نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

شهرمان را چگونه پس گرفتیم؟

منبع
شرق
بروزرسانی
شهرمان را چگونه پس گرفتیم؟
شرق پاييز فصل ريختن و سوختن است. به‌ويژه اگر پاييز سال 1359 باشد. وقتي که بعد از ماه‌ها مقاومت خرمشهر به دست بعثي‌ها افتاد. بايد دو سال مي‌گذشت تا بهار دوباره به خرمشهر برگردد. صبح سوم خرداد 1361؛ روزي که خرمشهر به وطن بازگشت. بعد از 35 روز جنگ بي‌وقفه در عملياتي که «بيت‌المقدس» نام داشت. بيت‌المقدس با رمز «بسم‌الله القاسم الجبارين، يا علي ابن‌ابي‌طالب» در دهم ارديبهشت آغاز شده بود و به فتح خرمشهر يا آنچه آن روزها بيشتر به آن شبيه بود، «خونين‌شهر» ختم مي‌شد. اين فتح نقطه عطفي در تاريخ جنگ هشت‌ساله بود. همين است که بعد از گذشت قريب به چهار دهه هنوز مي‌توان درباره‌اش گفت و نوشت. از روزهاي خونين فتح تا تغيير دکترين ايران در جنگ بعد از عمليات بيت‌المقدس. همان نقطه‌اي که هنوز هم محل بحث است و فرماندهان جنگ و مسئولان وقت همچنان درباره آن اظهارنظر مي‌کنند. امسال بيانيه‌ها در سالروز آزادسازي رنگ‌و‌بوي ديگري داشت. رنگ اتحاد و اراده و مقاومت در مقابل فشارها و تهاجم خارجي. هنگامي که کشور تحت تحريم‌هاي يک‌جانبه آمريکا است؛ آنچه وزير خارجه «تروريسم اقتصادي» مي‌نامد. 
الي بيت‌المقدس دو سال از حضور بعثي‌ها در خرمشهر گذشته بود؛ اتفاقي که به عراقي‌ها در جنگ موقعيت برتري مي‌بخشيد. درست در نقطه مقابل بازپس‌گيري آن هم مي‌توانست موقعيت ايران را در جنگ تغيير دهد؛ چرا‌که در‌آن‌صورت اين بصره بود که در خطر حملات ايران قرار مي‌گرفت. به‌همين‌دليل هم ديکتاتور عراق به آن نام «خاکريز بصره» داده بود. در اين شرايط «بيت‌المقدس» در ساعت 30 دقيقه بامداد 10 ارديبهشت 1361 آغاز شد. جاي ايران و عراق در اين عمليات عوض شده بود. آتش نيروهاي ايران اين‌بار روي سر عراقي‌ها مي‌ريخت که در حال مقاومت براي حفظ اشغال خرمشهر بودند. امير سرتيپ «عبدالحسين مفيد»، از فرماندهان ارتش، به «شرق» درباره هدف عمليات گفته بود: «هدف‌مان ورود به خرمشهر نبود... . ارتش عراق دو طرفش که کارون بود و قسمت شمالي و غربي را کاملا محکم کرده بود؛ بنابراين ما آمديم گلويش را بگيريم تا راه عقب‌روي را ببنديم و خرمشهر را کاملا در محاصره بگيريم. ما جاده خرمشهر- شلمچه را گرفتيم. روز آخر، قرارگاه نصر، فتح و قدس وارد عمل شدند؛ اما نيرو کم داشتند که دو جيپ ارتشي و سپاهي از منطقه فتح‌المبين آورديم و به‌عنوان قرارگاه فجر تشکيل داديم و وارد عمل کرديم. تقريبا با چهار قرارگاه ادامه يافت؛ سپس منطقه را در حدود 15 کيلومتر آزاد کرديم و خواه‌ناخواه نيروي‌هاي عراقي در خرمشهر تسليم شدند».
چرا معطل هستيد، وقت نداريم شهيد امير سپهبد علي صياد‌شيرازي و سردار محسن رضايي فرماندهي مشترک عمليات را در قرارگاه کربلا برعهده داشتند. صياد‌شيرازي در خاطرات خود روزهاي عمليات را اين‌طور توصيف کرده: «ما در دو مرحله براي آزادسازي خرمشهر تلاش کرديم؛ يک مرحله‌اش موقع عبور از کنار خرمشهر بود که آمديم حمله کنيم، ديديم تلفات سنگين خواهيم داد. وضعيت را بررسي کرديم و عکس هوايي گرفتيم، ديديم دشمن هرگونه مانعي که ممکن است- اعم از سيم خاردار، کانال، مين‌گذاري و... را به کار گرفته و ما اگر بخواهيم رزمندگان را از شمال خرمشهر وارد شهر کنيم، تلفات سنگيني خواهيم داد. از خيرش گذشتيم و از کنار خرمشهر عبور کرديم». او در خاطراتش درباره آخرين روزهاي منتهي به فتح خرمشهر گفته بود: «پس از 23 روز نبرد، حدود پنج هزار کيلومتر مربع از خاکمان آزاد شده بود. مردم از پشت جبهه زنگ مي‌زدند، تماس مي‌گرفتند که پس خرمشهر چه شد! همه منتظر آزادسازي خرمشهر بودند و نمي‌دانستند که چه بر ما مي‌گذرد. حتي اگر يک روز هم در جبهه بوديد، مي‌فهميديد که 23 شبانه‌روز در معرض آتش‌ بودن يعني چه! ما به فرماندهان فشار آورديم که به شلمچه بيايند و خط دشمن را قطع کنند. دوباره دو شب پشت‌ِسرهم حمله کرديم. تلفات سنگيني به دشمن وارد کرديم؛ ولي براي قطع‌کردن دشمن موفق نشديم و تلفاتي هم داديم». شهيد «صيادشيرازي» نوشته: «شايد منطقي‌ترين پيشنهادي که مي‌شد در اين شرايط داد، اين بود که بگوييم دو ماه به ما فرصت بدهيد تا خودمان را آماده کنيم و بعد حمله کنيم به خرمشهر... . بنده و فرماندهي کل محترم سپاه (محسن رضايي) نشستيم و روي طرحي کار کرديم و قرار شد من اين فرمان را به‌عنوان فرمان قرارگاه، به فرماندهان ابلاغ کنم. مقرر شد فرماندهان آن طرف جاده اهواز- خرمشهر در سنگري جمع شوند. همه جمع شدند، من سخنراني و فرمان را ابلاغ کردم و تمام شد. ديدم همه فرماندهان به هم نگاه مي‌کنند. سکوت پرمعنايي بود. حاج «احمد متوسليان» گفت: جناب سرهنگ، ما پيشنهادهايي به شما داده بوديم. چرا به آنها توجهي نشد؟ و من گفتم: اين فرمان فرماندهي قرارگاه است. او سرش را انداخت پايين. فهميدم که قانع نشد. نفر بعد سردار شهيد «حسين خرازي» بود که گفت: جناب سرهنگ چرا به منطق ما توجه نشده؟ و من دوباره حرفم را تکرار کردم. او هم قانع نشد. سومين نفر ارتشي از آب درآمد. استادي بود از دانشگاه فرماندهي و ستاد جنگ. خيلي مؤدبانه گفت: جناب سرهنگ ما به شما سه راهکار داديم؛ اما در ميان آنچه شما گفتيد، هيچ‌کدام از اين راهکارها نبود. من به او گفتم: جناب سرهنگ، شما استاد هستيد؛ مگر نمي‌دانيد فرمانده در مقابل راهکارها يا يکي را انتخاب مي‌کند يا هيچ‌کدام را؟ اين‌طور جاها فرماندهي هم خيلي خطرناک مي‌شود. يک‌دفعه ديدم در آن صف آخر سردار سرتيپ «رحيم صفوي» دارد مي‌خندد، بدون آنکه حرفي بزند. خنده‌اش هم مصنوعي بود. ديدم صحنه يک‌طور ديگر شد. يک‌دفعه «حاج‌احمد (متوسليان)» برگشت و گفت: چرا مي‌خندي؟ مثل اينکه چيز ديگري مي‌خواهي بگويي. «صفوي» گفت: معذرت مي‌خواهم. سوءتفاهم نشود، اما ما تابع دستور هستيم. تا آمدم از او تشکر کنم، «حاج‌حسين (خرازي)» هم حرف او را تکرار کرد و من ناخودآگاه گفتم پس چرا معطل هستيد، وقت نداريم».
عبور از کرخه و کارون از دهم ارديبهشت تا اول خردادماه، سه مرحله از عمليات انجام شد. در اين سه مرحله بنا بر اين بود که قرارگاه «قدس» با عبور از رودخانه کرخه در محور شمالي، قرارگاه «فتح» با عبور از رودخانه کارون و پيشروي به سمت جاده اهواز– خرمشهر در محور مياني و قرارگاه «نصر» با عبور از کارون و پيشروي به سمت خرمشهر در محور جنوبي به فرماندهي قرارگاه مرکزي کربلا، «خرمشهر» را محاصره کنند و در مرحله چهارم بازگرداندن خرمشهر به ايران. مرحله چهارم عمليات نهايتا پس از سه روز جنگ بي‌امان در سوم خرداد با اخراج متجاوزان از خرمشهر پايان يافت. آن هم بعد از 35 روز جنگ بي‌وقفه ميان نيروهاي ايران و عراق. در اين بين خاطرات ژنرال‌هاي عراقي هم که زير بمباران بودند خواندني است. «وفيق السامرايي»، رئيس اداره اطلاعات ارتش عراق در زمان جنگ، در کتاب خاطرات خود با نام «ويراني دروازه شرقي» نوشته: «ساعت 10 شب 23 يا 24 مي ‌1982 (دوم يا سوم خرداد 1361) در فضاي باز حوالي سد «الدامه» مستقر شدم. اين سد با آغاز حمله ايراني‌ها، اساسي‌ترين خط دفاعي خرمشهر بود. شاهد تيراندازي‌هاي متقابل بودم. هنوز چيزي از شب نگذشته بود که تيراندازي‌ها قطع شد. يقين کردم که مقاومت مدافعان در هم شکسته است و نيروهاي ايراني ديواره دفاعي سد را در هم شکسته‌اند و تا رسيدن به اروندرود، به پيشروي خود ادامه مي‌دهند. خرمشهر و اطراف آن و نيروهاي مدافع به محاصره افتادند. صدها نفر از افسران و سربازان، مجبور شدند خود را به درون اروندرود بيندازند. عرض اين رودخانه بيش از 600 متر بود. سربازان براي نجات از اسارت و رسيدن به کرانه ديگر، خود را به رودخانه انداختند. تعداد زيادي از آنها در مرکز رودخانه غرق شدند. هنگامي که اين خبر به صدام رسيد، به لشکر هفت پياده به فرماندهي سرلشکر ستاد «ميسر ابراهيم‌الجبوري» که در آن هنگام سرتيپ ستاد بود، دستور داد محاصره شهر را در هم بشکند و نيروها را مستقر کند، وگرنه او و اعضاي ستاد لشکر، همگي اعدام خواهند شد». سرهنگ «کامل جابر»، از فرماندهان ستادي لشکر سوم عراق، در مورد روزهاي بيرون‌شدنشان از خرمشهر مي‌گويد: «ساعت هشت بامداد 23/5/1982 (دوم خرداد 1361) نيروهاي ايراني از دو محور اصلي در خاکريز مياني پيشروي کردند: «محور اول، جاده اهواز- خرمشهر و محور دوم، شيخ‌خزعل- اروندرود. آنها از اول صبح مهمات و تجهيزاتشان را به منطقه منتقل کرده بودند. ده‌ها هواپيما به دفعات بر فراز اين خاکريز مهم و حياتي و راه عبوري شماره يک پرواز کردند».
فتح نزديک است روز فتح نزديک شده بود. نيروهاي کمکي مصري و اردني هم نمي‌توانستند راهي براي پيروزي بر ايران پيدا کنند. کمي قبل از اينکه درگيري‌ها شدت بگيرد يک هلي‌کوپتر حامل مدير اطلاعات نظامي و تعدادي از افسران رده‌بالا به محور خرمشهر رسيد. «سعدالدين شاذلي»، سرلشکر بازنشسته مصري و چند افسر رده‌بالاي اردني هم ميان آنها بودند. آنها با فرماندهان مستقر در خرمشهر جلسه گذاشتند و سپس آمادگي خود را براي دفاع از شهر به هر قيمتي اعلام کردند. سرلشکر شاذلي، وقتي تجهيزات دفاعي عراق را ديد، با تعجب گفت: «امکان ندارد هيچ نيرويي بتواند واحدهاي دفاعي شما را با اين عظمت نابود کند!» نيروهاي عراقي از ساعت سه و پنجاه دقيقه بامداد روز سوم خرداد از سمت شلمچه سه بار اقدام به پاتک کردند و تلاش نمودند تا از طريق جاده شلمچه – خرمشهر حلقه محاصره خرمشهر را بشکنند، اما هر بار با پايداري و مقاومت دلاورانه رزمندگان ايراني مواجه شدند و با دادن خساراتي عقب‌نشيني کردند. اميرعبدالحسين مفيد مي‌گويد: «عراق وقتي متوجه رسيدن ما به شلمچه شد و با ديدن بسته‌شدن جاده شلمچه و خرمشهر و احتمال اسيرشدن نيروهايش در خرمشهر، قوت گرفت، يک پل هوايي روي جزيره «بوارين»، نهر خين و از سمتي ديگر ابوالخضيب عراق زد، تا نيروهايش را خارج کند يا در آينده بتواند باز هم نيروي کمکي بياورد که نيروي هوايي ما آن را نابود کرد. روز سوم يا چهارم خرداد که خرمشهر آزاد شد. عده‌اي به آب زدند، کنار ساحل خرمشهر، مقدار زيادي پوتين و کلاه آهني ريخته بود؛ تعدادي از نيروهاي عراقي را آب برد».
تا چشم کار مي‌کند اسير عراقي است پيش از ظهر روز سوم خرداد نيروهاي عراقي در جاي جاي خرمشهر ايستاده‌اند و دستشان به علامت تسليم بالاست. شهيد صياد شيرازي اين منظره را با هلي‌کوپتر چنين توصيف کرده: «تا چشم من کار مي‌کند تمام عراقي‌ها در خيابان‌هاي خرمشهر دستان خود را بالا برده‌اند. نمي‌شد به اسيران عراقي بگوييم که شما فعلا در سنگر برويد که ما نيرو جمع‌آوري کنيم و بعدا شما را ببريم و بازداشت کنيم. در نهايت خداوند اين را به ذهن ما رساند که همه رزمندگان يک خط شوند و يک قسمت آنها به طرف رودخانه و قسمت ديگر آنها به طرف جاده خرمشهر تقسيم‌بندي شوند و با دست به سربازان عراقي علامت دهيم که توي جاده بروند. ما ماشين نداشتيم که با ماشين ببريمشان، بايد پياده مي‌رفتند. البته چون در منطقه خودمان حرکت مي‌کردند، خيالمان‌ راحت بود، در اين عمليات برخلاف معمول که دوست داشتيم اسير زيادي از دشمن بگيريم، اين دفعه دوست داشتيم بگويند که اسيران عراقي تمام شده است». ساعت دو بعد ازظهر همان روز خرمشهر به طور کامل آزاد شده بود. پرچم ايران بالاي مسجد جامع به اهتزار در آمده بود. آن هم بعد از 578 روز اسارت خرمشهر در دست نيروهاي عراق. به گفته مفيد «درمجموع در عمليات بيت‌المقدس بيش از 19 هزار اسير گرفتيم که 13 هزار نفر آنها فقط در خرمشهر بودند که در بين آنها، بيش از 260 نفر افسر بودند».
شرايط سخت ديکتاتور فتح خرمشهر عراق را به هم مي‌ريزد. جايي که صدام‌حسين ديکتاتور عراق آن را خاکريز بصره مي‌دانست. «وفيق السامرايي» نوشته است سال 1982 (1361 و 1362) براي صدام سالي سخت بوده: «صدام درباره سال 1982 گفته است: سال 1982؛ و تو چه مي‌داني که سال 82 چيست؟ او با اين تعبير سعي داشت دشواري شرايط اين سال را بيان کند». درست يک ماه بعد يعني در تيرماه هم دادگاه نظامي صحرايي و غيرعلني در بصره تشکيل شد. وزير دفاع، عزت ابراهيم‌الدوري، معاون سياسي صدام، رهبران حزب (بعث) و چندين نفر از اعضاي ستاد فرماندهي نيروهاي مسلح (عراق) که عمدتا از وابستگان صدام بودند، در اين دادگاه که شبيه دادگاه ويلهلم کايتل و هيتلر بود، شرکت داشتند. جلسه محاکمه هم مملو از داد و فرياد و فحش و ناسزا بود.
تغيير دکترين جنگ پس از فتح بازپس‌گيري خرمشهر نقطه عطفي در دکترين ايران در جنگ است. درست بعد از عمليات موفقيت‌آميز بيت‌المقدس جلساتي بين سران براي ادامه‌دادن يا متوقف‌کردن جنگ تشکيل شد. عبدالحسين مفيد که در زمان جنگ معاون اطلاعاتي قرارگاه خاتم‌الانبيا هم بوده، در گفت‌وگويي در سال ۱۳۸۸ با جعفر شيرعلي‌نيا، مورخ، توضيح مي‌دهد که تصميم‌گيري راجع به جنگ بعد از گرفتن خرمشهر، در دو جلسه شوراي عالي دفاع در حضور امام‌خميني گرفته شده که يکي سه روز و ديگري ۱۷ روز بعد از تصرف خرمشهر بوده است. به گفته مفيد: «فرماندهان نظامي با جمع‌زدن آمار تلفات و خسارت‌هاي عراق در عمليات‌ها به نتيجه رسيده بودند که بيش از ۵۰ درصد توان ارتش عراق از بين رفته و يک حمله ديگر مي‌تواند ضربه آخر به حکومت نيمه‌جان صدام باشد». آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني هم به شيرعلي‌نيا در کتاب «روايتي از زندگي و زمانه آيت‌الله اکبر هاشمي‌رفسنجاني» گفته بود که در آن دو جلسه بيشتر نظامي‌ها صحبت کردند و مشخصا، قاسمعلي ظهيرنژاد رئيس وقت ستاد مشترک ارتش و محسن رضايي فرمانده وقت سپاه استدلال‌هاي خود را در مورد ورود به خاک عراق توضيح دادند؛ استدلال‌هايي که هاشمي‌رفسنجاني و ديگر مسئولان سياسي نيز با آنها موافق بودند و نهايتا امام‌خميني را نيز متقاعد کردند. محسن رضايي، فرمانده وقت سپاه پاسداران و دبير کنوني مجمع تشخيص مصلحت نظام، اظهارنظرهاي زيادي درباره ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر کرده است. او در سال 1390 گفته بود اگر ايران آتش‌بس با عراق را در آن مقطع قبول مي‌کرد جنگ ۵۰ سال به درازا مي‌کشيد. رضايي پنج سال بعد گفت که «بعد از خرمشهر بايد وارد خاک عراق نمي‌شديم بلکه بايد اعلام مي‌کرديم اگر دولت عراق به خواسته‌هاي ما عمل نکند، وارد خاک عراق مي‌شويم. اگر دوباره برگرديم بر سر مرز خرمشهر و بصره [زمان بعد از عمليات بيت‌المقدس] حتما مي‌گويم که بايد فرصت داد». سرتيپ مفيد هم در سال 95 در همين زمينه گفته بود که امکان اينکه جنگ تمام شود در آن مقطع وجود نداشت: «به نظرم نه صلاح بود و نه آنها دست‌بردار بودند. آنها براي جنگ برنامه‌ريزي و سرمايه‌گذاري کرده بودند. به‌خصوص آمريکا، که هدفش انقلاب بود. در آن تاريخ در فتح خرمشهر، انقلاب ما از لحاظ توان نظامي، توان روحي و مديريتي به اوج رسيده بود؛ بنابراين جنگ از طرف مقابل ادامه پيدا مي‌کرد تا آنها به هدفشان که اصل انقلاب بود برسند. از نظر نظامي هم ماندن در امتداد مرز مسطح و صاف به صلاح نبود». هاشمي‌رفسنجاني در کتاب خاطرات ۱۳۶۱، درباره جلسه تصميم‌گيري مسئولان براي ادامه جنگ نوشته است: «فرماندهان نظامي با حضور ما با امام بحث کردند و کارشناسانه ثابت کردند که ادامه جنگ با منع ورود به خاک عراق سازگار نيست. 
دشمن در جاهاي زيادي در خاک ما است و اگر مطمئن بشود که نظام ما به خاک او وارد نمي‌شود يا ورود جزئي خواهد داشت، نه امتيازي خواهد داد و نه از نقاط حساس بيرون خواهد رفت و هر وقت آمادگي پيدا کرد در خاک ما پيشروي مي‌کند و با اين استدلال امام را قانع کردند». به اين ترتيب، ايران بعد از چهار عمليات موفق و بازپس‌گيري همه مناطق تحت اشغال نيروهاي بعثي شروع به انجام عمليات‌هاي براي فتح بصره کرد. عمليات‌هاي رمضان (تير- مرداد ۱۳۶۱)، والفجر مقدماتي (بهمن ۱۳۶۱)، والفجر اول (فروردين ۱۳۶۲)، خيبر (اسفند ۱۳۶۲)، بدر (اسفند ۱۳۶۳) و کربلاي۴ (دي ۱۳۶۵) همگي در همين چارچوب براي تصرف بصره يا قطع ارتباط آن با بقيه عراق انجام شد. اما هيچ‌کدام از اين عمليات‌ها به پيروزي نيروهاي ايران منجر نشد. جنگ ايران و عراق شش سال ديگر بعد از فتح خرمشهر ادامه پيدا کرد.
در نهايت تيرماه سال 1367 ايران در نامه‌اي به سازمان ملل آتش‌بس با عراق را پذيرفت. اما بعد از گذشت چهار دهه هر سال در آخرين فصل بهار ياد روزهاي مقاومت خرمشهر و بازگشتش به وطن دوباره جوانه مي‌زند؛ جوانه مقاومت، اتحاد، همدلي و اراده. ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد