یک بستر و دو رویا
اعتماد/ متن پيش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست عباس عبدي/ اهميت اين قتل به نحوي بود که رسانهها تمامقد به ميدان آمدند. دوباره موضوع رعايت حريم خصوصي مطرح شد. پيش از ورود به بحث عملکرد رسانهها چند نکته را بايد متذکر شد؛ اول اينکه بعيد است کسي مدعي شود که عملکرد همه رسانهها را در موضوع رصد کرده است. بنابراين بايد رفتار رسانههاي مهم و مشهورتر را ملاک داوري قرار داد. نکته دوم اين است که حوزه خصوصي و ضرورت رعايت حريم آن را شايد بتوان به لحاظ نظري بحث کرد ولي در کنار بحث نظري، عرف عملي و رايج رسانههاست که بايد مبناي داوري قرار گيرد. البته اين عرف را نبايد چنان گسترده گرفت که هيچ محدوديتي در آن قائل نشد. در اين باره حتي ناديده گرفتن مواد قانوني نيز قابل فهم است. براي مثال عدم انتشار اسامي يا تصاوير متهمان اگرچه در متن قانون است ولي اجراي آن درباره افراد مشهور غيرممکن است مثلا چگونه ميتوان به جاي محمدعلي نجفي نوشت م.ع.ن. شهردار اسبق تهران، وزير فلان و بهمان! يا عکس او را شطرنجي کرد! اين قانون اگرچه درست است ولي براي افراد مشهور کارايي ندارد و اجراي آن مسخره ميشود، زيرا افراد مشهور با حضور در عرصه عمومي پيشاپيش خود را از شمول اين موارد محروم کردهاند. رعايت آن مواد قانوني عملي نيست، نه اينکه کسي نخواهد انجام دهد. اهميت اين اخبار مربوط به اين است که چه کسي مرتکب آن شده، والا کشته شدن زن به دست شوهر يا برعکس که جزو اخبار شايع است و هر هفته ميتوان نمونههايي از آن را ديد. بنابراين برخي افراد به صورت قرارداد، پيشتر بخش مهمي از حوزه خصوصي خود را عمومي کردهاند. مثلا به ما ربطي ندارد که چه کسي معتاد است يا به بيماري ايدز يا هپاتيت دچار است. ولي به زن و مردي که ميخواهند ازدواج کنند، مربوط است که از وضع طرف مقابل اطلاع داشته باشند و با اطلاع از وضع يکديگر با هم ازدواج کنند. کسي نميتواند بگويد اينها حوزه خصوصي من است و نبايد سوال کنيد. براي حضور افراد در مقامات سياسي نيز اين قاعده وجود دارد. کسي که ميخواهد رييسجمهور، وزير يا شهردار شهري چون تهران يا نماينده شود، به صورت پيشفرض در ذهن مردم است که برخي ويژگيها را داشته يا نداشته باشد. بنابراين حضور رسانهها در اين حوزهها در حد متعارف ايرادي ندارد و عدم حضور نيز در عمل ممکن نيست. با اين مقدمه برداشت بنده اين است که رسانههاي اصلي از حيث کلي خطوط اخلاقي را رد نکردهاند، هر چند حتما موارد جزيي وجود داشته است. حتي اعتراض به صداوسيما نيز از زاويه ديگر است. در واقع صداوسيما بازنده اصلي اين موج رسانهاي بود، زيرا مشکل آن نه در اصل انتشار اين اخبار بلکه استفاده از رانت اطلاعرساني انحصاري و نيز تبعيض خبري اين رسانه است. مردم را نميتوان ابله فرض کرد و درباره نجفي لحظه به لحظه خبر داد ولي موارد ديگري که در همان زمان رخ داده را در قالب خبري با سوگيري شديد منتشر کرد يا حتي مسکوت گذاشت. در واقع صداوسيما دنبال فرصتي است که خود را بازسازي کند، ولي چون دانش و نگاه رسانهاي ندارد، به صورت موردي و تاکتيکي دنبال سوژه ميگردد و به جاي بازسازي، «خود تخريبي» بيشتري انجام ميدهد، آنچنان در اين مسير بيمحابا ميتازند که در نهايت مقامات عالي جلويشان را ميگيرند! والا مثل اسب چموش وارد پرتگاه هم ميشوند. تلويزيوني که انواع و اقسام خبرهاي آن طرف را مسکوت ميگذارد و حتي لاپوشاني ميکند، چگونه ممکن است که در اين باره، لحظهبهلحظه خبررساني کند؟ با همه اينها ميتوانيم، بگوييم که فضاي رسانهاي ايران هنوز تجربه کافي براي ورود بيطرفانه به اينگونه حوادث را ندارد و اين ناشي از فقدان رسانههاي مستقل و بيطرف و نيز فقدان رسانههاي حرفهاي است. البته همه اينها نسبي است. در پايان توصيه خيرخواهانهاي را هم به خانواده مقتول کنم. دختر شما کشته شده است. حرفهايي هم زده ميشود که حتما براي شما خوشايند نيست. ولي به نظر ميرسد که با توجه به جميع احوال هم به لحاظ اجتماعي و سياسي و هم به لحاظ خانوادگي بهتر است به شرط عذرخواهي با رضايت مساله را حل کرد. بايد پذيرفت که خانم استاد هم در اين ماجرا بينقش نبوده است هر چند اين نقش مجوزي براي کشته شدن نيست. همين کافي است که خانواده و صاحبان خون با درايت و حتي پيش از آغاز دادگاه با وکلاي آقاي نجفي به توافق برسند و ماجرا خاتمه داده شود. موقعيت آقاي نجفي با يک فرد عادي فرق ميکند او با همين شرايط هم فشار سنگيني را تا سالها تحمل خواهد کرد.