تحلیل "شرق" از مواضع اخیر سعید حجاریان
شرق/ متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست مهرشاد ايماني| سعيد حجاريان در تازهترين يادداشت خود که در سايت «مشق نو» منتشر شده است، تحولخواهي پس از انقلاب را در سه جريان خطامامي، اصلاحطلبي و سبزها بازخواني کرده و گفته است: «اکنون با گذشت يک دهه، اين سه جريان نهتنها تلفيق و تجميع نشدهاند، بلکه ميان آنها مرزبندي صورت گرفته است؛ چپهاي خطامامي در گذشته متوقف ماندهاند، اصلاحطلبان گذشته را به ديده انتقادي مينگرند اما تحرک کافي از خود نشان نميدهند و حاميان جنبش سبز تا حد زيادي آموزههاي قدما را نفي ميکنند».
حجاريان ويژگي بارز خطاماميها را برابريخواهي ميداند: «کنشگران سياسي در ابتداي انقلاب، فارغ از عمق تئوريک و آگاهي از مکاتب انديشهاي جملگي به صفت برابريخواهي متصف ميشدند و طبيعتا خطاماميها نيز در فهرست برابريخواهان قرار ميگرفتند». اما او باور دارد انشقاق ميان جناحهاي سياسي با خوانش آنها از مفهوم آزادي صورت گرفت: «همگرايي نسبي ميان جناحها بر سر برابريخواهي در مقوله آزاديخواهي به گسست انجاميد و ميان چپ و راست مرزبندي صورت گرفت؛ چپهاي برابريخواه و طرفدار آزادي و راستهاي برابريخواه و مخالف آزادي. البته شايان ذکر است افرادي به جناح چپ انتساب داشتند و با تندروي، به سهم خود وجهه اين جريان را خراب کردند اما مخالفان آزادي در اردوگاه راست بيشمار بودهاند».
با خط روايت تاريخي حجاريان در حقيقت زمينههاي ايجاد دو طيف مهم سياسي امروزي که ريشه در کليتي به نام خطاماميها داشت، از خوانش متفاوت ايشان درباره آزادي ايجاد شد. او در ادامه ميگويد: در اواسط دهه 70 و با پيدايي دوم خرداد سال 76 چپهاي خطامامي با نام اصلاحطلب معرفي شدند. البته حجاريان ذکر کرده است الزاما تمام تفکرات چپهاي خطامامي هماني نبود که در هويت اصلاحطلبي ايجاد شد: «پديده دوم خرداد و دومخرداديها را طبيعتا نميتوان بيارتباط با چپ خطامامي تعريف و تحليل کرد. پس از برآمدن دولت اصلاحات، آموزهها و شعارهاي آن جريان چندساله، روزآمد و تدقيق و دموکراسي، بهعنوان محور شعارها انتخاب شد. اين چرخش از تحليلهاي اپوزيسيون بهدور نماند؛ چنانکه مشاهده ميکنيم، در نخستين واکنشها از سوي آنها گفته شد دوم خرداد 20 سال به عمر جمهوري اسلامي افزود. بهتدريج، با تحکيم آموزههاي جديد از هويتي بهنام اصلاحطلبي سخن به ميان آمد؛ موجوديتي که ريشه در چپ خطامامي داشت اما تماما همچون او نميانديشيد (متون و گفتارهاي توليدشده ذيل پروژه توسعه سياسي مؤيد اين تغيير است). از اين مقطع، بهدليل بازانديشيهاي صورتگرفته و کمرنگشدن عنوان چپ و بهويژه صفت خطامامي، پروژه ساخت چپ دستآموز و بعدتر اصلاحطلب دستآموز در دستور کار قرار گرفت؛ زيرا سازندگان اين دو پروژه معتقد بودند نظام به هر قيمت به چپ و اصلاحطلب نياز دارد؛ نيرويي که به لحاظ سياسي بايد آزاديخواهي و دموکراسي را تعليق کند و به لحاظ اقتصادي رانتخوار و به لحاظ سياست فرهنگي بهکلي همراه و در سياست خارجي ضدآمريکا باشد. هرچند اين پروژه شکست خورد...».
او در بخش ديگر يادداشت خود اعتراضات سال 88 را با همان اهداف پيشين جريان خطاماميها و اصلاحطلبان اما با يک تمايز و آن خصلت «تودهاي»بودن معرفي ميکند. حجاريان در اين يادداشت کوشيده است در وهله نخست مؤلفههاي تحولخواهي را برشمرد و در وهله دوم با ذکر محتواي جريانهاي موجود، ريشهشناسي اهداف، رويکردها و کنشهاي آنها را بازنمايي کند. هرچند يادداشت اخير او اين پرسش را ايجاد ميکند که آيا اکنون با جرياني برآمده از اعتراضات سال 88 مواجهيم يا خير؟ حجاريان موضوعي را امر واقع در نظر ميگيرد که در عالم بيروني و در مقطع کنوني شايد وجود خارجي نداشته باشد؛ زيرا نيروهاي تشکيلدهنده چه در رأس و چه در بدنه پيش از ايجاد جريان اعتراضات، برآمده از جريان اصلاحطلبي بودند و پس از اعتراضات نيز در شقههاي اصلاحطلبي پراکنده شدند؛ چنانکه پس از انتخابات سال 92 بسياري از شخصيتهايي که در سال 88 انتقادهايي داشتند، توانستند با نام اصلاحطلب به مجلس برسند يا در دولت مسئوليتهايي را برعهده بگيرند. حتي در سال 94 يعني دو سال پس از انتخاب حسن روحاني به رياستجمهوري، حجاريان بحث نرماليزاسيون در عرصه سياسي را مطرح کرد که اشاره به عاديسازي فضاي ملتهب سياسي پس از سال 88 داشت و نرماليزاسيون را نه مصداق دموکراسي که راهي براي رسيدن به آن دانست؛ بنابراين اين سخن آقاي حجاريان مبني بر آنکه «اکنون با گذشت يک دهه، اين سه جريان نهتنها تلفيق و تجميع نشدهاند؛ بلکه ميان آنها مرزبندي صورت گرفته است»، محل نقد به نظر ميرسد. از سوي ديگر خصلت «تودهاي»بودن نيز محل ترديد است؛ زيرا اعتراضات سال 88 گرچه درباره محفلهاي نخبهگرايي اصلاحطلبان عامتر بود؛ اما باز هم در طبقه متوسط شناسايي ميشود؛ چنان که اعتراضات معمولا در شهرهاي بزرگ رخ داد و آن وجه تودهاي را به طور کامل محقق نکرد؛ امري که در اعتراضات دي 96 خلاف آن را شاهد بوديم. سعيد حجاريان چندي پيش نيز در يادداشتي بحث انتخابات مشروط را مطرح کرد که با واکنشهاي زيادي مواجه شد که شايد بتوان آن يادداشت مهم را ادامه گفتوگويي دانست که او هنگام معرفي کابينه دولت دوازدهم با سايت «جماران» داشت و گفت: «بضاعت روحاني در مقطع فعلي در همين حد است؛ چراکه ما از اول انقلاب تا به امروز کادرسازي نکردهايم، اگر کادرسازي ميکرديم، اکنون کابينه بهتري داشتيم... . خود آقاي روحاني هم نيرويي بهتر از اين وزراي پيشنهادي نداشت. اگر داشت معرفي ميکرد. مسئله اين است که کفگير به ته ديگ خورده است و نه کسي را باقي گذاشتهايم و نه نيرويي تربيت کردهايم».
حجاريان در موضعي ديگر و شايد در ادامه همين گفتوگو نتيجهگرايي صرف با هر کيفيت و ابزاري را مصداق گدايي در انتخابات دانسته بود: «انتخابات به معناي کنوني آن، مصداق گدايي قدرت است. اصلاحات، صدقهبگير نيست و اگر مکنت دارد، بايد با اتکا بر آن به بازار سياست برود. اگر پول بازار سياست را نداشتيم، بايد بکوشيم آن را کسب کنيم؛ نه آنکه به هر بنجلي تن دهيم». حجاريان با اتخاذ چنين مواضعي بهتازگي ديدگاه خود را تا حدي تئوريزه کرد: «شايد عقلانيترين راهبرد را بتوان در مشارکت مشروط جست. از فرصت انتخابات استفاده کرد؛ ولي چنانچه شروط مطرحشده برآورده نشد، عطاي انتخابات را به لقايش بخشيد».
اين ديدگاه با مخالفتهاي زيادي همراه شد و تعدادي از اصلاحطلبان چنين ايدهاي را عبور از انتخابات ناميدند. اصلاحطلبانِ منتقد ديدگاه حجاريان باور دارند که انتخابات مهمترين و راهگشاترين مسير اصلاح امور است و حتي اگر موانعي پيشروي اصلاحطلبانِ سطح يک قرار بگيرد، ميتوان با نامزدهاي ثانويه عرصه را به نفع انديشه اصلاحطلبي پيش برد؛ هرچند از کُنه مواضع حجاريان لزوما نميتوان به نتيجه عبور از انتخابات رسيد؛ زيرا انتخابات مشروط حجاريان ناظر به حضور مقتدرانه اصلاحطلبان در انتخابات است؛ اما او ذيل تئوري خود مشخص نکرد که اين شروط را چطور ميتوان مطرح کرد و به چه کساني ميتوان ارائه داد؟
هرچند او در يادداشتي تکميلي بر «اصلاحطلبي و مسئله بقا»، «کدام اصلاحطلبي؟ کدام بقا؟» را نوشت: «سويه اول مشارکت مشروط اصلاحطلبان نه معطوف به خود و حضورشان در قدرت؛ بلکه از سر دغدغه براي تشکيل پارلمان قوي و غني در راستاي منافع مردم است. هرچند نبايد از سويه دوم که همان فيلتريزاسيون اصلاحطلبان باشد، غافل شد...». حجاريان در پاسخ به اين پرسش که چه شروطي و براي چه کسي ميتوان گذاشت، همان نقد رايج اصلاحطلبان به احرازنشدن صلاحيت را مطرح کرده است و همچنان راهحل اجرائي و مؤثري ارائه نداده است. منتقدان اين ايده در ايام انتشار يادداشت «اصلاحطلبي و مسئله بقا» ميگفتند که شايد بهتر باشد به جاي شرطگذاري براي نهادهاي رسمي با آنها وارد يک تعامل سازنده شد؛ امري که گويا در جريان است و براساس سخنان اخير عباسعلي کدخدايي، اصلاحطلبان با شوراي نگهبان براي رفع سوءتفاهمها جلساتي را برگزار ميکنند.
اما همه چنين نقدهايي نميتواند نافي تأثيرگذاري سعيد حجاريان بر عرصه سياسي باشد؛ زيرا شايد مواضع هيچ فعال سياسي که سالهاست مسئوليتي نيز نداشته است، با بازخورد اجتماعي همراه نباشد و گرچه در محتوا و جزئيات موضوعاتي که حجاريان مطرح ميکند، انتقادهايي وارد است؛ اما نميتوان او را جداي از اصلاحات دانست؛ زيرا او با هر خوانشي و به اقتضاي زمان در پي بازسازي هويت اصلاحطلبي بوده است؛ موضوعي که در حوزه ايدههاي اجرائي در چند يادداشت اخير او ميتوان جستوجو و در حوزه تبيين هويت اصلاحطلبي و تمييز آن با جريانهاي ديگر در يادداشت جديدش مشاهده کرد.
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد