تحلیل ها. برگزیده2019-08-17T17:40:00+04:30 (۱۷:۴۰) ۱۳۹۸/۰۵/۲۶
شرق
صالحی امیری: ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاه تحقیر نیمی از جامعه است
سایز متن
الف الف
لینک کوتاه در کلیبرد کپی شد!http://akhr.ir/5560744
۲.۵K
۴۲
شرق/ متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيسترضا صالحياميري اگرچه بهعنوان يک چهره و مسئول سياسي شناخته شده است، اما بايد از او بهعنوان يک مدير فرهنگي هم نام برد؛ مديري که در پس تمام اقدامات سياسياش، هميشه دوست داشته ردپايي از کارهاي فرهنگي هم براي خود بهجا بگذارد. علاقه بيش از حد صالحياميري به مباحث فرهنگي باعث شده که او در مدتزمان اندکي که رياست کميته ملي المپيک را برعهده گرفته، دست به کارهاي بزرگي در اين حيطه بزند که بيسابقه است. راهاندازي موزه ملي ورزش ايران و اجراي پروژه تاريخ شفاهي از مهمترين برنامههايي است که او در يکسالونيم اخير براي اين نهاد مهم اجرائي ورزش کشور در قالب طرحي به نام «دميدن روح فرهنگ در ورزش» انجام داده است. مهمتر اينکه اين مدير ورزشي بانفوذ به دنبال اين است تا با ايجاد ديدگاههاي مثبت فرهنگي مشکل حضور زنان در ورزشگاهها را مرتفع کند. گفتوگوي وزير سابق فرهنگ و ارشاد را با «شرق» ميخوانيد.
آقاي دکتر همين ابتدا از انتقادها شروع کنيم؛ آنقدر درگير انجام کارهاي فرهنگي در کميته ملي المپيک شدهايد که بهانه خوبي به منتقدان دادهايد؛ چرا رئيس کميته ملي المپيک بهعنوان يک مدير ورزشي، بايد دلمشغوليهاي فرهنگي داشته باشد؟
صادقانه عرض ميکنم که صددرصد اين مسائل به نگرش مدير آن دستگاه برميگردد. برخيها سؤال ميکنند اين کارهايي که ميکنيد چه ربطي به ورزش دارد؟ آنها ميگويند موزه و تاريخ شفاهي يعني چه؟ ورزش يعني تربيت قهرمانان براي کسب سکو و مدال. من در جواب آنها ميگويم که زندگي انساني متشکل از دو عنصر است: يکي جسم و ديگري روح. ورزش يک جسم دارد که غايت آن سکو و مدال قهرماني است، روح آن هم پهلواني و اخلاق و معرفت است که اينها همان عناصر فرهنگي ورزش است. آن بخش اول را که چگونگي شناسايي استعدادها و آموزش و رفتن روي سکو است و شامل نظام قهرماني ميشود، رسالت مشترک وزارت ورزش، کميته ملي المپيک و فدراسيونهاست. اما نظام دومي که دميدن روح فرهنگ است، (يعني همان نظام پهلواني) مغفول مانده.
بهخاطر همين «حوزه تخصصيتان» است که کميسيونهاي مختلف در کميته ملي شکل گرفتهاند؟
براي ايجاد يک نظام تصميمسازي در کميته ملي المپيک در قالب 17 کميسيون، از 150 نفر از نخبگان دعوت به همکاري کرديم، يکي از آنها کميسيون فرهنگي است. در اين کميسيون حجتالاسلام نقويان، دکتر افروغ، دارابي، بلخاري (رئيس انجمن مفاخر)، دکتر نوابخش، نعمتالله فاضلي، کوثري، شعباني و... که همگي چهرههاي شناختهشده فرهنگي کشور هستند، حضور دارند. يکي از کارهايي که ما بايد بکنيم اين است که مصرف فرهنگي را در جامعه ورزش افزايش دهيم. قهرماني که دانش فرهنگي آن ارتقا پيدا ميکند نوع نگاهش به پديدهها هم تغيير ميکند. ما روز اول با همکاري خالصانه فدراسيونها، قهرمانان، وزارت ورزش و پارالمپيک موزه ملي ورزش ايران را راهاندازي کرديم. اين قدم اول ما براي اجراي 15 برنامه اساسي در دوره چهارساله بود. برنامه ديگري که خيلي روي آن تأکيد داشتيم، تدوين تاريخ شفاهي ورزش معاصر ايران است. ورزش مدرن از سال 1306 رسما در ايران شکل گرفته است. از آن زمان تا به حال وقايع تلخ و شيرين زيادي در ورزش کشور داشتيم که متأسفانه به صورت جامع اقدامي براي تدوين و انتشار آن انجام نشده و تاکنون اين تاريخ 92 ساله تدوين نشده است. جستهوگريخته کارهاي زيادي انجام شده است، اما هيچکدام مبتنيبر طرح جامع نبوده است. اين طرح در 52 فدراسيون ورزشي با چهار محور رويدادهاي آسيايي، بينالمللي، کارگران، مدالآوران و اماکن ورزشي آغاز شده است. ملت ما بايد تاريخ ورزش کشور خودشان را بشناسند. نسل امروز اصلا چيزي از المپيک 1948 يا بازيهاي آسيايي 1974 تهران که بزرگترين ميزباني ايران از رويدادهاي بينالمللي بوده است، نميداند. پروژه تاريخ شفاهي را از بازيهاي المپيک 1948 لندن تا المپيک 2020 توکيو که پيشروست و بازيهاي آسيايي را از 1951 دهلي تا 2018 جاکارتا که سال قبل برگزار شد، شروع کرديم. بايد نقاط ضعف و قوت و کساني که در اين بازيها نقش داشتهاند به تحرير دربيايد. ما درمجموع بيش از دهها، بلکه صدها جلد کتاب و چندهزار ساعت ضبط فيلم مستند از تاريخ شفاهي ورزش ايران جمعآوري و تدوين خواهيم کرد. بنا داريم وقتي اين فيلمها آماده شد، به تدريج از تلويزيون پخش شود.
داشتن 17 کميسيون و بهکارگيري 150 نفر نخبه شايد کار قشنگي باشد، ولي پذيرش اين موضوع که در حوزه تصميمگيري همه اين افراد دخيل باشند کار سختي است. بالاخره حرف آخر را که رئيس بايد بزند...
وقتي ميگوييم 150 نفر نخبه يعني اتاق فکر ما 150 نفر هستند، رؤساي کميسيون شوراي راهبردي کميته ملي المپيک را تشکيل ميدهند. اين مفهومش اين است که ما هيچ تصميمي خارج از اين دايره نميگيريم. اين باعث ميشود از انحراف در نظام تصميمگيري دوري کنيم. تکتک کميسيونها برنامه دارند؛ مثلا کميسيون روانشناسي برنامه جامعي تدوين کرده است تا در کنار هر فدراسيون يک روانشناس حاضر باشد، به دليل اينکه بخش زيادي از چالشهايي که امروز در جوانان ورزشکار به وجود ميآيد ناشي از چالشهاي روحي است. مشاوران فرهنگي در کنار فدراسيونها قرار خواهند گرفت تا روح فرهنگي در ورزشکاران دميده شود. مصرف فرهنگي در ورزش خيلي پايين است. سرمايهگذاري شايسته براي اين مقوله انجام نشده است؛ يعني ميزان مطالعه، رفتن به سينما، گوشکردن به موسيقي، شرکت در برنامههاي جمعي، حضور در نهادهاي عمومي و خيريه در ورزش کم است. براي کميسيون فرهنگي و رسانه من بشخصه وقت ميگذارم و به صورت ثابت در جلسات آنها شرکت ميکنم. اما در جلسات شوراي راهبردي بهصورت ثابت حضور دارم و از ظرفيت رؤساي کميسيونها بهرههاي زيادي ميبريم. کميسيون خوب ديگري که داريم، زنان است. يکي از مسائل اساسي ما در ورزش عدالت جنسيتي است. بايد آن را حل کنيم. معني ندارد ما مدعي عدالت باشيم اما عدالت جنسيتي را به رسميت نشناسيم. عدالت يک مفهوم جامع است. عدالت اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي، توزيعي، نوعي، مذهبي و جنسيتي. اگر مفهوم عدالت را ميپذيريم، بايد اجزاي آن را هم بپذيريم. کميسيون حقوقي يکي از بخشهاي فعال در کميته ملي المپيک است که به مناقشات حقوقي ورزش ميپردازد. کميسيون بينالملل براي کسب کرسيهاي بينالمللي تلاش ميکند. يکي ديگر از برنامههاي اساسي ما رسانه و ورزش است. رسانه هم جزء ارکان چهارگانه توسعه ورزش است. من علاوه بر کميسيون فرهنگي در جلسات کميسيون رسانه هم مرتب شرکت ميکنم. رسانه نبايد صرفا ابزار فرض شود بلکه رسانه حلقه ارتباط ما با متن جامعه است. رسانه در دنياي امروز ابزار نيست بلکه خود هدف است. در کنار هر فدراسيون بايد رسانه باشد. يکي از بحثها موضوع شفافيت در ورزش است. ما به اين نتيجه رسيديم همه پولهايي را که خرج ميکنيم، قراردادها و هزينههاي ارزي را رسانهاي کنيم و فضاي محرمانه براي آن ايجاد نکنيم. در شرايط فعلي کليه دريافتها و پرداختهاي ما به کليه فدراسيونها در سايت کميته ملي المپيک قرار دارد و اين روند شفافيت را به همه حوزهها سوق خواهيم داد. ورزش نبايد حياط خلوت داشته باشد. کميسيون محيط زيست، بازاريابي، همبستگي المپيک، پزشکي، مديريت، ورزشکاران و اخلاق هم ساير کميسيونهايي هستند که فعال هستند و برنامههايشان در حال پيگيري است.
قبول داريد يکي از وظايف مهمي که بر دوش هريک از مقامات ورزش قرار دارد، کسب کرسيهاي بينالمللي است؟ دراينباره اقداماتي انجام دادهايد؟
اعتقادم بر اين است که ورزش ايران بايد از مرزهاي خودش خارج شود. براي ورود به عرصههاي بينالمللي بايد به دانش ديپلماسي ورزشي که با کسب کرسي بينالمللي باعث ارتقاي جايگاه ورزش در جهان و آسيا شد، آگاه بود. در سفري که اخيرا به مقر کميته بينالمللي المپيک در لوزان داشتم 19 ملاقات را با رؤساي فدراسيونهاي جهاني و کميتههاي ملي المپيک کشورهاي مختلف داشتم. در تمام ملاقاتهايي که در اين سفر داشتيم يک هدف اساسي را دنبال ميکرديم و آن هم افزايش فرصت براي ورزش ايران جهت کسب کرسيهاي بينالمللي بود. اينکه ما از مرزها عبور نکنيم و در داخل بمانيم، ابتر ميمانيم. ما در آسيا تقريبا از وضعيت خوبي برخورداريم اما مطلوب نيست. عضو هيئت اجرائي هستيم. در شوراي المپيک آسيا 12 پست داريم. در کميته بينالمللي المپيک (IOC) اما پست نداريم و اين نقطه ضعف ماست. 105 کشور در اين نهاد بزرگ کرسي دارند. ما جزء کشورهاي مطرح ورزش قهرماني در دنيا هستيم ولي هيچ پستي در IOC نداريم. دليل اصلياش هم اين است که هدفگذاري روشني براي اين کار نشده است. ما وقتي از ورزش ملي حرف ميزنيم بايد همه نهادهاي ملي در اين مسير درگير باشند. نهادهاي سياسي و اقتصادي ما عملا نقشي در ورزش ندارند. ما حوزه ورزش را يک حوزه فرابخشي ميدانيم. يعني حوزهاي که سلامت، غرور ملي و ارتقاي جايگاه بينالمللي را شامل ميشود که در واقع يک کارکرد سياسي دارد. مدال تنها براي قهرمان نيست. دستاورد اجتماعي، سياسي و اقتصادي هم خواهد داشت.
از دستاورد اجتماعي حرف زديد؛ اتفاقا به نظر ميرسد جايگاه واقعي ورزش در اين زمينه ديده نشده؛ حتما خودتان متوجه شدهايد که وقتي تيم ملي فوتبال ايران در يک تورنمنت مهم يک بازياش را ميبرد، ناخودآگاه حس خوبي در جامعه شکل ميگيرد؛ شبيه همين حس مربوط به وقتهايي است که تيم واليبال بازي زيبايي ميکند يا ورزشهاي انفرادي در المپيک ميدرخشند و مدال ميگيرند... .
يکي از چالشهاي اجتماعي کشور ما فقدان نشاط است. در فضاي فعلي که جامعه دچار مشکلات معيشتي و اقتصادي است، ورزش، فرهنگ و هنر ميتوانند مقدار زيادي از اين غبار غم را کم کنند و نشاط به وجود آورند. وقتي ما نميتوانيم در حوزه سياسي و اقتصادي نشاط را ايجاد کنيم، در حوزه اجتماعي و فرهنگي ميتوانيم. پس با اين نگاه، ورزش فرابخشي است. به عقيده من هم ما نتوانستيم از ظرفيتها استفاده کنيم. رسالت اساسي مسئوليت اجتماعي اين است که نهادهاي اقتصادي که درآمد بالايي دارند، بايد بخشي از اعتبار خودشان را براي مباحث اجتماعي هزينه کنند. مثلا شرکت مايکروسافت دو ميليارد دلار از درآمدش را به يک بنياد خيريه داده که همسر رئيس مايکروسافت هم مدير اين مؤسسه خيريه است. موضوع خيريه آموزش کامپيوتر به کودکان آفريقايي است. آنها به روستاهاي آفريقايي رفتند تا کامپيوتر را به بچههاي آنجا آموزش دهند اما ديدند که اين روستاها برق ندارند. براي حل اين مشکل به چينيها سفارش ساخت يک کامپيوتر هندلي با قيمت صد دلار را دادند که به اين وسيله بتوانند مشکلنداشتن برق روستاها را هم حل کنند. مايکروسافت بعد از اين موضوع گفت از مديريت اين بنياد خيريه خارج ميشود و يکسوم از دارايي خود را به اين خيريه ميدهد تا اين بار کل بچههاي نيازمند جهان بتوانند از آموزش کامپيوتر بهره ببرند. اين حرکت پذيرش مسئوليت اجتماعي است. يعني شرکتهاي ايرانخودرو، سايپا و نفت ما هم بايد بيايند و مسئوليت اجتماعي قبول کنند. الان کل هزينه دانشگاه هاروارد از بنگاههاي اقتصادي تأمين ميشود، تحت عنوان مسئوليت اجتماعي. در ايران مسئوليت اجتماعي جايگاه خوبي ندارد. ما اگر بتوانيم بنگاههاي اقتصادي را در ورزش مشارکت دهيم، آن وقت تحولي ايجاد خواهد شد، آنگاه اين عرصه ورزش عمومي ميشود و شهر و روستا و کوچه همه ورزش را در سبدشان دارند. 14 هزار هيئت ورزشي و ششونيم ميليون ورزشکار داريم که ورزش قهرماني ميکنند. اينها با هزاران مشکل و چالش معيشتي و اقتصادي مواجه هستند. اکثرا هم اين مسير را ترک ميکنند، چون نميتوانند هزينههاي معيشتي و ورزشي خود را تأمين کنند. يکي از چالشهاي دائمي ما و وزارت ورزش درخصوص ورزشکاران عدم امکان تأمين نيازهاي مالي و حقوقي آنهاست.
خب با اين شرايط چشم اميد آنها به مديريت شما و مسئولان وزارت ورزش است؛ قاعدتا بايد به دنبال راهحلي در اين زمينه بود.
در ستاد عالي امتيازي تصويب شده است مبني بر اينکه کساني که سهميه المپيک ميگيرند، ماهي پنج ميليون تومان کمکهزينه دريافت کنند که آن هم براي يک سال است. يعني در مجموع 60 ميليون تومان. ما در توانمان نيست بيشتر از اين کاري کنيم. کشور بايد قبول کند ورزش فرابخشي است؛ مثل بهداشت و درمان و آموزشوپرورش. چطور خيرين ميآيند مدرسه و بيمارستان ميسازند. يعني وقف و مسئوليت اجتماعي بايد در ورزش بيايد. باور دارم در شرايط فعلي ساخت ورزشگاه اهميتش از محيطهاي مذهبي و عمومي کمتر نيست. به خاطر اينکه ورزش مانع از گرايش به اعتياد، خشونت، ايدز و آسيبهاي اجتماعي ميشود. امروز کشور به اندازه مسجد و مدرسه نياز به ورزشگاه و ورزش دارد. اين موضوع بايد به يک باور جمعي تبديل شود. صداوسيما بايد تبليغات لازم را براي حضور مردم به سمت اين حوزه داشته باشد. در شرايط اقتصادي فعلي هزينه رفتن به يک باشگاه ورزشي براي عامه مردم خيلي بالاست. بايد کاري بکنيم که بتوانيم محيط ورزشي را مثل مدرسه، رايگان در اختيار مردم قرار بدهيم يا اينکه با حداقل هزينه به آنها عرضه کنيم.
نکته ديگر بحث ورزش و انسجام ملي است. ورزش بايد محلي براي آرامش ملت باشد. فوتبال اساسش اين است که جمعي آن را از نزديک يا در تلويزيون ببينند و شاد شوند؛ نه اينکه عدهاي تا ساعت يک نيمهشب در اهواز با هم بجنگند!
برگرديم به صحبتهايي که کمي قبلتر به آن اشاره کرديد؛ گفتيد بايد «عدالت جنسيتي» برقرار شود. اين موضوع را در شرايطي مطرح ميکنيد که هنوز زنان ايراني اجازه ورود به ورزشگاهها را به دست نياوردهاند. فکر نميکنيد تصور مسئولان هنوز با اين عدالت جنسيتي که ميگوييد، همخواني ندارد؟
بحث زنان و ورزش را از منظر مباني انسانشناختي و فلسفي ببينيد. شعار انقلاب اسلامي اين است که ما آمديم تبعيض را برداريم، عدالت را محقق کنيم. مگر ميشود عدالت را بدون نگاه به جنسيتها برقرار کرد؟ اجازه دهيد سه نکته براي شما عرض کنم: اول اينکه، اين تصويري که ما از عدم حضور زنان در ورزشگاه داريم، فقط حضورنداشتن آنها در ورزشگاه نيست؛ تحقير نيمي از جامعه است. هزينه اين تصميم بيشتر از حضورنداشتن زنان در ورزشگاه است. ما بايد احساس تبعيض را در زنان ايران از بين ببريم. من اين باور را دارم اگر ما درِ ورزشگاه را روي زنان باز کنيم، پس از چند ماه بانوان به ورزشگاه نخواهند آمد، چون احساس ميکنند تبعيض از آنها برداشته شده است. يعني در حالت عادي برخلاف مردان زنان براي رفتن به ورزشگاه براي ديدن يک بازي فوتبال در صف نميايستند اما اين زماني است که شما تبعيض را از آنها برداريد. من تحليلم اين است پس از يک سال از برداشتن مانع حضور زنان در ورزشگاه، ميزان حضور زنان در ورزشگاه به کمتر از 10 درصد ميرسد؛ چراکه انگيزش آنها براي حضور در مسابقات کمتر از مردان است.
نکته دوم، اصلاح تفکر و باور نسبت به مقوله انساني است. فساد مربوط به زنان نيست. مربوط به همه انسانها ازجمله مردان و زنان است. بنابراين در مباني اعتقاديمان هيچجا نداريم که توصيه کنيم زنان فساد نکنند يا مردان فساد نکنند. به همه خطاب ميشود. يعني کل انسانها را در برميگيرد. چرا ما تفکيک کرديم که زن در ورزشگاه مفسده ايجاد ميکند؟ چرا مردان مفسده ايجاد نميکنند؟ آيا شعارهاي هنجارشکن و غيراخلاقياي که توسط مردان در ورزشگاه داده ميشود، با مباني ما سازگار است؟ نکته سوم، من اين تحليل مبنايي را چندبار تکرار کردم. اساسا در مباني عقلاني و شرعي ما مکان که فاسد نميشود؛ انسان فاسد است که محيط را فاسد ميکند. دانشگاه، ورزشگاه، بازار، سينما و کنسرت اينها همه مکانهاي فرهنگي هستند. سينما که فاسد نميشود. اينها جسم هستند، روح که ندارند، فاسد شوند. انسان است که به جسم روح ميدهد. بنابراين ما نبايد بياييم تفکيک محيطي داشته باشيم. نکته آخر اينکه معتقديم بايد دغدغه بزرگان و مراجع عظام را رفع کنيم. آنها دغدغهشان مفسده است. ما بايد به آنها اين اطمينان را بدهيم که اين مفسده را برطرف ميکنيم و اين به نظر من شدني است.
بااينحال اين داستان عدم ورود زنان به ورزشگاه از ديد جوامع بينالمللي دارد تبديل به يک معضل جدي براي ورزش ايران ميشود. اين را که قبول داريد؟ نمونهاش همين نامه اينفانتينو به فدراسيون فوتبال...
در عرصه بينالمللي مدام تبليغ ميکنيم که در ايران تبعيض نيست و حقيقتا در ايران تبعيض جنسيتي نيست؛ چون الان بالاي 60 درصد دانشجويان ما دختر هستند و اين به اين معناست که در کشور ما عدالت آموزشي وجود دارد. عدالت شغلي و عدالت در ساير حوزهها وجود دارد. طبيعي است که بايد عدالت ورزشي هم داشته باشيم. حرف من اين است که ما بايد پاسخي هم براي دنيا داشته باشيم که چرا منع ميکنيم؟ آقاي توماس باخ، رئيس کميته بينالمللي المپيک از من ميپرسد چرا شما قائل به اين نيستيد که زنان بايد به ورزشگاه بروند؟ ما گفتيم قائل به اين هستيم که زنان به ورزشگاه بروند، مشروط بر اينکه امنيتشان تأمين شود. گفت اين حرف خوبي است. الان نهادهاي بينالمللي بهصورت دائمي راجع به اين مسئله از ما سؤال ميکنند؛ توماس باخ (رئيس کميته بينالمللي المپيک) هم در ملاقات با بنده و هم در ديدار با رئيسجمهور محترم در نيويورک (اجلاس سازمان ملل) از ايشان خواستند حضور زنان در ورزشگاه را حل کنند. آقاي اينفانتينو، رئيس فيفا هم نامه رسمي و محترمانهاي نوشتند و به اين موضوع تأکيد کردند.
خب با توجه به اين موضوعاتي که خودتان اشاره کرديد، الان فکر ميکنيد براي رفع اين مشکل چه بايد کرد؟
من معتقدم ما بايد دغدغه بزرگان و مراجع را رفع کنيم، مشروط بر اينکه گزارشهاي دقيقي را به آنها بدهيم. ما انشاءالله بايد سفري به قم داشته باشيم و با مراجع در اين زمينه گفتوگو کنيم. ورزش ايران نيازمند دميدن يک روح فرهنگي است. اگر در ورزشگاه ادبيات ناشايست ميبينيم، جوانان عزيز اين سرزمين نيستند؛ همه ما در اين تقصير يا حضور سهمي داريم. ما کارگزاران فرهنگي هستيم که کار فرهنگي نکردهايم. صادقانه ميگويم نبايد هميشه تقصير را به گردن کسي انداخت که نقشي در آن ندارد. بايد دنبال مقصري بگرديم که نتوانستهايم نسل جديد را نسبت به ارزشهاي فرهنگي آشنا کنيم.
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد