سرمقاله شرق/ دایناسور مقوایی دولت ترامپ
شرق/ « دايناسور مقوايي دولت ترامپ » عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم کمال اطهاري است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد: دولت ترامپ يک دايناسور مقوايي است با دندانهاي برّنده مالي! از اساس به دليل همين دندانهاست که اروپاييها که پيشتر هم برّندگياش را تجربه کردهاند و ديگر کشورها، از درگيرشدن با آن پرهيز ميکنند؛ اما اين دايناسور مقوايي در نهايت وارفتني است. دولت يکجانبهگراي ترامپ، دايناسوري است مهاجم و در حال انقراض، از نوع سيآت (سيآتس ميکروروم) که فسيل آن بهتازگي در ايالات متحده کشف شد.اين دايناسور مقوايي در حال انقراض است؛ چون: يک، اگر اقتصاد چين با همين شتاب رشد کند، تا سال 2025 ديگر ايالات متحده بزرگترين اقتصاد جهان نخواهد بود و چين جايش را خواهد گرفت. دو، دندانهاي اتمياش ديگر برّندگي ندارد. سه، برتري نظامياش از اساس در درياهاست و در خشکي حتي مقابل طالبان کارايي ندارد. برتري نوآورانه علمي و فنياش نهتنها در عرصه نظامي بلکه در عرضه کالاها و خدمات برتر به جهان شکننده شده است؛ بهطوريکه ناگزير از تحريم شرکت چيني هوآوي است. چهار، حتي متحد قديمي آمريکا يعني اروپا، نظم يا هژموني سياسي پيشنهادي ايالات متحده را برنميتابد؛ چه رسد ديگر دولتهاي جهان مگر مرتجعترين آنها. پنج، سبک زندگي آمريکايي هم ديگر خريدار سابق را ندارد. شش، قابلاعتماد نيست، چون به هيچکدام از قراردادهايش، حتي در زمينه محيطزيست وفاداري ندارد. اِعمال هژموني هم زور و اقتدار ميخواهد و هم توافق و اقناع. اما دولت ترامپ که ميخواهد تاريخ را به دوران ژوراسيک بازگرداند، اکنون تنها چند دندان برّنده ولي در حال لقشدنِ تحريم مالي در فک بالا و چند دندان ساينده با تحريم خريد در فک پايين است؛ آنهم در بدني که به بافتي چون مقوا تبديل شده. در اين ميان گويا فقط دولت ترامپ است که از اين استحاله باخبر نيست، چون به دستور او در کاخ سفيد آينههايي رتوشگر نهادهاند تا فقط دولت ايالات متحده را در اوج قدرت گذشته نشان دهد! اين اشتباهي محض و خطرناک است که تصور شود جناحهاي معيني از بورژوازي ايالات متحده که متحدان و هوادارانش در جهان کمشمار نيستند، اين نزول قدرت را قبول کرده و حاضرند هژموني کمابيش مطلق جهاني گذشته خود را در عرصههاي اقتصادي، سياسي، نظامي، فناوري و فرهنگي، به سطحي پايينتر از گذشته تنزل دهند. اين دايناسورِ دورانبهسرآمده، با همين چنگ و دندانهاي باقيماندهاش هم بسيار درنده و نفس آن، مسموم و کشنده است. دوران اين دايناسور، خودبهخود پايان نميپذيرد و بهطور ناگهاني هم منقرض نميشود بلکه مانند مقواييشدنش، انقراضش نيز وابسته به توسعه آهسته و پيوسته مادي و معنوي ديگر کشورهاي جهان و توافق سنجيده آنها درباره نظم واقعا نوين جهاني است. در اين فرايند، برآمدن فساد، بيعدالتي، ناکارآمدي و توقف رشد در کشورهايي که درپي اين نظم نويناند، به آمريکا جان دوباره ميدهد. برپايي نظم واقعا نوين جهاني که به قول سمير امين در آن جهانيشدني توافقي، جايگزين جهانيشدن با شيوه سرمايهداري انحصاري فراگير شود، فرايندي طولاني و پرفرازونشيب خواهد داشت. موقعيت کنوني جهان شبيه پير و فرتوتشدن يک ديکتاتور در کشوري است که نه خود اجازه داده نيروهاي جايگزينش بلوغ بيابند و نه آن نيروها توانستهاند پيش از مرگش بر سر نظام و برنامه جايگزين توافق کنند. مانند موقعيتي که پس از مرگ بيسمارک در آلمان و محيط تحت تأثير مستقيمش چون اتريش بهوجود آمد و منجر به دو جنگ جهاني فاجعهبار شد. در اين شرايط بسيار پيچيده، هيچيک از کشورهاي قدرتمند و منطقي جهان تا رسيدن به توافق درباره نظمي نوين، حاضر به ريسک نيست؛ چراکه بدون چنين توافقي، خطر ناشي از تقابل با همين دولت ترامپ نيز حتي براي چين و روسيه، بيش از نوعي کنارآمدن با قلدريهاي آن است. براي مثال اکنون نهتنها جايگزيني براي گردش مالي جهاني مبتني بر دلار حتي بين اين دو کشور وجود ندارد بلکه براي چگونگي تأمين امنيت دريايي گردش مواد خام چون نفت و کالاها در جهان نيز بين آنها توافقي نشده است. يا منافع کشوري چون چين که مصرفکننده نفت است، درباره قيمت پايين نفت به ايالات متحده نزديکتر است تا با ايرانِ صاحب نفت. چون ايران ممکن است با داراشدن قدرتي بيش از امروز، براي مبارزه با امپرياليسم بخواهد بهاي آن را بالا ببرد؛مگر با ايران درباره ثبات قيمت آن به توافق رسيده و اطمينان لازم را کسب کرده باشد.در اين فرايند طولاني و پرفرازونشيبِ دستيابي به اجماع درباره چگونگي جهانيشدني توافقي، ترس و گردنگذاشتن به خواستههاي سرمايهداري انحصاري فراگير مجاز نيست. چون تمام منافع ملتها (نه الزاما دولتها) را تأمين نميکند اما تعجيل، مانند پرسرعت راندن در جادهاي ناشناخته، هم منافع ملتها و هم دولتها را بر باد ميدهد. بايد آگاهي را دليرانه به کار گرفت و سنجيده رفتار کرد. براي چانهزني در اين فرايند طولاني، هرچند داشتن قدرت نظامي مفيد است اما سرنوشت اتحاد شوروي و اين دايناسور مقوايي در حال انقراض، نشان ميدهد که در بلندمدت فقط رشد درونزا و پايدار اقتصادي بههمراه دموکراسي و عدالت و رفاه اجتماعي، تحققبخشنده و تضمينکننده واقعي منافع خلقها، ملتها و دولتها است.