«خواب آمریکا» چگونه به دیکتاتوری انجامید؟
وطن امروز/ متن پيش رو در وطن امروز منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست. مصدق پس از ملي شدن صنعت نفت و تحريم انگليس، با اين نگاه که آمريکا بهعنوان قدرت سوم است وارد يک وضعيت جديد در ديپلماسي شد. او حضور آمريکا را سبب تعديل فاحش نفوذ يا تحميلات انگلستان و شوروي تلقي ميکرد. اين در حالي بود که آمريکا بعد از جنگ ديگر بهعنوان يک قدرت تقريبا هژمون در دنيا شناخته ميشد. از طرفي مصدق فکر ميکرد آمريکاييها براي جلوگيري از نفوذ تفکرات کمونيستي در ايران، از او حمايت ميکنند و قيد روابط قديميشان با انگليس را خواهند زد. اما چرا بايد آمريکا اين کار را ميکرد؟ بعد از تحريم نفت و ماجراي مصادره کشتي رزماري به نفع شرکت نفت بريتيش پتروليوم توسط انگليس، کمپانيهاي نفتي آمريکايي اعلام کردند به هيچ وجه حاضر نيستند خريدي از نفت ايران انجام بدهند. چون اقدامي که انجام شده بود، ظاهرا اقدامي است که غيرقانوني انجام شده، و بايد حل شود. اين اقدام آمريکا پس از ماجراي ملي شدن نفت بايد براي مصدق اثبات ميکرد که حتي ميانجيگري بعدي توسط آمريکا در حل مناقشه ايران و انگليس به نفع ايران تمام نخواهد شد. مصدق اما به آمريکاييها اعتماد کرد. بعد از تحريم انگليس، اقتصاد نفتي ايران فلج ميشود؛ رکود بازار و بحران در صنايع و کشاورزي، کسري روزافزون بودجه، تورم و افزايش قيمتها و بلوکه شدن داراييهاي ايران در خارج نيز بر دوش دولت سنگيني ميکند. در فاصله کوتاهي رئيسجمهور آمريکا به نامه نخستوزير ايران پاسخ و از فرستادن نماينده ويژهاش به ايران خبر ميدهد. مصدق خوشحال ميشود. «هريمن» توسط سفير آمريکا مورد استقبال قرار گرفت. او کسي است که معروف بود ماموريتهاي ويژه زيادي را براي رئيسجمهوري انجام داده است. در موعد ورود هريمن که همزمان با مراسم سالگرد اعتصابات حزب توده و راهپيمايي آنان شده بود، 16 نفر جان خود را از دست ميدهند. آمريکاييها بهانه ميکنند که تلاش براي برهم زدن توافق وجود دارد. ميانجيگري آمريکا درواقع ميانجيگري نبود، تلاشي بود براي اينکه دولت از نهضت ملي نفت پا پس بکشد. «هريمن» تلاش ميکند به مصدق بقبولاند که ملي کردن نفت به همين راحتي نيست و به دانش و تخصص صادرات نياز دارد. بنابراين ايران نبايد بر کنترل نفت تاکيد کند و بهتر است با انگليسيها کنار بيايد. مصدق که روي تخت فلزياش دراز کشيده است با قهقهه به هريمن ميگويد: شما نميدانيد انگليسيها چقدر موذي هستند، نميدانيد چه شياطيني هستند. به هر چه دست ميزنند آن را آلوده و کثيف ميکنند. هريمن با مهمترين حامي مصدق يعني آيتالله کاشاني ملاقات و تلاش ميکند غيرمستقيم بر تصميم مصدق تأثير بگذارد. پاسخ آيتالله کاشاني روشن است: ملت ايران به آمريکا بدبين است. آمريکا مصدق را سر کار ميگذارد. از طرفي با ديدارهاي ديپلماتيک تلاش ميکند او را به آينده اميدوار کند و از سوي ديگر سفير آمريکا به صورت محرمانه به ديدار شاه ميرود و از او برکناري مصدق را ميخواهد. شاه هم با برکناري مصدق موافق است اما شرايط به او اين اجازه را نميدهد. مردم هنوز طرفدار آقاي نخستوزير هستند. مصدق از تشديد اقدامات انگليس نگران است، به واشنگتن ميرود تا مقامات آمريکايي را براي کمک همهجانبه به ايران متقاعد کند. مصدق با رئيسجمهور ترومن ديدار ميکند و از او درخواست کمک براي خروج از فشار تحريم و گرفتن جانب ايران در مقابله با انگليس را دارد. مصدق بيش از 40 روز در آمريکا با مقامات اين کشور مذاکره ميکند. دور از چشم مصدق، آمريکا و انگليس مشغول هماهنگي با يکديگر هستند. انگليس که برنامهريزي را براي انتخاب جايگزين مصدق انجام داده معتقد است توافق نکردن بهتر از توافق بد است. نماينده آمريکاييها که مسؤول اعلام پايان مذاکرات بدون رسيدن به نتيجه با مصدق است، در خاطرات خود ميگويد: همين که وارد اتاق مصدق شدم، با صداي بسيار نااميد گفت: «آمدهاي مرا به خانه بفرستي؟» نخستوزير ايران که حالا شرايطش سختتر هم شده است از آمريکا ميخواهد حداقل با کمک مالي از دولتش حمايت کند. محمدمهدي عبدخدايي درباره اين روزهاي مصدق ميگويد: شايد تبليغات تودهايها موثر بود که در درون سرمايهداري اختلاف براي جذب سرمايهها و جذب سرمايه براي خودشان بيشتر است. لذا ميگفت در درون سرمايهداري اختلاف زياد است، من به وسيله آمريکا در اوايل کار انگليسها رو بيرون ميکنم. ميخواست انگليسها رو بيرون کند اما به فکر اين بود که از قدرت آمريکا استفاده کند. بعد از ماجراي اصل4 در ايران و وعده وامي 23 ميليون دلاري از سوي ترومن، بايد باعث ميشد مصدق در صدق نيت آمريکاييها حداقل ترديد کند اما اين اتفاق هم نيفتاد. مصدق از واقعيتهايي که در منطقه و جهان در حال رخ دادن بود، بيخبر بود. يا حداقل اين است که بهرهاي از اطلاعش نميبرد. انتخابات دوره هفدهم چالشهاي داخلي را براي دولت مصدق بيشتر ميکند. نخستوزير اما فرمان توقف انتخابات را ميدهد و وعده ميدهد که پس از بازگشت از لاهه، انتخابات را مجددا برگزار ميکند. مصدق به اين وعده عمل نميکند؛ هيچ وقت. ماجراي درخواست اختيار وزارت جنگ از سوي مصدق، مخالفت شاه و استعفاي او پيش ميآيد. وقتي مصدق استعفا کرد مجلس به معرفي شاه به قوامالسلطنه راي اعتماد داد. قوام بلافاصله پيشنهاد از سرگيري مجدد مذاکرات نفتي را مطرح ميکند و آمريکا و انگليس از اين پيشنهاد استقبال ميکنند. دولت قوام مستعجل و 5 روزه است. 30 تير مصدق را سرکار نگه ميدارد. درخواست اختيارات بعد از 30 تير، تعجب نزديکان او را نيز به همراه دارد. آمريکا نقطه ضعف مصدق را خوب شناسايي کرده است. آمريکاييها که نتوانسته بودند با خواست مردم ايران مقابله کنند، سعي ميکنند حمايت لفظي از مصدق را ادامه دهند. سفير آمريکا در تهران به مصدق ميگويد: آمريکا از طريق راههاي مختلف در حال کمک به ايران است. دولتمردان آمريکا و انگليس اما به اين نتيجه رسيدهاند که هيچ راهي براي برکناري مصدق از طريق قانون وجود ندارد! در شرايطي که مصدق همچنان به کمک مالي آمريکا اميدوار است عمر دولت ترومن به پايان ميرسد و نهتنها خبري از کمک نميشود، بلکه تحريمها نيز ادامه پيدا ميکند. ابراهيم يزدي اين سياست آمريکا را اين طور تشريح ميکند: «دولت آمريکا نسبت به، نه فقط ايران، کلا در دوران جنگ سرد، نسبت به حکومتهاي ملي نظر خوشي نداشت. درباره دولتهاي اسلامي هم همينطور بود. از احساس ديني مسلمانها عليه کمونيستها استفاده ميکردند، ولي به دولتهاي اسلامي اين اعتماد را نداشتند در دوران جنگ سرد». با وجود بدعهدي ترومن، مصدق اين بار براي آيزنهاور، رئيسجمهور جديد آمريکا نامه مينويسد و از دولت آمريکا ميخواهد يا تحريمها را پايان دهد يا کمکهاي اقتصادي وعده دادهشده را به ايران برساند. آيزنهاور جمهوريخواه هم فرقي با ترومن دموکرات ندارد و درخواست نخستوزير ايران را رد ميکند. مصدق زماني جواب آمريکا را دريافت ميکند که طرح کودتا عليه او قطعي شدهاست. آمريکا و انگليس زمان زيادي را براي برکناري مصدق از طريق شاه و مجلس از دست دادهاند و بعد از وقايع 30 تير مطمئن هستند که برکناري مصدق تنها از طريق کودتا امکانپذير است. اين 2 کشور سرمايههاي خود را روي ميز ميگذارند تا براي سرنگوني دولت ملي مصدق هزينه شود. مهمترين مأموريت، ايجاد و هدايت شبکهاي است که بتواند اطلاعات دقيقي از اوضاع داخلي ايران ارائه دهد و حوادث سياسي را به سمت هدفي مشخص هدايت کند. مصدق که قبل از 30 تير، از تصميم شاه به کاشاني و مردم پناه برده بود، اين بار براي انحلال مجلس سراغ شاه ميرود و از شاه درخواست فرمان انحلال مجلس را ميکند. شاه زير بار نميرود. از مجلس درخواست ميکند که از دکتر بقايي، مکي، حائري زاده و آنهايي که مخالف دکتر مصدق شدند و عضو جبهه ملي بودند، سلب مصونيت کند. مقدمه انحلال مجلس اينطور رقم ميخورد و فرصتي طلايي براي اقدام نهايي عليه دولت ملي به دست آمريکاييها ميافتد. «کرميت روزولت» مأمور CIA از آمريکا به ايران ميآيد و رسماً فرماندهي کودتا را به عهده ميگيرد. زاهدي که در سفارت آمريکا پنهان شده بود رسماً اعلام نخستوزيري ميکند. محمدمهدي عبدخدايي فرآيند ساقط شدن حکومت مصدق را اينطور توضيح ميدهد: «اين ملت 30 تير نيستند که بريزند در خيابان بگن «از جان خود گذشتيم با خون خود نوشتيم يا مرگ يا مصدق»، «بيهوده مزن داد، مصدق پدر ماست. اين فرد مبارز، پدر و تاج سر ماست». اين ملت آن ملت نيست ديگر. به همين دليل دکتر مصدق با يک تلنگر سقوط کرد. يک تلنگر زدند. کاري نکردند. 5 تا تانک آمده و چند تا کاميون آدم از جنوب شهر آمده دکتر مصدق رو ساقط کرده». پايان اين اتفاقات بيشتر از همه کام مردمي را تلخ کرد که از ابتداي نهضت ملي با اميدهاي فراوان به مقابله با تمام مشکلات رفته بودند، مردمي که در صحنههاي مختلف خلع يد، مقابله با تحريم و از همه مهمتر قيام ملي 30 تير حاضر شده بودند؛ مردمي که خون داده بودند، داغ جوان ديده بودند و مبارزه کرده بودند تا نخستوزيرشان را ياري کنند؛ مردمي که نخستوزيرشان را در قامتي ميديدند که تحقق آرزوهايشان با او گره خورده است.