بعد از زمستان 65
اعتماد/ متن پيش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست زمستان 1365 هنوز خبري از شبکههاي اجتماعي نبود. هنوز از دوربينهاي ديجيتالي هم خبري نبود. شايد اگر اين دو بودند از لحظههاي پرکردن گوني از خاک توسط هم سن و سالان من هم عکسهاي بسياري منتشر ميشد و «حماسه» نام ميگرفت. زمستان 65 وقتي به نيمه رسيده بود «صدام» تهديد کرده بود که 50 نقطه ايران را همزمان هدف قرار خواهد داد؛ يا بمباران ميکند يا موشک ميزند. اين تهديد او را منافقين با تبليغات گسترده در چشم مردم بزرگ و بزرگتر جلوه ميدادند. در اين شرايط البته احتياط شرط عقل بود. مرحوم شوهرعمهام هم محض احتياط در طبقه همکف خانهشان يک سنگر خانوادگي طراحي کرد و شروع کرد از خاک باغچه گوني پر کردن که در مواقعي که آژير قرمز خبر از حمله هوايي ميداد همه در آن سنگر پناه بگيرند. آن شب که داشت گوني پر ميکرد من هم خانه آنها بودم و با پسرعمهام به او کمک ميکرديم. کاري که خيلي از پسران و دختران همسن و سال ما که سنشان به گرفتن اسلحه در دست و جنگيدن قد نميداد، انجام ميدادند. دهه فجر آن سال رسيد ولي هيچ وقت صدام نتوانست وعدهاش را عملي و تهديدش را اجرايي کند. دستکم اهواز از بمبارانها تا پايان جنگ در امان بود. حالا بيش از 3 دهه از آن زمان سپري شده است. سيل بهار 98 نشان داد که «مقاومت» در بچهها و مردم اين سرزمين به ويژه خوزستان ريشه دوانده است. مردم ما خوب ميدانند چطور دندان به جگر بگذارند و اميدوارانه، روزهاي سخت را سپري کنند. همان طور که مردم خوزستان و ايلام و کرمانشاه در سالهاي گذشته از ريزگردها نفسشان به شماره افتاد مردم سيستان هم از خشکسالي و تشديد توفانهاي محلي سختي کشيدند ولي تاب آوردند. مردم اصفهان از خشک شدن زايندهرود و مردم آذربايجانهاي شرقي و غربي هم از آب رفتن درياچه اروميه غمگين بودند ولي تاب آوردند. اما مردم به اميدي تاب آوردند. به اميد آنکه اگر خودشان روزهاي خوبي را سپري نکردند فرزندانشان و فرزند فرزندانشان در اين مرز و بوم به خوبي زندگي کنند. از زمستان 65 روزهاي زيادي سپري شد و آن انتظار که روزهاي بهتر، بهاران پرثمرتر برسد آنچنان که ما توقع داشتيم، برآورده نشد. دستکم خوزستانيها که سالهاي جنگ را پشت سرگذاشته بودند به ويژه در «آبادان» و «خرمشهر» آنچنان که سهمشان بود ميوه شيرين صبر را نچشيدند. همين تابستان گذشته بود که تلخي آب کام همه آنها و ديگر خوزستانيها را تلخ کرد. اما خوب ديديم که همان خوزستانيها و همان بچههايي که اتفاقا سالها پس از جنگ به دنيا آمده بودند چگونه با دست خالي گونيها را پر از خاک کردند و مقابل سيل ويرانگر روي هم چيدند. پس حالا و هر زمان ديگري که امثال «صدام» سربرآورند و زبان به تهديد و ارعاب بگشايند ميتوانيم آنها را به زمستان 65 و آنچه پس از آن اتفاق افتاد، ارجاع دهيم و برايشان مرور کنيم که تمام اين تهديدها و ارعابها ميگذرد اما مردم، مقاوم ميمانند و براي رسيدن روزهاي خوش مقاومت ميکنند. اما اين وسط مسوولان و حاکمان ما بايد قدردان مردمي باشند که در همه سختيهاي گذشته و حال تاب آوردند و از پا ننشستند بلکه حتي خم به ابرو نياوردند. قدرداني هم آداب و اصولي دارد. فقط قرار نيست نام آن عزيزاني که براي حفاظت از خاک و آرمانهاي ما در جنگ تحميلي خون دادند را بر اين خيابان و آن کوچه و برزن بگذاريم و تمام. آنها که مقاومت کردند براي بهتر شدن اوضاع مقاومت کردند. حق اين است که امروز با انرژي مضاعف و از جانگذشتگي بيشتر، مديران ظرافتهايي را به جا آورند تا دوره مقاومت در برابر زيادهخواهيهاي مردي بدتر و خبيثتر از صدام که به هيچ قيد، بند و اصولي پايبند نيست به خوبي پشت سر گذاشته شود. آنچه مسلم است اينکه ما بچههاي همان زمستان 65 هستيم ولي نياز به دلگرمي بيشتر داريم به خصوص از سوي بزرگانمان؛ همين.