روستایی که نام شاهکارهای ادبی جهان را بر کوچههایش دارد
سایز متن
الف الف
لینک کوتاه در کلیبرد کپی شد!http://akhr.ir/5603441
۶.۶K
۳
روزنامه شهروند/ متن پيش رو در شهروند منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيستروحاني دِه گفته بود اسم جاده ورودي را بگذارند «شکسپير». با اين نام، مسافران براي ديدن آبادي عجيب کنجکاو ميشدند. يکي ديگر گفته بود بگذاريم «قرآن» و ريشسفيدها براي جلوگيري از اهانت به کتاب آسماني، مخالفت کرده بودند. يک عضو شوراي دِه «هملت» را پيشنهاد کرده بود، يکي ديگر «مادر» و يکي «مسير سبز». دست آخر نامها را به رأي گذاشتند و تابلوي «بهشت گمشده» به پيشنهاد هيأت امناي مسجد در ورودي روستا نصب شد. 30 کوچه بينشانِ تاجآباد که از چهارسال پيش روستاي دوستدار کتاب معرفي شده، اينطور نام گرفتند؛ کوچهاي که سه ماه از سال سيل ميگيرد، «سيلاب بهاري» (ايوان تورگنيف) نام گرفت، کوچهاي که مسجد داشت، مناجاتنامه (عبدالله انصاري)، خياباني که رودخانهاي از آن ميگذشت «دُن آرام» (ميخاييل شولوخف) و کوچهاي که خانه بهداشت در آن بود، «قانون» (ابنسينا).
تاجآباد سفلي را که روستايي در 25 کيلومتري مسير اصلي همدان- کرمانشاه (اسدآباد) در حاشيه کوه و منطقه شکار ممنوع آلمابلاغ است، با تابلوهاي آبي سر کوچههايش ميشناسند، که نام کتابها به زبانهاي فارسي، انگليسي و کردي بر آن نقش شده. کارِ نامگذاري از دوسال پيش آغاز شده بود و تا قبل از آن فقط سه راه آبادي نام داشتند؛ يکي «کاني گلزار»، که چشمه بزرگي داشت و راهسازي آن را خشکاند. يکي راه «اختاچي» بود، مسيري که ميرفت به روستاي اختاچي در بالادست تاجآباد و آخري راه «ده نو» که به روستايي به همين نام ميرسيد.
يکي از اهالي آبادي به قباد ياري گفته بود تو به «خوزه آرکاديو بوئنديا» شبيهي. «ميگفت با اين ايدهها آخرش همسرت تو را به درخت توي حياط ميبندد. بعد ما فکر ميکنيم تو جزيي از درختي و فقط همسرت ميداند که تو شوهرشي. شوخي ميکرد.» قباد ياري عضو شورا است و قبلا، يعني در زمان راهاندازي کتابخانه معروف تاجآباد دهيار بوده. کتابخانه سال 85 راهاندازي شد و اکنون از 2070 نفر جمعيت روستا، 450 نفر عضو فعال آناند. ياري در گفتوگو با «شهروند» ميگويد سرانه مطالعه تاجآباد، متفاوت از ديگر نقاط ايران است و براي همين استقبال از نامهاي تازه، دور از انتظار نيست.
آقاي ياري مردم به نامهاي جديد عادت کردهاند؟ مثلا پذيرفتن اسم «آستريد ليندگرن» براي همه آسان بوده؟
پذيرفتن نامها بسته به سن آدمهاست. جوانها آنقدر از اين اتفاق استقبال کردهاند که براي بقيه ايدهها روحيه گرفتهايم. به علاوه بعد از بازخورد در شبکههاي اجتماعي مجازي، کارکردن در فضاي جديد هم آسانتر شده است. تاجآباد در سال 94يکي از عناوين 20 روستاي برتر کشور را از آن خود کرد و روستاي دوستدار کتاب شناخته شد. اين انتخاب بدون دخالت هيچ نهادي بود و حتي استانداري هم از آن مطلع نبود.
انتخاب نام کوچهها چطور انجام شد؟ قصه انتخاب نخستين کوچه را بگوييد.
بله. اينجا خيلي کارها به انتخاب و رأي مردم است. همين حالا اگر همه مردم روستا مخالفت کنند، دوباره اين نامها تغيير ميکند. قرار نيست ايده اقليت يا يک نفر به همه تحميل شود. راه اصلي روستا را که ميخواستيم نامگذاري کنيم، شورايي متشکل از 30 نفر از نمايندگان همه اصناف، نظاميها، معلمان، دانشجويان، جوشکارها، خدمات کامپيوتري، چوپان و دامدار تشکيل شد. بحثهاي زيادي شد که ورودي روستا چه نامي داشته باشد و اصلا چرا چنين نامي بايد داشته باشد. يک نفر بود که معتقد بود بايد نام خيابان ورودي روستا بشود «قرآن». او گفت هر کوچه به نام کتابي است و قرآن کتاب ما است. ما اين را به رأي گذاشتيم و يکي از بچهها به نام وحيد رفت موضوع را با ريشسفيدان روستا مطرح کرد. آنها بشدت برآشفته شدند و گفتند مقدسات نبايد استفاده شود. گفتند نام مقدسات را وقتي به خيابان ميآوريد، مورد اهانت قرار ميگيرد و اين قابل تحمل نيست. بنابراين اين پيشنهاد رد شد. روحاني روستا شکسپير را پيشنهاد داد. گفت اگر اين نام را بگذاريم، چون روستا کنار بزرگراه کربلاست و تردد در آن زياد است، هر غريبهاي تابلو را ببيند، از سر کنجکاوي هم که شده به تاجآباد ميآيد تا داستان اين اسم را بداند. ما اسمهاي شکسپير، مادر، هملت، بهشت گمشده، مسير سبز و در کل 10 عنوان را به رأي گذاشتيم. نظرسنجي در کانال تلگرامي روستا انجام شد که حالا جاي «جار زن» را پر کرده. 700 نفر شرکت کردند و بيشترشان به بهشت گمشده رأي دادند که پيشنهاد هيأت امناي مسجد بود.
روحاني روستا هم اهل کتاب است؟
اينجا کتاب يک جور ديگر است. نميشود آمار خيلي دقيق داد، اما سرانه مطالعه تاج آباد متفاوت از باقي کشور است.
دليلش چيست؟
اينجا درباره کتاب خيلي حرف ميزنيم و دور هم خيلي کتاب ميخوانيم. مثلا کتاب صدسال تنهايي مارکز را که عدهاي خواندهاند، با هم دربارهاش صحبت ميکنند. يک بار يکيشان به شوخي به من گفت تو مثل خوزه آرکاديو بوئنديا هستي، شخصيت اصلي داستان. با اين ايدههايي که داري آخرش همسرت تو را به درختي در حيات ميبندد و من فکر ميکنم که تو جزيي از درختي و فقط همسرت ميداند که تو شوهرشي.
پس ايده اين نامگذاري براي شما بود؟
اينکه کوچه هويت بخشي نشده بود و نامي نداشت، براي من ننگين بود. ميگفتم اين شايسته روستاي بزرگ ما نيست. چندسال پيش نيتم اين بود که نام کوچهها را به نام کشورهاي دنيا بگذارم و بعد معماري آن کوچهها را براساس معماري آن کشورها تغيير بدهم. دوستي دارم در فضاي مجازي که سالهاست در کتابخانه راهنماييام ميکند و کارهاي خير زيادي هم کرده؛ مداواي کودکان بيمار بيبضاعت روستا يا تأمين هزينه دانشگاه يکي از اهالي يا راهنمايي براي ادامه تحصيل. وقتي ايده من را شنيد، گفت خيلي از کشورها را نميشود انتخاب کرد چون با ما رابطه مطلوبي ندارند مثل؛ عربستان، مصر، آمريکا، انگليس، کانادا و …. او آدمي بسيار فرهيخته، باسواد و اهل کتاب است و بعد از 8سال ارتباط مجازي به روستاي ما آمد. ما مدام از او ياد ميگرفتيم. دقيقه دقيقهاي که کنار ما بود مثل يک کلاس درس بود. وقتي آمد، پيشنهاد داد که نام کتابها را بر کوچهها بگذاريم. چون تاج آباد روستاي دوستدار کتاب است و مردمش علاقهاي به کتاب دارند که در کشور نظير ندارد. پيشنهاد خيلي خوبي بود و با کمال ميل پذيرفتيم و در شورا مطرح کرديم. جلسات 6ماه ادامه پيدا کرد و در اين مدت دنبال سرمايهگذاري بوديم که کار را اجرايي کند. آخرش هم چون اعتبار نداشتيم، يکسال پيش من مواد اوليه را تهيه کردم و جوشکار روستا، بدون دريافت هيچ مزدي، کار تابلوها را انجام داد.
مخالفت جدياي وجود نداشت؟ به اين دليل که معمولا حرکتهاي اينچنيني، دستکم در شهرها سخت پيش ميرود.
ابتدا نه، اما در ادامه يک مخالف پيدا شد که همچنان آزارمان ميدهد. نام نميبرم. او از اهالي روستا هم نيست. به هر اداره و نهادي ميرفت، اعتراض ميکرد، اما وقتي موافقت آنها را ديد، شگفت زده شد و ديگر ادامه نداد.
سواد اهالي روستا چقدر است؟
تقريبا 80درصد اهالي باسوادند و خيليهايشان در همين کتابخانه درسشان را ادامه دادهاند. چوپان ما ليسانس علوم سياسي دارد. برادرش هيأت علمي دانشگاه تهران است و دو نفر از خواهرانش هم دامپزشکاند. اين خانواده اعجوبه و متفاوتند. يکي ديگرشان ديپلم دارد، اما مدام سرش در کتاب است. درباره مباحث فلسفي با من صحبت ميکند يا درباره علم کوانتوم که به چه شيوه جلو ميرود. من را مجاب کرده درباره اين مبحث بخوانم و کمي سردربياورم. زني از اهالي روستا هميشه خلاصه کتابهايي در زمينه فرزندپروري را در گروه تلگرامي تاج آباد منتشر ميکند. آنقدر شيرين مينويسد که ديگران ترغيب ميشوند کتاب را بخوانند. زماني که دهيار شدم و دنبال ترويج کتاب و مدرسه و درس، خودم هم به اين فکر افتادم که درس بخوانم و الانسال آخر مديريت دولتي هستم. در 37 سالگي با همسرم دوباره شروع کرديم به درس خواندن. همسرم تا پنجم ابتدايي خوانده بود، اما در کتابخانه، مدرسهاي به راه انداختيم و 50 بيسواد را باسواد کرديم؛ 17 نفر مقطع راهنمايي خواندند که يکيشان همسرم بود. 6 نفر دبيرستان و دو نفر هم رفتند دانشگاه. سال پيش همسرم ديپلم گرفت.
شنيده بودم که ريش سفيدان روستا هم بشدت اهل کتاباند. اين کتابخوانيها يک رسم قديمي است؟
رسم بوده، اما الان اين رسم ديگر مرسوم نيست. تلويزيون و موبايل همه را، بخصوص نسل جديد را آلوده کرده. قديميها را نه. پدر 88 ساله من با پيرمرد 80 ساله ديگري عضو کتابخانهاند و کتاب به هم قرض ميدهند. آخرين کتابي که پدر من، محمدعلي از عبدالرضا گرفته، جلد دوم خواجه تاجدار بود که نويسندهاش يک سياح خارجي است.
پدرم تا جلد دومش را تهيه کرد، دو بار جلد اولش را خواند. يا زماني که چهار جلدي سالهاي ابري را به پدرم دادم و مشغول خواندن شد، به جلد دوم که رسيد پرسيد: يعني غيراز ما کس ديگري هم اين کتاب را خوانده است؟ اين کتاب آنقدر به زندگي او شبيه بود که فکر ميکرد بعيد است کسي آنقدر علاقهمند باشد که روايتي شبيه زندگي او را بخواند. علي اشرف درويشيان در منطقه ما يک اعتبار است.
تلويزيون و موبايل همه را، بخصوص نسل جديد را آلوده کرده. قديميها را نه. پدر 88 ساله من با پيرمرد 80 ساله ديگري عضو کتابخانهاند و کتاب به هم قرض ميدهند. آخرين کتابي که پدر من، محمدعلي از عبدالرضا گرفته، جلد دوم خواجه تاجدار بود
آيا اين ظرفيت علاقه به کتاب يا اجراي طرحهايي مثل نام کوچهها،باعث شده گردشگران فرهنگي به تاج آباد بيايند؟
از ابتدا تلاشمان جذب گردشگر فرهنگي بوده. روستاي ما با کتاب در کشور معروف است و اين عنوان کمي نيست. نامگذاري، بخش کوچکي از کار ماست. ميخواهيم هر کس به تاج آباد ميآيد با چند کتاب آشنا شود و براي خواندن بيشتر رغبت پيدا کند. روي ظاهر روستا هم ميخواهيم کار کنيم، اما دست ما کوتاه و خرما بر نخيل. دهيار ما 16 ماه است که حقوق هم نتوانسته بگيرد. براي کار بيشتر فعلا اعتباري نداريم.
گردشگران بيشتر شدهاند
دکان جوشکاري حامد صنايعي، بَرِ خيابان بهشت گمشده است. او ميبيند که از همين راه چقدر آدمهاي جديد به روستا ميآيند. «به خاطر اسم کوچهها ميآيند. بالاخره هر جايي اين اسمها را ندارد.» او با مشکلات کار و داشتن سه تا بچه کوچک، مدتي است که کمتر کتاب ميخواند: «من يکسال بعد از راه اندازي کتابخانه زانيار عضو شدم و از آن وقت عادت کردهام به خواندن. خيلي ناراحتم که يک سالي است کمتر ميخوانم، اما کتاب از ما جدا نميشود. همه جلسههايمان در کتابخانه است. بهانه نشستن در کتابخانه اغلب مشکلات روستا است، اما در اين جلسهها هم درباره کتاب زياد صحبت ميشود.»
صنايعي که جوشکار روستا و از مشاوران شوراست، تابلوها را بيهيچ مزد و منتي ساخته و از نتيجه راضي است. «اهالي روستا خيلي خوششان آمده اما طول کشيد تا اين طوري راضي شوند. نامگذاريها از دوسال پيش شروع شد و در تمام اين مدت ما جلسات زيادي برگزار کرديم و هيأت امناي مسجد هم که سنشان بالاست، هميشه حاضر بودند. ما همه رايزنيها را کرديم، نامها را انتخاب و همه چيز را بررسي کرديم. حتي با خودمان گفتيم نکند اسم شازده کوچولو را روي يک کوچه بگذاريم و يکي از ساکنان به خودش بگيرد و فکر کند مسخرهاش کردهايم. نامها را خيلي جابهجا و خيلي با مردم صحبت کرديم که اول فرهنگش را جا بيندازيم بعد به نتيجه برسيم. اما بعد ديديم که مردم خودشان استقبال کردند.»
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد