لینک کوتاه در کلیبرد کپی شد!http://akhr.ir/5203015
۹۴۱
۳
صبح نو/ متن پيش رو در صبح نو منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
در حاليکه کمتر از يکسال به آغاز يازدهمين دوره انتخابات مجلس شوراي اسلامي باقي مانده است، جريان اصلاحات در شش و بشِ نظم و نسق بخشيدن به نوع نگرش خود نسبت به اين انتخابات به سر ميبرد. برخي مانند سعيد حجاريان در رثاي «مشارکت مشروط» يا حتي «تحريم انتخابات» سخنها گفته، اما عدهاي ديگر نظير حسين مرعشي و معصومه ابتکار، دور اين نوع تاکتيکها را خط قرمز کشيدهاند؛ درست مثل محمد عطريانفر، عضو شوراي مرکزي حزب کارگزاران سازندگي ايران. آقاي عطريانفر در گفتوگو با «صبحنو»، تز تحريم انتخابات را «سمي مهلک» براي اصلاحطلبان دانسته است. او همچنين درباره منش سياسي فعالان اصلاحطلب گفته: «اصلاحطلبان وقتي در اقليتاند، عقلانيت دارند اما به محض رسيدن به قدرت، تماميتطلب ميشوند». مشروح گفتوگوي «صبحنو» با اين فعال سياسي اصلاحطلب را در ادامه ميخوانيد.
با تروريستي اعلام شدن سپاه پاسداران از سوي دولت آمريکا، همه جريانهاي سياسي اعم از اصلاحطلب و اصولگرا، اين اقدام را محکوم کردند. برخي اما مانند علي شکوريراد، دبيرکل حزب اتحاد ملت، اعلام کردند اتهام تروريستيبودن سپاه، مانند اتهام فتنهگربودن نسبت به اصلاحطلبان است. شما اظهارات شکوريراد را چگونه تحليل ميکنيد؟
اقدام ترامپ، مسلماً از هر حيثي اقدام محکومي است. مردم، روشنفکران و نخبگان ايران، نميتوانند نقش، جايگاه و واقعيت مؤثر سپاه در ثبات نظام سياسي ايران را که تاريخ پرافتخاري از دفاع مقدس در کارنامه خود دارد، فراموش کنند. اشکال برخي دوستان در حوزه اصلاحطلبي اين است که بعضاً شأن نهاد سپاه را با اظهار نظر ناصواب برخي چهرههاي سپاه خلط ميکنند. بيترديد بايد قائل به نوعي مرزبندي ميان اين دو مقوله باشيم.
سپاه از مولفههاي مؤثر در امنيت ملي کشور است و نميتوان از اين ظرفيت عظيم، چشم پوشيد. طبعاً اگر کشورهاي متخاصم عليه چنين نهادي موضعگيري کنند، هر ايراني، فارغ از وابستگيهاي سياسي، موظف است موضع مثبت و همراهي خود را در حمايت از سپاه نشان بدهد. در قانون اساسي و در نظام حقوقي کشور، نهادي محترمتر از شوراي نگهبان به رسميت شناختهشده نيست. شوراي نگهبان جايگاه بسيار رفيعي دارد. خاطرم هست حضرت امام در مقاطعي به اعضاي شوراي نگهبان بهخصوص فقهاي محترم آن، تذکر ميدادند که هيچکسي به اندازه خود آنها تکليف صيانت از جايگاه حقوقي آن نهاد را ندارد؛ بر همين اساس، همواره تذکر ميدادند که اعضاي شوراي نگهبان بايد ملاحظاتي را در اظهارات خود رعايت کنند تا مبادا اظهار نظر آنها، به حيثيت نهاد مهم شوراي نگهبان، لطمهاي وارد کند. همين تنبه و هوشياري را امروز بايد درباره سپاه، به قاعدهمندي بپذيريم.
ما بايد حرمت سپاه را در هر شرايطي حفظ کنيم. وظيفه صيانت از حريم و حرمت سپاه، بيشتر از هر کسي به عهده يکايک پاسداران غيور بهخصوص فرماندهان ارشد اين نهاد نظامي است. بعضاً شاهد هستيم برخي چهرههاي محترم و عزيز اين نهاد، در سطوح مختلف، اظهار نظرهاي ناصوابي ميکنند که چون با موقعيت حقوقي آنها در هم تنيده است، به زعم برخي، آن سخنان به حساب مجموعه سپاه گذاشته ميشود.
به مقوله انتخابات مجلس در سال جاري بپردازيم. اصليترين محور و بهانه حضور و فعاليت اصلاحطلبان در انتخابات مجلس دهم (اسفند 94) جلوگيري از ورود آن دسته از نيروهاي سياسي به مجلس بود که در ساختمان انديشهاي اصلاحات، به نام «اصولگرايان تندرو» شناخته ميشدند. اکنون اصليترين راهبرد يا بهتر بگويم اصليترين انگيزه اصلاحطلبان براي حضور در انتخابات چيست؟
مشارکت سياسي و حضور در رقابتهاي انتخاباتي، منشوري چندوجهي است. نبايد صرفاً يکي از ابعاد آن را پايه تحليل خود قرار بدهيم. جلوگيري از ورود تندروها به نهادهاي حقوقي کشور، طراحي مکانيزمهاي معطوف به پيروزي، قاعدهمندي برخي ائتلافها در مواقع ضروري و حضور حداکثري در مقام انتخابشوندگي (نه فقط انتخابکنندگي) و گزينش افرادي براي رقابت که از نظارت استصوابي، سالم خارج شوند و بتوانند از محبوبيت و موقعيتي مطلوب برخوردار شوند، از تکاليف اصلاحطلبان براي آينده خواهد بود. قاعدتاً از چند ماه ديگر بايد براي انتخابات فعال شويم؛ در اين مسير، همان سنت پيشين رقابتها را دنبال خواهيم کرد؛ به اين معني که نميتوان انتخابات را تحريم کرد چون اساساً تحريم انتخابات و فاصلهگرفتن از مشارکت اجتماعي، سم مهلکي براي حيات سياسي اصلاح طلبان است. اساساً اصلاحطلبان، پيوندي ناگسستني با مقوله انتخابات دارند؛ اگر احياناً روزي انتخابات را تحريم کنند، در واقع با دست خود، به خود ضربه زدهاند چون ميدان فعاليت را براي رقيب بازکردهاند. از سوي ديگر، جريان اجتماعي نميايستد تا به نفع تحريم انتخابات از سوي اصلاحطلبان، مشارکت خود را متوقف کند؛ بهخصوص اينکه ما در عرصه سياسي، حجت قاطعي نداريم که رفتار تحريمي اصلاحطلبان ميتواند به صواب نزديک باشد.
سعيد حجاريان اخيراً در مقالهاي کوتاه به تبيين نقشهراه اصلاحطلبان پرداخت. در يکي از بندهاي آن مقاله، حجاريان مفهومي با عنوان «مشارکت مشروط» را توليد و در توضيح آن تصريح کرد که اصلاحطلبان بايد براي حضور در انتخابات آينده، شروطي بگذارند و در صورت برآوردهشدن آن شروط، به استقبال انتخابات بروند. آنطور که من از اظهاراتتان دريافت کردم، شما مخالف چنين ايدهاي هستيد؟
تقريباً تشخيصتان درست است. نظر برادر عزيزم آقاي حجاريان، در اين مقوله و زمان را بايد اظهار نظر فردي تلقي کنيم؛ چنانکه تمام اظهارات من در اين گفتوگو، شخصي است. اقدامات اصلاحطلبان، اقداماتي کاملاً مشارکتجويانه است. ما در تصميم خود، بايد مجموعه گفتوگوهاي موجود در همه شاخهها و زيرشاخههاي جريان اصلاحات را تعقيب کرده و بر اساس آن، به يک گفتمان جمعي برسيم. تجربه تاريخي در طول 40 سال نشان ميدهد که همواره اصلاحطلبان در انتخابات مشارکت داشتهاند و اگر صحبت از حضور مشروط کردهاند، راه به جايي نبرده و زيان ديدهاند.
در بخشي از صحبتهايتان، بر لزوم تکرار ائتلاف در انتخابات مجلس يازدهم تاکيد کرديد. آيا اصلاحطلبان تاکنون از ائتلاف با جريان اعتدال خيري ديدهاند که بخواهند دوباره تکرارش کنند؟
اگر اعتدال به معني حزب «اعتدال و توسعه» مدنظرتان است، جواب سؤال شما چندان مثبت نيست. اعتدال و توسعه سازوکار و روند است و اصلاحطلبي، نظريه سياسي. بحث اين نيست و اينطور نبوده که در سال 92، يک حزبي به نام «اعتدال و توسعه» کانديدايي را ارائه داشته و در مذاکرهاي توانسته باشد وزن اجتماعي اصلاحطلبان را هم پاي کار آورده و در نتيجه اين دو، با هم به توافق رسيده تا چهرهاي را بهعنوان رييسجمهوري انتخاب کنند. آقاي حسن روحاني، به صفت فردي ورود کرد؛ درست است که يک جماعت سياسي محدود به نام اعتدال و توسعه نيز همراه ايشان بودند اما اين ظرفيت، ظرفيتي نبود که بتواند انحصاراً ايشان را در همه زمينهها همراهي کرده و به توفيق برساند. بخش بزرگي از وزن و توفيقي که آقاي روحاني در انتخابات 92 پيدا کرد، متأثر از شخصيت و حمايت مستقيم آقاي هاشميرفسنجاني بود.
در انتخابات مجلس دهم، چون حزب اعتدال و توسعه، نماد دولت مستقر بود، لاجرم اين جريان سياسيِ محدودِ، سهم بزرگي را در کنار آقاي روحاني به دست آورد؛ بنابراين طبيعي بود که در انتخابات مجلس94، سهم قابل توجهي را براي خود رقم زد. علاوه بر اين چون نظارت استصوابي شوراي نگهبان، در آن زمان به شدت انقباضي بود و از طرفي، اصلاحطلبان حضور خود در انتخابات را قطعي و لازم ميدانستند، الزاماً بايد با برخي نيروهاي سياسي همافق، همسويي ميکردند. البته اصلاحطلبان علاوه بر اعتدال و توسعه، از نيروهاي اصولگرا مثل آقاي لاريجاني در قم يا از آقايان کاظم جلالي و بهروز نعمتي در تهران نيز حمايت کردند.
آيا براي انتخابات مجلس يازدهم، بار ديگر با اعتدال و توسعه ائتلاف خواهيد کرد؟
با توجه به اينکه آقاي روحاني، ديگر امکان نامزدي انتخابات آينده رياستجمهوري را ندارد، طبيعي است که حزب اعتدال و توسعه نيز نميتواند از قِبَلِ آقاي روحاني، سهم چنداني ببرد. تصور ميکنم اين حزب در انتخابات پيش رو، از آن وزني که در سال 94 به واسطه استقرار دولت حاکم برخوردار بود، بهره نبرد. البته اين حزب ميتواند در کنار ديگر گروههاي اصلاحطلبي، در ائتلاف جمعي و گستردهتري شرکت کند. در مجموع، مقوله ائتلاف رد نميشود چون ائتلاف، امري دوجانبه است؛ يعني اگر دو نفر بخواهند با هم ائتلاف کنند، بايد طرفين به توافق دست يابند. در اين زمينه، طبعاً آغوش اصلاحطلبان به روي هر جرياني که با رويکردهاي اصلاحطلبيِ اصلاحطلبان همراهي داشته باشد، باز خواهد بود.
اخيراً صادق زيباکلام، فعال اصلاحطلب در نامهاي به سيدمحمد خاتمي، از محدودشدن جريان اصلاحات صرفاً به «شعارهاي کلي و زيبا» گلايه و تاکيد کرده که اين جريان، هنوز موفق نشده بعد از20 سال، براي خود هويتي مجزا و مستقل ترتيب بدهد. تا چه اندازه، نگرش زيباکلام را قبول داريد؟
بخشي از سخن آقاي زيباکلام، در مقام توصيف به رسميت شناخته ميشود و مورد قبول است اما در مقام چرايي و علتيابي، حق، چندان با آقاي زيباکلام نيست. آنچه در واقعيت خارجي با آن روبهرو هستيم، با فرمايش آقاي زيباکلام بيارتباط نيست؛ يعني وجه شعاري اصلاحات و اصلاحطلبي، از وجه عملياش بزرگتر شده است؛ خب چرا اينگونه است؟ آيا اصلاحطلبان نميدانند که اين مشکل وجود دارد؟ چرا ميدانند اما چرا اينطور است؟ مشکل طبعاً و عمدتاً بيرون از گفتمان است. اشکال اينجاست که با وجود اينکه قانون اساسي، تحزب را به رسميت ميشناسد و اجازه فعاليتهاي سياسي در قرارهاي حزبي را قبول دارد اما در مقام عمل، نظام سياسي ايران، همدلي جامعالاطرافي در رابطه با کار حزبي از خود نشان نميدهد. با توجه به اين نقيصه بزرگ، طبيعي است گروههاي سياسي، کمتر ميتوانند به شکل راهبردي و استراتژيک براي آينده خود طراحي و تدوين نقشهراه کنند و بيشتر اقتضايي عمل خواهند کرد و در اين اقتضايي عملکردن روي سياست، وجوه شعاري بر وجوه عملي و ذاتي پيشي ميگيرد.
خب مگر صفر تا صد شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان که پيش از انتخابات مجلس دهم شکل گرفت، با خود اصلاحطلبان نبود؟ پس چرا اصلاحطلبان هنوز دچار مشکلاند؟
شوراي عالي اصلاحطلبان هنوز به طور واقعي شکل نگرفته چون با موانعي مواجه شده است. آن شورايي هم که در سال 94 شکل گرفت، عملاً انتصابي بود و در آن منظومه، جمعي به نام شوراي هماهنگي احزاب اصلاحات، با يکديگر توافق نظر نداشتند؛ آثار آن گرفتاريها هم اين شد که نتوانستيم به دستاوردهاي مناسب و حداکثري در زمينه انتخاب نامزدها برسيم. بر اساس همين اختلافات و نگاههاي ثانوي و درجه سه، بهراحتي، افرادِ صاحبِ صلاحيتِ مؤثرتر را از دست داديم.
حواشي زيادي هم که بر سر بستن ليست شوراي شهر انتخابات 96 براي اصلاحطلبان ايجاد شد، منبعث از همين مشکلات ساختاري در جبهه اصلاحات بود؟
بله، همينطور است. به صراحت بايد گفت اصلاحطلبي فقط نشستن پشت درهاي بسته و نظريهپردازي صرف نيست. اصلاحطلبان بايد هم در حوزه نظريهپردازي، دستي بر آتش داشته باشند و هم در حوزه عمل اجتماعي، تجارب روشن خود را محک بزنند. مردم، امروز چندان فريفته و دلباخته نظريههاي کلاميِ صرف در سياست نيستند بلکه زندگي آنها بيشتر معطوف به حوزه کارآمدي و عملِ معطوف به توفيق است. بايد تلاش کنيم اصلاحطلبان را به واقعيت سياستورزيِ عمليِ اصلاحات پايبند کنيم. اعضاي شوراي شهر، در موضوع انتخاب شهردار تهران (اشاره به جانشيني نجفي) در اثر اسارتي که به برخي تصلبهاي گفتمان سياسي گرفتار و با آن رو بهرو بودند، خودشان را از نيرويي کارآمد براي مسووليتپذيري شهرداري تهران محروم کردند. عارضهاي که به مدت يک سالونيم تا دو سال، سوگمندانه از شهر تهران بابت انتخاب شهردار وقت گرفته شد، در واقع ناشي از همين مقاومتهاي بيمورد و تصلبها بود که نيروهاي عاقل سياسي، نبايد به بند آن گرفتار شوند.
نگاه تصلبآميز اصلاحطلبان به موضوعات سياسي، آيا ميتواند تاثيرش را در دورههاي بعدي انتخابات، روي صندوق رأي بگذارد؟ يعني مردم ديگر به اصلاحطلبان روي خوش نشان ندهند؟
ممکن است اين اتفاق ناگوار رخ بدهد. متاسفانه در حوزه اصلاحات، بعضاً با مصيبتي از جنس فاصلهگرفتن افراد از واقعيات مواجه هستيم. اصلاحطلبانِ عزيز ما، بعضاً وقتي در شرايط اقليت قرار ميگيرند و فاقد قدرت هستند، عقلانيت سياسيشان بسيار خوب کار ميکند؛ يعني خيلي خوب ميفهمند، متسامح و معتدل ميشوند اما وقتي به يک تختهپاره و قدرت محدودي دست مييابند، به يکباره تماميتطلب ميشوند و احساس ميکنند بايد رفقاي خود را از صحنه خارج کنند؛ در واقع دچار بيماري قاعده تقسيم بر دو ميشوند. مصيبتي که ما در انتخابات شوراي شهر دوم يا انتخابات 84 داشتيم، از همين سنخ بود. بالاخره بايد روزي اين عارضه را از سر به در کنيم. البته بخشي از اين ناهنجاري، مشخصاً معلول آشفتگي و روح برتريطلبي يا برابريخواهي است. بسي پيش آمده به هر کسي که ادعاي اصلاحطلبي ميکند و با چهار نفر ديگر ميتواند حزبي را به ثبت برساند، در کنار ديگران که ريشه و سابقه طولانيتري دارند، وزن برابر ميدهيم. اين نوع توقع، ساختار اصلاحات را به سامان و جايگاه منطقي خود نميرساند.
سؤال بعدي من، ناظر بر مراودات مجموعههايي نظير نهضت آزادي و جبهه ملي با اصلاحطلبان است.
به نظر ميرسد، يکي از مشکلاتي که اصلاحطلبان به طور جد با آن دست به گريبانند، نداشتن خط قرمز با گروههاي اپوزيسيون جمهوري اسلامي است؛ يعني هر مجموعهاي که اپوزيسيون جمهوري اسلامي باشد، به راحتي ميتواند خود را به اصلاحطلبان نزديک کند. آيا اين مساله را ميتوانيم به خلأ و نقصان گفتماني در جريان اصلاحات ربط بدهيم؟
در کشور ما چون روندها، روندهاي از پيش تعريف شدهاي نيست، سياستورزي احزاب و گروههاي سياسي نيز جنبه اقتضايي و در لحظه عمل کردن و خارج از راهبرد را پيدا ميکند. در لحظه عمل کردن، حتي باعث ميشود بسياري از اصول در احزاب و مجموعهها نقض شود.
مراوده با گروههايي مثل نهضت آزادي، ديگر از اقتضا گذر کرده و جنبه نهادينه به خود گرفته است.
ما بعد از 40 سال نتوانستهايم کشور را با نهادها و سامانههاي حزبي اداره کنيم. متاسفانه اين مرزبندي که بايد با اپوزيسيون قانوني -که به مبارزات مشروع، قانوني و قاعدهمند علاقه دارد- و اپوزيسيون برانداز چگونه برخورد شود، هنوز ايجاد نشده است. به باور من، فعلاً آنچه بر همه اين مسائل تقدم دارد، اين است که بعد از اتهام سنگيني که در سال 88 به اصلاحطلبان و اصلاحطلبي وارد شد، ابتدا بايد حاکميت را قانع کنيم که اين نظريه سياسي (اصلاحطلبي)، قصد براندازي نداشته و اتفاقاً دلسوز کشور و نظام سياسي است.
شما يا امثال شما وقتي هنوز نسبتتان را با مجموعههايي مانند نهضت آزادي يا جبهه ملي روشن و مشخص نکردهايد، نبايد از حاکميت انتظار داشته باشيد به طور صددرصد به جريان اصلاحطلبي اعتماد کند.
نه، اپوزيسيون قانوني يا برانداز در قدرتاند و نه اصلاحطلبان؛ بنابراين اين سنخ از مقايسهها غلط است.
اصلاحطلبان در قدرت نيستند؟! پس مجلس و دولت و شوراهاي شهر چيست؟
همه اين موقعيتها را هم که جمع کنيد، وزن موثري در کل نظام سياسي نخواهند داشت. شما ظاهر را نگاه نکنيد بلکه ببينيد حقيقت قدرت در کجاست. نظام سياسي، بايد فعاليتهاي حزبي را به رسميت بشناسد و اجازه بدهد احزاب با يکديگر رقابت کنند؛ در اين صورت، اصلاحطلبان حتماً بايد مرزبندي خود با جريانات اپوزيسيون داخلي و خارجي را روشن کنند. در پاسخ گوياتر به سؤال شما عرض ميکنم که الان، جبهه ملي به صورت و معناي گفتماني و ساختاري، مانند گذشته وجود ندارد و از سويي، هيچگاه طرف گفتوگوي اصلاحطلبان نبوده است. درباره نهضت آزادي و گروههاي ملي-مذهبي هم بايد بگويم که گفتوگوي اصلاحات با آنها، غيرمستقيم و از طريق رسانهها بوده است. ممکن است چند نفر از نيروهاي جوان نهضت آزادي با اصلاحطلبان ارتباط داشته باشند اما اصلاحطلبان با چنين نهادهاي سياسي قديمي که وجه اپوزيسيون قانوني هم دارند، هيچگاه گفتوگوي سامانيافته رسمي و سازماني نداشته است.
فکر ميکنيد اعتمادي که مردم در سال 94 و در جريان انتخابات مجلس به جريان اصلاحات داشتند، بار ديگر در انتخابات مجلس آتي تکرار خواهد شد؟
آقاي محمد خاتمي اخيراً در ديدار و گفتوگو با برخي نمايندگان مجلس (احياناً با فراکسيون اميد) ابراز نگراني کرده و گفتهاند که در افق پيش رو، ديگر نخواهيم توانست با شعار «تکرار ميکنم» به پيروزي برسيم. اين اظهار نظر، مهم است؛ ابتدا بايد دغدغه ايشان را به رسميت بشناسيم و همينجا پاسخ دهيم که ممکن است در انتخابات پيش رو، نتوانيم توقع جدي خود را مطرح کرده و دستاورد پيروزمندانهاي به معني کسب و در اختيارگرفتن اکثريت قاطع مجلس داشته باشيم. به نظر ميرسد واقعيت خارجي عرصه سياست اين نيست. مردم در هر شرايطي، مشارکت خود را بهواسطه اينکه انتخابات در کشور ما بيشتر جنبه نسبي دارد، با نُرم قابل قبولي خواهند داشت؛
به خصوص در قضيه پارلمان.
اگر احساس کنيم دغدغه جناب خاتمي در بحث «تکرار ميکنمِ» انتخابکنندگان، بجا و واقعي است و در عرصه رقابت دست بالاتر را نداريم، بايد در حوزه انتخابشوندگي اقدام عاجلي را صورت بدهيم. اگر اصلاحطلبان ظرفيتي را فعال کرده و در عين حال، بتوانند با نهادهاي رسمي و مرتبط با انتخابات و ارکان سياسي آن به مذاکره بنشينند، ميتوانند دغدغه آقاي خاتمي را برطرف کنند. در اين راستا، اصلاحطلبان بايد با شوراي نگهبان به مذاکره بنشينند تا اين نهاد، اجازه تأييد صلاحيت نامزدهاي اصلح (نامزدهايي که عليرغم دارابودن وضعيت مناسب به لحاظ رايآوري از مردم، به طور روتين امکان جلب اعتماد شوراي نگهبان را ندارند) را به آنها بدهد تا در اين صورت، وزن مجلس بالا رفته و درد ملي، نقشآفريني و رفتار حرفهايِ بهتر و بيشتري از سوي نمايندگان بروز کند؛ چنين چهرههايي در مقام انتخابشوندگي، به صفت نفوذ خود، يکسري ظرفيتهاي فردي دارند که وقتي آن را عرضه کنند، تاثيري رواني در جامعه به وجود آورده و بخشي از آراي عمومي را به نفع خود کسب خواهند کرد.
اين مکانيسم با خود آقاي خاتمي مطرح شده است؟
نه، اما روي اين ايده متمرکز هستم.
الان اصلاحطلبان مشغول گفتوگو با شوراي نگهبان هستند؟
نه، اما بايد تلاش کرد تا دوستانمان در شوراي نگهبان قانع شوند. بهطور کلي بايد نهادهاي رسمي را قانع کنيم تا نگاه ترديدآميزشان در حق حوزه اصلاحات را از بين ببرند يا تقليل دهند.
با توجه به اظهارات جنابعالي، ميتوانم نتيجه بگيرم که شما طرفدار استانيشدن انتخابات هستيد.
بله، حتماً.
منتقدان استانيشدن انتخابات بر اين باورند که اين طرح، موجب رانتيشدن انتخابات ميگردد. به اين معني که نامزدهايي که به هسته قدرت در مرکز استان نزديکترند، فارغ از ميزان رأيآوريشان در حوزه انتخابي محلي، ميتوانند به مجلس راه يابند.
هر مدلي عوارض خاص خود را دارد. البته پيشنياز استانيشدن انتخابات، قوامبخشي به رفتار و سازوکار درست حزبي در مدل انتخاباتي آن است.
خب در عرض11 ماه تا آغاز انتخابات مجلس، رفتار حزبي چگونه ميخواهد قوام پيدا کند؟
واقعيت اينکه براي اين انتخابات امکانش نيست و جواب هم نخواهد گرفت. ابتدا احزاب را بايد راهاندازي، تقويت و البته معنادار کنيم و پس از آن، انتخابات را به سمت استانيشدن ببريم. در حوزههاي انتخابيه تکنمايندهاي که بيشتر ماهيت غيرشهري دارند، مطالبات مردم را به جاي انتظارکشي از نماينده پارلمان بايد به سمت شوراها هدايت کنيم. تقويت شوراها در حوزه مسائل محلي و منطقهاي و هويتبخشي ملي در نقش پارلمان و تقويت احزاب براي رقابتهاي سياسي، ضرورت پيش روي سياستمردان و سياستورزان ايران در آينده نزديک خواهد بود.
عملکرد فراکسيون اميد طي 3 سال اخير را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
نبايد قضاوت يکجانبه و غيرمنصفانهاي درباره فراکسيون اميد صورت بگيرد. با اين حال، از جمله گرفتاريها و آسيبهايي که فراکسيون بهعنوان برگزيده مجمع احزاب اصلاحطلبي و اعتدالي داشت، قطع ارتباط با نهادهاي مادر و پشتيبان بود، يعني اين فراکسيون طراحيهاي سياسي و ماموريتهاي پارلماني خودش را اصلاً با اين نهادهاي سياسي بالادستي خود مطرح نميکرد. لفظ خودسر، لفظ درستي نيست اما هر کاري ميکردند، عملاً به تشخيص خودشان بود. اين تکليف روي زمين مانده؛ البته وظيفه هياترييسه فراکسيون اميد بود که بايد آن را دنبال ميکرد اما متاسفانه انجام نداد. البته توقع اين را از اول هم نداشتيم که فراکسيون اميد، به دليل ترکيب هويتي که داشت، بتواند در مجلس کاري کارستان انجام بدهد. اگر بحث رضايت مدنظر شماست، عملکرد اين فراکسيون چندان با رضايت اصلاحطلبان همراه نبود و نمره بالايي هم نميگيرد.
فکر ميکنيد چند درصد از اعضاي کنوني فراکسيون اميد، بتوانند در ليست اصلاحطلبان براي مجلس آينده نيز حضور داشته باشند؟
اگر ميدان فراختري براي طرح چهرههاي موثرتر فراهم شود، تعداد اندکي از عزيزاني که امروز در فراکسيون اميد حضور دارند، ميتوانند دوباره مطرح باشند و بالا بيايند.
پس نميتوانيم انتظار داشته باشيم افرادي نظير خانم فاطمه حسيني که 3 سال پيش گمنام بودند و با قدرت رسانهاي اصلاحطلبان به بدنه اجتماعي اين جريان شناسانده شدند، بار ديگر بتوانند در ليست اصلاحطلبان جاي بگيرند؟
باور من اين است که براي حضور در مجلس، چالشها مهمتر از آرامش مردابي است؛ چالش واقعبينانهِ حقيقتطلبانه، براي شوراي محترم نگهبان بايد بهتر از آرامش از جنس بيتفاوتي باشد؛ يعني چه؟ ما افرادي را داريم که هيچ سابقه، ريشه سياسي و اطلاعاتي از عملکرد گذشتهشان وجود ندارد؛ اين آرامش نزد نهاد شوراي نگهبان که ناشي از فقدان سابقه و اعتبار پيشيني برخي نامزدهاست، مطلوب کشور و اداره نظام نيست درحاليکه در کنار اين نوع نگاه، افردي را داريم که فعاليت، فراز و فرود، مخالف و موافق و چالشهايي از نوع منفي يا مثبت را از سر گذراندهاند؛ دسته دوم براي کشور و درد ملي ارزشمندتر هستند.
از ميان طيفهاي موجود در جريان اصلاحات، کدام طيف براي تاثيرگذاري روي ليست انتخابات مجلس اصلاحطلبان دست بالاتر را خواهد داشت؟
در مجموع در جريان اصلاحات، دو طيف عمده وجود دارد؛ يکي چپهاي سابقاً سنتي که بعدها در گروههايي مانند جبهه مشارکت، سازمان مجاهدين انقلاب و مجمع ايثارگران تجلي يافتند و ديگري توسعهگرايان عملگرا که کارگزاران سازندگي آن را نمايندگي ميکند. گروههاي ديگر اصلاحطلب، به نوعي معجوني از اين دو گروه هستند. درون جبهه اصلاحات، به اعتبار حضور آقاي سيدمحمد خاتمي، وزن ساختاري جريان برخاسته از چپ سنتي ديروز بالاتر است؛ بنابراين به نظر من، افراد مؤثر جبهه مشارکت در اثرگذاري روي ليست انتخابات، دست بالاتري را خواهند داشت.
span id="footercontent">
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد