نشانه نفوذ در صدا و سیما؛ حمله "وحید جلیلی" به بوی باران
رجا/ متن پيش رو در رجا منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست شنبه گذشته وحيد جليلي با حضور در جشن دوسالانه "انجمن فيلمسازان انقلاب اسلامي" به ايراد سخنراني پرداخت. محتواي اين سخنراني پيرامون چالشهاي انقلاب اسلامي در مقطع کنوني، ناظر به حوزهي مستند و سينما است. متن اين سخنراني بصورت کامل آورده شده است: جريان فيلم سازي انقلاب اسلامي در هر دو عرصه مستند و داستاني موفقيتها و چالشهايي، دارد.
در مستند، قلهاي مثل سيد مرتضي آويني خيلي کمک کرد دامنههايي شکل بگيرد و بحمدلله ما امروز داريم نتايجاش را ميبينيم. چند هزار فيلمساز، عمدتاً جوان در عرصه مستند در شهرها و استانهاي مختلف کشور دوربين به دست هستند و دارند کار ميکنند و در ميان آنها استعدادهاي زيادي به چشم ميخورد و به مرور هرسالي که ميگذرد کارهاي برجسته بيشتري ديده ميشود و نويد آينده درخشانتري را ميدهد.
چالش اولمان در حوزهي مستند اين بود که يک سري سرفصلهاي مفقود داشتيم. يعني بخشي از هنر کشور که سابقهي طولاني هم داشت و تا حدودي فن بلد بود و صاحب ادعا بود و ديگران را ميهمان تلقي ميکرد و خودش را صاحبخانه ميدانست در مورد بعضي موضوعات مهم ملي و تاريخي ما سکوت کرد، به بايکوت و سانسور روي آورد.
از مهمترينهايش ماجراي دفاع مقدس است. دفاع مقدس با گسترهي وسيعي که از آن ميشناسيم از عمق روستاهاي کرمان و زناني که نان جبهه را ميپختند تا فلان روستا در شمال خراسان که همهي مردانش در جبهه بودند و ...، خب اين گسترهي وسيع، اين حجم عظيم و بينظير از حماسه مردمي، نيازمند روايت بود، نيازمند ثبت بود.
بسياري به خاطر ماهيت ديني و آرماني دفاع مقدس، آن را نميپسنديدند و بايکوتاش کردند. چه در حوزهي رسانهاي و مستندنگاري و چه در حوزهي داستاني و دراماتيک.
داستاننويسان مشهوري داريم که افتخارشان اين است که يک خط براي دفاع مقدس ننوشتند! شاعراني داريم که افتخارشان اين است که يک سطر براي ۲۰۰ هزار شهيد دفاع مقدس نگفتند! اين هم جنس جديدي از افتخار است!
شايد فکر ميکردند که اگر آنها به صحنه نيايند، و روايت نکنند دفاع مقدس فراموش خواهد شد و فرهنگ و روحياتش نخواهد ماند. دفاع مقدس را شايد با اين زاويه بايکوت کردند. بعد از سي سال چشم باز کردند ديدند نه! مثل اينکه راهبردشان غلط بوده و نه تنها عدم حضور آنها در اين صحنه ضربهاي نزده، بلکه موجب شده انقلاب، رويشهاي مفصلي در اين حوزه داشته باشد و شايد همين که اينها نبودند و بايکوت کردند، موجب شده عرصهي منزهتر و آمادهتري براي بازنمايي چهره معنوي و ديني و آرماني دفاع مقدس پديد بيايد.
سرفصلهايي که هنوز ناگفته مانده است
اما تنها دستاورد انقلاب اسلامي که دفاع مقدس نبوده است، ما سرفصلهاي بسيار ديگري داريم که اينها هم همچنان ناگفته باقي مانده است.
يک حرکت عظيمي مثل جهاد سازندگي با دهها هزار نفر جهادگر و با چه جذابيت رسانهاي و دراماتيکي که ما حتي اگر انقلابي هم نباشيم، حزب اللهي هم نباشيم و حتي ايراني هم نباشيم و دغدغه ملي هم نداشته باشيم، صرفاً اگر نگاه حرفهاي داشته باشيم، جنس سوژهها، اتفاقات و قهرمانهايي که در اين حرکتها بوجود آمده، هر آدم حرفهاي و رسانهاي را بايد به خودش جذب ميکرد. ولي ما مثلاً جهاد سازندگي را چقدر روايت کرديم؟! نهضت سواد آموزي را چطور؟! آيا دو مستند درست و حسابي راجعبه نهضت سواد آموزي يا جهاد سازندگي با آن عظمت داريم يا خير؟! دهها هزار مسجد پشت جبهه کار ميکردند، فعاليت ميکردند، از دهه ۶۰ تا همين الان. يک قلمش را اخيراً يکي از دوستان مستندساز کار کرده است "عابدان کهنز" که راجعبه نسل جديد رويشهاي مساجد انقلابي است. نتيجه، هم جذاب شد، هم هنرمندانه. و از اين سرفصلهاي مفقود کم نداريم.
به نظرم يکي از کارهايي که بايد بکنيم اين است که برگرديم و در سرفصلهايي که در اين چهل سال مفقود بوده است، يک بازنگري بکنيم. و اگر کار نکنيم بسياري از اينها شايد ۱۰ سال ديگر قابليت بازنمايي جدي در عرصه مستند را نداشته باشند. لااقل الان خيلي فرصت بهتري نسبت به ۱۰ سال ديگر داريم. به نظرم يکي از کارهايي که بايد بشود اين است که اين سرفصلهاي مفقود، شناسايي بشوند و زودتر به آنها بپردازيم. چون خيليها مشتاق اين هستند که اينها فراموش بشود و يک زماني برسد که ديگر خسارتها قابل جبران نباشد.
يک نمونه عينيترش که در مشهد ما با آن مواجه بوديم قضيه گوهرشاد است. گوهرشاد اگر سي چهل سال پيش و بلافاصله بعد انقلاب شروع ميشد، دهها هزار نفر بودند که از واقعه گوهرشاد خاطره داشتند. بسياري از شاهدان عيني زنده بودند تا مثلاً سالهاي 65_ و 70 حتي!
يک حرکتي ۸۰ سال بعد از واقعه شروع شد، ديديم که خيلي از منظر رسانهاي قابليت داشت و حرفهاي ناگفته و حرفهاي جذاب در آن بود. سرفصلهاي مفقود يکي دوتا نيست، خيلي زياد است، ابعاد اجتماعي انقلاب اسلامي، ابعاد فرهنگياش، خود تاريخ هنر انقلاب اسلامي يک سرفصل ناگشوده است که خيلي جاي کار دارد، امسال در عمار يک مستندي آورده بودند راجعبه يک گروه سرودي در قم که همهي آنها هنگام اجراي يک سرود در يکي از بمبارانهاي قم شهيد شده بودند. 30 سال از شهادتشان ميگذرد، اين اتفاق متعلق به هر کجاي دنيا بود، يک بِرَند جهاني شده بود.
الان ما در ايران چند کتاب، راجع به ساداکو و هزار درنايکاغذي داريم. يکي از قربانيان هيروشيما؛ با آن زاويه ديدي که ژاپنيها خودشان دارند؛ تبديل به يک چهره جهاني شده است.
اما به خاطر کمکاري من و شما نمونههاي بي شمار بومي ما معرفي نشدند.
نگذاريم اين زمان طولاني بر بسياري از قهرمانها، ماجراها، حماسهها و اتفاقات بزرگي که در کشور ما بخصوص بعد انقلاب رخ داده بگذرد. اين سرفصلها را بايد شناسايي کرد.
شکست سنگين استراتژي بايکوت
اما نکته مهم ديگر اينست که حضراتي که ۳۰ سال دفاع مقدس را بايکوت کردند حالا فهميدهاند که اشتباه کردهاند، با خودشان گفتند ماهي را هر وقت از آب بگيري تازه است. ديديد اخيراً کليپي را که اين آقاي لسآنجلسي ساخته، مشخص است که عقل يک کاباره چي در اين حد نيست که بخواهد چنين کار هدفمندي را انجام بدهد. خود اين کارها نشان از پذيرش شکست سنگين استراتژي بايکوت است. ديدند بايکوت، جواب نداده است، حالا به تحريف روي آوردهاند. معلوم است اينها برنامهريزي و پشتيبانيهاي جدي دارند. ديديد چندوقت پيش باز دو لسآنجلسي ديگر، يک خانوم و يک آقا "چهل سالگي" را خواندند و معلوم است که برنامه دارند و خوب به تعبير نهج البلاغه «تُکادون و لا تَکيدون»(2) آنها طراحي دارند، شما طراحي نکنيد، آنها با زاويه ديد خودشان يک دروغي را نسبت ميدهند.
آدم تعجب ميکرد آن زمان در هر وصيت نامهاي که از شهدا باز ميکردي به حجاب اشاره شده بود. پشت خاکريز دارد وصيتنامه مينويسد، دو ساعت ديگر شهيد ميشود، ببينيد آنجا دغدغه چه بوده؟! دهها هزار وصيت نامه شهدا ما داريم، دهها هزار! يکي دوتا سه تا صدتا نيست. نميدانم شايد الهام ميشده به آنها، ولي انگار آينده را ديده بودند. اينکه يک مشت فَسَقه و فَجَره همانها که مفتخر به بد مستي و فسق و فجورند، اينها دم از جنگ و شهدا ميزنند!
يکي نيست از اينها سئوال کند، آن زماني که رزمندهها در هنگامهي خون و خطر بودند شما کجا بوديد! آن زماني که صدام داشت بمبهاي شيميايي را که اربابان شما در آمريکا و اروپا به او ميدادند، بر سر مردم خالي ميکرد، شما کجا بوديد؟ آن زمان يک کلمه بياوريد اينها حرف زده باشند.
قاعدتاً شما هنرمنديد و بايد با زبان هنر جواب اينها را بدهيد نه با مقاله و يادداشت و سخنراني ...، آن هم البته لازم است، اما ميخواهم بگويم که در کنار آن سرفصلهاي مفقودي که ما در عرصه سينماي مستند داريم و بايد حتماً شناسايي بشود و بايد برايش جدي کار بشود، جنگ روايتها و مقابله با تحريف هم بحث مهمي است.
اولاً بايد براي آن موضوعات و سرفصلهاي موضوعي مثلاً نقش روستاها در جنگ، نقش زنان در جنگ و... و خيلي موضوعات مفقود ديگر، همت و کار کرد.
و ثانياً در اين موضوعاتي که آنها "جنگ روايت" را با هدف تحريف و وارونه نمايي آغاز کردهاند، بايد غيرتمندانه وارد شد و هوشمندانه و هنرمندانه پاسخ داد.همان طور که استراتژي بايکوت در نهايت به نفع انقلاب تمام شد استراتژي تحريف هم در اين سو موجب موج جديدي از توليدات هوشمندانه و هنرمندانه خواهد شد و دفاع مقدسي از دفاع مقدس راه خواهد افتاد.
ورود به سينماي داستاني با اتکا به داشتههاي سينماي مستند
در حوزه سينماي داستاني هم همينطور است، اين که بعضاً دوستان دارند از سينماي مستند به سمت سينماي داستاني ميآيند، اين هم بنظرم يک حرکت مبارکي است. اتفاقي که در کارهاي آقاي محمد حسين مهدويان افتاده جنسش بنظرم جنس فيلم سازي انقلاب اسلامي است. يعني سينماي انقلاب دارد از داشتههاي خودش استفاده ميکند و به يک جريان کمنظير يا بينظير در جهان ميرسد. کاري که ايشان در "ايستاده در غبار" کرده بود بالاخره خيلي از آقايان اعتراف کردند که در دنيا چنين چيزي سابقه نداشته است. اين از دل آن اعتماد به نفس و اتکا به داشتههاي سينماي مستند انقلاب اسلامي برميآيد. خب او همت کرده و مجموعه تلاشي که شهيد آويني در عرصه سينماي مستند کرده را با يک چنين هوشمندي هنرمندانهاي به سبک تازهاي در فيلمسازي داستاني،؛ با مبنا و معناي ممتاز تبديل کرده است.
واقعيات انقلاب اسلامي از تخيل غربزدهها جلو افتاده است
قبلاً هم گفتهام يک دليلي که بخشي از هنر روشنفکري و غربزده کشور نسبت به انقلاب عناد پيدا کرد و هنوز که هنوزاست از عنادش دست برنداشته، اين بود که ميديد واقعيت انقلاب اسلامي از تخيل آنها جلو افتاده است!
يعني فلان رماننويس بايد خودش را ميکشت که يک قهرمان در تخيل خودش بسازد. هميشه مثال شهيد برونسي را ميزنم اگر به شما ميگفتند که يک رمان نويسي آمده و در رماني با قدرت فوق العاده تخيل خودش؛ يک بچه دهاتي عملهي سرگذر را تبديل کرده به فرمانده لشگر، ميگفتيد عجب قدرت قلمي! عجب شخصيت پردازي هنرمندانهاي! حالا نه در تخيل آن روشنفکرِ عقب افتاده غرب زده بلکه در واقعيت انقلاب اسلامي اين اتفاق افتاده است.
بزرگترين هنرمند تاريخ معاصر ايران امام (ره) است. مگر هنر چهکار ميکند؟ هنر آن چيزهاي ناشدني را به تصوير ميکشد. به قول يکي از دوستان داستاننويس، اخيراً حرف قشنگي زده بود، گفته بود: «در دنيا، هنرمندان براي ملتشان رؤيا ميسازند، در ايران کابوس!» بعضي از اينها افتخارشان اين است که ما براي ملتمان کابوس ميسازيم!
در حالي که بخش مهمي از کار هنر در دنيا رؤيا سازي و چشم انداز سازيست. مستند انقلاب اسلامي واقعيتي که از تخيل اين مدعيان پيش افتاده است را روايت ميکند.
وقتي که با اين حوادت و اين ماجراها با اين قهرماناني که واقعاً وراي تخيل معمولي بشر هست، مواجه ميشويم اينها را بايد چطور روايت کنيم؟ در حوزه سينماي داستاني هم همان چالش سينماي مستند وجود دارد.
غفلت از نشانه شناسيِ انقلاب اسلامي در سينماي داستاني
اولاً يک سري سرفصلهاي مغفول همچنان وجود دارد. نشانه شناسيِ انقلاب اسلامي در سينماي داستاني مفقود است، سانسور ميشود. در خود سيماي جمهوري اسلامي سانسور ميشود، و آن اتفاقات و واقعيتهايي که کاملاً برآمده از جامعه ديني و انقلابي هست بازنمايي نميشود. من مثال نماز جمعه را بارها زدهام، ميگويم که همهي ما، يکبار هم شايد کليسا نرفته باشيم اما کليسا را دقيق ميشناسيم، چرا؟ چون آنرا در سينما ديدهايم، در تلوزيون ديدهايم. آدابش را ميدانيم، دکورش را ميدانيم، معمارياش را ميدانيم، آواهايش را ميدانيم. سئوال من اين است، مگر کساني که در غرب کليسا ميروند از کساني که در ايران نماز جمعه ميروند تعدادشان بيشتر است؟ ولي در آن جامعه سکولار، حتي ضد ديني هم، شما ميبينيد کليسا را بعنوان يک پديدهي اجتماعي به رسميت ميشناسند و در هنرهاي دراماتيکشان نه تنها نفياش نميکنند، بلکه همهي ظرفيتهاي دراماتيکي را که در آن هست به تصوير ميکشند و از آن استفاده ميکنند. اما شما يک پلان نماز جمعه در کل ۴۰ سال گذشته در يک سريال جمهوري اسلامي پيدا کنيد!
اصلاً محال است! به مخيله حتي بچه حزب اللهيهايي که ميخواهند فيلم بسازند خطور نميکند. چون يک فضاي رسانهاي ساختهاند که تو تا به اين حوزهها نزديک بشوي، به اين واقعيت بديهيِ اجتماعي خودت نزديک بشوي، سريع ميگويند: دارد شعار ميدهد، ايدئولوژيک شده است!
اصلاً اگر بنده دين هم نداشته باشم، نماز جمعه پديدهاي اجتماعي است. يک آدم حرفهاي به راحتي ميتواند از کنار اين پديده اجتماعي و خيلي عرصههاي ديگر بگذرد؟ در صفوف نماز جمعه ، جراح مغز و اعصاب نشسته، کنارش رفتگر نشسته است، اين صحنه جذاب و دراماتيک نيست؟! مثال ديگر: شما يک پلان راهپيمايي در هيچ سريالِ جمهوري اسلامي پيدا نميکنيد. ۴۰ سال گذشته، ۸۰ تا راهپيمايي سراسري داشتيم، در هرکدام ۱۰ ميليون نفر حداقل شرکت کرده باشند، ۸۰۰ ميليون تجربه انساني ميشود. فضاي هنر روشنفکري و رسانهاي غربزده، تلاش ميکنند فيلمساز حزب اللهي را تحت فشار قرار بدهند و براي او از لحاظ ذهني خطوط قرمزي را طراحي کنند که به اينها نزديک نشود. کاري کردهاند که ۸۰۰ ميليون تجربه انساني کلاً غيب شده است.
يعني من بچه حزب اللهي هم هيچوقت جراتاش را ندارم اصلاً فکر کنم که مثلاً ماجراي راهپيمايي رفتن مادربزرگ خودم يک صبح تاظهر را بيايم و از آن يک فيلم کوتاه دربياورم. انگار اينها همهاش مناطق ممنوعه است و هنرمند انقلاب حق ندارد روي آنها پرواز کند. هرآنچه که نشانه شناسي انقلاب اسلامي داشته باشد، اگر چه واقعيترين پديده باشد، اگر چه اجتماعيترين پديده باشد، خط قرمز تلقي ميشود. اين خط قرمزها را بايد شکست. اين محاصره را بايد شکست. هنر انقلاب رزمندگانش، مجاهدانش، خطشکنهايش بايد اين را بشکنند. درهمين جشنواره فجر، ۶۰ فيلم نمايش ميدهند، در پنجاهتايش کافه هست ولي در سه تايش مسجد نيست. مسجد نه به معناي گنبد و گلدسته و اينها، نه!
من و شما آخرين چيزي که شايد از مسجد در ذهنمان بيايد گنبد است. من ميگويم مسجد، ميز پينگپنگ يادم ميآيد، کلاس تکواندو يادم ميآيد. آبدار خانهاش يادم ميآيد. مسجد جايي است که ما زندگي کرديم. اما روشنفکران چون هميشه مانند توريستها از کنار مسجد گذشتهاند و فوقش مثلاً يک مجلس ختمي شرکت کردهاند، مسجد را محترم ولي توريستي ميبينند. بخصوص مسجدِ بعد انقلاب را نميبينند، خيلي جلو آمده باشند تا دوره صفويه را ميبينند. اين سرفصلها را بايد هم در سينماي دراماتيکمان، در سينماي داستانيمان جدي بگيريم.
در طول چهل سال گذشته چند هزار فيلم سينمايي ساخته شده است و ما صدها هزار قهرمان داشتهايم. ما فقط ۴۰۰ هزار پدر و مادر شهيد داريم، يعني 400 هزار قهرمان داريم!
"قهرمان عيني"، که قهرمان به معناي واقعي کلمه هستند. و از اين ۴۰۰ هزار، پنج تايشان در اين ۴۰ سال ساخته نشده است. نميبينيم پدر و مادر شهدا قهرمان 4 تا فيلم بوده باشند، اگر هم ساختهاند باز با آن زاويه که اينها آدمهاي پشيمان، آدمهاي مهجوري هستند، ساختهاند. بگذريم!
"جنگ روايتها" به سبک صدا و سيما
غير از سرفصلهاي فراموش شده در داشتههاي انقلاب و جامعه ديني و انقلابي ايرانِ بحث ديگر در اينجا دوباره، جنگ روايتهاست. يعني صدا و سيماي جمهوري اسلامي هم بعد از ۴۰ سال که ميخواهد مثلاً ناپرهيزي کند و اجازه بدهد که يک خانوادهي شهيد در يک سريالِ داستاني به رسميت شناخته شده و تصوير بشوند، دوباره با فلان فيلمساز عزيزي که هيچ ادعايي هم ندارد، نه ادعاي دينداري دارد، نه ادعاي انقلابيگري دارد، "گرگ و ميش" ميسازند و او هم ايدئولوژي خودش را مي سازد. بعد ۴۰ سال يک خانواده شهيد بازنمايي شده، چه تصويري از آن ميبينيم؟ جنگ روايتها! بعد دختر و پسر بنده و شما نشستهاند پاي تلوزيون و اين فيلم را نگاه ميکنند، چه تصويري از خانواده شهيد به اينها منتقل ميشود؟
ما که با شهدا زندگي کرديم، بايد بنشينيم اينجا تماشا کنيم که مديريت صدا و سيماي جمهوري اسلامي تصميم گرفتهاست که چنين تصويري از خانواده شهيد بدهد.
مقصد اصلي مايکل هاشميانها
در همين سريال بوي باران چون خيلي اذيتم کرده، عيب ندارد به خودم اجازه ميدهم با اين تعابير از آن نام ببرم. سريال پوچ و اعصاب خرد کن بوي باران! آدم ميماند اين حجم از نفرت، اين حجم از قساوت، به قول يکي از دوستان ميگفت آدم با ديدن اين سريال از ايراني بودن خودش شرم ميکند. ۱۵ ميليارد تومان رسانه ملي سفارش ميدهد يک چنين چيزي بسازيد در اوج جنگ نرم، تا من اين را فرو کنم در ذهن ملتم. يک تصوير کثيف، سياه، لجن از جامعهي ايراني. بعد هم اگر به آنها چيزي بگويي، ميگويند: ما داريم موضوعات روز را ميگوييم، پولشويي را ميگوييم. پولشويي را صد جور ميشود گفت.
چرا طوري بگوييم که سي آي اِي هم بپسندد، موساد هم بپسندد، سلطنت طلب هم بپسندد؟! با اين دروغ که آقا نيرو نيست، نويسنده نيست، کارگردان نيست. خب اگر نيست گاندو را چه کسي ساخته است؟ گاندو را که همان آدمهاي معمول صدا و سيمايي ساختهاند. آقاي آرش قادري، مگر حزب اللهي هست مثلاً؟ ولي سياست درستي، راهبرد درستي، در بيرون صداسيما وجود داشته و هنرمند هم ظرفيتش در خدمت يک امر ملي قرار گرفته است.
اگر گاندو جريان نفوذ را در دولت نشان داده، بوي باران جريان نفوذ را در صدا و سيما نشان ميدهد. آقاي رسانه ملي که داري دولت را نقد ميکني که نفوذ تا کجايت رسيده، بوي باران را ببين تا بفهمي جريان نفود تا کجاي خودت رسوخ کرده است!
بهترين هنرپيشهها و توانمندترين عوامل فنيات را بسيج ميکني و خط ميدهي که خانوادههاي ايراني را هرشب با خيال راحت با يک سري اراجيف و توهمات ساديستي بمباران کنند. همه اينها را با حمايت آهنين مديريت صداوسيما و پشتيبانان رفيق باز و انحصارطلبي که در بعضي جاهاي مهم نظام دارند و کم کم بعد از بيست سال وقت نهي کردن علنيشان از منکر رسيده است، انجام ميدهند و اينها بايد بدانند که سکوت در برابر باندبازي هاي مفسده انگيز شان حدي خواهد داشت و قطعا مصلحت آن ها به مصلحت انقلاب ترجيح داده نخواهد شد.
ميدانيد بعضي از عوامل اين سريال، سالها پيش به اتهام توهين به معصومين تا معرض محکوميت به اعدام هم رفتند ولي مديريت مدبر و مدعي رسانه ملي اينها را ميبرد در حساسترين جايگاههاي مديريتي صداوسيما مي نشاند و دستشان را باز ميگذارد که هر بلايي خواستند بر سر خانوادههاي بي پناه ايراني بياورند.
بله جريان نفود جدي است اما مقصد اصلي مايکل هاشميان ها شايد قبل از هر نقطه ديگري، رسانه ملي جمهوري اسلامي است. رسانهاي که رفيق بازي و باندبازي و انحصارطلبي در عاليترين سطوحش باعث فساد و ميدان پيدا کردن عناصر ضد ملي و ضدمردمي و ضدانقلابي در بعضي از مهمترين بخشهايش شده است.
لزوم توجه به نگاه راهبردي در کنار ارتقا فني
جنگ روايتها جديست، و از اين طرف البته رويش جبهه انقلاب هم خيلي جدي است. وبحمدالله والمنه خوشبختانه در هر استاني آدم ميرود، ميبيند بچههاي زيادي، استعدادهاي خوبي کم کم دارند تجربه هم پيدا ميکنند، بحثهاي فني و بحثهاي حرفهاي برايشان مهم است، رشد دارند ميکنند. اين رشد را آدم به وضوح دارد ميبيند.
ولي رشد فني کفايت نميکند، بچههاي جبهه انقلاب بايد نگاه راهبردي داشته باشند، بايد خلأها را رصد کنند. يک دفعه برنگردند ببينند ده سال است در يک حوزهاي خيلي خوب کار کردهاند، اما حوزههاي ديگري، موضوعات مهمي از ذهن اينها دور مانده و يک خلأ جدي پيش آورده است.
اگر تشکيلات و انجمن و امثال اينها درست ميکنيم، به نظرم در عين اينکه بحثهاي فني بچهها را رصد ميکند تا تدوين ياد بگيرند، فيلمنامه نوشتن ياد بگيرند، کارگرداني بهتري انجام بدهند و فنون جزئي سينما را بدانند؛ در کنارش بايد يک نگاه راهبردي، يک نگاه تئوريک داشته باشند. همانگونه که آويني داشت. يک دليل عمده موفقيت آويني اين بود که اول انديشمند بود، استراتژيست بود و بعد آدم حرفهاي رسانه و هنر بود و چون انتخابهاي راهبردياش درست بود، قابليتهاي فنياش هم در جاي درستي نشست و تاريخساز و ماندگار شد.
اميدوار هستم که اين انجمن به يک الگويي تبديل بشود و راهش هم همين تضلع است. يعني صرفاً به بحثهاي فني اکتفا نکند.
ما در مشهد هستيم؛ مشهد خامنهاي، مشهد شريعتي، مشهد حکيمي، مشهد رحيمپور. و حتماً زمينه و بستر خوبي براي اينکه بين حلقه هنر و حلقهي انديشه و آرمان ارتباطات جديتر برقرار شود، وجود دارد. انشاالله يک "مکتب مشهد"ي شکل بگيرد و ببينيم فيلمسازاني که از مشهد برميآيند، انديشه و هنر و رسانه را درست در کنار هم بنشانند و از ظرفيتهاي هم استفاده کنند.
والسلام عليکم و رحمه الله