اين پادشاه ايران است و از نمايندگان خواست براي اداي احترام به پيامبر از جاي خود برخيزند و در چنان حالتي اساسا قسم به سلطنت رضاشاه منتفي شد. لازم به ذکر است که به همين دليل با وجود آنکه تمامي صورت‌جلسات مجلس در ادوار مختلف توسط روزنامه رسمي کشور چاپ و منتشر شده بود، جلسات اوليه مجلس ششم در دوران خاندان پهلوي منتشر نشد. در سال‌هاي پس از 22 بهمن 57 استاد مرحوم عبدالحسين حائري، رئيس وقت کتابخانه مجلس و نوه مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حائري که از علاقه‌مندان مرحوم دکتر مصدق بود، صورت مذاکرات آن جلسات را چاپ و منتشر کرد. مصدق برخلاف ديگراني که خود را روشنفکر قلمداد مي‌کردند، متوجه بود که نبايد آلت دست ديکتاتور و پلکان ترقي او شد. سرنوشت افرادي مانند داور و تيمورتاش، نصرت‌الدوله فيروز، سردار اسعد بختياري و... را ديديم که در آخر به دست رضاشاه نابود شدند. مصدق هيچ‌وقت زير پروبال ديکتاتور نرفت و اين نشان از نوع نگاه متفاوت و تصميم‌هاي درست او در بزنگاه‌هاي مختلف سياسي دارد. آقاي دکتر مجلسي مصدق را با فروغي مقايسه مي‌کند؛ قياسي که اساسا نارواست. فروغي همان فردي است که با رضاشاه زدوبند کرد تا مخبرالسلطنه هدايت شبانه استعفا بدهد. خود فروغي نيز بعدها مورد غضب واقع و خانه‌نشين شد. ديکتاتور به فروغي و علي‌اصغر حکمت نيز رحم نکرد. مصدق در کجاي کارش چنين رفتارهايي را از خود نشان داده است؟ اگر فردي ويژگي‌هاي مثبتي دارد، با بهانه اينکه مقدس نشود، بايد به‌ناحق او را متهم کنيم؟ تصور مي‌کنم مصدق در قضاوت تاريخي سربلند بوده است، زيرا با سنجش تمام اقداماتش مي‌توان گفت که هميشه در خط استقلال ايران و آزادي، عدالت، فرهنگ و بهزيستي مردم ايران عمل کرده است. مجلسي: بحث قضاوت تاريخي بر جزئيات مسير مصدق نيست. موضوع اين است که شما اساسا مخالفت با مصدق را به مثابه دشمني مي‌گيريد. نکوروح: عجيب است که تقدس‌گرايي براي فروغي خوب است، اما براي مصدق بد! گرچه هيچ‌کس مصون از نقد نيست، اما براي من جالب بود که آقاي مجلسي از فردي چنين دفاع مي‌کند که براي يک‌ شاه جوان 19ساله که هنوز ديپلم هم نداشت، تمام تلاشش را کرد تا او را به سلطنت بنشاند. فروغي براي سلطنت فردي تلاش کرد که در زمان رضاشاه از مجلس فرمايشي سيزدهم رأي گرفته بود. فروغي يک فراماسون طرفدار انگليس بود و مصدق درباره او به طعنه گفته بود: «چه خوب است آدم براي توطئه‌هايش پول هم بگيرد». پس وقتي مي‌خواهيم سخني بگوييم بايد تاريخ را درست بخوانيم. توسلي: من هم قبول دارم که هيچ‌کس را نبايد به صورت مطلق ارزيابي کنيم. اگر مي‌گوييم مصدق خدمات بسياري به ايران کرده، به اين دليل است که گفتمان او متضمن تأمين منافع ملي ايرانيان است، زيرا او نماد مطالبات بحق مردم ايران شناخته مي‌شود. از قضا مصدق خودش نمي‌خواست که از خود بتي بسازد يا آنکه بعد از مرگش تقديس شود. نام او آن‌قدر درخشان است که اساسا نيازي به مقدس‌انگاري نيست. جامعه ما از جمله در دوران نهضت ملي گرفتار دو آفت عمده بود؛ نخست فرهنگ استبدادي و دوم خرافه‌گرايي. مصدق تلاش کرد به مردم حقوق شهروندي و حق تعيين سرنوشت‌ در اداره شهرها و کشور را بدهد. او در چنان شرايطي از دموکراسي واقعي و حاکميت ملي سخن مي‌گفت. گفتمان مصدق بر اصل حاکميت قانون استوار است. اينها ويژگي‌هايي نيست که بتوانيم انکارش کنيم، البته بازخواني ويژگي‌هاي مثبت دکتر مصدق به‌معناي نفي ديگر شخصيت‌هاي برجسته نيست و هرکس جايگاه خودش را دارد. ‌‌يکي از انتقادهايي که به رويکرد دولت دکتر مصدق پس از ملي‌شدن صنعت نفت مي‌شود اين است که او باب مذاکره با کشورهاي قدرتمند جهان را بست؛ براي مثال اصرار بر قطع رابطه با انگلستان باعث قطع‌شدن دست استعمار از ايران شد يا آنکه نتيجه‌اش ايجاد زمينه‌هاي کودتا بود؟ نکوروح: بررسي شکل ديپلماسي مصدق نيازمند توجه به دو ظرف زمان و مکان است. مصدق در شرايطي در عرصه جهاني از حقوق ملت ايران دفاع کرد که شرکت‌هاي نفتي انگلستان تعيين‌کننده همه‌چيز بودند؛ آنها به‌قدري قدرت داشتند که دولت ايران بايد به دنبالشان حرکت مي‌کرد. اصلا کشورهاي قدرتمند غربي ما را براي گفت‌وگو به رسميت نمي‌شناختند. اين پرسش خالي از توجه به عنصر زماني و مکاني است. مرحوم دکتر مصدق در زماني توانست با استفاده از ابزار ديپلماسي حقوق ملت ايران را استيفا کند که غربي‌ها اصلا ما را به رسميت نمي‌شناختند. مصدق در بازي‌هاي سياسي دست آنها را مي‌خواند و همواره بهترين تصميم را مي‌گرفت، تا جايي که توانست لاهه را متقاعد کند که به نفع ايران موضع بگيرد. حتي شوراي امنيت را وادار کرد که به صراحت اعلام کند هر ملتي حق دارد منابع خود را ملي کند و متعاقب آن مصر به‌سرعت تصميم به ملي‌کردن کانال سوئز گرفت. مجلسي: در روابط خارجي بايد در زمان خودش کاري بکنيد و اگر آن کار انجام نشود، به کشور ضرر مي‌رسد. دکتر مصدق، کاشاني و فاطمي تمايل به‌ قطع رابطه با انگلستان داشتند و ادامه ارتباط دو کشور را خلاف منافع ملي مي‌دانستند. بي‌ترديد مصدق تمام تلاش خود را براي احقاق حقوق مردم ايران کرد و به‌ همين دليل تصور مي‌کرد قطع رابطه با انگليس به نفع ايران مي‌شود؛ تصور او اخلاقي است اما سياسي نيست. او بايد به دنبال منافع ملي مي‌بود. منافع ملي يک امر نسبي است که بايد از بخشي از منافعمان صرف‌نظر کنيم تا بخش ديگرش را به دست بياوريم؛ کاري که مصدق و پيش‌تر عباس‌ميرزا نکردند و نتيجه‌اش را ديدند. مصدق قرباني سوءاستفاده نشد، بلکه قرباني تعصب در احقاق حقوق ملت ايران شد و اين در حالي است که حقوق ملت يک امر ادعايي است و معلوم نيست که طرف مقابل هم اين حقوق را قبول داشته يا خير. وقتي رويدادهاي آن زمان را به صورت جامع بررسي مي‌کنيم، درمي‌يابيم که ادعاي ايران به حقيقت نزديک‌تر بوده است و ايران حق داشت که نفت خود را ملي کند، اما آيا حق داشت که آن را مصادره کند؟ و آيا مصادره نيز به رسميت شناخته مي‌شود؟ مصدق در ابتدا به دليل آنکه ايران توان مالي پرداخت غرامت را نداشت، با ملي‌شدن صنعت نفت مخالفت کرد، اما در مقطع دوم با شرط تصويب قانون ملي‌شدن صنعت نفت موافقت کرد. موافقت در مقطع دوم اين پيام را مي‌دهد که ظاهرا مصدق با پرداخت غرامت موافق بود، اما در مقام عمل چنين امري محقق نشد. حسيبي به مصدق گفت که زير بار غرامت نرو، زيرا شرکت‌هاي نفتي انگليسي مي‌خواهند چنان غرامتي از ايران بگيرند که ما تا هميشه درگير غرامت باشيم. مصدق هم به‌سرعت برگشت و توافقي را که کرده بود امضا نکرد؛ در صورتي که مصدق مي‌توانست درباره غرامت مذاکره کند. اين سخن درستي نبود که انگليسي‌ها مي‌خواهند غرامت هنگفتي بگيرند، زيرا در دنيا ميزان غرامت به صورت کارشناسي معين مي‌شود و اين‌طور نيست که هر کشوري هرچقدر دلش بخواهد تعيين کند. چنين عواملي دست‌ به‌ دست هم داد تا درهاي مذاکره روي ايران بسته شود. ترکمان: طوري درباره دکتر مصدق سخن گفته مي‌شود که گويي نمي‌دانيم او علاوه‌بر حقوق‌دان‌بودن، يک ديپلمات و اقتصاددان برجسته بود. او کتابي با عنوان ماليه نوشت و وزير ماليه ايران بود و خود نيز افزون بر اينکه فرزند ميرزا هدايت‌الله وزير دفتر بود، زماني مستوفي بود. در دوران رضاشاه پول نفت وارد بودجه جاري کشور نمي‌شد؛ بخشي از آن صرف قشون و خريد تسليحات ارتش مي‌شد و بقيه آن از سوي رضاشاه تصاحب مي‌شد. پس از شهريور1320 سهم ايران از امتياز نفت وارد بودجه شد و زمينه فساد گسترده و ايجاد دستگاه بوروکراسي متورم را فراهم کرد. هنر مصدق اين بود که بند ناف بودجه کشور را از درآمد حاصل از فروش نفت قطع کرد. اگر بيگانگان دولت او را تحمل نکردند، نه با شخص او که با خط‌مشي او مبني‌بر داخلي‌کردن منافع حاصل از استخراج و فروش نفت، جهت‌دادن در سمت‌وسوي استقلال ايران و ايراني، شکوفايي اقتصاد و توليد ايران، ارائه الگويي نو به کشورهايي که حيات آنان با فروش مواد اوليه گره خورده است و آزادي ملت ايران تعارض داشتند. مصدق در حوزه سياست خارجي توانست با استفاده از ابزار ديپلماسي از حقوق ملت ايران دفاع کند. دکتر مصدق بارها خواست که با انگليسي‌ها به يک ‌تعامل سازنده برسد؛ او امر واقع را مي‌پذيرفت اما حاضر به پذيرش سلطه آنان و عقد قراردادي که منافع ملت ايران را تأمين نمي‌کرد، نبود. حالا اگر امتيازندادن در ادبيات برخي نابلدبودن در عرصه سياسي تعبير مي‌شود که بحث ديگري است! آقاي مجلسي، فروغي را به عنوان ناجي معرفي مي‌کند. مصدق با کارهايي که همان آقاي فروغي برخلاف مصالح ملي انجام مي‌داد، مخالفت مي‌کرد؛ چنانکه در مجلس ششم وقتي مستوفي‌الممالک کابينه خود را معرفي و وثوق‌الدوله و فروغي را به‌عنوان وزير معرفي کرد، دکتر مصدق با وزارت آن دو نفر مخالفت کرد و درباره فروغي گفت که او همان فردي است که ادعاي مالي دولت انگلستان را از بابت وجوه صرف‌شده براي پليس جنوب پذيرفت و دولت انگليس آن وجه را از درآمد نفت ايران برداشت کرد. همچنين درباره تمديد قرارداد ليانازوف‌ها در رابطه با شيلات شمال، فروغي را متهم دانست. مرحوم دکتر مصدق در معرفي فروغي به‌عنوان وزير يک سخنراني مهم دارد که اخيرا دکتر ناصرالدين پروين نيز در کتاب سيرت فروغي بخش‌هايي از آن سخنراني را آورده است. مجلسي: اجازه دهيد که قانع نشوم، زيرا دليل نمي‌شود سخنراني دکتر مصدق درباره کسي که به او بدبين بود، ملاک قضاوت فروغي باشد. ترکمان: درباره فروغي بحث بسيار است، اما درباره برخورد ديپلماتيک مصدق گفتني است که او در مجلس چهاردهم مي‌گويد که در اين کشور سه‌قوه وجود دارند و اينها بايد حقوق ملت ايران را رعايت کنند. آن سخنراني را يک ديپلمات آزاده ايراد کرد. دکتر مصدق همواره با انگليسي‌ها با احترام سخن مي‌گفت؛ آنچنان‌که با محمدرضا پهلوي نيز باوجود توطئه‌هاي او عليه جان دکتر مصدق، با احترام سخن مي‎گفت اما اين احترام مانع دست‌کشيدن او از اهدافش نشد. او خواسته خود را روشن مطرح مي‌کرد و مي‌گفت که چرا وقتي انگليسي‌ها در کشور خود دموکراسي دارند، ما نداشته باشيم. او مي‌گفت که مقام سلطنت در امور کشور دخالت نکند. انگليسي‌ها مي‌گفتند که مصدق نمي‌تواند حتي يک‌ماه بدون درآمد حاصل از امتياز و فروش نفت، کشور و پالايشگاه آبادان را اداره کند اما مصدق با سياست‌هايي که در پيش گرفت، خلاف اين ادعا را ثابت کرد. حتي استوکس در نامه‌اي به اتلي، نخست وزير وقت انگليس، مي‌نويسد که ما در حق ايرانيان بي‌انصافي مي‌کنيم و منابع آنها را براي خود مي‌بريم. مصدق با دانستن تمام اين مظالم باز هم راه مذاکره و تعامل را در پيش گرفت اما آنها همواره دروغ مي‌گفتند و به‌هيچ‌وجه قابل اعتماد نبودند. مصدق حتي هنگام فوت پادشاه وقت انگليس، نامه تسليتي براي مردم آن کشور نگاشت. او از ترومن درخواست کمک 20ميليون دلاري کرد اما ندادند يا به روس‌ها گفت که در صورت خريد نفت 50درصد تخفيف مي‌دهيم و آنها نيز نپذيرفتند. مصدق در تعاملات سياسي چه کاري بايد مي‌کرد که نکرد؟ جهانگير تفضلي مي‌گويد که روزي به ديدار آيت‌الله کاشاني رفتم و هنگامي که به محل اقامت وارد مي‌شدم ديدم دکتر مصدق از آن مکان خارج مي‌شود. براي عرض سلام جلو رفتم که مصدق گفت براي ديدن آيت‌الله آمده بودم اما ايشان را نديدم و برايشان کارت گذاشتم؛ او را ديديد بگويد که فردا آقاي استوکس براي گفت‌وگو به ديدارشان مي‌آيد؛ لطفا با او آرام سخن بگوييد. آيت‌الله کاشاني آمد و پيام دکتر مصدق را به او رساندم. آقاي کاشاني به من گفت فردا نزد او بروم. در ديدار کاشاني و استوکس که من مترجم بودم، استوکس از آيت‌الله کاشاني پرسيد اگر مصدق با ما توافق کند چه مي‌کنيد؟ کاشاني گفت با او برخورد مي‌کنيم؛ بنابراين اين ‌سخن که مصدق در راستاي ديپلماسي قدمي برنداشت، بي‌انصافي است. نکوروح: من از آقاي مجلسي تعجب مي‌کنم؛ او مي‌گويد که نفت مصادره شد. اين سخن واقعا غيرقابل پذيرش است. مجلسي: من از غرامت حرف مي‌زنم که توافق‌نکردن درباره آن به معني مصادره است. نکوروح: مصدق مي‌گفت که غرامت مي‌دهم اما انگليس عدم‌النفع مي‌خواست؛ يعني مي‌گفت چون قرارداد 60ساله بعد از 30سال نقض شده است بايد عدم‌النفع بدهيد، درحالي‌که مصدق قرارداد نفت را غيرقانوني مي‌دانست زيرا مصوبه مجلس را نداشت. مجلسي: مگر انگليس در ملي‌کردن فولادش بحث عدم‌النفع را مطرح کرد؟ دنيا قانون دارد؛ اين‌طور نيست که هر کشوري هر ادعايي را مطرح کند. علاوه‌بر‌اين تمام اينها دليل مي‌شود که مصدق به‌جاي مذاکره خواستار قطع رابطه با يک کشور باشد؟ نکوروح: قطع رابطه بحث ديگري است که به اين موضوع ربطي ندارد. مضافا از ياد نبريد که انگليس به چه ميزان توطئه مي‌کرد؛ دستورهايي که از مغازه قهوه‌فروشي «اي‌بتا» در خيابان استانبول و يک شرکت هواپيمايي به عوامل انگليس براي توطئه عليه مصدق گوياي فضاي آلوده آن زمان است يا آنکه باند سيدضيا در مجلس به صورت علني عليه دولت مصدق فعاليت مي‌کردند يا اقدامات بقايي هم گوياي اين موضوع است. مجلسي: به‌هرحال قطع رابطه به معناي قطع مذاکره و در نتيجه شکست است. نکوروح: به‌هرحال آنها کودتا کردند. ترکمان: انگليسي‌ها توطئه مي‌کردند و مصدق گفت بايد افراد هيئت سياسي انگليس از ايران بروند و ديپلمات‌هايي از انگليس فرستاده شوند که در امور داخلي ايران دخالت نکنند و دست به توطئه نزنند. مجلسي: همه را بيرون کرد و در نهايت با چنين استدلال‌هايي مي‌گوييد نمي‌خواست قطع رابطه کند. ناتواني در فروش نفت مشخصا به دليل روشن‌نشدن تکليف غرامت بود. ‌‌حسين نواب در دوره محدودي که وزير امور خارجه بود، به‌شدت با قطع رابطه با انگلستان مخالفت مي‌کرد و همين رويکرد او باعث شد که کاشاني و فاطمي فشارهاي بسياري براي برکناري او به دکتر مصدق وارد کنند. او در چنين شرايطي مجبور به استعفا مي‌شود و دکتر مصدق نيز بي‌درنگ استعفاي او را مي‌پذيرد. آيا رويکرد مصدق در پذيرش استعفاي نواب گواهي بر تمايل او به قطع رابطه با انگلستان نيست؟ ترکمان: بي‌ترديد حسين نواب در لاهه کمک‌هاي شاياني انجام داد و دکتر مصدق نيز او را به‌عنوان وزير خارجه برگزيد اما اختلاف آنها بر سر غلامعباس آرام بود؛ فردي که در ادوار مختلف وزير خارجه بود و ارتباطش با انگليس نيز بر کسي پوشيده نيست. اطلاعاتي به دکتر مصدق رسيد که او فرد مشکوکي است و مصدق از نواب خواست که عذر او را بخواهد که نواب قبول نکرد و در نهايت استعفا داد. ‌‌البته فقط اين نبود و يکي از مهم‌ترين اختلاف‌هاي حسين نواب با دکتر مصدق بر سر تمديد قانون اختيارات قانون‌گذاري بود. ترکمان: در دوره نواب اصلا قانون اختيارات قانون‌گذاري تمديد نشد و آن موضوع به دي‌ماه 1331 مربوط است که ديگر نواب وزير خارجه نبود. ‌‌بله در دوران وزارت فاطمي رخ داد اما نواب در دوره خود با آن اختيارات به‌شدت مخالف بود و مي‌گفت گرچه اين اختيار قانوني است اما حقوقي نيست و خلاف اصل تفکيک قواست. مجلسي: تمديد اختيارات قانون‌گذاري در هر حال غيرقانوني بود. نکوروح: مجلس آن را تصويب کرد. مجلسي: مجلس هم حق ندارد قانوني برخلاف قانون اساسي تصويب کند. ترکمان: لازم به ذکر است که در گذشته در مجالس ايران بارها اختيارات به دولت‌هايي داده شد که به ضرر ملت استفاده کرده‌اند اما مصدق از اختيارات در چارچوب مصالح، منافع و امنيت ملي ايران استفاده کرد. شايد بهتر باشد که قدري با موضوع واقعي‌تر مواجه شويم. آن‌قدر فشارهاي مختلف و موانع داخلي و خارجي بر مصدق فزوني يافته بود که نمي‌توانست هيچ اصلاحي را رقم بزند. او بايد کاري مي‌کرد تا از حداقل‌ها استفاده کند. فساد ارتش و دربار و رابطه آنها با بيگانگان تا جايي رسيده بود که هيچ مرزي را رعايت نمي‌کردند. مصدق اين اختيارات را مي‌خواست تا بتواند بر اين فسادها غلبه کند که شاه قبول نکرد اما در دولت دومش پس از قيام ملي 30 تير 1331 که در واقع مردم او را روي کار آوردند، گفت اگر بناست کارم را ادامه بدهم بايد اقدامات اصلاحي براي مردم صورت بگيرد و اين مهم نيازمند اختيارات قانون‌گذاري است که مجلس به مدت شش ماه به دولت اختيارات قانون‌گذاري را تفويض کرد و در مرحله بعد به مدت يک ‌سال تمديد شد. او نيز از آن اختيارات به صورت دموکراتيک و به نفع ملت استفاده ‌کرد؛ کارشناسان را جمع مي‌کرد و براي هر موضوعي مشورت مي‌گرفت. وقتي به اقدامات مصدق مانند قانون استخدامي، شوراي عالي قضائي، استقلال کانون وکلا، استقلال مالي دانشگاه، محدودکردن قواي نظامي و انتظامي از دخالت در امور کشور، حضور هيئت منصفه در محاکمات مطبوعات و متهمان سياسي و اقداماتش به نفع کارگران و کشاورزان نگاه مي‌کنيم، درمي‌يابيم که او هيچ‌گاه از اختيارات قانون‌گذاري در راستاي اميال شخصي و به زيان ملت استفاده نکرد. ‌‌در بخشي از اسنادي که به‌تازگي سيا منتشر کرده، در وصف علت کودتا آمده است: «هدف اين است که دولت‌هاي غربي بتوانند با آن دولت به توافق برسند». وقتي هدف اصلي سرنگوني دولت دکتر مصدق برقراري ارتباط با دولت ايران ذکر مي‌شود، آيا مصدق نمي‌توانست با مذاکره به‌نحوي با دول قدرتمند غربي کنار بيايد و مانع اجراي کودتا شود؟ به‌عنوان بحث پاياني بفرماييد که آيا مصدق نيز در شکل‌گيري کودتا به ميزاني هرچند اندک تقصير داشت؟ نکوروح: در آن زمان سياست‌هاي دول غربي مبتني بر استعمار بود؛ آنها هيچ حقوقي از جهان سوم را برنمي‌تافتند و مصدق که حتي يک قدم از حقوق ملت ايران کوتاه نمي‌آمد، نمي‌توانست با چنين ديدگاهي کنار بيايد. ترکمان: مصدق اگر کوچک‌ترين عدولي از ملي‌شدن صنعت نفت مي‌کرد، عوامل خاصي او را متهم مي‌کردند که نفت را از دست انگليسي‌ها گرفتي و به آمريکايي‌ها هديه دادي. بنابراين نه‌تنها تقصيري نداشت، بلکه خود را فداي حقوق ملت ايران کرد. مصدق کنج عافيت را انتخاب نکرد، تسليم نشد و ايستاد تا ننگ سقوطش بر جبين ملت ايران ننشيند و با زنداني‌شدن، روشنگري در دادگاه بدوي، تجديدنظر و فرجامي و تحمل زندان و تبعيد بقاي نهضت ملي را تضمين کرد. مجلسي: من همچنان اصرار دارم که مصدق بيش از اندازه در احقاق حقوق ملت ايران پايدار بود اما در عالم سياست منافع ملي بر حقوق ملي مقدم است. البته که او نمي‌توانست مانع کودتا شود زيرا ديگر براي مذاکره دير شده بود و او بايد خيلي زودتر درباره غرامت با انگلستان مذاکره مي‌کرد. توسلي: جواب کوتاه من به چالش‌هاي تاريخي مطرح‌شده اين است که با توجه به آن سه‌ دوره زندگي مصدق که در ابتداي بحث اشاره شد، مرحوم دکتر مصدق بهترين راهکاري را که به نظرش مي‌رسيد، انجام داد. اما به‌عنوان جمع‌بندي بحث تمايل دارم قدري از پيام دکتر مصدق براي جامعه امروز ايران سخن بگويم. در سقوط دولت دکتر مصدق و ايجاد کودتا چند عامل دست‌به‌دست هم دادند؛ نخست پراکندگي در مواضع اعضاي جبهه ملي و فقدان روحيه کار جمعي است که آسيب بسياري به انسجام دولت مصدق رساند، دوم آنکه انگليسي‌ها و آمريکايي‌ها در همکاري فشرده با عوامل وابسته به دربار و حزب توده آن‌چنان فضاي انفعال پديد آوردند که حمايت روحانيون و توده‌هاي مذهبي را از مصدق کاهش دادند و ديگر آنکه سياست انگليس و آمريکا در راستاي تخريب رابطه مصدق و کاشاني باعث شد که آن دو از يکديگر فاصله بگيرند. آمريکايي‌ها و انگليسي‌ها با بسياري از شخصيت‌ها از جمله کاشاني مذاکراتي داشتند و به تعداد زيادي پول پرداخت کردند البته هيچ سندي مبني بر اينکه کاشاني پولي گرفته باشد در دست نيست اما به هر حال، با او نيز در چند نوبت مذاکراتي انجام شد و از سوي ديگر، بسياري از نمايندگان مجلس خريده شده بودند. در واقع استعمار هرکاري که مي‌توانست انجام داد تا دولت مرحوم دکتر مصدق را سرنگون کند. با بررسي اين رخدادها مي‌توان درس‌ها و عبرت‌هايي آموخت و دانست که بايد با حفظ انسجام ملي تحت تأثير شبهه‌ها قرار نگيريم؛ همچنين بدانيم که عوامل نفوذي همچنان فعاليت مي‌کنند و نمي‌خواهند مردم ايران انسجام داشته باشند. ما بايد هرچه در توان داريم به کار بگيريم تا از انسجام و هويت ملي‌مان دفاع کنيم تا ديگر شاهد رخدادهايي مانند کودتاي 28 مرداد سال 32 نباشيم. ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره