پیامدهای تشدید تنش در خلیج فارس
تجارت فردا/ متن پيش رو در تجارت فردا منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست محمد علينژاد| توقيف يک نفتکش بريتانيايي به علت رعايت نکردن قوانين و مقررات بينالمللي دريايي در تنگه هرمز از سوي ايران، تازهترين اتفاقي بود که نهتنها تنشها در خليج فارس را تشديد کرد بلکه پاي بريتانيا را نيز وارد اين بحران کرده است. بحراني که از زمان لغو معافيت برخي خريداران نفت ايران آغاز شد و در دو ماه اخير هر لحظه بر شدت آن افزوده ميشود. اين موضوع باعث شد تا به منظور بررسي وضعيت کنوني تنشهاي منطقه و بحث در خصوص آينده گفتوگويي را با علي واعظ، تحليلگر مسائل بينالمللي و مدير پروژه ايران در گروه بينالمللي بحران انجام دهيم. واعظ معتقد است بريتانيا ناخواسته وارد اين بحران شده و در شرايطي که اين کشور با معضل خروج از اتحاديه اروپا و تعيين نخستوزير درگير است عاقلانه نيست که خودخواسته پاي خود را به يک مساله ديگر باز کرده باشد. با اين حال واعظ ميگويد خروج اين کشور از بحران خليج فارس با آزادسازي نفتکش ايراني به راحتي امکانپذير است. اين تحليلگر ارشد مسائل سياسي بر اين باور است که هيچ کدام از طرفين درگير در بحران خليج فارس به دنبال رويارويي نظامي نيستند ولي در صورت تداوم تنشها، يک اتفاق ناخواسته و سوءمحاسبه ميتواند منطقه را وارد جنگي بزرگ کرده و تبعات سنگيني براي دو طرف داشته باشد. واعظ تنها راهکار موجود براي حل اين بحران را مذاکره از طريق يک ميانجي و بازگشت به شرايط قبل از لغو معافيتهاي نفتي ايران ميداند. در هفتههاي اخير، تنشها در خليج فارس بالا گرفته و به جز ايالاتمتحده و کشورهاي حوزه خليج فارس، حال پاي بريتانيا نيز به اين بحران باز شده است. بريتانيا در تشديد يا کاهش تنشها چه نقشي دارد و چرا وارد اين بازي شده است؟ به نظر من بريتانيا با چشمبسته وارد اين بحران شده است. همانطور که مستحضريد در اين هفته ترزا مي نخستوزير انگليس با اين پست وداع خواهد کرد و جانشين ايشان که به احتمال زياد بوريس جانسون است بر سر کار خواهد آمد. در چنين شرايطي که انگليس همچنان گرفتار پيدا کردن راهکاري براي خروج آبرومندانه از اتحاديه اروپاست، يک بحران اضافه در خليج فارس خواسته واقعي انگليس نبوده و ميتوان نتيجه گرفت که انگليس به صورت ناخواسته گرفتار اين بحران شده است. به عقيده من برخلاف آمريکا که خواهان افزايش تنشهاست تا حدي که در نهايت اين تنشها به درگيري نظامي يا تسليم ايران منجر شود، انگليس احتمالاً بيشتر به دنبال تنشزدايي خواهد بود. بنابراين به نظر نميرسد در اين مرحله انگليس بهطور کامل وارد بازي آمريکا شده باشد ولي به چند علت اين احتمال وجود دارد که اين اتفاق در آينده رخ دهد. اول اينکه هر دو کانديداي پست نخستوزيري در انگليس با موضعگيري نسبتاً سرسختانهاي در قبال ايران به دنبال جلب حمايت رئيسجمهور آمريکا هستند و از سوي ديگر اقدامات تلافيجويانه ايران، بريتانيا را در شرايطي قرار داده که نميتواند به راحتي از موضع خود عقبنشيني کند. بنابراين شرايط به گونهاي است که اين احتمال وجود دارد که دامنه بحران از وضعيت فعلي وسيعتر شود و در چنين شرايطي ايالاتمتحده از نزديکي هرچه بيشتر لندن به واشنگتن و فاصله گرفتن از برلين و پاريس به شدت استقبال خواهد کرد چون در چنين شرايطي اميد دولت ترامپ به از بين بردن برجام يک گام به تحقق نزديکتر خواهد شد. دولت ترامپ در واقع معتقد است فشار حداکثري تنها در صورتي در اسرع وقت به نتيجه خواهد رسيد که کشورهاي اروپايي نيز به آن بپيوندند. بنابراين اين افزايش تنش و ورود بريتانيا به بازي خليجفارس ميتواند آمريکا را يک گام به هدف خود نزديکتر کند. آيا ميتوان اظهار داشت که بريتانيا به خاطر به بنبست رسيدن در مذاکرات خروج از اتحاديه اروپا راه خود را از اين اتحاديه جدا کرده و به آمريکا نزديک شده است؟ همانطور که پيشتر اشاره کردم گمان نميکنم رفتار بريتانيا چندان حسابشده باشد به اين خاطر که به هر حال دولت انگليس بارها بر اين موضع تاکيد کرده بود که در صورت خروج از اتحاديه اروپا همچنان ميخواهد عضوي از زيرساخت امنيتي اروپا باقي بماند و به همين لحاظ هر اقدامي که به افول برجام بينجامد کاملاً انگليس را در اين موضع منزوي خواهد کرد چراکه اتحاديه اروپا همچنان برجام را يکي از پايههاي اصلي امنيت داخلي اروپا ميبيند و اگر بريتانيا در اين زمينه کاري را انجام دهد که منجر به ضربه زدن به برجام شود، در واقع موقعيت خود را در اتحاديه اروپا بيش از پيش تضعيف خواهد کرد. به نظر شما، آيا تنشهاي موجود در همين سطح فعلي باقي ميماند و اين تنشها در واقع ابزاري است براي اينکه طرفين به نوعي ضرب شست به هم نشان داده و دست بالا را در مذاکرات داشته باشند؟ افزايش تنشها در هفتههاي اخير به گمان من دو تجربه متفاوت را به تصميمگيران در تهران و واشنگتن آموخته است. در تهران احتمالاً مسوولان به اين نتيجه رسيدهاند که پايبندي به برجام و صبر راهبردي در يکسال اول خروج آمريکا از برجام، سياستي بوده که براي اين کشور فايده خاصي دربر نداشته است اما در همين چند هفته گذشته که ايران روند خروج تدريجي از برجام را آغاز کرده و در سطح منطقه دست به اقدامات تلافيجويانه زده است، اتحاديه اروپا به جنبوجوش افتاده و هفت کشور جديد به اينستکس پيوستند و همچنين آلمان، فرانسه و انگليس نيز براي راهاندازي تلاش بيشتري کردهاند. در عين حال رئيسجمهور فرانسه براي ميانجيگري وارد عمل شده و در مجموع تکاپويي ايجاد شده که پيش از اقدامات اخير ايران وجود نداشت. به همين دليل ايران احتمالاً اين روند را ادامه خواهد داد چراکه آن را تاکتيک مفيدي براي پيشبرد سياستهاي خود ميداند. همچنين در اين مدت به مسوولان ايراني ثابت شده که ترامپ هيچ علاقهاي به يک درگيري نظامي جديد در خاورميانه ندارد و به همين لحاظ ريسک درگيري در صورت تشديد اقدامات ايران چندان بالا نخواهد بود. از طرف مقابل در واشنگتن، دولت ترامپ به اين نتيجه رسيده که علت اقدامات ايران موثر بودن تحريمها بوده است و به همين لحاظ دولت ترامپ نياز دارد که از خود صبري راهبردي نشان دهد و در اين مدت اجازه انجام چنين اقداماتي را به ايران بدهد بدون اينکه واکنش خاصي به آن نشان دهد. چراکه اين اقدامات ايران در نهايت به انزواي ايران در سطح جامعه بينالمللي منجر خواهد شد و بقيه کشورها را نيز در جبهه آمريکا براي فشار مضاعف بر ايران قرار خواهد داد. با توجه به خط قرمز ترامپ در خصوص اقدامات ايران (در صورت کشته شدن يک آمريکايي، اين کشور دست به اقدام تلافيجويانه سهمگيني خواهد زد)، به نظر ميرسد رئيسجمهور آمريکا در فاصله يکسال مانده به انتخابات نميتواند از اين موضع عقبنشيني کند و به همين لحاظ اگر اين روند اقدامات تلافيجويانه ادامه پيدا کند، در نهايت احتمال سوءمحاسبه زياد خواهد بود و در چنين شرايطي ممکن است يک درگيري نظامي که هيچکس واقعاً خواهان آن نيست، به وقوع بپيوندد که خيلي زود ممکن است تمام منطقه را به آتش بکشد. کشورهاي حاشيه خليج فارس در شکلگيري تنشها و تغيير معادلات قدرت در خليج فارس چه نقشي دارند؟ در نتيجه اين تنشها چند اتفاق عمده افتاده است. يکي از مهمترين اين اتفاقات اين است که امارات متحده عربي، متوجه آسيبپذيري خود شده و موضع نرمتري را نسبت به گذشته اتخاذ کرده است. اين موضوع به وضوح در ادبياتي که مقامات اماراتي در حمله به فجيره بهکار بردند، قابل مشاهده بود که از گرفتن انگشت اتهام به طرف ايران پرهيز کردند در حالي که مقامات عربستاني چنين پرهيزي را ندارند. امارات به اين نتيجه رسيده است که يک درگيري نظامي تنها ميان ايران و آمريکا در نهايت دامن آنها را خواهد گرفت و يک درگيري نظامي از نظر آسيبي که به زيرساختهاي اين کشور و ميزان سرمايهگذاري ميتواند وارد کند در روز نخست خود يک هزار ميليارد دلار ميتواند براي اقتصاد امارات هزينه دربر داشته باشد. بنابراين اين کشور موضع خود را تغيير داده و ديگر يکي از اصليترين مشوقهاي دولت ترامپ در کمپين فشار حداکثري عليه ايران نيست. آيا اتحاديه اروپا در اين ميان ميتواند نقش ميانجي داشته باشد يا به صورت منفعلانه تنها نظارهگر خواهد بود؟ روسيه و چين چه نقشي ميتوانند ايفا کنند؟ اتفاقات اخير زنگ خطري براي اتحاديه اروپا بوده و آنها را به خودشان آورده که بايد در قبال ايران فعاليت بيشتري انجام دهند. ولي اروپا همچنان گرفتار محدوديتهاي ساختاري جدي در مورد تبادلات تجاري با ايران است و بنابراين نميتوان اميد داشت که اين اتحاديه در اين زمينه اقداماتي کارگشا را براي ايران انجام دهد. از سوي ديگر چين و روسيه همچنان در حال انجام يک بازي دوگانه هستند. چين در حالي که مذاکرات تجارياش با آمريکا به بنبست رسيده مجدداً واردات نفت از ايران را ادامه ميدهد. البته سطح واردات نفت چين از ايران به اندازه پيش از تحريمها نيست و از سوي ديگر احتمالاً با تخفيفهاي ويژهاي از سوي ايران همراه است. روسيه نيز هنوز دست به اقدامي جدي براي کمک به اقتصاد ايران نزده است. بنابراين ميتوان تصور کرد سطح خفيف اقدامات تلافيجويانه در هفتههاي آينده نيز ادامه پيدا کند و اين ريسک وجود دارد که سوءمحاسبه منجر به درگيري نظامي شود و احتمالاً در ماه سپتامبر مجدداً تمام توجهات به سمت گزينههاي ديپلماتيک خواهد رفت تا شايد در حاشيه مجمع عمومي سالانه سازمان ملل در نيويورک امکان اين وجود داشته باشد که از طريق گفتوگو حداقل تنشزدايي و در بهترين سناريو يک توافق موقت حاصل شود تا اين روند رو به رشد تنش را منجمد و زمان بيشتري بخرد تا در نهايت نتيجه انتخابات رياستجمهوري آمريکا در ماه نوامبر سال آينده مشخص شود. از ديدگاه شما برگ برنده ايران در اين بازي جديد چيست و چه عواملي ميتواند براي ايران خطرساز باشد؟ به نظر من برگ برنده ايران اين است که گزينههاي بسيار زيادي براي افزايش سطح تنش در اختيار دارد. به اين معنا که دولت ترامپ تقريباً هر تيري در انبار خود در خصوص تحريمها داشته استفاده کرده و در حال حاضر بسيار بعيد است که دولت ترامپ بتواند تحريمهاي جديدي را بر ايران اعمال کند که اثر اقتصادي چشمگيري بر اين کشور داشته باشد. اما ايران هنوز در ابتداي کار است و هم گزينههاي هستهاي، هم گزينههاي منطقهاي و هم گزينههاي سياسي و ديپلماتيک زيادي براي بازي کردن در دست دارد. ولي اين خطر نيز وجود دارد که در شرايطي که چنين اصطکاکي ميان ايران، آمريکا و متحدان منطقهاي آن وجود دارد احتمال يک درگيري تصادفي بسيار زياد است حتي اگر طرفين خواهان آن نباشند. از سوي ديگر در فضاي ملتهب امروز اين امکان براي اقدامات خرابکارانه از سوي گروهکهايي همچون منافقان يا پژاک وجود دارد که براي مثال در عراق دست به اسلحه برده و يک نيروي آمريکايي را در آنجا هدف قرار داده و گناه آن را گردن ايران بيندازند. همين موضوع به خودي خود کافي است که منجر به يک درگيري نظامي شود. برخلاف تصور موجود که ترامپ نگران اين موضوع است که يک درگيري نظامي با ايران شانس انتخاب مجددش را ممکن است با خطر مواجه کند اما واقعيت اين است که در تاريخ معاصر آمريکا هرگز اين اتفاق رخ نداده که رئيسجمهوري درگير جنگي باشد و در انتخابات پيروز نشود. البته روسايجمهوري نظير جرج بوش پدر بودهاند که يک جنگ را به پايان رسانده و سپس در انتخابات شرکت کردند و در آن شکست خوردند. ولي در شرايطي که آمريکا درگير جنگي بوده هيچگاه نشده است که رئيسجمهوري که مديريت جنگ را بر عهده داشته در انتخابات برنده نشود. بنابراين من فکر ميکنم با وجود عدم تمايل ترامپ به جنگ، نبايد اين خطر را دور از ذهن نگه داشت که ممکن است رئيسجمهور آمريکا تحت تاثير تحليلهاي برخي از مشاورانش در خصوص سريع و محدود بودن جنگ با ايران، قرار بگيرد و دست به چنين اشتباهي بزند. با توجه به توضيحات ارائهشده، به نظر شما به چه راهکاري براي پايان دادن به تنشها در خليج فارس ميتوان دلخوش بود؟ تنها راهحلي که در شرايط فعلي وجود دارد اين است يک ميانجي (که ميتواند براي مثال آبه شينزو يا امانوئل مکرون يا سناتور جمهوريخواه، رند پاول باشد) که دسترسي مستقيم به رئيسجمهور آمريکا دارند، جان بولتون و پمپئو را دور زده و ترامپ را راضي کند تا تحريمهاي نفتي ايران را کمي به عقب برگرداند و در واقع ما به شرايط پيش از مي 2019 برگرديم زمانيکه آمريکا تعليق تحريمهاي نفتي عليه ايران را بهطور کلي ملغي کرد. يعني شرايطي که در آن آمريکا همچنان عضو برجام نيست ولي ايران به برجام پايبند است و اين تنشها و درگيريها نيز در خليج فارس وجود نداشت. تنها راهحل موجود به نظر من بازگشت به دوران پيش از مي 2019 از طريق مذاکره به واسطه يک ميانجي است و به نظر من در شرايط فعلي راهحل عملي ديگري وجود ندارد. چراکه فرصت باقيمانده براي دولت ترامپ بسيار کوتاه است و براي ايران ريسک تعامل با اين دولت به پاداش احتمالي آن نميارزد و در عين حال موضوعاتي که ميان ايران و آمريکا وجود دارد بسيار پيچيدهتر از آن است که در يک مدت کوتاه حل شوند و تنها گزينهاي که باقي ميماند منجمد کردن شرايط فعلي و بازگرداندن آن به چند ماه پيش خواهد بود. اما در مورد تنش ميان ايران و بريتانيا راهحل بسيار سادهتر است و همانطور که مورد عربستان اتفاق افتاد و اين کشور نفتکش ايراني توقيفشده در جده را آزاد کرد، اين موضوع ميتواند براي ايران و انگليس هم اتفاق بيفتد. در صورتي که بريتانيا نفتکش ايراني را آزاد کند، ايران نيز ميتواند نفتکش بريتانيا را آزاد کند و اين موضوع به راحتي خاتمه پيدا کند. ولي در صورتي که بستر اين فضاي تنشآلود، که به مسائل ميان ايران و آمريکا وابسته است، تغييري نکند به نظر ميرسد چنين تنشهايي در چند هفته آينده بيشتر پيش خواهد آمد و به همين لحاظ ريسک سوءمحاسبه نيز در دو طرف وجود خواهد داشت.