سرمقاله جوان/ پایان حسرت ۲۲۰ ساله
روزنامه جوان/ « پايان حسرت ۲۲۰ ساله » عنوان سرمقاله مديرمسئول روزنامه جوان، دکتر عبدالله گنجي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد: ايرانيان براي اولين بار غرب جديد صنعتي را از صداي توپخانه روسيه در جنگهاي دوگانه ايران و روس شناختند. از اين تاريخ بود که هيبت و عظمت ايرانِ قبل و بعد از اسلام طي ۲۵ سال به کلي فروپاشيد. تقارن اين دوران با شروع استعمار و صنعتي شدن غرب باعث گرديد تا ايران ضعيف شده در آن دو جنگ، همچون بيماري لاعلاج، آلت دست دو قدرت فايق آن روز يعني روسيه و انگليس باشد. هرگاه آنها مطالبهاي داشتند و ايرانيان از پذيرش آن سر باز زدند، مصيبتي را بر آنان تحميل کردند. تاريخ ايران از اين زمان (۱۲۱۸ قمري) تا انقلاب اسلامي سراسر داستان تجزيه کشور، قراردادهاي استعماري، کاپيتولاسيون، صدراعظمها يا پادشاهان دستنشانده و کودتاست. تقريباً در اين دوران ۱۸۰ ساله هيچ نقطه افتخاري در تاريخ ايرانيان ثبت نشده است، حتي در دوراني که ايران صاحب مشروطه، مجلس، قانون و انتخابات شده بود، باز ميتوانستند پادشاه بياورند و ببرند و کاپيتولاسيون را تحميل نمايند. مثالهاي تلخي براي اين دوران در تاريخ ثبت است که هر ايرانياي که از آن آگاهي يابد، ذائقه خود را تلخ شده مييابد و عرق شرم از يکسو و نفرت از سوي ديگر غرورش را احاطه ميکند. حاکم هرات در سال ۱۲۳۶ خورشيدي اعلام استقلال کرد. ناصرالدينشاه سپاهي را براي محاصره آنجا فرستاد، اما بلافاصله انگليس جزيره خارک و بوشهر را تصرف کرد و عازم شيراز شد. شاه بلافاصله دستور تخليه هرات را صادر کرد و طبق معاهده پاريس استقلال هرات را به رسميت شناخت. در مثالي ديگر، خانم شيل، همسر سفير وقت انگليس در ايران در زمان صدارت اميرکبير (۱۲۶۸-۱۲۶۴ قمري) در خاطرات خود مينويسد: «ايران امروز مانند برّه رام در دامن انگليس و روسيه جابهجا ميشود. امير ميخواهد اين بره را از دامن آنها بيرون بکشد، اما هرگز نخواهد توانست» و البته درست ميگفت و همين اتفاق افتاد و امير در کمتر از چهار سال صدارت، عزل و کشته شد و جنازه وي را نيز از ايران به در کردند. در مثالي ديگر ميرزا آغاسي، صدراعظم محمدشاه هشت سال پس از شکست دوم از روسيه مينويسد: «براي کاري از کاخ گلستان به سمت دوشانتپه در شرق تهران روان شدم که ديدم از پشت سر صدايي ميآيد. يکي از اعضاي دفترم بود و گفت: از سفارت روسيه آمدهاند با شما کار دارند. گفتم به طرف بگو ميروم دوشانتپه و برميگردم، اما فرستاده گفت: بايد همين الان برگردي! گفتم مگر سفير روسيه است؟ گفت، خير کارمند سفارت است.» در جمعبندي اين داستان خود مينويسد: «مردهشور حکومتي را ببرد که کارمند سفارت روسيه براي صدراعظم آن تصميم ميگيرد». اين دوران تلخ با شروع انقلاب اسلامي معکوس شد، اما در اين ماهها و روزها که ايران يکپارچه مقابل قدرت اول نظامي-اقتصادي جهان ايستاده است و طرف مقابل روزي چندبار ميگويد «ما دنبال جنگ با ايران نيستيم»، ميتوان آن حسرت ۲۲۰ ساله را پايان يافته دانست. وقتي رهبر اين کشور به فرستاده رئيسجمهور امريکا –که خود نيز شأني در جهان دارد- ميگويد من ترامپ را شايسته مبادله نامه هم نميدانم چه رسد به مذاکره و ترامپ پاسخ ميدهد که: «بله نه ايرانيان فعلاً آماده مذاکرهاند و نه من»، يعني آن دوران گذشته است. ما هواپيماي آنان را در سرزمينمان ساقط ميکنيم، اما آنان توجيه ميکنند که «شايد اشتباهي شده باشد». تصميم به جنگ محدود ميگيرند، اما به آنان مشاوره ميدهند که ايران امروز آن کشوري نيست که به جنگ محدود شما پاسخ نامحدود ندهد. از مذاکره بدون پيششرط تا سلسله ميانجيان تا اعتراف نزد رئيس فلان کشور که اشتباه کردم از برجام خارج شدم را در پرونده دارند، اما هيچ روزي نيست که يک يا دو مسئول امريکايي نگويند ما دنبال جنگ با ايران نيستيم. در نقطه مقابل آمادگي ايران را بازدارنده ارزيابي ميکنند و فرماندهان سپاه با صراحت ميگويند ناوهاي امريکا امروز براي ما تهديد نيستند بلکه هدف هستند و ۱۲ سال پيش مسئله آنان را حل کرديم و اينگونه ناوشان نيز در اقيانوس هند ميماند و جلوتر نميآيد. اين سرمايه و اين قدرت بازدارندگي بعد از ۲۲۰ سال چگونه بهدست آمده است؟ چرا برخي نميخواهند احياي عظمت تاريخي ايران را ببينند؟ معمولاً هيچ ملتي در تاريخ به خاطر پيروزي يا شکست ستايش نميشود. يزيد ظاهراً پيروز صحنه کربلا بود، اما پيروزي وي با ظلم معنا شد. امريکا با اتم هيروشيما و ناکازاکي را نابود کرد، اما پيروز شناخته نميشود. در نقطه مقابل هيچکس سلطان حسين صفوي را به خاطر سقوط اصفهان نميبخشد. به تعبير مقام معظم رهبري اگر او به بيرون شهر ميآمد و مقاومت ميکرد و کشته ميشد امروز در تاريخ بهعنوان شهيد ايستادگي شناخته ميشد. هيچکس فتحعليشاه را نميستايد و همه او را به بيعرضگي و زنبارگي متهم ميکنند که ۲۵۰ هزار کيلومتر مربع از حاصلخيزترين بخشهاي ايران را از دست داد. آنچه تاريخ به احترام آن خواهد ايستاد، ايستادگي يک ملت است. ايستادگي مقابل حمله دشمن، موجهترين و مشروعترين نوع دفاع است و پيروزي در اين ايستادگي قطعاً پرافتخارتر از پيروزي پس از حمله به يک سرزمين يا کشور ديگر است. در جنگ تحميلي نه ما جايي را تصرف کرديم و نه شروعکننده جنگ بوديم، اما فقط ايستاديم و امام فرمود: «در جنگ پيروزي از آن ما گرديد و دشمنان در تحميل آن همه خسارت چيزي به دست نياوردند.» بنابراين ما شروعکننده هيچ نبردي نيستيم و، اما هيچ ستم و ظلمي را به آغوش نخواهيم کشيد. خواهيم ايستاد و تاريخ را در مقابل اين ايستادگي به مالکيت خويش درخواهيم آورد و آيندگان رمز اين ايستادگي و نتايج آن را تمسک به اسلام و علماي آن خواهند شناخت. امروز و پس از ۲۲۰ سال آنچه ميبينيم آرزوي به بغض نشسته سلسله نسلهاي ايرانيان است که پس از ۱۸۰ سال تحقير و وابستگي و استضعاف روي پاي خود ايستادهايم و ابهت قدرتهاي مادي جهان را به سخره گرفتهايم و «واژه جنگ» براي ملت ايران هيچ حسي را تحريک نميکند. امام به ما آموخت که رمز استمرار همان رمز پيروزي است و آن وحدت کلمه است. هزينه ايستادگي قابل دفاعتر از هزينه تسليم است. غرور تاريخي ايرانيان در دست نسل امروز امانت است. ما امروز امانتدار يک تاريخ کهن هستيم.