برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo

آینده ناسیونالیسم؛ ارزیابی 5 پرسش مهم در روابط بین الملل

منبع
بروزرسانی
آینده ناسیونالیسم؛ ارزیابی 5 پرسش مهم در روابط بین الملل
سازندگي/ متن پيش رو در سازندگي منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست استفان والت- ترجمه عليرضا مسعود| من بيشتر وقت خود را در هفته گذشته در تورنتو گذراندم، جايي که اجلاس سالانه انجمن مطالعات بين‌الملل، برگزار شد. براي کساني که در فضايي بيرون از فضاي آکادميک مشغول به کار هستند لازم به توضيح است که اين کنفرانس، يکي از گردهمايي‌هايي است که بيشترين تنوع را از اساتيد و پژوهشگران در سراسر جهان دارا است. اکثر افراد شرکت‌کننده در اين اجلاس، اساتيد و پژوهشگران علوم سياسي هستند اما اساتيد ديگر حوزه‌ها مانند تاريخ، جامعه‌شناسي، اقتصاد و چند رشته ديگر نيز در اين اجلاس شرکت مي‌کنند و به ارائه مقالات و نوشته‌هاي خود در رابطه با موضوعات بين‌المللي، جهاني و موارد بي‌شمار ديگري مي‌پردازند که حوزه‌اي وسيع از موضوعات را دربر مي‌گيرد. بسياري از موضوعاتي که آنان مورد پژوهش و مطالعه قرار داده‌اند نفس‌ها را در سينه حبس مي‌کند و دانش انباشته اين اساتيد، بسيار چشمگير است. اما مساله‌اي که مي‌خواهم به آن اشاره کنم اين است که زماني که من برنامه نشست‌ها و رئوس مطالبي را که قرار بود اساتيد مختلف ارائه نمايند، مطالعه مي‌کردم، سوالاتي در ذهن داشتم که جوابي براي آنها در اين برنامه نمي‌ديدم. اين اولين بار نبود که من در رابطه با مسائلي که احساس مي‌کردم به حاشيه رانده شده يا مورد بي‌توجهي قرار گرفته‌اند، واکنش نشان مي‌دادم. اين موضوع باعث شد پنج موضوع به ذهن من خطور کند که تمايل داشتم در رابطه با آنها صحبت و تفکر کرده و بيشتر بدانم. مسير آينده چين در ميان موضوعاتي که در رابطه با آينده دولت‌ها در جهان وجود دارد، کمتر موضوعي را مي‌توان يافت که به اهميت آينده دولت چين باشد. اگر خيزش چين در آينده نيز با سرعت تمام، آهسته، همراه با توقف يا اصلا همراه با عقبگرد باشد، فرقي نخواهد کرد چراکه هر کدام از اين سناريوها منجر به تاثير قابل توجه بر مسائل جهاني و ديگر کشورها از جمله مسئله توازن قوا خواهد بود. آينده چين، به هر سمت و سويي که برود، بر مسائل متعدد از جمله، روابط ميان کشورهاي اوراسيا، تغييرات آب و هوايي، توازن قواي منطقه‌اي و بين‌المللي و حوزه‌هاي وسيع ديگري در روابط بين‌الملل تاثير قابل توجهي خواهد داشت. مساله‌اي که بسياري از کارشناسان با آن موافق نبوده و بر سر آن اختلاف‌نظر دارند. مايکل بکلي و گيلي برادرز معتقد هستند که چين بسيار ضعيف‌تر از آمريکاست و رسيدن به سطحي برابر با آمريکا امري غيرمحتمل است اما آيا واقعا اين‌گونه است؟ يا همانگونه که شي‌جين‌پينگ مطرح کرده و آرزو دارد و برخي از تحليلگران اين حوزه نيز باور دارند، چين يک نيروي مهيب غيرقابل توقف است که آمريکا را هدف قرار داده و خود را به عنوان يک قدرت پيشرو در جهان تعريف کرده است؟ آيا سياست احياي جاده ابريشم جديد، يک سياست توسعه‌طلبانه و بلندپروازانه است که نفوذ چين را در سراسر جهان افزايش خواهد داد‌ يا يک سياست نامربوط و بي‌فايده است که از لحاظ سياسي غيرقابل بهره‌برداري بوده و تنها به دلايل داخلي و بين‌المللي، اجرا شده است؟ اين سوالاتي که پاسخ آنها را من نمي‌دانم و اين تنها من نيستم بلکه افرادي که چين را حوزه مطالعه تخصصي خود قرار داده‌اند نيز پاسخ اين سوالات را نمي‌دانند. اگر حق با آن دسته از تحليلگراني باشد که معتقد هستند چين براي رسيدن به آمريکا توانايي ندارد و اين مسئله غيرمحتمل است، بنابراين آمريکا مي‌توانست در قبال رقابت با چين راحت بوده و دغدغه خاصي نداشته باشد و از اين منظر بايد مراقب رفتارها و واکنش‌هاي بيش از اندازه خود که منجر به ضربه زدن به دو کشور مي‌شود، باشد. از سوي ديگر، اگر چين به همين رشد فزاينده خود ادامه دهد، حتي اگر در برهه‌هايي نيز اين رشد دچار کاهش شود، اجتناب‌ناپذير خواهد بود که به هدف اول سياست خارجي آمريکا بدل شود. واقعيت اين است که اين روند، در حال حاضر نيز شکل گرفته است. به دليل اينکه من بسيار مشتاق هستم تا جواب اين سوال را بدانم (يا حداقل درک بهتري از برون‌داده‌هاي محتمل داشته باشم)، علاقه دارم که با افراد متخصص دانشگاهي که در اين زمينه تخصص دارند به صحبت درباره اين موضوع بنشينم و مردمي را که به دنياي سياست علاقه‌مند هستند، نيز از نتايج آن باخبر سازم. توانايي‌ها و قابليت‌هاي سايبري آمريکا در چه حدي است؟ همه ما روزانه با هشدارها و اخباري که در رابطه با تهديدات واقعي سايبري که آمريکا را تهديد مي‌کند، آشنا بوده و آنها را شنيده‌ايم. علاوه بر مشکلات مشخصي که در اين حوزه با آن روبه‌رو هستيم، مانند ويروس‌ها، جرايم سايبري و... با خطراتي نيز نظير جاسوسي‌هاي تجاري و سناريوهاي مختلفي مانند آن روبه‌رو هستيم. تمام جنجال‌هايي را که در رابطه با هک کردن ايميل‌هاي افراد ارشد حزب دموکرات توسط عوامل روسيه ايجاد شده يا مسئله هوآوي که عنوان شده ممکن است اسب تروآي چيني‌ها براي دسترسي آسان به اطلاعات مخاطبان باشد و مسائلي از اين دست، در اين مقوله هستند. تمام اين مسائل، موضوعاتي جدي هستند که بايد جدي گرفته شود حتي اگر در اغلب مواقع در رابطه با آنها اغراق شده باشد. اما چيزي که من مايل هستم بدانم دقيقا آن روي سکه است: توانايي و قابليت‌هاي سايبري آمريکا چقدر خوب است؟ ما در رابطه با کارهايي که ديگر دولت‌ها انجام داده‌ يا انجام خواهند داد بسيار شنيده‌ايم اما چيزي که بسيار کمتر از اقدامات ديگر دولت‌ها، به گوش ما خورده اين است که آژانس امنيت ملي امريکا يا ديگر نهادها، چه اقداماتي را در مقابل اين مسائل انجام داده يا خواهند داد؟ اين بدان معنا نيست که اين مسئله در امريکا به طور کلي ناديده گرفته شده است بلکه برعکس، آمريکا براي مدت زماني طولاني، يکي از رهبران جهان در زمينه سيگنال‌هاي اطلاعاتي است و اين دليلي بر اين امر است که بپذيريم آمريکا هنوز در اين زمينه، در وضعيت‌ بسيار خوبي قرار دارد. ما در رابطه با استاکس‌نت، هک شدن تلفن همراه آنگلا مرکل و مسائل متعدد ديگري از اين دست، اطلاع و آگاهي داريم و مي‌دانيم که دولت ترامپ، به فرماندهي عمليات سايبري براي مقابله با حملات تهاجمي سايبري دشمنان عليه آمريکا، وسعت بيشتري داده است. اما اطلاعاتي که در دسترس عموم است عمليات و قابليت‌هاي سايبري آمريکا را به صورت محدودي نشان داده که اين موضوع مي‌تواند برآمده از دلايل مشخص امنيت ملي باشد. من به‌خوبي مي‌دانم که اين اطلاعات به چه دلايلي به اين صورت در دسترس عموم قرار داده شده اما مسئله اين است که ناآگاهي عمومي، تبعات متعددي دارد. اگر ما ندانيم که آمريکا با ديگر کشورها چه کاري انجام مي‌دهد، حملات خارجي سايبري روي آن غيرقابل تشخيص باقي خواهد ماند در حاليکه اين مسئله جزيي از موضوع است و به صورت مکمل يکديگر عمل مي‌کند. زماني که نمي‌دانيم آمريکا در حال انجام چه کاري است، تعيين صحت ادعاهاي نهادهاي اطلاعاتي و امنيتي نيز دشوار خواهد شد که نمونه بارز آن را مي‌توان در ادعاي هک ايميل‌هاي حزب دموکرات توسط روسيه مشاهده کرد که هنوز بسياري باور ندارند که اين کار آيا واقعا روس‌ها انجام داده‌اند يا خير. اگرچه اين موضوع به صورت گسترده مورد پذيرش عموم قرار گرفته است اما شواهد اثبات آن هيچ‌گاه به صورت عمومي منتشر نشده و اين مسئله باعث ابهامات بيشتري شده است (من بايد عنوان کنم که به دلايل زيادي باور دارم که اين مسئله درست است اما بايد اعتراف کنم که صحت آن را به طور قطع نمي‌دانم). بر سر اتحاديه اروپا چه خواهد آمد؟ مساله‌ اتحاديه اروپا مساله‌اي بزرگ و مهم است. اين اتحاديه داراي ۲۸ دولت عضو است که توانسته قواعد و قوانين اقتصادي و چارچوب کاري مشترکي را براي کشورها ايجاد کند. اين اتحاديه مديريت استفاده از يک پول مشترک را براي بسياري از اعضاء (نه تمام آنها) ايجاد کرده و استانداردهايي را نيز ميان کشورهاي عضو در راستاي مسئله حقوق بشر و ديگر مسائل کليدي و بنيادي تعيين کرده است. اگرچه اين اتحاديه در بيش از ۶۰ سال گذشته، مسئوليت صلح و ثبات در اين منطقه را به صورت انفرادي برعهده نداشته ولي کليدي‌ترين فاکتور موفقيت‌هاي اين قاره در دوران بعد از جنگ جهاني دوم بوده است. اما همان‌گونه که در نوشته‌هاي پيشين خود نيز مطرح کرده‌ام، خوش‌بيني در رابطه با آينده اتحاديه اروپا قدري سخت است. بريتانيا در حال تلاش بي‌وقفه براي خروج از اتحاديه است و بحران‌هاي طولاني‌مدت حوزه يورو نيز همچنان ادامه دارد. دولت‌هاي غيرليبرال در لهستان و مجارستان در حال ايجاد چالش‌هاي جدي براي اصول بنيادين اتحاديه اروپا هستند و از سوي ديگر، ملي‌گرايي نيز که قرار بود کشورهاي اتحاديه به صورت گام به گام از آن فراتر روند، بار ديگر و به صورتي تهاجمي و انتقامي، به اين قاره بازگشته است. اگر به اين موارد، دشمني ترامپ را نيز بيافزاييم، پيش‌بيني ادامه مشکلات، کار سختي نخواهد بود. من نمي‌توانم انحلال اتحاديه را در آينده نزديک پيش‌بيني کرده و به آن راي قطعي دهم اما بسيار تمايل دارم بدانم که اتحاديه اروپا به عنوان مثال در ۵ يا ۱۰ سال آينده در چه وضعيتي خواهد بود. هيچ‌کس در سال ۱۹۹۵ نمي‌توانست مشکلات و بحران‌هاي امروز اتحاديه اروپا را پيش‌بيني کند و همين امر باعث شده تا پيش‌بيني آينده اين اتحاديه در دوران کنوني نيز سخت‌تر شود. چند دولت در ۲۰ سال آينده اتمي خواهد شد؟ يک توجيه مرسوم براي نظم و تعهدات نظامي آمريکا در جهان اين ادعا است که حتي کمترين حد غني‌سازي نيز باعث خواهد شد مجموعه‌اي از دولت‌ها به توليد سلاح اتمي ترغيب شده و اين مسئله تبعات بي‌ثبات‌کننده‌اي را براي جهان درپي خواهد داشت. اگر آمريکا بيش از اين به عنوان يک تضمين‌کننده امنيت متحدان شناخته نشود، کشورهايي نظير ژاپن، کره‌جنوبي، عربستان سعودي، آلمان و تعداد کمي دولت‌هاي ديگر به مسير اتمي شدن کشيده شده و با عجله در آن گام برخواهند داشت. اگر به عدم تکثير سلاح‌هاي اتمي معتقد هستيد، بايد عمو سام را در سرتاسر جهان نگه داشته و از آن پاسداري کنيد. اين بحث نبايد به راحتي کنار گذاشته شود. برخي مواقع دولت‌هايي که نگران مسئله امنيت ملي خود هستند و راه ديگري را براي حفظ آن نمي‌بينند، به سوي ايجاد بازدارندگي اتمي مي‌روند. اين مسئله بسيار محتمل است که کشورهايي که خود را در زير چتر حمايت و حفاظت عمو سام مي‌ديدند، با برچيده شدن اين چتر حمايتي، به سوي رقابت اتمي براي حفظ خود روند. به‌طور قطع برخي از متحدان آمريکا در زمان‌هايي به اين امکان اشاره مي‌کنند، که به عنوان روشي نه‌چندان ظريف در راستاي متقاعد کردن رهبري آمريکا به ادامه حمايت از آنان محسوب مي‌شود. اين نتيجه‌گيري اما قدري به دور از قطعيت است و پيامدهاي آن نيز به‌طور کامل مشخص نيست. به‌دست آوردن سلاح‌هاي اتمي و حفظ توانايي بازدارندگي، گزاره‌اي پرهزينه است و به همان مقدار که باعث ايجاد منفعت و سود مي‌شود، به همان ميزان نيز توليد ريسک مي‌کند. دارا بودن تسليحات اتمي باعث خواهد شد که زنگ خطري براي همسايگان به صدا درآيد و اين‌گونه آنها سعي خواهند کرد که به دنبال اين تسليحات رفته و از سوي ديگر شانس قرارگيري کشور مقابل را در ليستِ هدفِ ديگر کشورهاي اتمي، افزايش دهند. اين توضيح، به تحليل و فهم اين موضوع کمک خواهد کرد که چرا پيش‌بيني‌هاي گذشته در رابطه با تکثير تسليحات اتمي، به صورت مکرر در رابطه با تعداد دولت‌هايي که قصد داشتند تا از آستانه مرزهاي اتمي شدن عبور کنند، اغراق کرده‌اند. بسياري از کشورها توانايي تکنولوژيکي ساخت بمب اتمي را دارند اما تنها تعداد انگشت‌شماري از آنها براي اين کار تلاش کرده‌اند و تعداد بسيار کمتري موفق شده‌اند. به همين دليل است که حتي با برداشته شدن چتر حمايتي آمريکا و تهديداتي که امنيت ملي آنان را تهديد مي‌کند، بسياري از اين کشورها به سوي توليد تسليحات اتمي نخواهند رفت. نکته قابل توجه اين است که بدانيم حضور بسيار هزينه‌بر آمريکا به صورت نظامي در مناطق مختلف است که کشورهايي مانند کره شمالي را به سوي توليد بمب سوق داد. بنابراين مشخص نيست که چند دولت ديگر در آينده به سوي توليد تسليحات اتمي خواهند رفت يا کدام سياست‌هاي آمريکا منجر به بيشتر يا کمتر شدن سرعت اين روند خواهند شد. کدام گروه در منازعه بر سر استراتژي کلان آمريکا پيروز خواهد شد؟ استفان وردم چندي پيش مطرح کرده بود که بحثي بلندمدت در رابطه با نقش و جايگاه آمريکا در جهان در حال انجام است. ما امروز و به صورت ناگهاني با افرادي با پست‌هاي دولتي ارشد روبه‌رو هستيم که از کاهش تعهدات نظامي آمريکا در جهان صحبت مي‌کنند. من و جان مرشايمر نيز بر اين باور هستيم که بايد برخي از تعهدات نظامي در جهان را کاهش داده يا به طور کامل برچينيم اما اين به معناي برچيده شدن تمام تعهدات ما نيست. دسته سومي نيز وجود دارد که معتقد است بايد وضعيت کنوني را حفظ کرده و به نوعي افکار عمومي را اقناع کنيم که اين استراتژي تاکنون کارا بوده است و دسته ديگري نيز وجود دارد که طرفداران ترامپ هستند که با ايده «اول آمريکا»، متحدان را از خود دور کرده، مناصب مهم را به دست افراد نالايق سپرده و کارهايي از اين قبيل را طرفداري مي‌کنند. چه کسي پيروز اين مناظره و مذاکره خواهند بود؟ کاش مي‌دانستم. نيروهاي ساختاري قدرتمندي وجود دارند که فشار زيادي را در راستاي اتخاذ سياست خارجي محدودتر اعمال مي‌کنند و به عنوان مثال از تمرکز بيشتر روي چين يا شکاف بيشتر با اتحاديه اروپا، دفاع مي‌کنند اما به همين ميزان نيز با مقاومت روبه‌رو هستند. مدافعان هژموني ليبرال، همچنان از موقعيت و جايگاه مناسبي در واشنگتن برخوردار هستند. به دليل اينکه آمريکا همچنان ثروتمند و امن است، اين مسئله مي‌تواند بلندپروازي را حفظ کند اما در بلندمدت سياست خارجي‌اي ناموفق خواهد بود. بنابراين همچنان مشخص نيست که پيروز مناظره کوتاه‌مدت چه گروهي خواهد بود. نيازي به گفتن نيست که اين ليست فقط و فقط ليستي از موضوعاتي بود که من علاقه به دانستن بيشتر در رابطه با آنها داشتم و مي‌تواند موارد متعدد ديگري را نيز دربر داشته باشد. شما را نمي‌دانم اما من بسيار مشتاق هستم که گزارش بازرس مولر و همچنين گزارش مالياتي‌اي را که ترامپ به صورت مکرر قول انتشار عمومي آن را داده بود، به صورت کامل و به زودي مطالعه کنم اما فکر مي‌کنم که در اين رابطه نيز ما را در بي‌خبري و تاريکي نگه دارند. ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد